بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 34
کل بازدید : 29557
کل یادداشتها ها : 182
نمونه دیگرى از تأثیر قرآن نمونه دیگر از تأثیر فصاحت و بلاغت قرآن، داستان اسعد بن زُراره است. چون قبیله «اسعد» با قبیله اى دیگر مدّتها در جنگ و ستیز بود، اسعد براى تهیّه اسلحه از مدینه به سوى مکّه حرکت کرد. وقتى وارد مکّه شد، ابتدا به قصد زیارت خانه خدا به طرف مسجد الحرام ـ که کعبه در زمان جاهلیّت على رغم وجود بتها از احترام خاصّى برخوردار بود - حرکت کرد. جلوى در مسجد الحرام شخصى جلوى اسعد را گرفت و گفت: کجا مى روى؟ اسعد گفت: به زیارت مى روم. مرد گفت: عیبى ندارد; ولى مواظب باش! چون در کنار حِجر اسماعیل، مردى ساحر نشسته است; با کلامش مردم را سحر و جادو مى کند! این پنبه را در گوشهایت فرو کن تا صدایش به گوش تو نرسد! اسعد این کار را انجام داد و به طواف مشغول شد. در این هنگام چهره زیباى پیامبر(صلى الله علیه وآله) توجّه او را جلب کرد; ولى سخنان آن حضرت را نمى شنید. با خود اندیشید که: عجب آدم نادانى هستم! بهتر است حرفهاى او را بشنوم; اگر خوب بود بپذیرم و گرنه قبول نکنم. پنبه ها را از گوش درآورد و آیاتى از قرآن به گوشش رسید.(1) جذبه قرآن قلبش را تکان داد و در اعماق روحش روشنایى و درخشش عجیبى ایجاد کرد. آن گاه جلو آمد و در مقابل پیامبر زانو زد و از حضرت تلاوت چند آیه دیگر تقاضا کرد. اسعد با شنیدن این آیات، شیفته گشت و سرانجام مسلمان شد و خود، موضوع اختلاف و ستیز قبایل خود را براى حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) بیان کرد و از پیامبر(صلى الله علیه وآله) دعوت کرد که جهت رفع این اختلاف به مدینه بیایند.(2)
1- آیه شریفه 17 و 18 سوره زمر این منطق ریبا را تأیید کرده، مى فرماید: «فَبَشِرْ عبادِ الّذینَ یَسْتَمِعُونَ القولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَهُ اُولئِکَ الّذینَ هَدیهُمُ اللّهُ وَ اُولئِکَ هُم اُولُو الاَلبابِ» بشارت بده (اى محمّد) به بندگانى که سخنان را مى شنوند و از نیکوترین آنها پیروى مى کنند، آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندانند. 2- فروغ ابدیّت، جلد 1، صفحه 22. |
?پیام هاى آیه
|
?1ـ پشه حیوان کوچکى نیست! بسیارى از مفسّران نامدار; از جمله مرحوم طبرسى ـ رضوان اللّه علیه ـ در در حقیقت خداوند با این مثل مى خواهد ظرافت آفرینش را بیان کند که تفکّر در مورد این حیوان به ظاهر ضعیف ـ که خدا آن را شبیه بزرگترین حیوانات خشکى آفریده است ـ انسان را متوجّه عظمت خدا مى سازد. توضیح این که: در جثّه حقیر یک پشه ضعیف و ناچیز، دقیقاً اندامهاى یک فیل عظیم الجثّه دیده مى شود. اندامهاى تغذیه، خرطومى ظریف با سوراخ باریک، اندامهاى حرکتى، اندامهاى تولید مثل و... علاوه بر آن، پشه دو شاخک شبیه آنتنهاى امروزى براى برقرارى تماس با اطراف دارد و نیز بالهاى ظریف که فیل فاقد آنهاست.
