نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 3:59 ع توسط جواد قاسم آبادی
44 - نماز اول وقت
امام قدّس سرّه به نماز اول وقت خیلى علاقه داشتند. در آخرین روز تقریباً ساعت ده شب ، نماز مغرب و عشاء را با اشاره خواندند. همه امیدها قطع شده بود و دکترها تقریباً همه چیز را تمام شده مى دانستند. امام در حالت بیهوشى بودند که یکى از پزشکان بالاى سرشان رفت و براى اینکه شاید به وسیله نماز بشود آقا را به هوش آورد. گفت : آقا! وقت نماز است . همین را که گفت ، آقا یک لحظه چشمان خود را تکان داد و در همان حالت بیهوشى نمازشان را با اشاره خواندند. از صبح آن روز هم مرتب از ما سؤ ال مى کردند که : چقدر به ظهر مانده ؟ چون خودشان ساعت دمِ دستشان نبود و آن قدرت را نداشتند که به ساعت نگاه کنند، یک ربع به یک ربع از ما مى پرسیدند. نه به خاطر اینکه نمازشان قضا نشود، به خاطر اینکه نماز را اول وقت بخوانند.(48)
45 - پند استاد
علاّمه طباطبائى ؛ و آیة ا... شیخ محمّد تقى بهجت از استاد خود مرحوم آیة ا... قاضى ره (1258 - 1366 ه .ق ) نقل نمودند که فرمود: ((اگر کسى نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد، مرا لعل کند!...))(49)
در نماز احساسها گل مى دهند
|
دوست دارى با خدا صحبت کنى
|
نور را در خانه ات دعوت کنى هست
|
رو به سوى قبله با آغوش باز
|
خویش را گم کن در آغوش نماز
|
46 - بر آستان جانان
عمل جراحى انجام شد و خطر عمل تا آن موقع مهار شده بود. همه از نهایت توانایى خود استفاده کرده بودند. شوق و خوشحالى از گذشتن این مرحله در سیماى همه جارى بود... امام بلافاصله پس از بهوش آمدن با وجود ضعف شدید عارض شده ، وقت نماز را سؤ ال کرد و اشاره کرد که یکى از آقایان عمامه اش را ببندد و محاسن ایشان را شانه بزند. همه مبهوت بودیم . خدایا این چه بنده عاشقى است ؟ چقدر در حضور خداوند ادب را مراعات مى کند... در بیمارستان ، ایّام بسترى در هر فرصت که براى غذا دادن به ایشان مى رفتیم توصیه هاى اخلاقى را فراموش نمى کردند. چندین بار به من و همشیره ها مى فرمود: راه آخرت سخت است ، گناه نکنید، ترک گناه آسانتر از عذاب خداست ، و مى فرمود: نماز را حتى اگر در پیاده رو خیابان باشد اول وقت بخوانید.(50)
47 - مواظبت بر نماز اول وقت
در این اواخر حیات مبارک امام ره که براى نماز جماعت خدمت ایشان مى رسیدیم ، خیلى راضى به اینکار نبودند، و مى فرمودند: چون من با سختى بلند مى شوم و مى نشینم شما ناراحت مى شوید، نماز خود را بخوانید.
من یاد ندارم که امام نماز اول وقت را به تعویق انداخته باشند. از مادرم شنیدم که مى گفت : روزى اذان مغرب را گفتند. امام مُهر پیدا نکردند، لذا سریع کاغذى را برداشتند و شروع به نماز کردند. تا این حّد توجه به نماز اول وقت داشتند.(51)
48 - مسیح کردستان (52)
همسر فداکار سردار رشید اسلام محمد بروجردى (1333 - 1362 ه .ش ) در مورد مواظبت بر نماز اول وقت ایشان مى گوید:
محمّد در عرض ده سال زندگى مشترکمان طورى بود که همیشه نمازش را در اول وقت اقامه مى کرد. در طول مسافرتهایى که با محمّد داشتیم ، هرگاه در راه صداى اذان به گوشش مى رسید، هر کجا بود ماشین را پارک مى کرد و همانجا نمازش را بجا مى آورد. اگر چه به مقصدى که مورد نظرش بود دور یا نزدیک بود. بارها به ایشان گفتم : حالا که نزدیک مقصد است نمازتان را شکسته نخوانید بگذارید وقتى به منزل رسیدیم نمازتان را کامل بخوانید. محمّد در جواب مى گفت : حالا که موقع اذان است نماز مى خوانیم شاید به منزل نرسیدیم . اگر رسیدیم دوباره کامل مى خوانم و در تمام این مدّت هیچگاه یاد ندارم که او بدون وضو باشد.(53)
49 - بعد از نماز
روزى حدود ظهر در محضر شهید بزرگوار رجائى (1360 ه .ش ) بودم . صداى اذان شنیده شد. در حالى که ایشان از جایشان حرکتى کرده و مى خواستند خود را براى اقامه نماز آماده کنند، در زده شد و خدمتگزار وارد اتاق شد و گفت : غذا آماده است ، سرد مى شود، اگر اجازه مى فرمایید بیاورم . شهید رجائى فرمودند: خیر، بعد از نماز.
