سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 35
کل بازدید : 29580
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/21 ساعت 9:49 ص توسط جواد قاسم آبادی


شرح و تفسیر آیه شریفه 171 سوره بقره

در این مثل قرآنى کافران به حیوانات تشبیه شده اند و براى توجیه و تشریح این تشبیه بر تقلید کامل کفّار از نیاکان و پیروى کورکورانه قریش از آیین پدران خویش تأکید شده است. خداوند متعال در آیه 170 سوره بقره مى فرماید: «وَ اِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما اَلْفَیْنا عَلَیْهِ آبائَنا اَوَلَوْ کانَ آباءُهُمْ لایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ» و هنگامى که به آنان (کافران) گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است (از اسلام و قرآن) پیروى کنید» مى گویند: «نه، ما تنها از آیینى پیروى مى کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم» حتّى اگر پدرانشان بى خرد و گمراه بوده اند ]آیا باز هم مى بایست از آنان پیروى مى کردند[؟!

یعنى اى بى خردان! آگاهانه از آن جاهلان گمراه پیروى مى کنید. سپس مَثَل مورد نظر را بیان مى فرماید: اى پیامبر! مَثَل تو در خواندن آیات قرآن براى این جمعیّت بت پرست مشرک که از پدران و نیاکان خود کورکورانه تقلید مى کنند، مثل چوپانى است که حیواناتش را صدا مى زند و آنها را به رفتن یا بازگشتن فرامى خواند; امّا حیوانات چیزى از سخنان چوپان را نمى فهمند و فقط آهنگ صداى صاحبش را مى شنوند و متأثّر مى شوند; یعنى اگر صداى قوى و پرطنین باشد، حرکت مى کنند و اگر آرام باشد از حرکت بازمى ایستند. کفّار و مشرکان نیز چنین هستند. به این معنا که از سخنان پر مغز و بیانات شیوایت چیزى جز آهنگ صدایت را درک نمى کنند! اینان معنا و مفهوم آیات الهى را نمى فهمند و از گذشتگان خود تقلید مى کنند.

 

  ?پیام هاى آیه

اوّل ـ این آیه پاسخى شایسته بر این پرسش است: قرآن مجید که وحى الهى است، باید نافذ باشد و قلبها را تسخیر کند و همه را به تسلیم و خضوع در برابر خود وادارد، پس چرا در بعضى از کافران و مشرکان اثر و نفوذى نداشت و دلهاى خفته آنان را بیدار نساخت؟ زیرا براى تأثیر هر چیزى وجود دو عامل لازم است: 1ـ فاعلیّت فاعل. 2ـ قابلیّت قابل. شکّى نیست که فاعل، قرآن مجید، فاعلیّت دارد و داراى تأثیر و نفوذ است; ولى قابل، کافران، قابلیّت ندارد; یعنى مشرکان پذیراى موعظه و پند و نصیحت و اندرز نیستند. باران که در لطافت طبعش خلاف نیست، اگر بر سنگ خارا ببارد هیچ حاصلى به بار نمى آید; زیرا سنگ خارا قابلیّت رشد و نموّ دانه را ندارد. کلام خدا به لطافت قطره هاى باران است و دل مشرکان به سختى سنگ خارا و بى اثر از زندگى بخشى باران و یا دمیدن در توده اى زغال، باعث هیچ اثرى و تغییرى در آن نمى شود. امّا همین که پاره اى آتش در میان توده افتد، کمترین دمى، آن توده سرد و سیاه زغال را به انبوهى از آتش گداخته و پرنور تبدیل مى کند. با وجود فاعلیّت فاعل در ابتدا قابل، قابلیّت نداشت; ولى به محض این که قابلیّت یافت، دگرگون گردید. بنابراین با وجود نفوذ و تأثیر آیات قرآنى، بعضى از مشرکان شایستگى تأثیرپذیرى نداشتند و بدین خاطر قرآن در دل و جانشان راه نیافت و مشرک ماندند.