1- مجمع البیان، جلد 1، صفحه 67. |
?2ـ دو حجاب بزرگ: کثرت نعمت و عادت به آن علّت این که ما انسانها از این نعمت هاى بزرگ خداوند غافلیم و بر این ظرافتهاى خلقت اندیشه و تفکّر نمى کنیم دو چیز است: اوّل، حجاب کثرت نعمت. فراوانى نعمتها باعث مى شود که هیچ نعمتى به چشم انسان نیاید و به آن نیندیشد. امّا اگر به عنوان مثال همین پشه ـ که همگان آن را موجود بى ارزش و مزاحمى مى دانند ـ به تعدادى کم و اندک وجود مى داشت و به دست دانشمندان مى افتاد، آن وقت آن را موجودى ارزشمند و شایسته مطالعات علمى مى شناختند. دوّم، حجاب عادت. مثلا چشم یکى از نشانه هاى بزرگ خلقت و آفرینش است; امّا هرگز به آن نمى اندیشیم! یا گوش انسان گیرنده قوى و ظریف و عجیبى است; ولى چون به وجود آنها و استفاده از آن عادت کرده ایم قدر و ارزش آنها را نمى دانیم. در حالى که اگر دقّت کنیم نه تنها این اعضا، بلکه همه چیز این عالم عجیب است و همه، اسرار توحید و دلایل عظمت خدا را بیان مى کنند. |
?هدایت و ضلالت در قرآن در انتهاى آیه مورد بحث و در جواب منافقان ـ که گفتند: خداوند با این مثلها عدّه اى را هدایت و افراد دیگرى را گمراه مى کند ـ خداوند مى فرماید: «فقط فاسقان به وسیله آن (مثلها) گمراه مى شوند» در این آیه شریفه و آیاتى از این قبیل(1) مسأله ضلالت و گمراهى به خداوند نسبت داده شده است! همان گونه که در آیات دیگر مسأله هدایت.(2) اگر هدایت و ضلالت به خواست خداست و ما انسانها مجبور هستیم و از خود اختیارى نداریم، پس چرا خداوند حکیم به نیکان پاداش و به بدان جزاء مى دهد; در صورتى که هر دو مجبور بوده اند و به اراده خود عمل نکرده اند؟ در تفسیر این قبیل آیات و از جمله آیه مورد بحث نظرات مختلفى ارائه شده است: بعضى گفته اند: «یُضِلُّ» در این آیه شریفه به معناى «یَمْتَحِنُ» است; یعنى خداوند به وسیله این مثلها مى خواهد مردم را امتحان کند.(3) گروه دیگر گفته اند: مراد از «هدایت و ضلالت» تهیّه مقدّمات آن است; ولى تصمیم نهایى با خود انسان است. مثل این که خداوند از انسان لجوج توفیقات را سلب مى کند، بنابراین; گمراهى به معناى سلب توفیق است.(4) علّت اختلاف مفسّران در تفسیر «هدایت و ضلالت» در قرآن مجید ظاهراً بدین جهت است که معناى این دو کلمه براى آنها پیچیده و دشوار است. بنابراین; با توضیحى درباره این دو واژه، باید مشکل حلّ شود.
1- مانند آیات 88 و 143 سوره نساء; آیات 178 و 186 سوره اعراف; آیات 23 و 36 سوره زمر; آیات 44 و 46 سوره شورى و آیات دیگر. 2- مانند سوره بقره، آیات 142 و 213 و 272; سوره مائده، آیه 16; سوره یونس، آیات 25 و 35 و آیات دیگر. 3- مجمع البیان، جلد 1، صفحه 68. 4- تفسیر نمونه، جلد 1، صفحه 152. |
?معناى هدایت و ضلالت به این مثال توجّه کنید: دانه هاى شفّاف، سالم و حیات بخش باران از آسمان نازل مى شود و بر سراسر کره زمین مى بارد، خورشید عالم گیر نیز با نور پاک و نیروبخش خود بر همه زمینها مى تابد. اینها هر دو رحمت الهى است; ولى محصول زمین هایى که از این دو رحمت الهى بهره مند شده اند، یکسان نیست. در زمین هاى شوره زار، خار مى روید و در زمینهاى دیگر، گل و گیاه سبز مى شود! آیا سبب این اختلاف باران و خورشیدند یا شوره زارى زمین؟ شکّى نیست که اشکال از زمین است. اگر به جاى تخم خار در آن زمین، تخم گل نهاده یا پاشیده مى شد، این خارستان، گلستان مى شد; پس اگر گفته شود: باران در این زمین خار رویانده است; معنایش این نیست که باران خارآفرین بوده است، بلکه ایراد از خود زمین است. مسأله هدایت و ضلالت هم درست به همین شکل است. باران رحمت الهى به وسیله پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر همه قلبها باریدن گرفت و همه به آواى ملکوتى قرآن گوش فرا دادند. کسانى که قبلا زمین دلشان را آماده کرده بودند، هدایت شدند و کسانى که شوره زار دل را به زلال ایمان نشسته بودند و مستعد نشده بودند، گمراه شدند. خود آیات قرآن نیز این مدّعاً را تأیید مى کند; مثلا در آیه دوّم سوره بقره خداوند مى فرماید: «ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» همان کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزکاران است. یعنى هدایت شامل کسانى مى شود که پرده هاى تعصّب و لجاجت را کنار زده باشند و نسبت به حرف حقّ، گوشى شنوا داشته باشند. و در آیه مورد بحث، آیه 26 سوره بقره، خداوند فرمودند: «ما یُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الْفاسِقِینَ» تنها فاسقان گمراه مى شوند. یعنى اینها اوّل فاسق بودند و زمین دلشان شوره زار; سپس خداوند، به خاطر همین فسقشان آنها را گمراه کرد و از باران رحمت و ایمان، خار و کفر روییده شد. و در آیه 10 سوره روم نیز خداوند مى فرماید: «ثُمَّکانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ اَساؤُا السُّوأَى اَنْ کَذَّبُوا بِـآیاتِ اللَّهِ...» نتیجه و عاقبت آن کسانى که مرتکب کار بد شدند، تکذیب آیات الهى و ضلالت شد. یعنى این تکذیب آیات الهى و ضلالت، حاصل اعمال خود آن ظالمین است(1) بنابراین; هدایت و ضلالت، نتیجه اعمال خود ماست و خداوند متعال ـ که حکیم على الاطلاق است ـ مقدّراتى از روى حکمت براى بندگان وضع مى کند. اگر بنده به امید کسب الطاف الهى به سوى خدا گام بردارد، از سرچشمه هدایتش، رستگار مى شود و اگر به بیراهه دلبستگى غیر الهى رود، به مصداق آیه شریفه «اِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِى اِلَیْهِ مَن اَنابَ» گمراه مى شود. و از ذیل آیه استفاده مى شود که هدایت بى حساب نیست، بلکه هر کس به سوى خدا آید و توبه کند هدایت شاملش مى شود; ولى اگر دشمنى کرد، گمراه مى شود. خلاصه این که: جبرى در کار نیست و هدایت و ضلالت نتیجه عمل خود انسان است و ضلالت سمّ کشنده است; اگر کسى با احتیار خود استفاده کرد، حقّ اعتراض ندارد. این آیات «هدایت و ضلالت» چندان پیچیده نیست و به وسیله خود آیات قرآن تفسیر مى گردد. در نتیجه وظیفه یک مسلمان این است که آنچه در توان دارد عمل کند و زمین دل را آماده باران رحمت الهى کند و از خداوند، خواستار توفیق و بخشش کاستیها شود. * * *
1- آیه 34 سوره غافر نیز علّت ضلالت را «اسراف» و آیه 74 همین سوره آن را «کفر» معرّفى مى کند. |
?فصل دوّم |
?اوّلین مثال: مثال منافقان اوّلین مثالى که موضوع بحث ماست، آیه 17 و 18 سوره بقره است: خداوند متعال در این دو آیه چنین مى فرماید: «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمّا اَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِى ظُلُمات لاَّ یُبْصِرُون صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَیَرْجِعُونَ». مَثَل آنان (منافقان) همانند کسى است که آتشى افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند); ولى هنگامى که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانى مى فرستد و) آن را خاموش مى کند و در تاریکهاى وحشتناکى که چشم کار نمى کند، آنها را رها مى سازد، آنها کران، گنگها و کورانند; لذا (از راه خطا) باز نمى گردند! |
