سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 34
کل بازدید : 29563
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/21 ساعت 9:46 ص توسط جواد قاسم آبادی


پیامهاى آیه

  ?1ـ چگونگى ایجاد برق و صاعقه
 

اگر دو ابر که داراى بار الکتریکى متضادّند در آسمان با یکدیگر برخورد کنند، همانند تماسّ دو سیم برق مثبت و منفى، جرقه و برق تولید مى کنند و صدایى نیز از این برخورد ایجاد مى شود که «رعد» نام دارد و هر قدر این دو ابر بزرگتر و در حقیقت بارهاى الکتریکى آنها بیشتر باشد، روشنى برق شدیدتر و صداى رعد گوش خراش تر است. امّا «صاعقه» بر اثر برخورد یک قطعه ابر با بار الکتریکى مثبت با یک مانع زمینى مانند کوه یا زمین; درخت و یا انسان بوجود مى آید در نتیجه جسم قابل سوختن در کوه یا زمین شعلهور مى گردد و در کوتاه ترین زمان به پشته اى از خاکستر تبدیل مى شود از این روست که صاعقه براى انسان در زمین هاى هموار خطرناک تر است.

نکته قابل توجّه این که بعضى از روایات، رعد و برق را نتیجه اعمال موجودات ماوراء الطبیعه دانسته اند; مثلا آنچه که علم امروز در مورد برق و صاعقه مى گوید با روایات سازگار نیست چون در بعضى از روایات رعد را به صداى فرشتگان و برق را اثر شلاقّى که فرشتگان بر ابرها مى زنند، شناخته اند.(1)که طبیعتاً با توجیه علمى پیدایش رعد و برق منافات دارد، این دوگانگى مختلف و متضاد در ذهن کنجکاو مؤمن پرسشى را مطرح مى سازد. براستى کدامیک دلیل حقیقى ایجاد رعد و برق است؟ در پاسخ باید گفت: توجیه علمى پیدایش رعد و برق با تفسیر دینى آن هیچ تضاد و منافاتى ندارد; زیرا یکى از معانى ملک و فرشته قوایى است که خداوند در طبیعت آفریده است مثل نیروى جاذبه و ابر به عنوان مثال در روایات آمده است که «هر قطره که از آسمان به طرف زمین فرو مى ریزد یک ملک آن را گرفته، بر زمین مى گذارد.»(2) با این تفسیر که مراد از ملک «نیروى جاذبه زمین» است این روایت توجیه علمى و امروزى مى یابد; از این رو روایات مربوط به رعد و برق نیز با دیدگاههاى علمى، قابل انطباق است و در حقیقت اختلاف و تضادّى میان آنها دیده نمى شود.

 


 

1- من لا یحضره الفقیه، جلد اوّل، صفحه 334، حدیث 9 و 10.

2- من لا یحضره الفقیه، جلد اوّل، صفحه 333، حدیث 5.

  ?2ـ تفاوت این دو مَثَل
 

هر دوى این مثل ها مربوط است به مسافر راه گم کرده در بیابان. در مثل اوّل، مسافر با خطرهاى گمراهى، گرسنگى و تشنگى و حیوانات درنده و گزنده روبه روست; ولى در مثل دوّم، خطرهاى دیگرى مانند رگبار، سیلاب، رعد، برق و صاعقه نیز این مسافر را تهدید مى کند. بدیهى است که وضعیّت مسافر در مَثَل دوّم بسیار بدتر و مرگ آورتر است.

بعضى معتقدند که دو مثال مزبور بیان حال یک گروه خاص; یعنى منافقان است; ولى به نظر مى رسد که هر کدام از این دو مثل به یک دسته معیّن از گروه منافقان مربوط و مخصوص باشد; چون مى توان منافقان را به دو دسته تقسیم کرد: دسته اوّل، آنهایى هستند که ایمانى ضعیف; ولى ناپایدار دارند. اینان مسلمانند; امّا طمع جاه و مال، آنان را به دروغ، بخل و پیمان شکنى وا مى دارد. بنابراین، دسته اوّل منافقان را «مسلمانان ضعیف الایمان» باید نامید; مانند ثلعبة بن حاطب که در صفحات پیشین از او نام برده شد. دسته دوّم، آنهایى هستند که هرگز «مؤمن» نبوده اند و از آغاز تظاهر به «اسلام و مسلمانى» کرده اند. اینان کافرانى هستند که از بیم قدرت اسلام یا طمع بهره مندى از منافع مسلمانى، به ظاهر مسلمان شده اند. بنابراین، دوسته دوّم منافقان را «کافران مسلمان نما» باید نامید. مانند ابوسفیان ها، معاویه ها و مروان ها و...، آشکارا پیداست که دسته دوّم دشمنان قسم خورده اسلام هستند و وجودشان به مراتب خطرناک تر از دسته اوّل است. از این رو، به نظر مى رسد که مَثَل اوّل ناظر به دسته اوّل و مثل دوّم ناظر به دسته دوّم منافقان است که حال و وضعشان همانند خطر وجودى آنان سخت تر و خطرناک تر است.

