بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 29478
کل یادداشتها ها : 182
فصل هفتم |
?ششمین مثال: انفاق هاى همراه با اذیّت و آزار خداوند متعال در آیه 264 سوره بقره مى فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذى کَالَّذى یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لایُؤمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوان عَلَیْهِ تُرابٌ فَاَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لایَقْدِرُونَ عَلى شَىْء مِمَّا کَسَبُوا وَ اللّهُ لایَهْدِى الْقَومَ الْکافِرینَ» اى کسانى که ایمان آورده اید! بخششهاى خود را با منّت و آزار باطل مسازید. همانند کسى که مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مى کند و به خدا و روز رستاخیز ایمان نمى آورد. ]کار او[ همچون قطعه سنگى است که بر آن ]قشر نازکى از[ خاک باشد ]بذرهایى در آن افشانده شود[ و رگبار باران بدان رسد ]و همه خاکها و بذرها را بشوید[ و آن را صاف ]و خالى از خاک و بذر[ رها کند. آنان از کارى که انجام داده اند، چیزى به دست نمى آورند و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمى کند. |
?شرح و تفسیر آیه این آیه شریفه با خطاب به مؤمنان و اهل ایمان شروع مى شود. معناى این خطاب آن است که آنچه در این آیه بیان شده و بدان دستور داده شده است، شرط ایمان است و کسى که آن را انجام ندهد، مؤمن نیست. خداوند مى فرماید: اى کسانى که ایمان آورده اید! صدقات خود را با منّت نهادن و سخن گفتن درباره آن و اذیّت کردن گیرندگان صدقات، باطل نکنید. از این بخش از آیه شریفه نتیجه گرفته مى شود که دو چیز صدقه را باطل مى کند: نخست، منّت گذاردن و دیگر، آزار و اذیّت رساندن; زیرا گاه دیده مى شود که کسى به دیگرى کمک مى کند; ولى تا آخر عمر او را اذیّت مى کند; مثلا مى گوید: «اگر من نبودم بیچاره مى شدى و آبرویت مى رفت» یا «آبرو و سرمایه ات مرهون من است» و یا «این پول را بگیر، ولى دیگر تو را این جا نبینم». نه تنها آزار و منّت بر فقیر، صدقه را باطل مى کند و کارى پسندیده محسوب نمى شود، حتّى قطع سخن نیازمند در شرح حال و بیان مشکلات خویش، امرى نکوهیده و ناپسندیده است. در روایتى آمده است: «اگر فقیرى شرح حال و مشکلات و ناراحتى هایش را برایت مى گوید، اگر نمى توانى کمکش کنى، دست کم به سخنش گوش کن و کلام او را قطع نکن».(1) زیرا اگر چنین کنى و سپس به او کمک نمایى، کمکت بى فایده و از نظر اسلام بى ارزش است. بجاست درباره «منّت» توضیح بیشترى داده شود: اصل این کلمه «مَنْ» به معناى وزن خاص است و شاید کاربرد منّت بدین خاطر باشد که «من» در معناى وزن، سنگینى ایجاد مى کند و بارى را بر ترازو تحمیل مى کند. شخص منّت گذار نیز نوعى سنگینى بر دیگرى وارد و تحمیل مى کند و در حقیقت شخص منّت پذیر با این عمل او احساس سنگینى مى کند. از سوى دیگر، هرگاه شخصى نعمتى را به دیگرى ببخشد به آن «منّت» گویند که خود به دو دسته تقسیم مى شود: اوّل ـ منّتِ عملى که شخص عملا نعمتى را به دیگرى ببخشد. این نوع منّت پسندیده و ستایش شده است. دوّم ـ منّت ادّعایى و زبانى که شخص تنها سخن از دادن نعمت به دیگرى مى کند و عملا دادن نعمت در میان نیست. در قرآن مجید این کلمه و مشتقّاتش بیش از بیست بار به کار برده شده است. از جمله، در آیه 17 سوره حجرات مى خوانیم: «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ اَنْ اَسْلَمُوا قُلْ لاتَمُنُّوا عَلَىَّ اِسْلامَکُمْ بَلِ اللّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ اَنْ هَداکُمْ لِلاِْیمانِ...» ]این عرب ها[ بر تو منّت مى گذارند که مسلمان شده اند. بگو به خاطر اسلام آوردنتان بر من منّت نگذارید ]شما منّتى بر اسلام ندارید[ بلکه خداوند بر شما منّت دارد که شما را هدایت کرده است. در این جا منّت اوّل، منّت ادعایى و زبانى است; زیرا عربها نعمتى بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) نرسانده بودند; زیرا مثلا اگر بیمارى نزد پزشکى برود و پزشک نسخه اى براى درمان به او بدهد و او با عمل بدان، تندرست شود، آیا بیمار منّتى بر پزشک دارد؟ منّت دوّم در آیه شریفه بالا که از سوى خداوند است، منّت عملى است; زیرا خداوند نعمت اسلام آوردن را به آنان داده است. بنابراین، منّت از ناحیه خداوند، به معناى بخشش و منّت عملى است; ولى منّت از سوى انسانها، مى تواند به هر دو معناى یاد شده باشد. و امّا منّت مورد نظر در آیه شریفه بالا، منّت ادعایى و زبانى است. در ادامه آیه شریفه، خداوند مى فرماید: مَثَل چنین کسانى که این گونه انفاق مى کنند و منّت مى گذارند، مَثَل آدم کافر یا ریاکار است; زیرا چنین شخصى نه به خدا ایمان دارد، نه به روز رستاخیز. بنابراین، چنین انفاقى هم به درگاه خداوند، پذیرفتنى نیست; چه شرط قبولى انفاق، ایمان است و اخلاص و چنین شخصى که ایمان ندارد، مخلص نیز نمى باشد. سپس مى فرماید: مَثَل هر دوى آنان یعنى ریاکار و انفاق کننده ادعایى و زبانى، مثَل قطعه سنگى صاف است که لایه اى خاک بر سطح آن نشسته است و بر این خاک ظاهراً بارور، بذرى افشانده اند: «فَاَصابَهُ وابل» ناگاه دانه هاى درشت باران مى بارد و در یک آن، تمام این خاکها و بذرها را مى شوید و از بین مى برد و سنگ بى هیچ پوششى، خود را نمایان مى سازد. «لایَقْدِرُونَ عَلى شَىء» تلاش هایى که در این بذرافشانى صرف شده بود، همه بى حاصل مى شود; زیرا این کار تنها بر پایه توجّه به ظاهر بوده است و نه عملى متّکى بر شناخت باطن و عمق. همان گونه که باران نعمت زا و حیات بخش که کشتزارها را بارور مى سازد، در این مَثَل کشت و کاشته را نابود ساخته است، آیات الهى نیز مؤمنان و صالحان را از برکت نعمات الهى خود، بهره مند و هدایت مى کند، ولى کافران و منافقان را رسوا و گمراه. کشاورزى که دانه اخلاص مى کارد و شخصى که دانه ریا کشت مى کند، هر دو زحمت کشیده اند; لکن دستاوردهاى متفاوتى نصیبشان مى شود. آن یکى هفت صد برابر و شاید بیشتر و این دیگرى، هیچ و حتّى همه داشته هایش را نیز از دست مى دهد. 1- وسائل الشّیعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 22، حدیث 3. |
?پیام هاى آیه 1ـ خطاب هاى قرآن مجید، غالباً عام است: «یا اَیُّهَا النّاسُ»، «یا بَنى آدَمُ»، «یا ایّهَا الاِنْسانُ» و «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا». یعنى به بیانى است که عموم انسان ها از هر نژاد، رنگ و سرزمینى را در برمى گیرد و هرگز نگفته است: «یا اَیُّهَا القُرَیشُ» و «یا ایُّهَا العَرَبُ» و مانند اینها. در این نوع خطاب ها نکته اى ظریف و مهم نهفته است و آن، «جهانى بودن دین اسلام» است; یعنى این اسلام محدود به یک سرزمین و مختص به یک قوم و قبیله و نژاد نمى باشد. 2ـ ریا و تظاهر، عملى