دوّم ـ بهرهورى انسانها از قرآن و معارف الهى آن، به میزان شایستگى و توان آنان است. قرآن بوستانى است که هر کس مى تواند تنها به قدر ذوق و توانش از گلهاى آن بهره مند شود و یا چشمه اى جوشان و زلال است که تشنگان را سیراب مى کند و آب زندگى ساز خود را به همه مى بخشد. تنها با این تفاوت که قابلیّت بهره مندى هر یک چه میزان باشد و هر کس چه ظرفى با خود همراه داشته باشد. این کافران و بت پرستان نه ظرفى با خود دارند و نه امکانى براى نوشیدن جرعه اى از این منبع فیض و رحمت الهى! زیرا که تقلید کورکورانه آنان از کیش پرستش بتان پدرانشان، مانع آنان از چشیدن قطره اى از آن زلال معرفت الهى شده است. و به بیان دیگر این پیروى از آیین نیاکان، همچون پرده اى ضخیم بر روى گوش و زبان و چشمانشان کشیده شده است و آنان به تعبیر قرآن مجید «کر و لال و نابینا» شدند; یعنى ابزار شناخت را از دست دادند. در نتیجه هیچ نمى فهمند.

آیه شریفه مورد بحث را به گونه دیگرى نیز تفسیر کرده اند: اى مشرکان! شما در برابر بت هاى خود زانو مى زنید و با آنها به راز و نیاز مشغول مى شوید و آنها را عبادت مى کنید، در حالى که این بتان بى جان، همچون حیواناتى هستند که سخنان شما را نمى شنوند و اعمالتان را نمى بینند و به وقت نیاز سخنى را بر زبان نمى آورند; زیرا اینها کر و کور و لال هستند و چیزى نمى فهمند; یعنى اى انسان! تو خود آگاهانه شخصیّت خود را از بین مى برى. چرا در برابر این بتهایى که خود ساخته اى و به هنگام حاجت آنها را مى خورى زانو مى زنى و آن را مى پرستى؟

از آن جا که ضمیر «هُم» در «فَهُم» و ضمیر «لایعقلون» به افراد عاقل اشاره مى کند، به نظر مى رسد که تفسیر اوّل منطقى تر و بهتر باشد. در هر حال، اصلى ترین پیام آیه، ردّ تقلید کورکورانه از دیگران، پدران و پیشینیان است.

  ?تقلید در قرآن

در قرآن مجید آیات متعدّدى درباره تقلید آمده است. بعضى از آنها تقلید را مذمّت نموده، آن را یک ضدّ ارزش مى داند که نمونه آن آیه 170 سوره بقره است.(1)

و بعضى دیگر از آیات قرآن نه تنها تقلید را مذمّت نکرده، بلکه مردم را بدان تشویق کرده است; مانند آیه شریفه که مى فرماید: «فَاسْئَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» آنچه را که نمى دانید از کسانى که مى دانند ]و در آن امر آگاهى و تخصّص دارند[ بپرسید ]و از آنها تقلید کنید[.(2)

با توجّه به این دو گروه از آیات قرآن که ظاهراً در مفاهیم، متضادّ یکدیگرند، وظیفه «مسلمان مؤمن» چیست؟ آیا تقلید امرى پسندیده و رواست یا ممنوع و حرام؟ و آیا مؤمن مى تواند از آگاهان دین تقلید کند؟


1- و نیز مانند آیات 136 و 138 سوره شعرا، 104 سوره مائده، 28 سوره اعراف، 21 سوره لقمان و 23 سوره زخرف.

2- سوره انبیاء، آیه 7.

  ?اقسام تقلید

براى روشن شدن موضوع و تشریح این تضاد بهتر است انواع و اقسام «تقلید» را مورد بررسى قرار دهیم.

1ـ تقلید جاهل از جاهل: یعنى نادانى از نادان دیگرى تقلید کند و به قول معروف «کورى عصاکش کور دگر شود» مانند مشرکان و کافران زمان انبیا که خود نادان بودند و از پدران نادان خود تقلید مى کردند. این نوع تقلید طبق موازین اسلام و عقل نادرست و ممنوع است.

