بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 35
کل بازدید : 29585
کل یادداشتها ها : 182
قساوت در هر انسانى دو نیرو وجود دارد: نیروى عقل و خرد و نیروى عواطف انسانى. دستگاهى که انسان به وسیله آن حقایق را مى فهمد عقل نامیده مى شود. بنابراین، فهم و شعور و ادراک به یارى عقل انسان ممکن مى گردد; ولى عاطفه نیرویى است که انسان به وسیله آن مسائل اخلاقى را همچون حبّ و بغض درک مى کند; مثلا ما در این جا از کشتار بى رحمانه و گسترده مردم الجزایر به وسیله جنایتکاران بى عاطفه، متأثر و ناراحت هستیم و یا از اوضاع نابسامان کشور اسلامى افغانستان که گرفتار حبّ و بغض بعضى از سران خودخواهشان است، رنج مى بریم. این ناراحتى ها و رنج ها مربوط به نیروى عاطفه است; مادام که عواطف انسانى زنده باشد، جوامع بشرى زنده هست و در حقیقت مرگ عاطفه ها، مرگ جوامع بشرى است. واى بر انسان آن روز که عواطفش بر اثر دنیاپرستى بمیرد که در این صورت، انسان خطرناک تر از هر حیوان درنده وحشى مى شود! این بمب هاى شیمیایى را چه کسانى ساختند؟ دانشمندان دنیاپرست بى عاطفه! کسانى که عواطف انسانى را به دلارها فروختند و کشته شدن هزاران انسان را در حلبچه ندیدند! چه کسانى شهرهاى هیروشیما و ناکازاکى ژاپن و یک صد هزار سکنه آنها را با بمب هاى اتمى و در مدّت چند لحظه نابود کردند؟(1) انسانهاى دانشمندى که عواطفشان مرده و از انسانیّت بویى نبرده بودند و چون درندگان لذّتشان نابودى دیگران بود! چه کسانى نزدیک به بیست میلیون مین ضدّ نفر در سراسر کره زمین کاشته اند؟ حیوان صفتانى که تنها نام انسان بر خو نهاده اند و از عواطف انسانى بى بهره اند! به واسطه غیر اخلاقى و انسانى بودن این نوع از مین ها جهانیان تصمیم گرفتند، ساخت و استفاده آنها را ممنوع کنند; ولى کشور پر عواطف و طرفدار جدّى حقوق بشر! یعنى آمریکا با این تصمیم جهانى مخالفت ورزید! دیگر بار که خواستند سلاح هاى کشتار جمعى را نابود و تولید آن را ممنوع نمایند باز این انسان هاى به ظاهر مهربان و نوع دوستان دلسوز بودند که مخالفت کردند! زیرا که رهبران آمریکا تحت فشار اسرائیلیان منافق اگر چه تشکیلاتى به نام حقوق بشر را سازماندهى کردند، امّا از آن تنها به عنوان سلاحى براى سرکوبى مخالفان خود بهره بردارى مى کنند. گویى رعایت حقوق بشر درباره همدستان و دوستان خود معنایى ندارد!