بى بنیان و ناپایدار است و ریاکار و متظاهر، محکوم به رسوایى است; زیرا هر رویداد و پدیده اى ممکن است، پرده هاى ریاى آنان را بدرد و حقیقت پرفریب آنان را آشکار سازد. همان گونه که در این آیه شریفه، قطره هاى باران، لایه خاک روى سنگ را مى شوید و حقیقت سختى سنگ را نمایان مى سازد. 3ـ کسانى که انفاقهایشان توأم با آزار و اذیّت کمک شوندگان است، وجودى همچون سنگ اند و قلب هایشان به سختى سنگ. نکته قابل توجّه آن است که این سختى قلب و سرشت این گونه اشخاص را باران لطیف، آشکار و نمایان مى سازد. باران که دانه را سیراب و بارور مى کند، در این مثَل آن را از بین مى برد و در این مثال نمى توان بر باران و بذر خرده گرفت. باران آیات الهى نیز در قلب شخص ریاکار، باعث شسته شدن لایه ریا و سبب نمایش سختى قلب و رسوایى صاحب خود مى شود. 4ـ ریاکاران و انفاق کنندگانى که منّت مى نهند، بهره و ثمره اى از کار خود به دست نمى آورند. همان گونه که یک کشاورز که بر زمین سخت و سنگى بذرافشانى مى کند، هم بذرش را از دست مى دهد و هم تلاش بى حاصل مى کند، انفاق هاى ریاکارانه و پرمنّت نیز، نه تنها ثوابى عاید انفاق کننده نمى کند، بلکه مال انفاق شده را نیز از بین مى برد. 5ـ در بیشتر تفکّرات فلسفى و به باور عموم انسان ها «پول» چیزى ارزشمند و پولدارى یک ارزش است. دین مبین اسلام با در نظر داشتن اهمّیّت و نقش پول در زندگى مادّى انسان ها، معتقد است که مفاهیمى همچون ایمان، ایثار، شهادت و... ارزشى، ارزشمندتر از «پول» هستند. از جمله این ارزش ها، احترام به انسانیّت و حرمت آبرو و حیثیّت «مؤمن» را مى توان برشمرد. بنابراین، کسى که به گمان خود براى کمک به یک نیازمند به شیوه آشکار مبلغى پول مى پردازد و با این عمل خود، آبرو و حیثیّت انسانى وى را از بین مى برد، آیا مى تواند عمل خود را «کمک»، «صدقه» و یا «انفاق» بنامد؟ و در برابر از خداوند طلب پاداش کند؟ متأسّفانه نظام ارزشى مکتب هاى مادّى دنیا، پول و مظهر امروزى آن «دلار» است که توجیه کننده اقدامات و موجّه سازنده بسیارى از جنایات فجیع انسانىِ صاحبان آن مى باشد. از جمله این جنایات ننگین مى توان از خرید و فروش انسانها، به ویژه دختران و پسران خردسال نام برد. دلاّلان بین المللى، دختران و پسران خردسال کشورهاى جهان سوّم، بخصوص کشورهاى شرقى را به ارزان ترین قیمت مى خرند و آنان را به غرب متمدّن مى برند و به قیمت هاى گزاف به غربیان طرفدار حقوق بشر مى فروشند. این خردسالان معامله شده، مورد سوء استفاده هاى متعدّد از جمله پیوند اعضاى بدن و آزار جنسى قرار مى گیرند. یکى دیگر از اقدامات توجیه شده با دلار، آن است که غربیان، حتّى «دموکراسى» را که بنیان ادعایشان در حقوق بشر بر آن استوار است، با «دلار» معامله مى کنند. مثلا آراى مردم ستمدیده الجزایر را در انتخابات آن کشور نادیده مى گیرند و کشتارهاى بى رحمانه به راه مى اندازند. گویا مدّعیان رئوف و نازک دل حقوق بشر در الجزایر، کر و کورند. نه خبر جنایات را مى شنوند و نه تصاویر آنها را در رسانه هاى خبرى خود مى بینند. اینها در واقع از آثار ارزشمند دلار است; زیرا این حوادث و رویدادها تأمین کننده منافع آنان است و حتّى خود با واسطه یا بى واسطه، عاملان آنها هستند! این امر تنها به الجزایر منحصر نیست. در سراسر جهان، هر روند و رویدادى که در مسیر تأمین منافع آنان باشد و جریان