پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29338
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 4:9 ع توسط جواد قاسم آبادی


119 - راهیان شب
علاّمه سیّد محمد حسین طباطبائى ؛ (1321 - 1408 ه‍ .ق ) درباره استاد خود مرحوم آیة ا... العظمى حاج میرزا على قاضى ؛ (1285 - 1366 ه‍ .ق ) فرمود: ما هر چه در این مورد داریم از مرحوم قاضى داریم ، چه آنچه را که در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقى که خودمان داریم (همه را) از مرحوم قاضى گرفته ایم (129)... معمولاً ایشان در حال عادى یک ده بیست روزى در دسترس بودند و رفقا مى آمدند و مى رفتند و مذاکراتى داشتند و صحبتهایى مى شد، و آن وقت دفعتاً ایشان نیست مى شدند و یک چند روزى اصلاً نبودند و پیدا نمى شدند. نه در خانه ، نه در مدرسه ، نه کوفه ، و نه در سهله ، ابداً از ایشان خبرى نبود، و عیالاتشان هم نمى دانستند کجا مى رفتند چه مى کردند، هیچ کس خبر نداشت . رفقا در این روزها به هر جا که احتمال مى دادند، مرحوم قاضى را نمى جستند، و اصلاً هیچ نبود، بعد از چند روزى باز پیدا مى شد، و درس و جلسه هاى خصوصى را در منزل و مدرسه دائر داشتند، و همین جور، از قرائب و عجائب بسیار داشتند، حالات غریب و عجیب داشتند.(130)
مرحوم قاضى شاگردان خود را هر یک طبق موازین شرعیّه ، با رعایت آداب باطنى اعمال ، و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال ، به طریق خاصّى دستورات اخلاقى مى دادند، و دلهاى آنان را براى پذیرش الهامات عالم غیب آماده مى کردند. خود ایشان در مسجد کوفه و مسجد سهله حجره داشتند، و بعضى از شبها را به تنهایى در آن حُجرات بیتوته مى کردند و شاگردان خود را نیز توصیه مى کردند که بعضى از شبها را به عبادت در مسجد کوفه یا سهله بیتوته کنند. دستور داده بودند که چنانچه در بین نماز و یا قرائت قرآن و یا در حال ذکر و فکر، براى شما پیش آمدى کرد و صورت زیبائى را دیدید و یا بعضى از جهات عالم غیب را مشاهده کردید، توجه ننمائید و دنبال عمل خود باشید. روزى من در مسجد کوفه نشسته و مشغول ذکر بودم ، در آن بین یک حوریّه بهشتى از طرف راست من آمد و یک جام شراب بهشتى در دست داشت و براى من آورده بود، و خود را به من ارائه مى نمود، همین که خواستم به او توجّهى کنم ، ناگهان یاد حرف استاد افتادم و لذا چشم پوشیده و توجّهى نکردم ، آن حوریّه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف کرد، من نیز توجهى ننمودم و روى خود را برگرداندم ، آن حوریّه رنجیده شد و رفت و من تا بحال ، هر وقت آن منظره به یادم مى افتد از رنجش آن حوریّه متاءثر مى شوم .(131)
120 - رهنمود آسمانى
مرحوم آیة ا... میرزا جواد آقا ملکى تبریزى در ((اسرار الصلوة )) مى فرماید:
استادم ملاّ حسینعلى همدانى (1239 - 1311 ه‍ .ق ) به من فرمود: فقط متهجّدین و شب زنده داران هستند که به مقاماتى نائل مى گردند و غیر آنان هیچ جایى نخواهند رسید.
(132)