1- خلبانى که این شهرها را بمباران کرده بود، مى گوید: «دیدم در عرض یک ساعت تمام شهر مانند خیمه اى آتش گرفت و شعله هاى آتش تا ارتفاع یک صد مترى زبانه مى کشید!» |
?علم و عاطفه وجه تمایز انسان از حیوان تفاوت انسان و حیوان در این است که آدمى داراى عقل و عاطفه و به تعبیر دیگر داراى درک و احساسات است; ولى حیوان فاقد این دو امتیاز است. گرچه بعضى از حیوانات داراى هوش و شعور بسیار ضعیفى هستند و شاید در بعضى از حیوانات گونه اى عاطفه خام وجود داشته باشد; مثلا یک مرغ به هنگام خطر از جوجه هاى خود دفاع مى کند; ولى این شعور و عاطفه حیوان در مقام مقایسه با انسان ناچیز و هیچ محسوب مى شود، حتّى بسیارى از حیوانات بچّه هاى خود را مى خورند و بعضى دیگر، وقتى بچّه هایشان بزرگ مى شوند آنها را از خود مى رانند. حال اگر عقل انسان از کار افتاد، وى آدمى احمق خوانده مى شود و دیگر سزاوار نام انسان نیست; ولى اگر عواطفش از بین برود دیگر نه ترحّم و مرّوتى در او مى توان یافت و نه عشق و ارادتى و در این حال چه بسا او را درّنده خوتر از حیوان هم بتوان نامید. |
?دنیاى بى عاطفه ها متأسّفانه جهان امروز، جهان بى عاطفه هاست. اگرچه بشر امروزى در علم و دانش و دستاوردهاى علمى به پیشرفت هاى بى اندازه فراوانى دست یافت; لکن به همین میزان از عواطف و احساسات تهى و خالى شده است. در کشورهاى صنعتى معیار و ارزش مادّه و پول است و کالاى محبّت و عاطفه هم کمیات است و هم بى خریدار! حتّى عواطف خانوادگى در میان اعضاى یک خانواده به شدّت کم و ضعیف شده است. فرزندان وقتى تا حدّى بزرگ شوند پدر و مادر دیگر مسئولیّتى در برابر آنان نمى پذیرند و پدر و مادر هم که پیر مى شوند، فرزندانشان آنان را به خانه هاى سالمندان مى سپارند و دیگر حتّى به سراغشان هم نمى روند. میزان طلاق در این کشورها بسیار زیاد است تا حدّى که در بعضى از کشورها نیمى از ازدواج ها و گاه بیش از آن به طلاق منجر مى شود! ولى در کشور ما یک بیستم از ازدواج ها به طلاق ختم مى شود; اگرچه ما همین میزان اندک را هم زیاد مى دانیم. در محیط بى عاطفه ها کمک کردن به هم نوعان محتاج و فقیر معنایى ندارد. از «جشن عاطفه ها» و «بیایید شادیهایمان را تقسیم کنیم.» خبرى نیست و حتّى اگر شخص از تشنگى و گرسنگى بمیرد، کسى به یاریش نمى شتابد. در خبرها آمده بود که: در یکى از کشورهاى غرب در جادّه اى پر رفت و آمد بنزین اتومبیلى تمام شد. راننده به قصد یارى از اتومبیل هاى دیگر ظرف به دست، کنار جادّه و در زیر بارش برف مى ایستد; ولى راننده هیچ اتومبیلى به او کمک نمى کند و به درخواست یاریش توجّه نمى کند و او یازده ساعت تمام در آن سرماى سخت ایستاد تا جان به جان آفرین تسلیم کرد! در حقیقت نابودى عواطف انسانى در چنان جوامعى به مرگ و نیستى چنین انسان هایى مى انجامد. بدین شواهد است که اعتقاد داریم که غربیها توان فهم و ادراک مفاهیم بلند اسلامى همچون شهادت، جهاد، ایثار، نوع دوستى، کمک به دیگران و... را ندارند. حتّى حقوق بشرشان نیز نشانگر عاطفه آنان نمى باشد، بلکه ابزارى براى سرکوب دشمنانشان است; مثلا اگر یک اسرائیلى به دست یک فلسطینى شهادت طلب کشته شود فریاد دفاع از «حقوق بشر» این موجودات بى عاطفه، گوش جهانیان را کر مى کند; امّا اگر در الجزایر هر روز زن و مرد و کوچک و بزرگ و پیر و جوان به بدترین وضع کشته شوند و بدنشان قطعه قطعه گردد، منادیان منافق و ریاکار «حقوق بشر» دم فرو مى بندند. گویى هیچ واقعه اى در جهان رخ نداده است! |