به دست آوردن و افزایش دلارهایشان را به خطر نیندازد، بدترین نوع حکومت در یک کشور، حتّى حکومت بدوى قبیله اى و استبدادى هم، «خوب» شناخته مى شودو نقش نداشتن مردم آن سرزمین در حکومت خود، «بد» تلقّى نمى گردد. ولى اگر در کشورى و حکومتى، منافع و دلارهاى آنان مورد تهدید قرار گیرد، بهترین نوع نظام حکومتى و مردمى ترین اداره سیاسى آن کشور، بد و مخالف ارزش هاى والاى انسانى معرّفى و شناسانده مى شود! امّا همان گونه که یاد شد، نظام ارزشى اسلام مبتنى است بر ارزش هایى چون ایمان، کمال انسانى، حرمت مقام والاى انسان و حفاظت از آبرو، شرف و حیثیّت وى. |
?سیره امامان در انفاق و بخشش یکى از جلوه هاى آموزنده زندگى امامان بزرگوارمان، نحوه بخشش آنان است. علامه مجلسى در شرح حال امام حسن مجتبى(علیه السلام) داستان زیبا و پرعبرت زیر را نقل مى کند: «امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) و عبداللّه بن جعفر(رحمهما الله) (شوهر حضرت زینب) همراه با کاروانى عازم زیارت بیت اللّه الحرام شدند و در یکى از منازل، از قافله باز ماندند. بى توشه راه، تشنه و گرسنه در بیابان گرم و سوزان پیاده به راه خود ادامه دادند. هنگامى که تشنگى و گرسنگى بر آنان غلبه کرده بود، چادرى را در بیابان دیدند. به قصد یافتن آب و خوراک، بدان سو شتافتند. پیرزنى را درون چادر دیدند و از او آب طلبیدند. پیرزن گفت: آبى ندارم، ولى مى توانیداز شیر آن گوسفند براى رفع عطش خود استفاده کنید. آن بزرگواران چنین کردند و پس از لختى استراحت گفتند: آیا خوردنى هم دارى که به ما بدهى؟ پیرزن گفت: جز آن گوسفند چیزى ندارم. آن را سر ببرید و از گوشتش بخورید. بازماندگان عزیر از قافله نپذیرفتند که تنها دارایى پیرزن، گوسفندش، را بکشند. پیرزن اصرار ورزید و آنان را سوگند داد. بناچار گوسفند را سر بریدند و به قدر رفع گرسنگى از گوشتش خوردند. پس از قدردانى از مهمان نوازى و ایثار پیرزن، بدو گفتند: ما اهل مدینه و از خاندان بنى هاشمیم. هرگاه به مدینه آمدى نزد ما بیا تا اندکى از مهمان نوازى تو را جبران کنیم; سپس خداحافظى کردند و به راهشان ادامه دادند. پس از چندى، شوهر آن پیرزن از صحرا برگشت و علّت نبود گوسفند را از همسرش پرسید. وى تمامى واقعه را برایش گفت: شوهر با ناراحتى پیرزن را سرزنش کرد که چرا تنها سرمایه ما را تنها در برابر یک نشانى مبهم از دست دادى؟ پس از مدّتى به سبب خشکسالى، پیرزن و شوهرش ناچار به مهاجرت به مدینه شدند و چون سرمایه اى نداشتند به گدایى مشغول شدند. روزى امام حسن(علیه السلام) آن پیرزن را دید و شناخت و فرمود: آیا تو همان پیرزنى نیستى که در صحرا به ما کمک کردى و از ما پذیرایى نمودى؟ عرض کرد: بلى یا بن رسول اللّه! امام حسن(علیه السلام)دستور داد، هزار رأس گوسفند و هزار مثقال طلا به او بدهند.(1) و پس از عذرخواهى از او که این تنها جبران اندکى از محبّت ها و ایثار اوست، او را به خانه امام حسین(علیه السلام) راهنمایى کرد. امام حسین(علیه السلام) از پیرزن پرسید: برادرم چقدر کمک کرد؟ پیرزن مقدارش را عرض کرد. آن حضرت نیز همان مقدار به پیرزن بخشید و دستور داد او را نزد عبداللّه بن جعفر بردند و او دو هزار رأس گوسفند و دو هزار مثقال طلا به وى داد.(1) 1- با توجّه به حکومت معاویه و طرفدارى ظاهرى مردم از او، به نظر مى رسد که دلهاى بیشتر مردم با خاندان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) بود و شاید هدایایى نیز خدمت آن بزرگواران تقدیم مى شد که این انفاق از محل آنها بوده است. 2- بحار الانوار، جلد 43، طبع بیروت، صفحه 348. |