?دور نماى بحث در این آیه سخن از منافقان است که خود را در پس پرده نفاق پنهان ساخته اند; امّا سرانجام پرده نفاقشان دریده مى شود و آنان رسوا مى گردند. منافقان به انسانى تشبیه شده اند که تنها در بیابانى تاریک، سرگردان است و مى کوشد به روشنى آتشى راه نجات پیدا کند; امّا راه به جایى نمى یابد و همچنان در سرگردانى و تاریکى بیابان تنها مى ماند. |
?شرح و تفسیر آیه |
?دو تفسیر براى آیه شریفه ذکر شده است: نخست این که: مثَل منافقان، مثل انسانهاى گم گشته و سرگردان در بیابانى تاریک و مخوف است. فرض کنید مسافرى شبانگاه از کاروان خود عقب مى ماند و در بیابانى تاریک، تنها گرفتار مى شود. این مسافر نه نورى دارد نه روشنایى; نه دلیلى دارد و نه راهنمایى; نه جادّه مشخّصى پیدا مى کند و نه قطب نمایى. از یک سو، ترس از دزدان و حیوانات درنده و از سوى دیگر ترس از هلاکت ناشى از گرسنگى و تشنگى او را به چاره اندیشى و تلاش وا مى دارد. به جستجو مى پردازد. مقدارى هیزم فراهم مى کند و آنها را آتش مى زند، شعله آتش را بر بالاى دست مى گیرد و با شتاب به حرکت در مى آورد. ناگهان وزش بادى تند شعله اش را خاموش مى کند، تا بخواهد هیزمى جمع آورى کند و شعله اى بیفروزد، اندک راهى را که براى نجات خود طى کرده بود، هدر مى دهد و گم مى کند. منافقان مانند این مسافر تنها و ره گم کرده و از راه دور مانده اند. اینان در روشنایى زندگى در ظلمت و تاریکى قرار گرفته اند. از قافله انسانیّت و ایمان عقب مانده اند. هیچ نشانه راهى ندارند. خداوند نور هدایت را از آنان گرفته و آنها را در تاریکى ترک نموده است. منافقان شخصیّت هاى دوگانه و دورویى دارند، ظاهرى مسلمان و باطنى کافر; ظاهرى صادق و باطنى ناراست; ظاهرى مخلص و باطنى ریاکار; ظاهرى امین و باطنى خیانت پیشه; ظاهرى دوستانه و باطنى دشمن صفت و... .اینان از ظاهر پرفریب خود روشنایى آتشى پدید مى آورند. خود را مسلمان نشان مى دهند و از مزایاى اسلام بهره مند مى گردند، ذبیحه آنان حلال محسوب مى شود، آبروى آنها محفوظ مى ماند، اموال آنها محترم شمرده مى شود، از حقّ ازدواج با مسلمانان برخوردار مى شوند و... .اینها، بهره هاى اندکى است که از روشنى آن آتش در این زندگى کوتاه مادّى خود به دست آورده اند. با مرگ، این آتش خاموش مى شود و روشنى آن از بین مى رود (ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ) و خداوند آنان را در تاریکى هاى قبر و برزخ رها مى کند. آن جاست که درمى یابند آن اسلام ظاهرى و ایمان ریایى هیچ سودى برایشان ندارد. نتیجه آن که، این آیه شریفه و مَثَل رسا و روشن، تشبیهى است که در آن، «مُشَبّه» منافقانند و «مُشَبهٌ به» مسافر سرگردان در بیابان و «وجه شَبه» حیرانى و سرگردانى و بى اثر بودن سعى و تلاش هاى ظاهرى آنان است. |
