بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29334
کل یادداشتها ها : 182
در هفتاد کیلومترى کوفه (تقریبا) در بیابانى به نام کربلا، آن حضرت و کسانش به محاصره لشگریان یزید درآمدند و هشت روز توقف داشتند که هر روز حلقه محاصره تنگتر و سپاه دشمن افزونتر مى شد و بالا خره آن حضرت و خاندان و کسانش با شماره ناچیز، در میان حلقه هاى متشکل از سى هزار مرد جنگى قرار گرفتند (270) .
در این چند روز امام به تحکیم موضع خود پرداخته یاران خود را تصفیه نمود، شبانه عموم همراهان خود را احضار فرمود در ضمن سخنرانى کوتاهى اظهار داشت که : ما جز مرگ و شهادت در پیش نداریم و اینان با کسى جز من کار ندارند، من بیعت خود را از شما برداشتم هر که بخواهد مى تواند از تاریکى شب استفاده نموده جان خود را از این ورطه هولناک برهاند.
پس از آن فرمود چراغها را خاموش کردند و اکثر همراهان که براى مقاصد مادى همراه بودند پراکنده شدند و جز جماعت کمى از شیفتگان حق (نزدیک به چهل تن از یاران امام ) و عده اى از بنى هاشم کسى نماند.
امام علیه السّلام بار دیگر بازماندگان را جمع کرده و به مقام آزمایش درآورده در خطابى که به یاران و خویشاوندان هاشمى خود کرد، اظهار داشت که : این دشمنان تنها با من کار دارند، هر یک از شما مى توانید از تاریکى شب استفاده کرده از خطر نجات یابد، ولى این بار هر یک از یاران باوفاى امام با بیانهاى مختلف پاسخ دادند که ما هرگز از ره حق که تو پیشواى آنى روى نخواهیم تافت و دست از دامن پاک تو نخواهیم برداشت و تا رمقى در تن و قبضه شمشیر به دست داریم از حریم تو دفاع خواهیم نمود (271) .
آخر روز نهم ماه محرم ، آخرین تکلیف (یا بیعت یا جنگ ) از جانب دشمن به امام رسید و آن حضرت شب را براى عبادت مهلت گرفت و مصمم به جنگ فردا شد (272) .
روز دهم محرم سال 61 هجرى ، امام با جمعیت کم خود (روى هم رفته کمتر از نود نفر که چهل نفر از ایشان از همراهان سابق امام و سى و چند نفر در شب و روز جنگ از لشکر دشمن به امام پیوسته بودند و مابقى خویشاوندان هاشمى امام ، از فرزندان و برادران و برادرزداگان و خواهرزادگان و عموزادگان بودند) در برابر لشکر بى کران دشمن صف آرایى نمودند و جنگ در گرفت .
آن روز از بامداد تا واپسین جنگیدند و امام علیه السّلام و سایر جوانان هاشمى و یاران وى تا آخرین نفر شهید شدند (در میان کشته شدگان دو فرزند خردسال امام حسن و یک کودک خرسال و یک فرزند شیرخوار امام حسین را نیز باید شمرد (273) .
لشکر دشمن پس از خاتمه یافتن جنگ ، حرمسراى امام را غارت کردند و خیمه و خرگاه را آتش زدند و سرهاى شهدا را بریده ، بدنهاى ایشان را لخت کرده ، بى اینکه به خاک بسپارند، به زمین انداختند. سپس اهل حرم را که همه زن و دختر بى پناه بودند با سرهاى شهدا به سوى کوفه حرکت دادند (در میان اسیران از جنس ذکور تنى چند بیش نبود که از جمله آنان فرزند 22 ساله امام حسین - که سخت بیمار بود - یعنى امام چهارم و دیگر فرزند چهار ساله وى محمد بن على که امام پنجم باشد و دیگر حسن مثنى فرزند امام دوم که داماد امام حسین علیه السّلام بود و در جنگ زخم کارى خورده و در میان کشتگان افتاده بود او را نیز در آخرین رمق یافتند و به شفاعت یکى از سرداران ، سر نبریدند و با اسیران به کوفه بردند) و از کوفه نیز به سوى دمشق پیش یزید بردند.