?صدقه بازدارنده مرگ هاى بد پیشتر گفته شد که انفاق و صدقه پیش از آن که براى گیرنده مفید باشد، براى دهنده آن سودمند است. اجر، پاداش هاى معنوى، بروز صفات اخلاقى نیکو و به طور کلّى، کمال انسانى شخص انفاق کننده را در سطور بالا مورد بررسى قرار دادیم. و اینک گوییم که صدقه بازدارنده بلایا و مرگ هاى بدفرجام است. روایت زیر به نقل از «وسائل الشّیعه» نمونه روشنى از ظرایف انفاق در پیشگیرى از مرگ بد است. «مردى یهودى از کنار پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى گذشت و به عنوان سلام گفت: «اَلسّامُ عَلَیکَ»(2) حضرت در پاسخ فرمودند: «علیک». اصحاب که متوجّه ظرافت پاسخ پیامبر(صلى الله علیه وآله) نشدند. عرض کردند: یهودى در ظاهر عرض سلام، براى شما آرزوى مرگ کرد. حضرت فرمودند: و من هم با پاسخ «علیک» نفرینش را به خودش برگرداندم; یعنى «مرگ بر تو باد» سپس فرمودند: این یهودى با نیش مارى سیاه در صحرا کشته مى شود، امّا طولى نکشید که یهودى با کوله بارى از هیزم از صحرا برگشت. اصحاب با حیرت و نگاه هاى تردیدآمیز مبنى بر عدم تحقّق فرموده پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ایشان نگریستند. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به یهودى گفت که پشته هیزمش را بر زمین بگذارد و هیزم ها را پخش کند. به محض باز شدن بسته هیزم، ناگاه مار سیاهى در میان هیزم ها دیده شد که تکّه چوبى را به دندان گرفته بود. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند: مرد یهودى! چه عملى در صحرا انجام دادى؟ عرض کرد: کار خاصّى نکردم. پس از جمع آورى هیزم ها و به دوش کشیدن آنها، یک تکّه از دو تکّه نان همراه خود را خوردم و چون به فقیرى برخوردم، تکّه دیگر را به او دادم. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند: این مار مأمور گرفتن جان این مرد یهودى بود; ولى خداوند با این انفاق او، مرگ با نیش مار را از او دور کرد. سپس این حدیث زیبا را بیان فرمودند: «اِنَّ الصَّدَقَةَ تَدْفَعُ میتَةَ السُّوءِ عَنِ الاِنْسان» صدقه و انفاق، مرگ هاى سیاه و بد(1) را از انسان دفع مى کند.(2) * * * 1- این نوع سلام کردن که متأسّفانه ناخواسته و از روى جهالت در بین بعضى از مسلمانان نیز رواج دارد، نوعى نفرین و طلب مرگ براى مخاطب است. 2- منظور مرگ هاى دلخراش و بد منظر است; مانند سوختن در آتش، تکّه تکّه شدن در تصادفات و مانند آن. 3- وسائل الشّیعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 9، حدیث 3. روایات دیگرى نیز به همین مضمون در این باب آمده است. |
?فصل هشتم |
?هفتمین مثال: «انفاق»هاى شایسته در هفتمین مَثَل، خداوند رازق در آیه265 سوره بقره مى فرماید: «وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة اَصَابَها وابِلٌ فَأَتَتْ اُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ» مَثَل کسانى که اموال خود را براى خشنودى خدا و مشیّت ]ملکات انسانى در[ روح خود ]یا از روى یقین و اعتقاد[ انفاق مى کنند، همچون باغى است بر تپّه اى که بارانهاى تند ] و درشت [بر آن بارد و دو چندان میوه دهد. اگر بارانى تند نبارد، نم نم بارانى بر آن بارد و خداوند به آنچه انجام مى دهید، بیناست. گرچه این مثل نیز درباره انفاق است، ولى بر خلاف مثل قبلى که انفاق منفى یا جلوه هاى ناپسند انفاق ریایى و آزاردهنده را مطرح مى ساخت، در این مثل، انفاق مثبت یا زیباترین مظاهر انفاق خالصانه مورد بررسى قرار مى گیرد. |