2ـ تقلید عالم از عالم: عالم کسى است که خود صاحب نظر است. اگر صاحب نظرى از عالم دیگرى تقلید کند، صحیح نیست; چون اگر او عالم و داراى نظر و رأى هست، باید فکرش را به کار بندد و از رأى و نظر خود استفاده کند و بنابراین، مجاز نیست از صاحب نظر دیگرى تقلید کند. بدین دلیل است که در فقه گفته مى شود: «بر مجتهد تقلید حرام است».

3ـ تقلید عالم از جاهل: یعنى عالم و صاحب نظرى، رأى و فکر خود را رها کند و به حرف جاهل و نادان عمل کند، متأسّفانه، این نوع تقلید ـ که بدترین نوع تقلید است - در دنیاى امروز فراوان دیده مى شود، نمونه بارز آن «دموکراسى غربى» است که در آن صاحب نظران در پى آراى مردم هستند و اگر نظریّات توده مردم بر خلاف رأى و نظر تخصّصى خودشان هم باشد از آن تبعیّت مى کنند.

4ـ تقلید جاهل از عالم: یعنى کسى که درباره موضوعى آگاهى ندارد، باید از متخصّص آن فن پرسش و تبعیّت کند; مثلا بیمار باید به پزشک مراجعه کند; کسى که مى خواهد ساختمان بسازد، باید به مهندس ساختمان مراجعه کند و از تخصّص و تجربه او استفاده کند; کشاورزى که مى خواهد چاه آب حفر کند به مهندس زمین شناسى مراجعه مى کند و... و مردم باید در مسایل شرعى و احکام فقهى به مراجع عظام تقلید مراجعه کنند. خلاصه این که تقلید جاهل از عالم به معناى رجوع به متخصّص و کارشناس و خبره است و این مطلب در همه شئون زندگى جریان دارد و امرى معقول است.

بنابراین، سه نوع اوّل تقلید ممنوع است و آیاتى که تقلید را مذمّت مى کند ناظر بر این سه نوع تقلید است. و قسم چهارم تقلید جایز، بلکه ممدوح است و آیات گروه دوّم، این نوع تقلید را تشویق مى کند;(1) ولى باید توجّه داشت که تنها اهل تخصّص و خبره هر کارى حقّ اظهار نظر درباره مسایل را دارند; نه کسانى که بهره اىاز آن علم ندارند. متأسّفانه، در این ایّام ملاحظه مى کنیم که افرادى که هیچ تخصّصى در مسایل شرعى ندارند در هر موضوعى اظهار نظر مى کنند. در مورد حجاب، قصاص، عاقله، ارث، قضاوت زنان، اجتهاد بانوان، دیات و... در حالى که اطّلاعى از این امور ندارند. آیا این افراد هنگامى که ناراحتى جسمى پیدا مى کنند، براى خود دارو هم تجویز مى کنند؟ و یا به هنگام ابتلا به یک مرض حادّ و خطرناک خود چاقوى جرّاحى به دست مى گیرند و به عمل جرّاحى مشغول مى شوند؟ قطعاً خیر. پس این افراد چگونه به خود جرأت مى دهند که در مسایل شرعى بدون اطّلاع لازم اظهار نظر کنند.

* * *

 


1- براى اطّلاع بیشتر از این مبحث مى توانید به پیام قرآن، جلد 1، صفحه 342 به بعد مراجعه کنید.

  ?فصل ششم

  ?پنجمین مثال: انفاق

خداوند در آیه 261 سوره بقره مى فرماید: «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فى سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى کُلِّسُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمُ» کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه، یک صد دانه باشد و خداوند آن را براى هر کس بخواهد ]و شایستگى داشته باشد[ دو یا چند برابر مى کند و خدا ]از نظر قدرت و رحمت[ وسیع و ]به همه چیز[ داناست.