?دین و مذهب، تقویت کننده عواطف مهم ترین عواملى که عاطفه انسانى را تقویت مى کند، دین و مذهب است; زیرا که دین در روایات به «محبّت و کینه» تفسیر شده است: محبّت نسبت به مسلمانان و کینه نسبت به کفّار; مثلا در روایتى «فضیل بن یسار» مى گوید: از امام صادق(علیه السلام)سؤال کردم: آیا حبّ و بغض هم جزء ایمان است؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: مگر ایمان به غیر از حبّ و بغض چیز دیگرى است؟»(1) و در روایت دیگرى آمده است: روزى حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) حسن و حسین(علیهما السلام) را بوسید، مردى به نام اقرع که این کار را سبک مى شمرد به پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد، یا رسول اللّه! خداوند به من ده فرزند داده است; امّا هرگز هیچ یک از آنان را نبوسیده ام. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «مَا عَلَىَّ اَنْ نَزَعَ اللّهُ الرَّحْمَةَ مِنْک» من چه کنم که خداوند ریشه رحمت و شفقت را در قلب تو کنده است.(2) دلى که محبّت در آن نیست، دیگر نه دل، که پاره سنگ است و نه شایسته نعمات بهشتى که سزاوار عقوبت جهنّم است. از برکت دین اسلام و وجود عواطف انسانى مردم مسلمان و متدیّن کشور ماست که على رغم وجود مشکلات اقتصادى در هنگام بروز حوادث و مشکلات به یارى برادران و خواهران خود مى شتابند و در سراسر کشور جنب و جوش پدید مى آید در هر کوى و برزن چادرى برپا مى شود و هر کس به اندازه توان خود کمکهاى نقدى و جنسى تقدیم مى کند. چه زیباست این جلوه هاى عواطف انسانى! * * *
1- میزان الحکمة، باب 658، حدیث 3096، در این باب سه روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است. 2- مکارم الاخلاق (چاپ مؤسسه اعلاى کربلا»، صفحه 252، به نقل از اخلاق انبیا، صفحه 416. |
?عوامل قساوت در قرآن خداوند متعال در قرآن در آیات زیر به عوامل قساوت و سنگدلى اشاره کرده است: اوّل ـ در آیه 13 سوره سوره مائده مى فرماید: «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُم لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُم قاسِیَة» به علّت پیمان شکنى، آنان ]یهود بنى اسرائیل[ را از خود دور کردیم و دل هاى آنان را سخت و سنگین نمودیم. دوّم ـ خداوند بارى تعالى در آیه 16 سوره حدید مى فرماید: «اَلَمْ یَأنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لاَ یَکُونُوا کَالَّذِینَ اُوتُو الْکِتابَ مِن قَبلُ فَطَالَ عَلَیهِمْ الاَْمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فاسِقُونَ» آیا وقت آن نرسیده است که دل هاى مؤمنان در برابر یاد خدا و آن سخن حق که نازل شده است خاشع گردد و مانند کسانى نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانى داده شد; سپس زمانى طولانى بر آنان گذشت و قلب هایشان قساوت پیدا کرد; بسیارى از آنها گناهکارند! این آیه شریفه ابتدا با نهیب سخن حق، انسان غافل را از خواب غفلت بیدار مى کند. اى انسان، تا کى از دست رفتن عزیزانت را مى بینى و مرگ را باور نمى کنى؟ تا کى شاهد ناپایدارى مادّیّات و بى وفایى دنیا هستى و هم چنان بدان دل مى بندى؟ سپس مؤمنان را بر حذر مى دارد از این که مثل بنى اسرائیل شوند; زیرا که آنان بر اثر عمر طولانى خود و تصوّر بى مرگى و نیز تأخیر بعثت پیامبر بعدى بتدریج تعالیم پیامبرشان را از یاد بردند و به خاطر نبود عذاب الهى، از خدا نیز غافل شدند و قساوت قلب پیدا کردند و گنهکار شدند! از این آیه شریفه دوّمین عامل قساوت قلب شناخته مى شود «دور ماندن از تعالیم انبیا و اولیا و ادیان الهى». از این عوامل و بیان قرآن مى توان نتیجه گرفت که: برخى عذاب هاى الهى در زندگى دنیایى خود، نوعى الطاف خداوند است; زیرا که ممکن است سبب ساز توبه و دورى از گناه و بازگشت به سوى خداوند و در حقیقت بازدارنده از ابتلا به قساوت قلبى شود.(1) خواهران و برادران گرامى! جوانان و نوجوانان را با جلسات دینى آشنا کنید و آنان را به مجالس مذهبى ببرید تا مبادا بر اثر دورى و جدایى از تعالیم دینى و فرهنگ و معارف اسلامى، قساوت قلب پیدا کنند و عواطف انسانى در آنان از بین برود.