وقتى که خدمتگزار از اتاق خارج شد، ایشان با چهره اى متبسم و دلى آرام خطاب به من فرمودند: (عهد کرده ام هیچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم ، اگر زمانى ناهار را قبل از نماز خوردم ، یک روز را روزه بگیرم .(54)
50 - عروج
یک ماه از عملیات سخت و طاقت فرساى والفجر 8 مى گذشت . یک روز ساعتى از غروب گذشته ، جواد آقا آب از سر و رویش مى چکید که آمد پشت خاکریز. بى سیم چى او در حال نماز بود. گفت : ناصر جان ! اگر صداى بى سیم در آمد، جوابش را بده تا من نماز بگذارم .
- چشم آقا جواد!
نماز مغرب را به علت کوتاه بودن خاکریز نشسته خواند. من کنارش نشسته بودم و گوش به بى سیم داشتم . نماز عشاء را خواست شروع کند که صداى بى سیم در آمد.
گفت : ناصر جوابش را بده .
و بعد خودش تکبیرة الاحرام را گفت . دو سه قدم بیشتر به طرف بى سیم برنداشته بودم که ناگهان خمپاره اى وسط ما فرود آمد.و موج انفجارش مرا به گوشه اى پرت کرد. برخواستم و رفتم سراغ بى سیم . فرمانده لشکر - سردار حاج غلامرضا جعفرى - بود و جواد را مى خواست .
- آقا جواد مشغول نماز است .
- برو بهش بگو با من تماس بگیرد.
رفتم سراغ جواد، دیدم نیست . گفتم : اینکه الان داشت نماز عشاء مى خواند! گوشى را برداشتم و گفتم :
- آقاى جعفرى ! جواد آقا نیست ، نمى دانم کجا رفته .
- هرجا که هست پیدایش کن !
دوباره شروع کردم به جستجو در آن حوالى . سمت چپ و راست خاکریز را دیدم . یکباره یک سیاهى در آن تاریکى شب توجهم را جلب کرد. خم شدم روى سینه خاکریز، خداى من ، جواد آقا! غرق در خون بود و... بغض سنگین ناباورى گلویم را فشرد و سراسیمه به طرف بى سیم رفتم و گریه آلود گفتم :
- حاجى ! منتظر جواد نمانید، رفته پیش بنیادى !
ایشان ناباورانه گفت !:
- پیش بنیادى یعنى چه ؟
هق هق گریه ام بلندتر شده .
- موقعیت بنیادى که مفهوم است ؟!
- پس بمان من آمدم !
سردار جعفرى سراسیمه خودش را رساند. امّا پیکر جواد آقا دل آذر (فرمانده عملیات لشکر 17 على بن ابیطالب ) را یاران داغدارش چونان گوهرى گرانبها بر سر و دست برده بودند. و او در نماز به معراج حقیقى سفر کرده بود.(55)
51 - سرباز نماز
در یکى از روستاهاى فیروز کوه جلسه بزرگداشت شهداء برپا بود و شهید امیر سپهبد صیاد شیرازى به عنوان سخنران دعوت شده بود.