  ?دورنماى بحث

این آیه شریفه درباره «انفاق» است که در آن براى انفاق «فى سبیل اللّه» تشبیه زیبا و مثال جالبى بیان شده است. یکى از مشکلاتى که در طول تاریخ و در تمام جوامع بشرى وجود داشته است و اکنون نیز وجود دارد، مسأله فقر و نابرابرى در توزیع ثروت است; یعنى ثروت هاى دنیا در طول تاریخ عادلانه تقسیم و توزیع نشده است. به همین جهت، مردم به دو دسته غنى و فقیر و دارا و ندار تقسیم شده اند.

افرادى را در طول تاریخ سراغ داریم که مانند قارون، چنان ثروت عظیمى یافتند که حتّى کلیدهاى انبارهاى آنان را چندین مرد قدرتمند، به زحمت حمل مى کردند.(1) و در برابر کسانى بوده و هستند که به حدّاقل معیشت، نان شب، محتاجند. این مشکل در عصر ما شدیدتر هم شده است.

به عنوان مثال، آمارها حکایت از آن دارند که: «80% ثروت جهان تنها در اختیار 20% مردم کره زمین است» یعنى اگر جمعیّت جهان، پنج میلیارد نفر باشد، یک میلیارد نفر از مردم جهان، مالک 80% ثروت هاى دنیا هستند به عبارت دیگر کشورهاى صنعتى، پیشرفته و استکبارى، اگر جمعیّتشان یک میلیارد نفر در نظر گرفته شود، صاحب چهارپنجم ثروت عالم هستند و چهار میلیارد از جمعیّت کره خاکى، فقط یک پنجم ثروت هاى جهان را در اختیار دارند.

شگفتا که این نسبت، روز به روز به نفع ثروتمندان تغییر مى کند و در حقیقت شکاف میان فقیر و ثروتمند، هر روز بیشتر و عمیق تر مى شود.


1- داستان قارون در قرآن مجید، در سوره قصص، آیه 76 به بعد آمده است، خود این آیه مى فرماید: «... وَ آتَیْناهُ مِنَ الکُنُوزِ ما اِنَّ مفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصْبَةِ اُولِى القُوَّةِ...» ما آنقدر از گنج ها به او دادیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود. این داستان از داستان هاى زیبا و عبرت آمیز قرآن مجید است.

  ?راه هاى درمان فقر

براى از بین بردن مشکل نابرابرى فقر و ثروت، از دیرباز، اندیشمندان راه هایى اندیشیده اند و حتّى دو راه متفاوت آن را مدّت ها به مرحله اجرا و عمل درآوردند.

اوّل ـ سوسیالیست ها و کمونیست ها اعتقاد داشتند که مشکل اصلى بشریّت و ریشه درد فقر، مالکیّت خصوصى است. اگر این ریشه خشکیده شود، مشکل حل مى شود. به همین منظور، هفتاد سال تجربه کردند، میلیون ها انسان را کشتند، جنایات زیادى آفریدند، مخارج فراوانى متحمّل شدند، وعده هاى دروغین بسیارى دادند، نوید یک زندگى عالى سر دادند، از بهشت دم زدند و حتّى بهشت انبیا را محصول کار خود اعلام کردند و...; ولى پس از هفتاد سال به شکست خود اعتراف کردند و در نتیجه، نظامشان از هم پاشیده شد و مردم تحت سلطه آنان نفس راحتى کشیدند.

دوّم ـ کشورهاى سرمایه دارى و بلوک غرب، برنامه هاى دیگرى طرح ریزى کردند و براى رفع فقر، مؤسّسات و سازمانهاى مختلفى تشکیل دادند: هلال احمر، صندوق بین المللى پول، بانک جهانى، صندوق تعاون سازمان ملل و برنامه هاى کمک هاى اقتصادى و غذایى به گرسنگان طراحى کردند و بودجه هایى براى کمک به کشورهاى عقب مانده در نظر گرفتند، ولى این سازمان ها و برنامه ها هم دو ضعف ماهیّتى مهم دارند:

نخست آن که این کارها و اقدامات کم و اندک است و هیچ تناسبى با جمعیّت فقیر جهان ندارد و به همین دلیل، تغییر چندانى در چهره فقر جهانى پدید نیاورده است.