1- صراحت کلام خداوند در آیات 42 و 43 سوره مبارکه انعام مؤیّد این نتیجه گیرى است: «ما بر امّتهایى که پیش از تو بودند پیامبرانى فرستادیم ]و چون با آنان به مخالفت و ستیز برخاستند[ آنان را به سختى ها و آفتها دچار کردیم تا شاید ]به درگاه خداوند[ گریه و زارى کنند ]و لایق عفو و رحمت شوند[ پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید زارى نکردند؟ زیرا که دلهایشان را قساوت فرا گرفته بود و شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان آراسته بود». |
?قساوت در روایات اسلامى در روایات معصومان(علیهم السلام) نیز عوامل متعدّدى در بیان علل مرگ عواطف و قساوت قلبى انسانها ذکر شده است که به چند عامل اشاره مى شود: اوّل ـ حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ اِلاّ لِقَسْوَةِ الُقلُوبِ و مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ اِلاّ بِکَثْرَةِ الذُّنُوبْ» چشمها خشک نمى شود و ]اشک آن قطع نمى گردد [مگر به واسطه قساوت قلب، و قساوت قلب حاصل نمى شود مگر به واسطه زیادى گناه.(1) اگر انسانى از مصائب زندگى متأثّر نمى شود و گریه و زارى نمى کند یا شوق عبادت و مناجات ندارد و یا عواطف و ترحّم و نوع دوستى در او پیدا نمى شود و تنها به خود مى اندیشد و در پى تأمین خود است و نگران زیان و آسیب دیگران نیست، همه و همه در اثر فراوانى گناهان اوست. در یکى از تشرفّها به خانه خدا زمانى در مسجد الحرام نشسته بودم، جوانى نزد من آمد و گفت: «اوّلین بار است که به سفر حج آمده ام و به این مکان مقدّس مشرّف شده ام; ولى هیچ احساس معنویّت در من زنده نشد، شوق راز و نیاز با خدا و گریه و زارى به درگاه او را ندارم» علّت را از من طلبید. در پاسخ گفتم: جوان! حتماً گناهان زیادى مرتکب شده اى! اوّل به درگاه خداوند از گناهانت توبه کن; سپس به زیارت و عبادت و مناجات بپرداز. دوّم ـ یکى دیگر از عوامل قساوت قلب، آرزوهاى طولانى است در روایتى آمده است: «خداوند به حضرت موسى(علیه السلام) فرمود: «لا تُطَوِّلْ فِى الدُّنْیا اَمَلُکْ فَیَقْسُوا قَلْبُکْ وَ القاسُ الْقَلْبِ مِنّى بَعیدٌ» اى موسى! در دنیا آرزوهاى طولانى نداشته باشد که باعث سنگدلى مى شود و انسان سنگدل از من دور است.(2) سوّم ـ دنیاپرستى و غرق شدن در خواسته هاى مادّى، در انسان مجالى براى رشد و بروز عواطف انسانى و نزدیکى به خدا نمى گذارد; زیرا که اصلى ترین هدف انسان پرعاطفه، وصال حق است. بنابراین، سوّمین عامل قساوت قلب را دنیاپرستى و دور شدن از خدا مى شناسد. حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «لا تَکْثِرُو الکلامَ بِغَیْرِ ذِکرِ اللّهِ فِاِنَّ کَثرَة الکَلامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ تَقْسُو الْقَلْبَ» زیاد حرف زدن در صورتى که غیر از ذکر و یاد خدا باشد، قساوت قلب مى آورد.