واقعه کربلا و اسیرى زنان و دختران اهل بیت و شهر به شهر گردانیدن ایشان و سخنرانیهایى که دختر امیرالمؤ مین علیه السّلام و امام چهارم - که جزء اسیران بودند - در کوفه و شام نمودند بنى امیه را رسوا کرد و تبلیغات چندین ساله معاویه را از کار انداخت و کار به جایى کشید که یزید از عمل ماءمورین خود در ملا عام بیزارى جست و واقعه کربلا عامل مؤ ثرى بود که با تاءثیر مؤ جل خود، حکومت بنى امیه را برانداخت و ریشه شیعه را استوارتر ساخت و از آثار معجل آن ، انقلابات و شورشهایى بود که به همراه جنگهاى خونین تا دوازده سال ادامه داشت و از کسانى که در قتل امام شرکت جسته بودند، حتى یک نفر از دست انتقام نجستند.
کسى که در تاریخ حیات امام حسین علیه السّلام و یزید و اوضاع و احوالى که آن روز حکومت مى کرد، دقیق شود و در این بخش از تاریخ کنجکاوى نماید، شک نمى کند که آن روز در برابر امام حسین علیه السّلام یک راه بیشتر نبود و آن همان کشته شدن بود و بیعت یزید که نتیجه اى جز پایمال کردن علنى اسلام نداشت ، براى امام مقدور نبود؛ زیرا یزید با اینکه احترامى براى آیین اسلام و مقررات آن قائل نبود و بندوبارى نداشت ، به پایمال کردن مقدسات و قوانین اسلامى بى باکانه تظاهر نیز مى کرد.
ولى گذشتگان وى اگر با مقررات دینى مخالفت مى کردند، آنچه مى کردند در لفافه دین مى کردند و صورت دین را محترم شمرده با یارى پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و سایر مقامات دینى که مردم براى ایشان معتقد بودند، افتخار مى نمودند.
و از اینجا روشن مى شود که آنچه برخى از مفسرین حوادث گفته اند که این دو پیشوا (امام حسن و امام حسین ) دو سلیقه مختلف داشتند و امام حسن مسلک صلح را مى پسندید به خلاف امام حسین که جنگ را ترجیح مى داد چنانکه آن برادر با داشتن چهل هزار مرد جنگى با معاویه صلح کرد و این برادر با چهل نفر به جنگ یزید برخاست ، سخنى است نابجا؛ زیرا مى بینیم همین امام حسین که یک روز زیر بار بیعت یزید نرفت ، ده سال در حکومت معاویه و مانند برادرش امام حسن (که او نیز ده سال با معاویه به سر برده بود) به سر برد و هرگز سر به مخالفت برنداشت و حقا اگر امام حسن یا امام حسین با معاویه مى جنگیدند کشته مى شدند و براى اسلام کمترین سودى نمى بخشید و در برابر سیاست حق به جانبى معاویه که خود را صحابى و کاتب وحى و خال المؤ منین معرفى کرده و هر دسیسه را به کار مى برد، تاءثیرى نداشت .
گذشته از اینکه با تمهیدى که داشت مى توانست آنان را به دست کسان خودشان بکشد و خود به عزایشان نشسته به مقام خونخواهى بیاید چنانکه با خلیفه سوم نظیر همین معامله را کرد.
امام چهارم
امام سجاد (على بن حسین ملقب به زین العابدین و سجاد) وى فرزند امام سوم بود که از شاه زنان دختر یزدجرد شاهنشاه ایران متولد شده بود و تنها فرزند امام سوم بود که باقى مانده بود؛ زیرا سه برادر دیگرش در واقعه کربلا به شهادت رسیدند (274) و آن حضرت نیز همراه پدر به کربلا آمده بود ولى چون سخت بیمار بود و توانایى حمل اسلحه و جنگ نداشت ، از جهاد و شهادت بازماند و با اسیران حرم به شام اعزام گردید.
پس از گذرانیدن دوران اسیرى ، به امر یزید براى استمالت افکار عمومى محترما به مدینه روانه گردید، آن حضرت را بار دوم نیز به امر عبدالملک خلیفه اموى ، با بند و زنجیر از مدینه به شام جلب کرده اند و بعد به مدینه برگشته است (275) .