پس از مداحى و چند برنامه مرسوم دیگر از شهید صیاد خواستند سخنرانى بکند. ایشان پشت تریبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارک و تعالى و درود و صلوات بر پیامبر و آلش علیهماالسّلام فرمود: روزى جلسه مهمى در مورد جنگ خدمت حضرت امام بودیم . وقت نماز شد و امام وضو گرفت و به نماز ایستاد و ما هم به تبع امام فهمیدیم وقت نماز است و نماز بر همه چیز ترجیح دارد. بعد شهید صیاد شیرازى با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستید بعد از نماز براى شما سخنرانى مى کنم صحبت را تمام کرد و صفهاى نماز تشکیل شد و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا گرفت .(56)
52 - قبله پنهان
در اوایل اسارت ، ما را از ((العماره )) به بغداد انتقال دادند و یک راست به سازمان امنیت (استخبارات ) بردند. وقتى به آنجا رسیدیم ، موقع خواندن نماز بود، امّا عراقیها اجازه این کار را به ما نمى دادند. ناچار روى زمین نشستیم و براى اینکه نگهبانان متوجه نشوند، نماز را به صورت نشسته خواندیم . آن هم در چهار زاویه مختلف . چرا که حتى جراءت پرسیدن جهت قبله را از ماءمورین عراقى نداشتیم .(57)
53 - گوشه کلاس
قبل از انقلاب بود، توى دبیرستان اجازه نمى دادند نماز بخوانیم . جایى هم براى این کار نبود. با چند نفر از بچه ها پنهانى گوشه کلاس روزنامه پهن مى کردیم و نمازمان را همان جا مى خواندیم .
همیشه مُهر همراهمان بود. زنگهاى تفریح ، موقع اذان ظهر، گوشه کلاس میعادگاهمان مى شد. یک روز که مشغول نماز ظهر بودم ، یک دفعه پشت گردنم شروع کرد به تیر کشیدن ، کمى پرت شدم به جلو، امّا توجهى نکردم و نماز را ادامه دادم تا تمام شد.
- چرا دارى نماز مى خوانى ؟ تو مدرسه اغتشاش به پا مى کنى ؟
مدیرمان بود، بر افروخته و عصبانى .
چیزى نگفتم ، تنها نگاهش کردم . و به خاطر همین نماز، یک هفته از مدرسه بیرونم کردند.(58)
54 - مسابقه و نماز اول وقت
او از همان سنین کودکى به نماز اول وقت اهمیت مى داد و فضیلت نماز اول وقت را با هیچ چیز دیگر عوض نمى کرد. در دوران جوانى که به ورزش کشتى مى رفت روزى براى انجام مسابقات به اتفاق هم به سالن رفتیم . مسابقات فینال بود، در میان جمعیت به تماشا نشسته بودم که چند نفر از رقیبان با هم مبارزه کردند. نوبت به عباس (59) رسید. چند بار نام او را براى مبارزه خواندند، امّا او حاضر نشد. تا این که دست رقیب او را به عنوان برنده مسابقه بالا بردند. نگران شدم به خودم مى گفتم : یعنى عباس کجا رفته ؟ در جستجوى او بودم نگاهم به او افتاد که از درب سالن وارد مى شد. جلو رفتم و گفتم : کجا بودى ؟ اسمت را خواندند، نبودى ؟
گفت : وقت نماز بود، نماز از هر کارى برایم مهمتر است . رفته بودم نماز جماعت .(60)
فصل سوّم : نمازهاى : جماعت - جمعه
55 - سجاده سرخ
روز جمعه 20 شهریور 1360، روز دیگرى در شهر تبریز بود. آیة ا... مدنى نیز در آن روز حال و هواى دیگرى در ایراد خطبه ها داشت . مردم مسلمان مشتاق ملاقات حق ، از سراسر شهر به سوى مصلاى نماز جمعه سرازیر شده بودند تا به نغمه هاى با سوز و گداز این مرد بزرگ گوش جان بسپارند. آن روز هیچ کس نمى دانست سیّدى که هم اکنون در جلو دیده گانشان چون موجى ناآرام مى خروشد لحظاتى بعد به اقیانوس جاوید آخرت مى پیوندد و براى همیشه در دل دریاى سعادت آرام مى گیرد. هر لحظه که مى گذشت رُخسار این مسافر بهشتى افروخته تر مى شد، و نور شهادت بر پیشانى اش بیشتر مى درخشید و سکوت حاکم بر زمان آرامشى قبل از طوفان را براى مردم ، و آرامشى ابدى را براى آن فریادگر رقم مى زد. مدنى همچنان مى گفت و مى نالید، فریادش اوج مى گرفت و دوباره بر فرق دشمنان انقلاب فرود مى آمد. از تقوا مى گفت و به پارسایى مى خواند، از کربلا مى گفت و به عاشورا مى خواند... زمانى نگذشت که خطبه ها تمام شد و مدنى قامت به نماز بست . خدایا! چه اتفاقى خواهد افتاد؟ براى هیچ کس معلوم نبود، امّا هر لحظه که سپرى مى شد نه تنها تاریخ تبریز، بلکه تاریخ خونبار تشیّع خود را براى ثبت حادثه اى بزرگ و ناگوار آماده مى کرد.