(3) پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به روشنى، زیاده گویى را از عوامل قساوت قلب دانسته است. شایعه پراکنى، دروغ گویى، اتّهام ناروا، شوخى بیش از اندازه و دخالت در امورى که مربوط به شخص نیست، از مظاهر پر گویى و نشانه قساوت قلب انسان پر سخن است. چهارم ـ در روایت دیگرى از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: «ثَلاثٌ یُقِسْنَ الْقَلْبَ، اِسْتِماعُ اللَّهْوِ وَ طَلَبُ الصّیدِ وَ اِتْیانُ بابِ السُّلطانِ»(4) سه چیز باعث قساوت قلب مى شود: شنیدن موسیقى، شکارهاى تفریحى و رفتن به خانه فرمانرواى ستمگر. گوش دادن به موسیقى حرام است و باعث سنگدلى مى شود و در این مورد باید هوشیار بود و با استدلال هایى چون: موسیقى از بین برنده کسالت و خستگى روحى است، یا موسیقى تنها به منظور هوسرانى نیست، یا موسیقى سنّتى و محلّى رواست، نباید به دام شیطان گرفتار شد. شکار اگر به قصد فراهم کردن معیشت و تهیّه روزى باشد اشکالى ندارد، ولى شکارى که به قصد تفریح و سرگرمى باشد، در دین اسلام حرام است و حتّى نماز کامل و روزه بر شکارچى در چنین سفرهایى واجب است. بیشتر پادشاهان و فرمانروایان شکارگاه هاى اختصاصى داشتند و در آن به قصد سرگرمى و تفریح شکار مى کردند. چگونه مى تواند گرفتن جان یک مخلوق جاندار، سبب تفریح گردد؟ فرمانروایان آدمهاى قسى القلب و ظالمى بودند و براى حفظ قدرت و موقعیّت خود بدترین جنایتها را مرتکب مى شدند و گاه نزدیکان، پدر و برادر خود را براى حفظ مقام خود مى کشتند; مثلا «مأمون» برادرش «امین» را فداى تخت و سلطنت کرد و یا در این اواخر یکى از سران کنونى یک کشور عربى پدرش را کشت تا موقعیّت حکومتى اش مستحکم شود. اشخاصى که با این گونه آدمها ارتباط نزدیک و مداوم پیدا مى کنند، قلبشان سخت مى شود و چون زرق و برق زندگى آنان را مى بینند از خدا دور مى شوند. از خدا مى خواهیم که قلبى پر عاطفه به ما عنایت کند. قلبى که چشمه جوشان عشق «او» باشد و با ذکر نامش، حلقه هاى اشک در چشمانمان ظاهر شود. پنجم ـ حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: «کَثْرَةُ الْمالِ مُفْسِدَةِ لِلدّینِ وَ مَقاساةٌ لِلْقَلْبِ» ثروت و مال زیاد هم دین انسان را فاسد مى کند و هم موجب قساوت و سنگدلى مى شود.(5) شکّى نیست که مال و ثروت ابزار خوبى براى دستیابى به نیکیها و خوبى هاست و شاید به همین دلیل در قرآن مجید در آیه 180 سوره بقره آمده است: «... اِنْ تَرَکَ خَیْراً الوَصیَّةُ» مفسّرین «خیر» را در این آیه به مال و ثروت تفسیر کرده اند; ولى کسانى که از اموال زیادشان استفاده خوبى و خیر بکنند کم هستند و نادر.(6) بیشتر مال داران و ثروتمندان مال و ثروتشان را در راه خیر مصرف نمى کنند و در نتیجه این فراوانى اموال سبب دورى آنها از خداوند و باعث قساوت قلب آنها مى شود. ششم ـ امام صادق(علیه السلام) در روایتى مى فرمایند: «اَنْهاکُمْ اَنْ تُطْرِحُوا التّرابَ عَلى ذَوِى الاَرْحامِ فَاِنَّ ذلکَ یُورِثُ القِسْوَة وَ مَنْ قَسى قَلْبُهُ بَعُدَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ» شما را نهى مى کنم از این که خاک بر روى مرده هاى نزدیک خود بریزید; چون این کار باعث سنگدلى مى شود و کسى که سنگدل شود از خدا دور مى گردد.