امام چهارم پس از مراجعه به مدینه گوشه خانه را گرفته و در به روى بیگانه بسته مشغول عبادت پروردگار بود و با کسى جز خواص شیعه مانند ((ابوحمزه ثمالى و ابوخالد کابلى )) و امثال ایشان تماس نمى گرفت البته خواص ، معارفى را که از آن حضرت اخذ مى کردند در میان شیعه نشر مى دادند و از این راه ، تشیّع توسعه فراوانى یافت که اثر آن در زمان امامت امام پنجم به ظهور پیوست .
از جمله آثار امام چهارم ، ادعیه اى است به نام ((ادعیه صحیفه )) و آن 57 دعاست که به دقیقترین معارف الهیه مشتمل مى باشد و زبور آل محمدش مى گویند.
امام چهارم پس از 35 سال امامت به حسب بعضى از روایات شیعه به تحریک هشام خلیفه اموى ، به دست ولید بن عبدالملک مسموم شد (276) و در سال 95 هجرى درگذشت .
امام پنجم
امام محمد بن على (باقر) لفظ ((باقر)) به معناى ((شکافنده )) است و لقبى است که پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به آن حضرت داده بود (277) . آن حضرت فرزند امام چهارم و در سال 57 هجرى متولد شده بود، در واقعه کربلا چهارساله و حاضر بود و پس از پدر بزرگوارش به امر خدا و معرفى گذشتگان خود، به امامت رسید و در سال 114 و یا 117 هجرى (به حسب بعضى از روایات شیعه (278) توسط ابراهیم بن ولید بن عبدالملک برادرزاده هشام خلیفه اموى مسموم شده ) درگذشت .
در عهد امام پنجم از طرفى در اثر مظالم بنى امیه ، هر روز در قطرى از اقطار بلاد اسلامى انقلاب و جنگهایى رخ مى داد و از خود خاندان اموى نیز اختلافات بروز مى کرد و این گرفتاریها دستگاه خلافت را مشغول و تا اندازه اى از تعرض به اهل بیت صرف مى کرد.
و از طرفى وقوع فاجعه کربلا و مظلومیت اهل بیت که ممثل آن ، امام چهارم بود مسلمانان را مجذوب و علاقه مند اهل بیت مى ساخت . این عوامل دست به دست هم داده مردم و خاصه شیعه را مانند سیل به سوى مدینه و حضور امام پنجم سرازیر ساخت و امکاناتى در نشر حقایق اسلامى و معارف اهل بیت براى آن حضرت به وجود آمد که براى هیچیک از پیشوایان گذشته اهل بیت میسر نشده بود. و گواه این مطلب اخبار و احادیث بى شمارى است که از امام پنجم نقل گورهى انبوهى است از رجال علم و دانشمندان شیعه که در فنون متفرقه معارف اسلامى در مکتب آن حضرت پرورش یافته اند و در فهرستها و کتب رجال ، اسامیشان ضبط شده است (279) .
امام ششم
امام جعفر بن محمد (صادق ) فرزند امام پنجم که در سال 83 هجرى ، متولد و در سال 148 هجرى (طبق روایات شیعه ) به تحریک منصور خلیفه عباسى مسموم و شهید شده است (280) .
در عهد امامت امام ششم در اثر انقلابهاى کشورهاى اسلامى و خصوصا قیامى که مسوده (سیاه جامگان ) براى برانداختن خلافت بنى امیه کرده بودند و جنگهاى خونینى که منجر به سقوط خلافت و انقراض بنى امیه گردید و در اثر آنها زمینه خوبى که امام پنجم در بیست سال زمان امامت خود با نشر حقایق اسلامى و معارف اهل بیت مهیا کرده بود، براى امام ششم امکانات بیشتر و محیط مناسبترى براى نشر تعالیم دینى پیدا شد.