آیة ا... مدنى نماز جمعه را به پایان برد و به عادت همیشگى در میان نماز جمعه و عصر به عبادت مشغول شد. در این هنگام از صف سوم نماز، منافقى از نسل خوارج بلند شد و به سوى ایشان هجوم برد، پس از لحظه اى کوتاه آیة ا... مدنى را که چون کبوترى آزاد در عالم ملکوت اوج گرفته بود در چنگال کرکسى خون آشام قرار داد و سپس صداى انفجارى مهیب محراب عبادت را غرق در خون کرد... امام جمعه بر سجاده خونین غلتید و محاسن سفیدش با خون سرخش خضاب شد و مرغ روحش که سالها در سر هواى پرواز داشت قفس تن را شکست و به ملکوت اعلاء پر گشود و بدین گونه دعایش بر کرسى اجابت نشست .! مى گویند آیة ا... مدنى چندى پیش از شهادت یعنى بهار سال (1360 ه .ش ) با دوستانش آیة ا.. دستغیب ، آیة ا... صدوقى و شهید هاشمى نژاد در مشهد مقدس وقتى ضریح امام رضاعلیه السّلام را غبار روبى مى کردند هر کدام دو رکعت نماز حاجت خوانده و از خداوند شهادت در راه اسلام را طلب مى کنند و عاقبت نیز همگى به آن لطف تمام و حُسن ختام مى رسند. زبان رساى آذربایجان ، استاد سیّد محمّد حسین شهریار که خود در فراق شهید مدنى و همراهان شهیدش ، گلاب دیده از چشم جارى ساخت . در رثاى شهیدان چنین سرود:
جستم احوال شهیدان در خواب
|
شهریارا و لهم حسن ماءب (61)
|
شهریار
56 - در دانشگاه الازهراء
وقتى امام موسى صدر در سال 1338 شمسى وارد کشور لبنان شد به شهر (صور) آمد و نخستین فعالیت خود را با اقامه نماز جماعت در مسجد جامع آن شهر آغاز کرد. او از این راه در مدّت کوتاهى به موفقیتهاى بزرگى دست یافت .
با تشکیل (مجلس اعلاى شیعیان لبنان )، حتى وقتى که ریاست آن را به عهده داشت همچنان به امامت جمعه و جماعت اهتمام بیشترى از خود نشان داد. وى با خطبه هاى روشنفکرانه خود در نماز جمعه هاى صور، صیدا و بعلبک مردم لبنان را به بیدارى و قیام و اقدام دعوت کرد و اندیشه هاى ناب خود را از طریق این سنگر نفوذناپذیر به مردم ستمدیده آن مرز و بوم انتقال داد. هنگامى که به کشورهاى دیگر اسلامى ، از جمله کشورهاى آفریقایى نیز سفر مى کرد براى ارتباط نزدیک و دیدار با مردم در مراسم نماز جمعه هاى آنان شرکت مى جست و با ایراد سخنرانى با آنان به درد دل مى نشست .