 

  ?3ـ جهان منافق یا نفاق جهانى
 

همان طور که پیشتر یاد شد، نفاق اَشکالى دارد: فردى، گروهى، کشورى و جهانى و متأسفانه اکنون جهان ما یک جهان منافق است که در ظاهر سخنى مى گوید و ادّعایى مى کند ولى در عمل بر خلاف آن اقدام مى کند! رویداد زیر یکى از ساده ترین و در عین حال آشکارترین مظاهر نفاق جهانى است.

سالها پیش زمانى که بشر تصمیم گرفت سفینه اى سرنشین دار به فضا بفرستد، براى آگاهى از تأثیرات فضا بر موجود زنده، یک «سگ» را در یک سفینه به مدّت چند روز به فضا فرستاد. در بازگشت این سفینه به زمین سگ را مرده یافتند.

پخش این خبر در رسانه هاى خبرى جهانى اعتراضات شدید جمعیّتهاى دفاع از حیوانات را در پى داشت. محور اعتراضات این بود که چرا یک حیوان را براى یک آزمایش علمى به کشتن داده اند. این چهره ظاهرى جهان است; امّا امروزه جهان شاهد جنایات بى سابقه و کشتارهاى دسته جمعى مسلمانان مظلوم در کشور اسلامى الجزایر است; ولى صداى اعتراضى از حلقوم هیچ یک از آن رسانه ها و جمعیّت ها و جهانیان بلند نمى شود. چه دستهایى در کار این جنایات است؟ چه نیروهایى چنین بى رحمانه آدم کشى مى کنند که حتّى نیروهاى نظامى و انتظامى الجزایر قدرت جلوگیرى از آنها را ندارند؟ این چهره پنهانى و حقیقى جهان است; از این رو آیا نباید گفت: جهان امروز جهان نفاق است و منافق؟! آن هم نفاق وقیحانه! که براى مرگ یک سگ چنان هیاهو و جنجالى راه مى اندازند و براى چنین کشتارهایى سکوت در پیش مى گیرند! اسلام و وجدان بشریّت از این نفاق جهانى متنفّر است و مطمئناً این منافق ها نیز رسوا خواهند شد. پروردگارا! شرّ نفاق جهانى را از سر تمام مستضعفان، مخصوصاً مسلمانان کوتاه بفرما!

  ?4ـ پیدایش منافقان در اسلام
 

در مورد این که آیا «ریشه نفاق» را در مکّه باید جست یا در مدینه، نظرات و آرا متفاوت است. براى روشن شدن موضوع و مطالعه «تاریخچه نفاق و منافقان» از قرآن مجید کمک مى گیریم. در قرآن مجید آیات فراوانى درباره منافقان آمده است. با یک بررسى اجمالى آیاتى که تنها کلمه نفاق و مشتقّاتش در آن استعمال شده است 37 مورد است; ولى روشن است آیاتى که در مورد این انسانهاى ریاکار و دورو نازل شده است به همین 37 مورد خلاصه نمى شود; زیرا در آیات متعدّد دیگرى بدون ذکر کلمه نفاق یا مشتقّاتش از منافقان یاد شده است; مانند 13 آیه از آیات اوّلیّه سوره بقره(1) که موضوع آن منافقان است; ولى کلمه نفاق در آنها بکار برده نشده است، بلکه کلمات و واژه هاى مترادف دیگرى استفاده شده است.