?شرح و تفسیر آیه خداوند مى فرماید: کسانى که به خاطر رضایت و خشنودى خدا و بدون منّت و آزار با اخلاص انفاق مى کنند، همچون بوستانى اند که در بلنداى زمین حاصل خیزى واقع است. آفتاب از هر سو بر آن مى تابد و بارانى تند، آن را سیراب مى کند و طبیعتاً میوه هاى فراوانى مى دهد. مَثَل آن انفاق کنندگان مثل چنین باغ سرسبز و پر میوه است. یعنى خودشان خرّم و زنده دل و انفاقشان تا این اندازه پرثمر است. انگیزه و قصد انفاق کنندگان را برابر این آیه شریفه مى توان چنین برشمرد: اوّل ـ «ابتغاء مرضات اللّه» یعنى تنها براى طلب رضاى حق انفاق مى کنند نه براى ریا و خودنمایى و نه قصد آزار و اذیّت و منّت و نیز نه به قصد رفتن به بهشت و نه از ترس جهنّم. شاید جمله «ابتغاء مرضات اللّه» اشاره اى به حدیث معروف حضرت على(علیه السلام)باشد که فرمود: «ما عَبَدْتُکَ خَوْفَاً مِنْ نارِکْ» ] خداوندا![ از ترس آتش دوزخ تو را عبادت و پرستش نمى کنم. گرچه آتش جهنّم بسیار سوزان و تصوّر آن ترسناک است و فراتر از توان تحمّل انسان. «وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِکَ» و به طمع رسیدن و دست یافتن به بهشت نیز تو را نمى پرستم. هر چند نعمتهاى بهشتى بسیار ارزشمند و والا و فراتر از قدرت تصوّر و تخیّل انسانى است.(1) «لکِنْ وَجَدْتُکَ اَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُکَ» بلکه چون تو را سزاوار و شایسته پرستش یافتم، عبادت مى کنم.(2) عبادت نوع اوّل را «عبادت بردگان» مى نامند; زیرا برده از ترس تازیانه ارباب خود، از او اطاعت مى کند. پرستش نوع دوّم را «عبادت تجّار» مى خوانند; زیرا تاجر تنها در اندیشه سود و آسایش خویش است. و آخرین شکل عبادت و پرستش را «عبادت احرار و آزادگان» مى گویند; زیرا نه به قصد رفع زیان است و نه به منظور کسب سود، بلکه تنها براى خداست.(3) شاید آیه شریفه فوق ناظر به این نوع عبادت باشد; یعنى انگیزه انفاق در این مثل تنها خشنودى خداوند رحمان است. دوّم ـ نیّت و انگیزه دیگر انفاق کنندگان در این آیه شریفه، رشد کمالات نفسانى و ملکات روحانى است. «تَثْبیتاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ» یعنى اینان به منظور تثبیت کمالاتى چون ایثار، فداکارى، جود، سخاء، و نوع دوستى و... انفاق مى کنند. در مفردات راغب، «تثبیت» به معناى تقویت آمده است; مثلا معناى «اَللّهُمَّثَبِّتْ اَقْدامَنا» این نیست که پاهایم در یک جا ثابت باشد، بلکه به معناى تقویت یا قوّت و استحکام گامهاست.(4) 1- براى توضیح بیشتر درباره نعمت هاى جسمانى و روحانى بهشت ر.ک. «تفسیر پیام قرآن» جلد 6، صفحه 227 به بعد. 2- بحار الانوار، چاپ بیروت، جلد 67، صفحه 186. 3- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 237. 4- این آیه شریفه (265 سوره بقره) شاهد دیگرى است در بحث مربوط به مثل ششم درباره این موضوع که منظور از مثل (مثل ششم) مال انفاق شده نیست، بلکه شخص انفاق کننده است. چه در این آیه شریفه به صراحت، شخص انفاق کننده به باغ و بوستان تشبیه شده است. |