(7) اسلام براى تمامى امور مربوط به انسان برنامه تعیین کرده است حتّى در مسائل ظاهراً کم اهمّیّت; مثلا در مورد استقبال و بدرقه میهمان مى گوید: هنگام استقبال به میهمان کمک کن تا اسباب و اثاثیه اش را به خانه بیاورد; ولى هنگام بدرقه در حمل لوازمش او را کمک نکن; چون معناى این کار این است که صاحب خانه علاقه مند به رفتن میهمان است و این باعث قساوت قلب مى شود. در این حدیث نیز یکى دیگر از این قوانین ظریف و دقیق اسلامى بیان شده است. از آن جایى که اقوام و بستگان عواطفشان به یکدیگر زیادتر است به همین جهت دستور داده شده است که به هنگام دفن میّت مسلمان، نزدیکان و اقوامش بر روى او خاک نریزند; چون این کار به همان اندازه از عواطف آنان مى کاهد و باعث قساوت قلب مى شود و انسان سنگدل از خداوند دور است. هفتم ـ حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: «النَّظَرُ اِلى الْبَخیلِ یُقسِى الْقَلْب» نگاه کردن به چهره انسان بخیل باعث قساوت قلب و سنگدلى مى شود.(8) انسان وقتى شخص بخیل را مى بیند به یاد بخل او مى افتد و بخل یادآور قساوت است و یادآورى قساوت کم کم در انسان اثر مى کند.
1- علل الشّرایع، صفحه 81 و میزان الحکمة، باب 3402، حدیث 16699. 2- میزان الحکمة، باب 3402، حدیث 16700. 3- میزان الحکمة، باب 3402، حدیث 16702. 4- میزان الحکمة، باب 3402، حدیث 16703. 5- میزان الحکمة، باب 3402، حدیث 16707. 6- همانند حضرت خدیجه(علیها السلام) که همه ثروت خود را براى تبلیغ اسلام در اختیار پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرار داد. 7- میزان الحکمة، باب 3402، حدیث 16710. 8- میزان الحکمة، باب 3402، حدیث 16709. |
?فصل پنجم |
?چهارمین مثال: مثال کفّار خداوند در آیه 171 سوره بقره مى فرماید: «وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِى یَنْعِقُ بِمالا یَسْمَعُ اِلاَّ دُعَاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لایَعْقِلُونَ» مَثَل کافران ]در شنیدن سخن پیامبران و عدم درک معناى آن[ همچون حیوانى است که کسى او را ] براى نجات از خطر[ صدا زند و او ]معناى آن آواز را نفهمد[ جز صدایى نشنود. اینان ]کافران [کران و لالان و نابینایان هستند و ]از این رو[ هیچ نمى فهمند. |
?مانع بزرگ در دعوت پیامبران: «تقلید کورکورانه» یکى از موانع مهّم و مستمر بر سر راه دعوت انبیا تقلید از نیاکان بوده است. پیامبران وقتى امّتهایشان را به توحید، یکتاپرستى و پذیرفتن آیین الهى فرا مى خواندند، آنان در پاسخ مى گفتند: «بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا»(1) ما تنها از آیینى پیروى مى کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم. در حقیقت دلیل ردّ دعوت انبیا را در بت پرستى پدران و نیاکان و پیروى کورکورانه از شیوه پیشینیان خود عنوان مى کردند. و هنگامى که پیامبر بزرگوار اسلام(صلى الله علیه وآله) مردم را به دین «اسلام» و پرستش