تمام این آیات سى و هفتگانه جزء سوره هاى مدنى; یعنى در مدینه نازل شده است.(2) از این مطلب مى توان نتیجه گرفت که عقیده قائلین به «شروع نفاق از مدینه» با ظاهر این آیات سازگار است; امّا بهتر است کمى به عقب برگردیم و تاریخچه زندگى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نبوّت و چگونگى تبلیغ اسلام از سوى آن حضرت و اَشکال و مراحل مبارزات دشمنان اسلام را مورد مطالعه قرار دهیم.

 

 


 

1- از آیه 8 تا 20.

2- آیات سى و هفتگانه در سوره هاى آل عمران، نساء، انفاق، توبه، عنکبوت، احزاب، فتح، حدید، منافقون و تحریم آمده است.

  ?مراحل مبارزات دشمنان اسلام با اسلام
 

مبارزات مشرکان و سران کفر با دین مقدّس و انسان ساز اسلام، شش مرحله دارد:

  ?اوّل ـ استهزا و شوخى گرفتن دین
 

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در غار حرا به پیامبرى برگزیده شد و اوّلین آیات قرآن بر قلب مبارکشان نازل شد. به مدّت سه سال آن حضرت مخفیانه مردم را به اسلام دعوت مى کرد; و سپس دعوت علنى شد. بت پرستان و مشرکان ظهور اسلام را براى منافع خود خطرناک دیدند; به همین جهت به فکر مبارزه با این دین نوپا برآمدند و چون آن را چندان جدّى نمى گرفتند تنها در مقام تمسخر و استهزاى آن برآمدند و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت جنون دادند. قرآن مجید در آیه 6 سوره حجر در این مورد مى فرماید: «قالُوا یا اَیُّهَا الَّذى نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ اِنَّکَ لََمجْنُونٌ» (کافران) گفتند: «اى کسى که ذکر (قرآن) بر او نازل شده است، مسلّماً تو دیوانه اى».(1) هدفشان از «دیوانه» خواندن پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) این بود که مردمان سخنان او را جدّى نگیرند و باور نکنند و کسى به او ایمان نیاورد; امّا مى دیدند که على رغم این اتّهامات و استهزاها، روز به روز تعداد مسلمانان زیادتر مى شود. مردم و مخصوصاً نسل جوان(2) به سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) گوش مى دهند و مجذوب او مى شوند و در نتیجه مبارزه آنها بى تأثیر بوده است. بدین سبب کافران مکّه اتّهام تازه اى به پیامبر(صلى الله علیه وآله)نسبت دادند.

 

 


 

1- این اتهام، در آیات دیگرى نیز از قول مشرکان، به پیامبر نسبت داده شده است، سوره دخان: آیه 14، سوره طور: آیه 29، سوره قلم: آیه 2 و 51 و سوره تکویر: آیه 21; از آیات قرآن استفاده مى شود که هر پیامبرى که مبعوث مى شد، کفّار مبارزه شان را با این اتّهام به پیامبرشان شروع مى کردند. در این مورد به سوره ذاریات: آیه 39 و 52، سوره صافات: آیه 36، سوره شعراء: آیه 27 و سوره نوح: آیه 9 مراجعه فرمایید.

2- نسل جوان در قدرت یافتن و پیشرفت و گسترش اسلام نفش مهمّى داشت. امروزه نیز چنین است; یعنى تا وقتى که جوانان کشور در پناه اسلام باشند خطرى متوجّه اسلام نیست! بنابراین نسل جوان کشور به توجّه مخصوص نیاز دارند.

  ?دوّم ـ نسبت «سحر» و «شعر»
 

کافران چون با استهزاى اسلام و پیامبر به هدفشان; یعنى بى اثر کردن دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست نیافتند; این بار پیامبر را ساحر و شاعر و کذّاب خواندند. این انتساب بدین معناست که اگر کلمات پیامبر جذّاب و دلرباست و در قلبها نفوذ مى کند، بخاطر آن است که او ـ نعوذباللّه ـ جادوگرى باهوش و شخصى مرموز است و بواسطه ساحرى مردم را «جادو» مى کند و بخاطر آگاهى هاى شعرى سخنان شاعرانه مى گوید و مردم را جذب مى کند و گرنه سخن عادى که چنین نفوذى ندارد. قرآن مجید در این باره در آیه شریفه 4 سوره «ص» مى فرماید: «وَ عَجِبُوا اَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکَافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ» آنان تعجّب کردند که پیامبر بیم دهنده اى از میان آنان به سویشان آمده است و کافران گفتند: این ساحر بسیار دروغگویى است.(1)

این شیوه از مبارزه نیز نتوانست هدف و خواسته کافران را تأمین کند; زیرا هر روز تعداد بیشترى از مردم، زن و مرد، پیر و جوان، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) روى آوردند و به دین اسلام گرویدند و بناچار این بار نیز روش مبارزه را تغییر دادند.