آن حضرت تا اواخر زمان امامت خود که مصادف با آخر خلافت بنى امیه و اول خلافت بنى عباس بود از فرصت استفاده نموده به نشر تعالیم دینى پرداخت و شخصیتهاى علمى بسیارى در فنون مختلفه عقلى و نقلى مانند ((زراره )) و ((محمد بن مسلم )) و ((مؤ من طاق )) و ((هشام بن حکم )) و ((ابان بن تغلب )) و ((هشام بن سالم )) و ((حریز)) و ((هشام کلبى نسابه )) و ((جابر بن حیان صوفى )) شیمیدان و غیر ایشان را پررورش داد، حتى عده اى از رجال علمى عامه نیز مانند ((سفیان ثورى )) و ((ابوحنیفه )) رئیس مذهب حنفیه و ((قاضى سکونى )) و ((قاضى ابوالبخترى )) و غیر ایشان افتخار تلمذش را پیدا کردند (معروف است که از مجلس درس و حوزه تعلیم امام ششم چهارهزار نفر محدث و دانشمند بیرون آمده است (281) ).
احادیثى که از صادقین یعنى از امام پنجم و ششم ماءثور است ، از مجموع احادیثى که از پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و ده امام دیگر ضبط شده است ، بیشتر است .
ولى در اواخر عهد خود، دچار منصور خلیفه عباسى شد و تحت مراقبت و محدودیت شدید درآمد. منصور آزارها و شکنجه ها و کشتارهاى بیرحمانه اى در حق سادات علویین روا دید که از بنى امیه با آن همه سنگدلى و بى باکى سر نزده بود. به دستور وى آنان را دسته دسته مى گرفتند و در قعر زندانهاى تاریک با شکنجه و آزار به زندگیشان خاتمه مى دادند و جمعى را گردن مى زدند و گروهى را زنده زیر خاک مى کردند و جمعى را در پى ساختمانها یا میان دیوارها گذاشته رویشان بنا مى ساختند.
منصور، دستور جلب امام ششم را از مدینه صادر کرد (امام ششم پیش از آن نیز یک بار به امر سفاح خلیفه عباسى به عراق و پیش از آن نیز در حضور امام پنجم به امر هشام خلیفه اموى به دمشق جلب شده بود)
مدتى امام را زیر نظر گرفتند و بارها عزم کشتن آن حضرت را نموده و هتکها کرد ولى بالا خره اجازه مراجعه به مدینه را داده و امام به مدینه مراجعت فرمود و بقیه عمر را با تقیه شدید و نسبتا با عزلت و گوشه نشینى برگزار مى کرد تا به دسیسه منصور مسموم و شهید شد (282) ).
منصور پس از آنکه خبر شهادت امام ششم را دریافت داشت ، به والى مدینه نوشت که به عنوان تفقد بازماندگان ، به خانه امام برود و وصیتنامه آن حضرت را خواسته و بخواند و کسى را که وصى امام معرفى شده فى المجلس گردن بزند. و البته مقصود منصور از جریان این دستور این بود که به مسئله امامت خاتمه دهد و زمزمه تشیع را بکلى خاموش کند ولى برخلاف توطئه وى وقتى که والى مدینه طبق دستور، وصیتنامه را خواند دید امام پنج نفر را براى وصایت تعیین فرموده . خود خلیفه و والى مدینه و عبداللّه افطح فرزند بزرگ و موسى فرزند کوچک آن حضرت و حمیده و به این ترتیب تدبیر منصور نقش برآب شد (283) ).
امام هفتم
امام موسى بن جعفر (کاظم ) فرزند امام ششم در سال 128 هجرى متولد شد و سال 183 هجرى در زندان مسموما شهید شد (284) . آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوار خود به امر خدا و معرفى گذشتگان خود به امامت رسید.
امام هفتم از خلفاى عباسى با منصور و هادى و مهدى و هارون معاصر و در عهد بسیار تاریک و دشوار با تقیه سخت مى زیست تا اخیرا هارون در سفر حج به مدینه رفت و به امر وى امام را در حالیکه در مسجد پیغمبر مشغول نماز بود گرفته و به زنجیر بسته زندانى کردند و از مدینه به بصره و از بصره به بغداد بردند و سالها از زندانى به زندانى منتقل مى نمودند وبالا خره در بغداد در زندان سندى ابن شاهک با سم درگذشت (285) و در مقابر قریش که فعلاً شهر کاظمیه مى باشد مدفون گردید.
امام هشتم
امام على بن موسى (رضا) فرزند امام هفتم که (بنا به اشهر تواریخ ) سال 148 هجرى متولد وسال 203 هجرى درگذشته است (286) .