?تفسیر دوّم: در پى تفسیر اوّل، باید خاطر نشان کرد که روشنى ظاهرى آن آتش و تاریکى و تنهایى بعدى اش تنها مربوط به جهان معنوى و قیامت نیست، بلکه پیامدهایى در این دنیا نیز دارد. منافق براى همیشه نمى تواند نفاقش را پنهان کند، در نهایت رسوا مى شود; زیرا زمانى که منافعش را در خطر نابودى مى بیند، باطن پلید و درون ناپاکش را آشکار مى سازد. مگر منافقان صدر اسلام نبودند که در جنگها و حوادث مختلف باطن خود را آشکار کردند؟! مگر به چشم خود در انقلاب اسلامى ایران مشاهده نکردیم که در طول انقلاب و نهضت اسلامى چه تعداد از منافقان با گذشت زمان و به مناسبت هاى گوناگون چهره زشت و درون پلیدشان را نشان دادند و از پس نقاب نفاق بیرون آمدند و در همین دنیا رسوا شدند ـ اَعاذَنَا اللّهُ مِنْ شُرُور اَنْفُسِنا ـ بنابراین، طبق این تفسیر «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ» نه تنها در جهان آخرت و قیامت، که در همین دنیا تحقّق پیدا مى کند. |
?پیام هاى آیه |
?1ـ اقسام منافقان منافق الزاماً شخص نیست، بلکه ممکن است یک گروه و یا یک سازمان نیز منافق باشد و در بُعدى وسیع تر حتّى ممکن است حکومت یک کشور نیز منافق باشد. بعضى از کشورهاى مدّعى اسلام که به ظاهر سنگ اسلام را به سینه مى زنند و در محافل و مجالس و کنفرانس هاى اسلامى شرکت مى کنند، دیده ایم که چگونه رسواى خاصّ و عام شده اند; چرا که همدستى و همداستانى آنها با یکى از بزرگترین دشمنان اسلام و مسلمانان; یعنى اسرائیل غاصب آشکار شده و عهد و پیمانهاى پیدا و پنهانشان برملا گشته است و آن روشنى آتش ادعایشان به خاموشى گراییده و دورویى و ریاکاریشان به اثبات رسیده است. آرى! این است عاقبت نفاق (فَاعْتَبِرُوا یا اُوْلِى الاَْبْصارِ)! |
?2ـ صورت هاى نفاق از جمله نتایجى که از بحث اجمالى بالا گرفته مى شود، صور گوناگون نفاق است که عبارتند از: الف ـ نفاق در عقیده: مانند کسى که به زبان مدّعى اسلام ومسلمانى است; ولى «مسلمان» شناخته نمى شود و یا تظاهر به ایمان مى کند; ولى «مؤمن» شمرده نمى شود. ب ـ نفاق در گفتار: مانند کسى که سخنى مى گوید; ولى خود در دل بدان اعتقاد ندارد. با این بیان «دروغگو» منافق است; زیرا که زبان و دلش یکى نیست. ج ـ نفاق در کردار: مانند کسى که «عملِ» ظاهرش با نیّت باطنى او متفاوت و متضاد است. همچون کسى که در ظاهر خود را نمازخوان و یا امانتدار نشان مى دهد; ولى در واقع «بى نماز» و «خائن» است.(1)
1- براى آگاهى بیشتر: ر.ک. میزان الحکمة، باب 3966، حدیث 20599. |
?3 ـ نشانه هاى نفاق در روایتى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به بعضى از نشانه هاى نفاق اشاره شده است. حضرت در این روایت مى فرماید: «ثلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ کانَ مُنافِقاً وَ اِنْ صامَ وَ صَلّى وَ زَعَمَ اَنَّهُ مُسْلِمٌ: مَنْ اِذا ائْتَمَنَ خانَ، وَ اِذا حَدَّثَ کَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ...» ترجمه و توضیح: این سه صفت در هر کسى باشد منافق است، اگر چه روزه بگیرد و نماز بگذارد و تصوّر مسلمانى داشته باشد: اوّل ـ خیانتکارى. انسان خیانتکار منافق است; زیرا در ظاهر خود را امین نشان مى دهد، ولى در باطن خائن است. بنابراین، نمى توان اموال و بیت المال را بدو سپرد، گرچه بعضى در برابر اموال کم و اندک امین هستند; ولى در مقابل امانتهاى گرانبها و اموال فراوان درون خیانتکارانه خود را آشکار مى کنند. دوّم ـ دروغگویى. انسان دروغگو منافق است; زیرا که با چرب زبانى کلامى، نیّتى پلید و خلاف حقّ و حقیقت دارد; هر چند نماز بخواند و دعاى ندبه و توسّل و... بر زبان جارى سازد. سوّم - خُلف وعده. کسى که به وعده و گفته خود عمل نمى کند، منافق است; زیرا عمل به وعده و پایبندى به گفته از نظر اخلاقى پسندیده و ضرورى است و حتّى از نظر فقهى نیز گاهى واجب است.(1) کوتاه سخن آن که هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن در شخص، نفاق شمرده مى شود. * * *