 


 

1- این نوع اتّهام و وسیله مبارزه با پیامبر، تنها به ایشان اختصاص نداشته است; زیرا که خداوند در آیه 52 سوره ذاریات مى فرماید: «کَذلِکَ ما اَتَى الَّذینَ مِنْ قَبلِهِمْ مِنْ رَسول اِلاّ قالوُا ساحرٌ اَوْ مَجنُونٌ» این چنین است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشد، مگر این که گفتند: «او ساحر یا دیوانه است!» در این باره در قرآن آیات زیادى مربوط به هر یک از پیامبران آمده است.

  ?سوّم - محاصره اقتصادى و قطع ارتباطات
 

بى اثر بودن انتساب ها و اتّهام ها بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و دعوت او، کافران را بر آن داشت که به روش هاى عملى به مبارزه با پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان دست زدند و بر این اساس مسلمانان را تحریم کردند. آنان را در مکانى به نام «شعب ابى طالب(علیه السلام)محبوس کردند و هرگونه رفت و آمد و خرید و فروش را با آنان ممنوع کردند.

مسلمانان صبور و ثابت قدم سه سال تمام در آن درّه خشک و بى آب و علف ماندند و با تمامى مشکلات ساختند و گرسنه و تشنه پایدارى کردند.(1) محلّى که اکنون على رغم سرسبز بودنش انسان طاقت خواندن یک فاتحه را بر سر قبر ابوطالب(علیه السلام) ندارد! ولى آن مسلمانان عزیز در آن جا ماندند و پایدارى کردند و حتّى بعضى از آنان در همان جا جان باختند; ولى تسلیم دشمن نشدند. سرانجام با تحریک عواطف مردم مکّه بتدریج برقرارى ارتباط با مسلمانان و داد و ستد با آنان از سر گرفته شد و پس از سه سال، محاصره مسلمانان در شعب ابى طالب شکسته شد و این شیوه عملى مبارزه با اسلام و مسلمانان نیز بى اثر و بى حاصل درآمد.

 


 

1- اسلامى که به این راحتى در دست ما و شماست با این رنج ها و مشقّت ها و مرارت ها و شهادت ها به دست آمده است; بنابراین بر ما واجب است که با تمام سعى و کوشش با زبان و عمل حافظ این دین مقدّس باشیم.

  ?چهارم ـ نفشه سوء قصد به جان پیامبر(صلى الله علیه وآله)
 

کافران از یک سو در مبارزه با پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان خود را ناکام یافتند و از سوى دیگر شاهد رشد و گسترش سریع اسلام و روى آوردن مردم به این دین تازه و روى گرداندن آنان از بُتان بودند; بدین سبب به اقدامات تازه، جدّى و خطرناک روى آوردند و این بار شخص پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) را هدف قرار دادند. سران قریش و مکّه سه راه حل را چاره ساز یافتند:

اوّل، تبعید پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خارج از مکّه براى حفظ منافع کفّار مکّه.

دوّم، زندانى کردن او به منظور قطع رابطه با مردم و مسلمانان.

سوّم، قتل رسول خدا(صلى الله علیه وآله).

سرانجام راه سوّم را انتخاب کردند و به قتل پیامبر(صلى الله علیه وآله) تصمیم گرفتند و در «لیلة المبیت»(1) چهل نفر از شجاعان عرب خانه پیامبر را محاصره کردند، تا صبح هنگام آن حضرت را به قتل برسانند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به فرمان الهى از توطئه با خبر شد و حضرت على(علیه السلام) را در بستر خود خواباند و خود معجزه آسا از آن جا بیرون آمد و راه یثرب (مدینه) را در پیش گرفت; ولى براى فریب دشمن در خلاف جهت حرکت کرد. کفّار قریش پس از آگاهى از رهایى و نجات پیامبر(صلى الله علیه وآله)به تعقیب آن حضرت پرداختند; ولى به حول و قوّه الهى باز هم ناکام ماندند و سرانجام پیامبر سالم به مدینه رسید و در آن جا «حکومت اسلامى» را بنا نهاد و اسلام و مسلمانان، قدرتمندتر از پیش شدند.