و دیگر این که، این کمک ها، معمولا آمیخته با اغراض سیاسى است. اگر مصالح سیاسى حامیان این مؤسّسات اقتضا کند، کمک مى کنند، در غیر این صورت از ارسال کمک خوددارى مى نمایند; و حتّى گاه علناً بعضى از این کشورها کمک کننده به این مطلب اعتراف مى کنند.(1)

بنابراین، این راه حل هم گرهى از مشکلات جامعه فقیر جهان را نگشوده است.


1- همان گونه که در جنگ «بوسنى» و در زمستانهاى طاقت فرساى آن سرزمین در طول جنگ، دیدیم که بعضى از سران حقوق بشر صریحاً گفتند: «ما منافعى در بوسنى نداریم که در آن جا دخالت نظامى کنیم».

  ?راه حلّ اسلام

یکى دیگر از راه هاى حلّ مشکلات فقر، توصیه ها و راه حل هاى «دین مبین اسلام» است که عمل بدان ها، سبب پر شدن شکاف فقر و کم شدن فاصله هاى طبقاتى مردم مى شود.

همان گونه که در صدر اسلام و در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) با عمل به فرمان هاى الهى و دستورات دینى، چنان شد و براى اوّلین بار در تاریخ بشر، جامعه اى بى طبقه یا دست کم با فاصله طبقاتى بسیار اندک، عملا پدیدار شد.

امروزه هم، اگر بتوانیم در جامعه خود و حتّى همه جوامع بشرى، این دستور العمل ها را به کار بندیم، توزیع ناعادلانه ثروت و فاصله فقیر و غنى و به طور کلّى نابرابرى در جوامع بشرى از میان خواهد رفت.

  ?«انفاق» راهى براى فقرزدایى

یکى از این توصیه ها و دستور العمل هاى با ارزش در اسلام، مسأله «انفاق» است که موضوع بحث ماست. قرآن مجید بر موضوع انفاق تأکید بسیارى کرده و آیات فراوانى در این زمینه آورده است. تعداد آیاتى که کلمه «انفاق» یا مشتقّاتش در آن به کار رفته است، بیش از هفتاد آیه است; البتّه اگر آیاتى که مضمون آنها، دلالت بر انفاق دارد; ولى کلمه انفاق یا مشتقّاتش در آن ذکر نشده است را اضافه کنیم، مجموع آیات انفاق بیش از این تعداد خواهد شد.

خداوند متعال در قرآن مجید، انسان را به پرداخت قسمتى از آنچه نصیب او مى گردد و در اختیارش مى باشد، فرمان داده است. در آیه 19 سوره ذاریات تعبیر زیبایى از این مطلب شده است: «وَ فِى اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الَمحْرُوم» و در اموال آنان (پرهیزگاران) حقّى براى سائل و محروم بود.

برابر این آیه، مؤمن براى فقرا و مساکین در اموالش حقّى قائل است.

در قرآن مجید براى تشویق مردم به انفاق تعبیرهاى زیبا و جذّابى به کار برده شده است.

1ـ خداوند در آیه 96 سوره نحل مى فرماید: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَاللّهِ باق» آنچه نزد شماست فانى مى شود، امّا آنچه نزد خداست باقى است.

چه تعبیر زیبایى! چه عبارت کوتاه و پرمعنایى! یعنى اگر کسى میلیون ها تومان پول خرج کند، تماماً از بین مى رود; ولى اگر یک تومان براى رضاى خداوند و در راه خدا هزینه شود، نزد خداوند در خزانه غیب او باقى مى ماند; یعنى بر خلاف آنچه بیشتر مردم تصوّر مى کنند، انفاق نابود نمى شود.