1- میزان الحکمة، باب 3931; حدیث 20577. البتّه روایات دیگرى نیز در این باب نقل شده است که در بعضى از آنها، نشانه هاى دیگرى نیز براى نفاق ذکر شده است. |
?4ـ تاریخچه منافقان در هیچ عصر و زمانى، جوامع انسانى از وجود منافقان خالى نبوده است و مى توان گفت از پیدایش انسان بر روى زمین، نفاق و منافقان نیز پیدا شده و دشمنى آنان با بشریّت آشکار شده است. این که منافقان را خطرناک ترین دشمنان در جوامع انسانى نامیده اند، از آن جاست که منافق به لباس دوست درمى آید و در خفا دشمنى مىورزد. دشمن ستیزى که یکى از صفات مشترک انسانهاست، درباره منافق کارایى خود را از دست مى دهد; زیرا که منافق به ظاهر خود را دوست نشان مى دهد و بدین خاطر است که از هر دشمنى، دشمن تر است و شاید به علّت همین امر باشد که در قرآن، از منافق با شدیدترین تعبیرات یاد و اشاره شده است. |
?چهره منافقان در قرآن همانطور که ذکر شد، قرآن مجید با شدیدترین تعبیرات از منافقان یاد کرده است که به چند نمونه از آن اشاره مى شود: الف ـ خداوند در آیه 4 سوره منافقین مى فرماید: «هُمُ العَدُوّ فَاحْذَرْهُمْ» منافقان دشمنان واقعى هستند، پس از آنان بر حذر باش. قرآن مجید دشمنان مسلمانان را معرّفى کرده است;(1) ولى در هیچ آیه اى چنین تعبیر شدیدى که در آیه مذکور بیان شده، درباره هیچ یک از دشمنان دینى بیان نشده است. برابر قواعد زبان عربى، این جمله دلالت بر آن مى کند که منافقان «عدو» و دشمن حقیقى انسان محسوب مى شوند. ب ـ در ادامه آیه مذکور آمده است: «قاتَلَهُمُ اللّهُ اَنّى یُؤْفَکُونَ» خداوند آنها را ] منافقان[ بکشد، چگونه از حق منحرف مى شوند؟ این بیان تند قرآنى منحصر به فرد است. «خدا منافقان را بکشد...» در قرآن درباره هیچ دشمنى چنین تعبیر قاطع، تند و شدید به کار برده نشده است.(1)ج ـ خداوند در آیه 145 سوره نساء مى فرماید: «اِنَّ المنافِقینَ فى الدَّرْکِ الاسْفَلِ مِنَ النّار وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیراً» منافقان در پایین ترین مکان دوزخ قرار دارند و هرگز یاورى براى آنها نخواهى یافت. ] بنابراین، از طرح دوستى با دشمنان خدا، که نشانه نفاق است، بپرهیزید[. عرب، براى پلّه هاى رو به بالا لفظ «دَرْج» یا «دَرَجه» به کار مى برد و براى پلّه هاى رو به پایین لفظ «دَرْک» یا «دَرَک». این دو لفظ اخیر در قرآن تنها یک بار به کار رفته است.(2) «دَرْک اسفل» قعر و پایین ترین مکان در جهنّم است و بدیهى است که شدّت عذاب در اعماق جهنّم بیشتر مى باشد. بنابراین، از این آیه نتیجه گرفته مى شود که خداوند رحمان، شدیدترین عذاب را براى منافقان قائل مى شود و پر عذاب ترین مکانهاى جهنّم را به آنان اختصاص مى دهد. اینها، نشان دهنده حسّاسیّت موضوع نفاق و خطرآفرینى منافقان در همه دوران تاریخ، تا زمان حاضر است.
1- این تعبیر در آیه 30 سوره توبه درباره یهودیان نیز به کار برده شده است; ولى قابل توجّه است که یهودان نیز به نوعى از نفاق دچار بوده اند.2- «دَرْک» در همین آیه (145 سوره نساء) و «دَرَک» در سوره طه آیه 77 در ضمن بیان عبور حضرت موسى(علیه السلام) و اسرائیلیان از رود نیل و براى پلّه هاى مسیرى که به کف رودخانه منتهى مى شده، استعمال شده است. |