 


 

1- «لیلة المبیت» به شبى گفته مى شود که حضرت على(علیه السلام) براى حفظ جان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بستر آن حضرت خوابید تا دشمنانى که اطراف خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را محاصره کرده بودند به خالى بودن رختخواب پیامبر و نبودن آن حضرت در خانه پى نبرند. حضرت على(علیه السلام) چون این خطر بزرگ را بر جان خرید این آیه شریفه در شأنش نازل شد. «وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤفٌ بِالعِباد» بعضى از مردم (با ایمان و فداکار همچون على(علیه السلام) در لیلة المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر(صلى الله علیه وآله)) جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

  ?پنجم ـ جنگهاى متوالى با مسلمانان
 

دشمن وقتى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از دسترس خویش دور دید، راه مبارزه مسلّحانه را در پیش گرفت تا اگر نتوانست روحیّه مسلمانان را تضعیف کند و آنان را از ایمان و عقیده شان برگرداند با نیروى شمشیر از گسترش دین اسلام جلوگیرى کند; زیرا اسلام منافع و آقایى کفّار قریش را تهدید مى کرد بدین منظور ابتدا مردان اهل مکّه و سپس جنگاوران قبایل دیگر را آماده کردند و جنگهایى را علیه مسلمانان ترتیب دادند که ابتداى آن «جنگ بدر» و اوج آن «جنگ احزاب» بود.(1)در جنگ احزاب کفّار و مشرکان از تمام امکانات و قواى خود استفاده کردند و همان گونه که از نام این جنگ پیداست همه قبایل و طوایف عرب را به جنگ اسلام، یکپارچه و تجهیز کردند تا پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مردان مسلمان را بکشند و اموال آنها را به غارت ببرند و خانه هاى آنها را خراب کنند و زنان و دختران آنها را به اسارت بگیرند و در نتیجه دین اسلام را نابود سازند. آیات 9 و 10 سوره احزاب به این مرحله از مبارزه اشاره دارد: «یا اَیُّهَا الّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ اِذْجاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوها وَ کانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً اِذْجاءُوکُم مِّنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ اَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ اِذْ زاغَتِ الاَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَوَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»; اى کسانى که ایمان آورده اید! از نعمتى که خدا به شما داده است یاد کنید، بدان هنگام که لشکرها بر شما تاخت آوردند و ما باد را و لشکرهایى را که نمى دیدید بر سرشان فرستادیم و خدا بدانچه مى کردید بینا بود. آن گاه که سمت بالا و پایین بر شما تاختند چشمها خیره شد جان ها به گلو رسید و به وعده خدا گمان هاى گوناگون کردید.

این آیات از جهت آگاهى ما از دشواریها و سختى هاى مسلمانان صدر اسلام قابل تأمّل و توجّه است طبق این آیات شریفه، لشکر دشمن از همه طرف مدینه را محاصره کرده بود. تعداد تجهیزات دشمن تا بدان حد بود که مسلمانان شگفت زده شدند و به بیان قرآنى چشمانشان از شدّت تعجّب خیره شده و جانهایشان به لب رسیده بود. ازدحام سپاه دشمن و فراوانى سلاح هاى آنان در برابر تعداد اندک و تجهیزات و سلاح هاى ناچیز مسلمانان، آن چنان در سپاه اسلام بیم و هراس افکنده بود که بعضى از مسلمانان ضعیف الایمان دچار شک و تردید شده بودند که نکند اسلام بنیان و اساس الهى نداشته باشد و آنان فریفته شده باشند! نکند وعده هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) واهى و پوچ بوده باشد! نکند دشمن چیره شود و آنان را نابود سازد!... شاید ایمان همه مسلمانان جز پیامبر(صلى الله علیه وآله) و على(علیه السلام) و گروه اندکى از مسلمانان متزلزل شده بود; زیرا افراد سست ایمان در حوادث شدید، دچار سردرگمى و تردید مى شوند و در برابر، انسان هاى مؤمن در این حوادث آبدیده تر و مصمّم تر مى شوند. در حقیقت جنگ احزاب عرصه آزمون ایمان مسلمانان شد و مؤمنان حقیقى را از مسلمانان ضعیف و سست جدا کرد. سرانجام على رغم همه این مشکلات این جنگ به جز یک مورد برخورد بدون درگیرى و خونریزى به سود مسلمانان پایان پذیرفت; زیرا به فرمان خداوند سپاه دشمن گرفتار طوفان شدیدى شد، چادرهاى آنان از جا کنده شد و حتّى دیگهاى غذایشان واژگون شده بود.