امام هشتم پس از پدر بزرگوار خود به امر خدا و معرفى گذشتگان خود به امامت رسید و مدتى از زمان امامت خود با هارون خلیفه عباسى و پس از آن با پسرش امین و پس از آن با پسر دیگرش ماءمون معاصر بود.
ماءمون پس از پدر، اختلافاتى با برادر خود امین پیدا کرد که منجر به جنگهاى خونین و بالا خره کشته شدن امین گردید و ماءمون به سریر خلافت استیلا یافت (287) . تا آن روز سیاست خلافت بنى عباس نسبت به سادات علوى ، سیاست خشونت آمیز و خونینى بوده ، پیوسته رو به سختى مى رفت و هر چند گاهى یکى از علویین قیام کرده جنگ خونین و آشوبى برپا مى شد و این خود براى دستگاه خلافت گرفتارى سختى بود.
و ائمه و پیشوایان شیعه از اهل بیت اگرچه با نهضت و قیام کنندگان همکارى نمى کردند و مداخله اى نداشتند ولى شیعه که آن روز جمعیت قابل توجهى بودند، پیوسته ائمه اهل بیت را پیشوایان دینى مفترض الطاعه و خلفاى واقعى پیغمراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى دانستند و دستگاه خلافت را که قیافه دربار کسرى و قیصر داشت و به دست یک مشت مردم بى بندوبار اداره مى شد، دستگاهى ناپاک و دور از ساحت قدس پیشوایان خود مى دیدند و دوام و پیشرفت این وضع براى دستگاه خلافت خطرناک بود و آن را بشدت تهدید مى کرد.
ماءمون به فکر افتاد که به این گرفتاریها که سیاست کهنه و هفتاد ساله پیشینیان وى نتوانست چاره کند، با سیاست تازه دیگرى خاتمه بخشد و آن این بود که امام هشتم را ولایت عهد بدهد و از این راه هر گرفتارى را رفع کند؛ زیرا سادات علوى پس از آنکه دست خودشان به خلافت بند شد دیگر به ضرر دستگاه قیام نمى کردند و شیعه نیز پس از آنکه آلودگى امام خود را به خلافتى که پیوسته آن را و کارگردانان آن را پلید و ناپاک مى شمردند، مشاهده کردند، دیگر آن اعتقاد معنوى و ارادت باطنى را که در حق امامان اهل بیت داشتند، از دست مى دهند و تشکل مذهبیشان سقوط کرده دیگر خطرى از این راه متوجه دستگاه خلافت نخواهد گردید (288) .
بدیهى است که پس از حصول مقصود، از بین بردن امام براى ماءمون اشکالى نداشت ، ماءمون براى تحقق دادن به این تصمیم ، امام را از مدینه به مرو احضار کرد و پس از حضور اول خلافت و پس از آن ولایت عهد خود را به امام پیشنهاد نمود و آن حضرت اعتذار جسته نپذیرفت ولى بالا خره به هر ترتیب بود قبولانید و امام نیز به این شرط که در کارهاى حکومتى و عزل و نصب عمال دولت مداخله نکند، ولایت عهد را پذیرفت (289) .
این واقعه در سال دویست هجرى اتفاق افتاد ولى چیزى نگذشت که ماءمون از پیشرفت سریع شیعه و بیشتر شدن ارادت ایشان نسبت به ساحت امام و اقبال عجیب عامه مردم و حتى سپاهیان و اولیاى امور دولتى ، به اشتباه خود پى برد و به صدد چاره جویى برآمده آن حضرت را مسموم و شهید ساخت . امام هشتم پس از شهادت در شهر طوس ایران که فعلاً شهر مشهد نامیده مى شود مدفون گردید.
ماءمون ، عنایت بسیارى به ترجمه علوم عقلى به عربى نشان مى داد و مجلس علمى منعقد کرده بود که دانشمندان ادیان و مذاهب در آن حضور یافته به مناظره علمى مى پرداختند امام هشتم نیز در آن مجلس شرکت مى فرمود و با علماى ملل و ادیان به مباحثه و مناظره مى پرداخت و بسیارى از این مناظره ها در جوامع حدیث شیعه مضبوط است (290) .