خداى یکتا دعوت مى کردند، واکنش آنان اظهار شگفتى از «سنّت شکنى» حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) بوده و توجیه شان در ردّ دعوت آن حضرت، پیروى از آیین بت پرستى پدران و نیاکان خود و تصمیمشان ادامه راه آنان و تداوم پرستش خدایانى بوده که با دست خود مى ساختند; آن هم خدایانى که اگر از خرما ساخته مى شد، گاه به هنگام گرسنگى آن را مى خوردند. خداوند در این باره از زبان کافران مى فرماید: «اَجَعَلَ الاْلِهَةَ اِلهاً واحِداً اِنَّ هَذا لَشَىْءٌ عُجابٌ» آیا او (محمّد) به جاى این همه خدایان ]ما[ خداى یکتا قرار داده؟! این براستى چیز شگفتى است!(2) در بعضى از تواریخ آمده است که: حضرت ابوطالب بیمار شده بود، در آن هنگام برادرزاده اش محمّد(صلى الله علیه وآله) بیرون از خانه مشغول تبلیغ و عرضه آیین مقدّس اسلام بود. سران قریش که منتظر فرصتى بودند تا درباره محمّد(صلى الله علیه وآله) با سرپرست و پشتیبانش، ابوطالب گفتگو کنند، به بهانه عیادت به خانه وى رفتند و گفتند: اى ابوطالب تو بزرگ قبیله اى! کسى را دنبال محمّد بفرست تا به این جا بیاید و در مورد مطالبى که این روزها به مردم مى گوید صحبت کنیم و با هم معامله و مصالحه کنیم تا نه او متعرّض خدایان ما شود و نه ما مزاحم او شویم. در نتیجه اختلاف و تفرقه در بین مردم تشدید نشود. حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) به نزد عمو آمد. ابوطالب خطاب به ایشان عرض کرد: اینان، بزرگان قریش هستند و براى بیان چنین موضوعى و به قصد دستیابى به سازش به این جا آمده اند. شما چه مى فرمایید؟ حضرت در جواب عمو و خطاب به سران قریش سخنى پربار و زیبا فرمودند; سخنى که سران قریش قطعاً عمق و عظمت آن را درک نکردند. پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «کَلِمَة واحِدَة یُعْطُونیها یَمْلِکُونَ بِهِ الْعَرَبُ وَ یُدینُ لَهُمْ بِهِ الْعَجَمُ» اگر تنها در یک کلمه با من موافقت کنند هم مالک عرب مى شوند و هم عجم تابع آنها خواهد شد. یعنى بر تمام جهان فرمان خواهند داد و همه جهانیان مطیع و تابع آنان مى شوند. ابوجهل با تعجّب گفت: «نَعَمْ وَ اَبیکَ عَشَرَ کَلِمات» یک جمله که سهل است ما ده جمله مى گوییم. حضرت فرمود: شما همین یک جمله را بگویید کافى است: «تَقُولُونَ لا اِله اِلاّ اللّهُ وَ تَخْلَعُونَ الاَنْدادَ مِنْ دُونِهِ» بگویید خدایى جز خداى یکتا نیست و عبادت بتها را از گردن خود بردارید. یعنى زیر پرچم توحید و یکتاپرستى جمع شوید تا عزّت و عظمت پیدا کنید. سران قریش با نگاهى ناباورانه و پرتعجّب گفتند: «اَجَعَلَ الالِهَة اِلهاً واحِداً اِنَّ هذا لَشَىء عُجابٌ.»(3)
1- سوره لقمان: آیه 21. این مطلب در آیات دیگرى از قرآن مجید نیز آمده است، از جمله: آیه 104، سوره مائده; آیه 28 سوره اعراف; سوره یونس: آیه 78; سوره انبیاء: آیه 53; سوره شعراء: آیه 74; سوره زخرف: آیات 22 و 23. 2- سوره ص : آیه 5. 3- فروغ ابدیّت، جلد 1، صفحه 222 به بعد و تفسیر نمونه، جلد 19، صفحه 213. |