ترس و بى اعتمادى عجیبى بر سپاه کفر چیره شد علاوه بر این لشکریان نامرئى خداوند هم به جنگ با کفّار پرداختند مجموعه این هراس و اضطراب و ناامیدى ها، ابوسفیان و دیگر سران سپاه کفر را مجبور به بازگشت کرد و این سپاه عظیم بسان یک لشکر شکست خورده بازگشتند و بار دیگر وعده خدا تحقّق یافت و اسلام و مسلمانان از خطر حتمى رهایى یافتند. این پیروزى بزرگ مسلمانان، آن چنان بر عظمت و اقتدار اسلام افزود که کفّار مکّه و حتّى سرزمینهاى اطراف، اندیشه جنگ با مسلمانان و تجاوز به حریم اسلام را به خود راه ندادند. بدین سبب بود که چندى بعد مکّه و مکّیان بى هیچ مقاومتى تسلیم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سپاه اسلام شدند و اسلام قدرت بى منازع سرزمین عربستان گشت.

 


 

1- بعد از جنگ احزاب جنگهاى دیگرى هم واقع شد ولى به اهمیّت این جنگ نبود.

  ?ششم ـ توسّل به خطرناک ترین سلاح: «نفاق»
 

گرچه دشمن در جنگ احزاب شکست خورد و فکر حمله مسلّحانه را از سر بیرون کرد; ولى این بدان معنا نبود که مخالفت و ضدّیت با اسلام و مسلمانان را به کنارى نهاده باشد. کفّار با درک و اعتراف به بى اثر بوند روشهاى پیشین مبارزه، بار دیگر شیوه مبارزه و در حقیقت شکل و نوع جنگ با اسلام را تغییر دادند و این بار با سلاح خطرناک و مخرّب «نفاق» به میدان آمدند. دشمن شکست خورده و رسوا شده در برابر قدرت و عظمت اسلام سر فرود آورد و مسلمان شد; امّا دشمنى با اسلام را از یاد نبرد در حقیقت خود را در پناه نقاب نفاق قرار داد و منتظر و مترصّد فرصتى ماند تا ضربه اى جانکاه بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد سازد. آیه شریفه اوّل سوره منافقون ناظر بر این مرحله از مبارزه است: «اِذا جَاءَکَ المُنافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُاِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ اِنَّکَ لَرَسولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ اِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ»; هنگامى که منافقین نزد تو مى آیند مى گویند: ما شهادت مى دهیم که تو پیامبر خدایى. خداوند مى داند که تو پیامبر او هستى; ولى خداوند شهادت مى دهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند).

اى پیامبر همان خدایى که شهادت به نبوّتت مى دهد شهادت به دروغگویى منافقین مى دهد. روند نفاق در اسلام این چنین شکل گرفت و به صورت جریانى سیّال درآمد.(1) از ظاهر این آیه و دیگر آیات قرآن نتیجه گرفته مى شود که نفاق در اسلام از مدینه آغاز شد; ولى این امر بدان معنا نیست که در مکّه منافق یا منافقانى نبوده اند. چه بسا افرادى با داشتن حسّ آینده نگرى و شمّ سیاسى قوى خود،

 


 

1- مراحل ششگانه مبارزه با اسلام را بار دیگر در روند انقلاب اسلامى ایران نیز به چشم دیدیم. استهزا و توهین به حضرت امام خمینى ـ قدّس سرّه ـ تبعید آن حضرت، محاصره اقتصادى، جنگهاى مسلحانه داخلى و خارجى و سرانجام نفاق که نمونه بارز آن سازمان رسواى منافقین خلق است.