از یک خروش یا رب شب زنده دارها

حاجت روا شدند هزاران هزارها

یک آه سرد سوخته جانى سحر زند

در خرمن وجود جهانى شرارها

آرى دعایى نیمه شب دانستگان

باشد کلید قفل مهّمات کارها

((وحدت کاشانى ))
121 - آیه رحمت
علاّمه طباطبائى ؛ (1321 - 1401 ه‍ .ق ) فرمود: چون به نجف اشرف براى تحصیل مشرّف شدم ، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندى گاهگاهى به محضر مرحوم قاضى (1285 - 1366 ه‍ .ق ) شرفیاب مى شدم ، تا یک روزى دَرِ مدرسه اى ایستاده بودم که مرحوم قاضى از آن جا عبور مى کردند، چون به من رسیدند دستِ خود را روى شانه من گذارد و گفتند: اى فرزند! دنیا مى خواهى نماز شب بخوان و آخرت مى خواهى نماز شب بخوان .
این سخن آنقدر در من اثر کرد که از آن به بعد تا زمانى که به ایران مراجعت کردم ، پنج سال تمام در محضر قاضى روز و شب به سر مى بردم و آنى از ادارک فیض ایشان دریغ نمى کردم .
(133)
122 - سبّوح قدّوس
هر نیمه شب آخوند محمّد کاشى ، نمازى چنان به سوز و گداز مى خواند و بدنش به لرزه مى افتاد که از بیرون حجره صداى حرکتش و لرزش بدنش ‍ احساس مى شد.
روزى پس از ختم درس آخوند، یکى از شاگردانش به همراه یکى از طلاّب به نزد آن استاد آمد و عرض کرد: آقا! این آقا شیخ مى گوید: دیشب به وقت سحر دیدم که از در و دیوار مدرسه صداى ((سبّوح قدوس ربّنا و ربّ الملائکه والرّوح )) بر مى آید و چون در نگریستم دیدم که آقاى آخوند به سجده ، این ذکر مى گوید. آخوند در جواب فرمود: این که در و دیوار به ذکر من متذکر باشند امرى نیست ، مهم آن است که او از کجا محرّم این راز گشته است .
(134)
123 - آواى ملکوتى
یادى از شهید نواب صفوى (1303- 1334 ه‍ .ش ) از زبان علاّمه محمّد تقى جعفرى ؛ (1304 - 1377 ه‍ .ش ):
هر دو جوان بودیم و هر دو به نوعى تهجّد و شب زنده دارى و زیارت را دوست داشتیم . در حوزه نجف در خدمت مرحوم آیة ا... شیخ طالقانى (1280 - 1364 ه‍ .ق ) تلمذّ مى کردیم و از علاّمه شیخ عبدالحسین امینى ((صاحب الغدیر)) (1320 - 1390 ه‍ .ق ) درس ایمان و ولایت مى آموختیم . روزى پیشنهاد کرد پیاده از نجف به کربلا براى زیارت سومین پیشواى تشیع باهم حرکت کنیم . موافقت کردم و بعد از ظهر یکى از روزهاى پاییزى به راه افتادیم . هوا تقریباً تاریک شده بود که ما در راه نجف کربلا قرار گرفتیم و هنوز بیش از چند کیلومتر از شهر دور نشده بودیم که مردى تنومند از اعراب بیابان نشین در جلومان سبز شد و با صداى خشن فرمان ایستادن داد. در نور مهتاب خنجر آذین شده اى که مرد عرب بر کمر داشت را دیدم و یکّه خوردم ، امّا سیّد آرام ایستاد. مرد عرب با خشونت گفت : هر چه دینار دارید از جیبهایتان بیرون آورده و تحویل دهید. من ترسیده بودم و مى خواستم آنچه دارم تحویل دهم که ، یک مرتبه متوجه شدم شهید نواب صفوى با چالاکى خنجر مرد عرب را از کمرش بیرون کشیده و برق آن را جلو چشمان مرد تنومند عرب نگه داشته و با قدرت نوک خنجر را نزدیک گلویش قرار داده و مى گوید: با خدا باش و از خدا بترس و دست از زشتیها بشوى . من از سرعت و شجاعت سیّد حیرت زده و مات به هر دوى آنها نگاه مى کردم که مرد عرب ما را به چادرش جهت استراحت دعوت کرد. نواب صفوى فوراً پذیرفت ، براى من تعجب آور بود به سیّد گفتم : چگونه دعوت کسى را مى پذیرى که تا چند لحظه پیش مى خواست لخت مان کند. سیّد گفت : اینها عرب هستند و به میهمان ارج مى نهند و محال است خطرى متوجه ما باشد. آن شب من و نوّاب به چادر عرب رفتیم و سیّد تا صبح آرام خوابید، و من تا صبح بیدار بودم و همه اش مى ترسیدم که مرد عرب هر دوى ما را نابود کند. سیّد نیمه شب براى نماز برخواست و با آوائى ملکوتى با خداى خویش به راز و نیاز پرداخت ، و فرداى آنروز با هم عازم کربلا شدیم ... این خاطره در طول پنجاه سال همیشه نوازشگر من بوده است .
(135)
124 - ساکنان حرم سرّ
حکیم الهى و فقیه ژرف اندیش ، ملاّصدرا (980 - 1050 ه‍ .ق ) چندین بار پیاده به مکه مشرّف شد و هنگامى که هفتمین بار با پاى پیاده راه حجّ مى پیمود در بصره بدرود حیات گفت .
هانرى کربن فرانسوى گوید: ملاّ صدرا مدّت یک ساعت بدین ترتیب مناجات کرد و از بیم آنکه ایمانش به خداوند متزلزل شود به گریه در آمد و بعد از قدرى گریستن از اتاق بیرون رفت و کنار حوض خانه وضو گرفت و برگشت و به نماز ایستاد. آن شب ، ملاّ صدرا از بیم آن که ایمانش دچار تزلزل شود، تا صبح نماز نافله خواند.
(136)