2ـ در آیه 89 سوره نمل آمده است: «مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها...» هر کس کار نیک و خوبى انجام دهد، بهتر از آن را پاداش مى گیرد.(1)

برابر صراحت این آیه شریفه، نه تنها انفاق و صدقه از بین نمى رود و نزد خداوند باقى مى ماند، بلکه خداوند در عوض، چیزى بهتر به انفاق کننده مى دهد.

3ـ آیه 160 سوره انعام ارزش انفاق را فراتر برده است و خداوند در آن آیه مى فرماید: «مَنْ جاءَ باِلْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها...» هر کسى کار خوبى انجام دهد، خداوند ده برابر به او پاداش مى دهد.

و سرانجام در آیه مورد بحث (آیه 261 سوره بقره) ارزش فوق العاده اى براى صدقه و انفاق بیان مى شود در این آیه آمده است: «مَثَل کسانى که انفاق مى کنند و قسمتى از اموالشان را در راه خدا به فقرا و مساکین مى دهند، همچون یک دانه است که هر گاه در زمینى حاصلخیز و مستعد کاشته شود، رشد و نموّ مى کند، به هفت خوشه تبدیل مى شود و در هر خوشه یک صد دانه جاى مى گیرد» یعنى انفاق تا هفتصد برابر اجر و پاداش دارد و حتّى بیش از این; زیرا که خداوند براى هر کس که بخواهد آن را مضاعف، دو برابر یا بیشتر مى کند.

سپس آیه شریفه مى فرماید: «شما نگران آن نباشید که این ثواب ها از کجا مى آید. چون خزانه غیب الهى، وسیع و گسترده است و علاوه بر این خداوند نسبت به همه چیز و همه کس آگاه است».


1- این آیه شریفه در سوره قصص، آیه 84 نیز آمده است.

  ?پیام هاى آیه

  ?1ـ منظور از «فى سبیل اللّه»

در قرآن مجید «فى سبیل اللّه»(1) و «عن سبیل اللّه»(2) زیاد به کار رفته است. این کلمه; یعنى «سبیل اللّه» در بسیارى از موارد استعمالش در قرآن، در معناى «جهاد» آمده است; مانند آیه شریفه 169 سوره آل عمران که درباره مقام والاى شهیدان نازل شده است. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فى سَبیلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» ]اى پیامبر![ هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

در این آیه، «فى سبیل اللّه» همانند بسیارى از آیات دیگر به معناى «جهاد» آمده است.

ولى در آیه شریفه 26 سوره «ص» آمده است: «... وَ لا تَتَّبِعِ الهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ...» ]اى داوود![ از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مى سازد.

در این آیه ـ که درباره قضاوت داوود(علیه السلام) است و آن حضرت از متابعت هوا و هوس نهى شده است ـ «سبیل اللّه» به معناى قضاوت عادلانه و حق را به حق دار رساندن، مى باشد.

بنابراین، با نتیجه گیرى از این مطلب، این ادّعا که بعضى گفته اند، منظور از «سبیل اللّه» در آیه انفاق، تنها براى جهاد است، سخنى درست نیست; زیرا منظور مطلق «راه خدا» است و در برگیرنده همه نوع انفاق فى سبیل اللّه مى شود; مانند جهاد نظامى، جهاد فرهنگى یا جهاد سازندگى، تأسیس کتابخانه، کمک به نیازمندان، ساخت و راه اندازى بیمارستان و درمانگاه، تأسیس صندوق قرض الحسنه و....

البتّه رعایت اولویّتها و ضرورتها، بسیار مهّم و بجاست و دست زدن به ابتکار و نوآورى باعث جلب و جذب گسترده مردم به این گونه کارها مى شود که در این جا دو نمونه آن را برمى شمریم:

 


1- این تعبیر بیش از 45 بار در قرآم مجید به کار رفته است.

2- این تعبیر بیش از 25 بار در قرآن مجید به کار رفته است.

  ?اوّل: صندوق کمک به خانواده زندانیان

شخصى به هر دلیل که زندانى شود، عمدتاً نان آور خانواده اى بوده است. در مدّت زندانى ـ به ویژه اگر طولانى باشد ـ خانواده وى دچار مشکل و عذاب مى شوند.