  ?نتایج مَثَل ها

از آیات چهارگانه این دو مثل مى توان نتیجه گرفت: که «منافق آرامش ندارد» تنهایى و ترس، اضطراب، رسوایى و تمامى خطراتى که آن مسافر تنهاى عقب مانده از قافله را در بیابان تاریک و بى آب و علف و بارانى و پر رعد و برق و صاعقه، تهدید مى کند براى منافق هم متصوّر است; امّا مسلمان مؤمن آرامش دارد; زیرا «آرامش در سایه ایمان خالص به خداست».

خداوند متعال چه زیبا مى فرماید: «اَلَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا ایمانَهُمْ بِظُلْم اُولئِکَ لَهُمُ الاَْمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ;(1) (آرى) آنهایى که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنى تنها از آن آنهاست و آنها هدایت یافتگانند!»

ظلم در این آیه به دو معنا تفسیر شده است : نخست این که ظلم به معناى شرک است و «ایمانهم بظلم» یعنى ایمان خالصى که به شرک آلوده نشده است. دیگر این که ظلم به معناى ستم است و آن بخش از آیه چنین معنا مى شود: ایمانى که همراه ظلم و ستم نباشد باعث ایمنى مؤمنان است.

در آیات دیگر مى خوانیم: «اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ اَلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرى فِى الْحَیَوةِ الدُّنیا وَ فِى الاْخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(2) آگاه باشید (دوستان) اولیاى خدا نه ترسى دارند و نه غمگین مى شوند. همانهایى که ایمان آوردند و (مخالفت فرمان خدا) پرهیز مى کردند در زندگى دنیا و آخرت شاد (و مسرور)ند. وعده هاى الهى تخلّف ناپذیر است! این است آن رستگارى بزرگ!

ناامنى، پریشانى و ترس در این دنیا و آتش و عذاب جهنّم در آخرت نصیب منافقان مى شود و آرامش و اطمینان خاطر، سعادت و رستگارى از آن مؤمنان است. این امر با دانش امروزى نیز به اثبات رسیده است. اخیراً در سمینارى تحت عنوان «تأثیر دین در روح انسان» دانشمندان شرکت کننده در آن بدین نتیجه رسیدند که افراد مؤمن کمتر به بیماریهاى روحى و روانى دچار هستند و این گونه بیماریها بیشتر در افراد بى ایمان بروز مى کند و دیده مى شود; زیرا کسى که به خدا ایمان ندارد تنهاست; کمترین دگرگونى در زندگانیش او را مى لرزاند. امّا مسلمان مؤمن تنها نیست، بلکه با توکّل بر خدا در مقابل حوادث، ثبات و شکیبایى نشان مى دهد. اگر یکى از عزیزانش را از دست بدهد آیه شریفه «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ»(3) را قرائت مى کند و با این باور عملى هم تحمّل مصیبت بر او آسان مى شود و هم الطاف و رحمت خداوند را شامل حال خود مى کند.(4) و اگر سرمایه اش را از کف دهد و در داد و ستد زندگى زیان کند خود را نمى بازد، همانگونه که اگر سود فراوانى عایدش گردد دچار غرور نمى شود، بلکه در هر حال نغمه زیباى این کلام الهى را زمزمه مى کند: «لِکَیْلا تَأسَوْا عَلى مَافَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَال فَخُور»(5) براى آنچه از دست داده اید، تأسّف نخورید و به آنچه به دست آورده اید دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکّبر و خودستایى را دوست ندارد.

اگر حوادث دیگرى برایش رخ دهد آنها را آزمون الهى و مایه کمال فردى و ثواب آخرت خویش مى داند و نه تنها به زمین و زمان ناسزا نمى گوید! بلکه خدا را شکر مى کند و ایمان و اتّکایش به خداوند محکمتر مى شود. اگر در زندگى بزرگان تأمّل کنیم و سیره آنان را مطالعه کنیم، مفهوم این آیات و توضیحات را به صورتى عملى شاهد خواهیم بود.

 


 

1- سوره انعام، آیه 82.

2- سوره یونس، آیات 64ـ62.

3- سوره بقره، آیه 156.

4- سوره بقره، آیه 157.

5- سوره حدید، آیه 23.

 
 
 







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