اگر یکبار زلف یار از رُخسار برخیزد

هزاران آه مشتاقان ز هر سو زار برخیزد

عراقى هر سحر گاهى برآر از سوز دل آهى

ز خواب این دیده بختت مگر یکباره برخیزد

((شیخ فخرالدین عراقى ))
125 - ره عشق
شام شهادت فرا رسید و روز اسارت قدم گذارد. قهرمان شهادت ، برادر بود. قهرمان اسارت خواهر، برادر رهبر بود و خواهر رهبر. آن حسین بود و این زینب ، هر دو فرزند على ، هر دو زاده زهراعلیهاالسّلام قهرمانان شهادت مردان بودند و قهرمانان اسارت ، زنان و بیماران و کودکان ، کاروان سالار شهادت حسین بود و کاروان سالار اسارت زینب ... او در ساعتى چند، همه کس و همه چیز خود را از دست داده بود، نه برادرى داشت ، نه پسرى ! نه یارى داشت و نه یاورى ! خودش گفت : امروز جدم و پدر و مادرم و برادرم را از دست دادم . آرى حسین همه کس زینب بود. برادران زینب ، پسران نوجوان ، و همه کسان زینب ، در نیم روز همگى در مقابل چشمانش در خاک و خون تپیدند! شام شهادت شبى بود و چه شبى ! چنانچه روز شهادت روزى بود و چه روزى !... شبى تاریک ! چراغها مرده ! شمعها کشته ! خورشید و ستارگان غروب کرده !... دلهاى داغدیده ! خیمه هاى نیمه سوخته ! چهره هاى از اشک افروخته ! همه چیز به تاراج رفته !...در شب شهادت زینب بود و حسین ، زینب بود و همه کس و همه چیز، در شام شهادت زینب بود و زینب . مصائب هر چند بسیار سنگین بود و گران ، ولى همچون کوه استوار در برابر مصائب ایستاد و خم به ابرو نیاورد! به نگهبانى اسیران ، و به گردآورى زنان و کودکان پرداخت به پرستارى فرزند بیمار برادر پرداخت . از این سو به آن سو مى دوید و گمشدگان را مى جست ! خارهاى بیابان به پایش ‍ خلید! ولى این قامت رنجدیده ناتوان . چنان شایستگى بخرج داد که یک بچه بزیر سّم ستور نرفت . یک زن در آتش نسوخت ، یک کودک در آن شام شوم گم نشد. پس از آنکه از این کارها فراغت یافت و از سلامت همه اطمینان حاصل کرد، کودکان را خواباند. و سکوت همه جاى صحرا را فرا گرفت . به گوشه چادر نیمه سوخته رفت و به عبادت پرداخت و نماز شب بجاى آورد. آن شب آنقدر ناتوان شده بود که نتوانست ایستاده بخواند، نماز را نشسته بجا آورد... امام سجادعلیه السّلام فرمود: عمّه ام زینب علیهاالسّلام شب عاشورا نماز شبش را نشسته انجام داد.(137)
126 - هفتاد سال نماز شب
حالا اگر انسان اینگونه مخلص شد و خدا را به حقیقت درک کرد و تمام لحظات خود را در محضر خداوند دید و احساس کرد همیشه در پیشگاه خداوند مى باشد. بگفته قرآن ، ((فَأَیْنَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ))(138) این انسان به هر طرف که رو کند آنجا خداست . روزنامه مى خواند فثم وجه الله ، رادیو گوش مى کند ((فثم وجه الله ))، تلویزیون نگاه مى کند ((فثم وجه الله ))، مى خندد ((فثم وجه الله )) مى شود. خوشا آنانکه دائم در نمازند. امام پس از اتصال به دریاى بیکران رحمت حق دائماً در رکوع و سجود است .(139) امام هفتاد سال نماز شب خود را به صورت متواتر خواندند،(140)

امام در بیمارى در صحت ، در زندان ، در خلاصى ، در تبعید، حتى بر روى تخت بیمارستان قلب همه نماز شب مى خواند.
امام در قم بیمار شدند با دستور اطباء امام به تهران مى بایست منتقل شود. هوا بسیار سرد بود و برف مى بارید، یخبندان عجیبى در جاده ها وجود داشت . امام چندین ساعت در آمبولانس بودند و پس از انتقال به بیمارستان قلب باز نماز شب خواندند. شما اگر از نزدیک دیده باشید آثار اشک بر گونه اى مبارک امام حکایت از شب زنده دارى و گریه هاى نیمه شب وى دارد.

خوشا آنان که الله یارشان بى

به حمد و قل هوالله کارشان نبى

خوشا آنان که دائم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بى

باباطاهر








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