از یک سو، فقر مالى آنان را تهدید مى کند و از سوى دیگر، مشکلات اخلاقى و اجتماعى در کمین آنان مى نشیند. حال اگر به زندگى و معیشت آنان رسیدگى نشود، از یک زندانى، چندین مجرم و زندانى بالقوّه دیگرى پدید مى آید و متأسّفانه در جامعه، کمتر به این موضوع اندیشیده مى شود و کمتر افرادى بدانها توجّه مى کنند.

در چنین شرایطى، اگر مانند بعضى از شهرستانها، صندوقى براى این خانواده ها تأسیس شود، تا هم مشکلات خانواده هاى زندانیان را بررسى و حل کند و هم به مشکل خود زندانیان رسیدگى کند، بسیارى از معضلات و کجرویهاى اجتماعى پیش از شکل گیرى، از بین مى رود; مثلا اگر شخصى به خاطر بدهى مالى زندانى باشد، پولى به عنوان «قرض الحسنه» به او پرداخت شود تا با پرداخت بدهى از زندان آزاد شود و بعدها با کار شرافتمندانه قرضش را بپردازد، جلوى مشکلات مالى، اخلاقى و اجتماعى فراوانى گرفته مى شود.

  ?دوّم: جمعیّت کمک به بیماران کلیوى

افراد بسیارى از بیمارى کلیه رنج مى برند و تعدادى از آنان، هر چند روز یک بار دیالیز مى شوند، در هر نوبت دیالیز علاوه بر تحمّل دردى جانکاه هزینه زیادى نیز بر بیمار تحمیل مى شود. بیشتر این بیماران دیالیزى با پیوند کلیه شفا مى یابند; ولى اکثر آنان قادر به پرداخت هزینه هاى سنگین عمل پیوند نیستند. در چنین وضعى اگر جمعیّتى تشکیل شود، مى تواند با کمک به چنین بیماران نیازمند به پیوند کلیه، هم خود آنان را از درد کشنده نجات دهد و هم خانواده شان را از اضطراب و نگرانى رهایى بخشد.

و نیز مى توان در دیگر امور، جمعیّت ها و مؤسّساتى «خیریّه و عامّ المنفعه» تأسیس کرد و بخشى از بار مالى و اجتماعى مشکلات مردم را بر دوش گرفت و آنها را حل کرد.

  ?2ـ منظور از «حبّه» در آیه شریفه

مفسّران درباره این موضوع بحث هاى فراوانى کرده اند که مراد از «حبّه» یا دانه در این آیه چیست؟

بعضى گفته اند:(1) این مثالى که قرآن زده است ـ یعنى دانه اى هفت خوشه دهد و هر خوشه صد دانه داشته باشد، یعنى از یک دانه، هفت صد دانه به دست آید ـ وجود خارجى ندارد.

گرچه نداشتن وجود خارجى، به مفهوم مثال آسیبى نمى رساند، همان گونه که موضوع بعضى از مثَل هاى فارسى وجود خارجى ندارد; مانند این که شخص را به «غول بى شاخ و دم» تشبیه مى کنند، قطعاً چنین حیوانى وجود ندارد; ولى چون مَثَل دانه در قرآن آمده و خداوند دانا و حکیم آن را بیان کرده است، حتماً وجود خارجى دارد.

به همین منظور بعضى گفته اند: مراد از حبّه در این آیه شریفه «دانه ارزن» است; چون یک دانه ارزن، هفتصد دانه مى دهد، نه گندم. ولى از آن جا که در چند سال گذشته یک کشاورز بوشهرى از یک دانه گندم 4000 دانه به دست آورده بود، «اگر در آیه شریفه، حبّه به گندم نیز تفسیر شود، مى توان براى آن وجود خارجى پیدا کرد.»(2)


1- المیزان، جلد 4، صفحه 331.

2- تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 235.








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