یک وقت به دعوت (جمال عبدالناصر) رئیس جمهور فقید مصر، سفر 48 ساعته اى به آن کشور نمود. او در نماز جمعه پایتخت مصر حاضر شد، در این حال امامت نماز جمعه مسجد الازهراء به عهده وى گذاشته شد. امام موسى صدر در آن روز با ایراد خطبه هاى آتشین همه نماز گزاران را در حیرت و اندیشه فرو برد. در آن حال با استقبال و اصرار مردم و به پیشنهاد جمال عبدالناصر این سفر 48 ساعته به یک سفر ده روزه تبدیل گردید. در این مدّت او از فرصت استفاده کرد و نقش بزرگى را در بیدارى مردم مصر نسبت به مسائل منطقه و جهان ایفا نمود. امام موسى صدر این شخصیت بزرگ اسلامى ، جزو اولین شخصیت هایى است که به نماز جمعه هاى بى روح و کم خاصیّت کشورها، جنبه عبادى ، سیاسى داد و آن را به معناى واقعى اقامه کرد.(62)
کلید راز بزرگى است هر کلام نماز
|
چه با شکوه و عظیم است ازدحام نماز
|
نسیم بارش نور است در کویر وجود
|
سحر به مسجد آدین ها، سلام نماز
|
((مردانى ))
57 - این نماز را ترک نکن
آن روزى که بناى کشف حجاب شد، رضاخان دستور داده بود افرادى که جزء روساء بودند مثل رئیس نظمیه و غیره باید اول کشف حجاب کنند. هر شب نوبت یکى بود، مثلاً امشب رئیس نظمیه ، شب دیگر رئیس امنیّه ، شب دیگر شهردارى ، و هر شبى یکى بود شب به شب . آن وقت زن آن رئیس مکّشفه مى شد و اطراف او را زن ها مى گرفتند. زمانى که آیة ا... العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى (1274 - 1355 ه .ق ) مى خواست براى نماز مغرب و عشاء به حرم برود. در خیابان تظاهر مى کردند که جاى سوزن انداختن نبود. حاج شیخ طبق معمول هر شب باید از توى این جمعیت براى نماز مغرب و عشاء عبور کند. و این مراسم مخصوصاً همان وقتى اجرا مى شد که زمان عبور ایشان بود. خودش فرمود: من که دیدم این وضعیّت است ، فکر کردم رفتن به نماز مغرب عشاء را ترک کنم . من که نمى توانم نهى از منکر کنم و باید از اینجا هم عبور کنم . و اینها هم سر راه من این کار را مى کنند. اگر حرف نزنم تقریر مى شود، مى گویند: پس اینکارها را قبول کرده ! اگر حرف بزنم چطور با این شخص حرف بزنم ! پس بهتر است که به نماز نروم . این چه نمازى است که من بروم . این فکر را با هیچ کس در میان نگذاشتم ، خودم عهد کردم که نروم . طرف عصر که در اطاق خوابیده بودم دیدم درب باز شد و سیّدى با محاسن بلند آمد و گفت : این نماز را ترک نکن ! من به این جهت دلم محکم شد.(63)
58 - شصت سال تلاش براى احیاء نماز جماعت
آیة ا... مرعشى نجفى (1315 - 1411 ه .ق ) سخت مقیّد بود که نمازهاى خویش را در وقت فضیلت و با جماعت برگزار کند. در برخى از یادداشتهاى سالهاى قبل چنین نوشته است : هنگامى که در قم سکونت کردم صبحها در حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام اقامه جماعت نمى شد و من تنها کسى بودم که این سنّت را در آنجا رواج دادم و از شصت سال پیش به این طرف صبح زود و پیش از باز شدن درهاى حرم مطهّر و زودتر از دیگران مى رفتم منتظر مى ایستادم . این انتظار گاهى یک ساعت قبل از طلوع فجر بود، تا خدّام درها را باز کنند. زمستان و تابستان نداشت . در زمستانها، هنگامى که برف همه جا را مى پوشاند، بیلچه اى کوچک به دست مى گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز مى کردم تا خود را به حرم مطهّر برسانم . در آغاز خود به تنهایى (در حرم نماز) مى خواندم ، تا پس از مدّتى یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن کم کم افراد دیگرى اقتدا کردند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم مطهّر آغاز کردم و تا امروز که شصت سال از آن تاریخ مى گذرد، ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نیز اضافه شد و از آن پس روزى سه بار در مسجد بالا سر حضرت معصومه علیهاالسّلام و صحن شریف نماز جماعت مى خواندم .(64)