بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 29459
کل یادداشتها ها : 182
نظر قرآن درباره پیدایش انسان آنچه از ظاهر آیات قرآن استفاده مى گردد، این است که قرآن مجید نظر اوّل (تنوّع انواع) را تأیید مى کند و باید به نظر دوّم از روى مطالعه نگریست و نمى توان آن را قانون به حساب آورد. در هر حال، چه نظر اوّل صحیح باشد و چه دوّم، در تفسیر آیه مثل تغییرى ایجاد نمى شود; زیرا اگر به تبدّل انواع هم قائل شویم، باز خواهیم گفت: همان خدایى که موجودات تک سلولى را بدون پدر و مادر آفرید، قادر است حضرت عیسى بن مریم(علیهما السلام) را نیز خلق کند. علاوه بر این که دانشمندان بر حیواناتى دست یافتند که بدون جفت گیرى بچّه دار مى شوند، که از آن به «بکرزایى» تعبیر شده است; یعنى جنس ماده در این نوع حیوانات بدون نیاز به جنس نر قادر به تولید مثل است. بنابراین، اگر در عالم «بکرزایى» ممکن باشد، توّلد حضرت مسیح(علیه السلام) بدون پدر نه تنها جاى تعجّب نیست، بلکه شگفت آورتر از آن رخ داده است. * * * |
?فصل دوازدهم |
?یازدهمین مثال: انفاق هاى کفّار خداوند متعال در آیه 117 سوره آل عمران مى فرماید: «مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فى هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ ریح فیها صِرٌّاَصابَتْ حَرْثَ قَوْم ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَاَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» آنچه آنها در این زندگى پست دنیوى انفاق مى کنند، همانند باد سوزانى است که به زراعت قومى که بر خود ستم کرده و ]در غیر محل و وقت مناسب، کشت نموده اند[، بوزد و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نکرده است، بلکه آنها خودشان به خویشتن ستم مى کنند. |
?دورنماى بحث در این آیه مثل، خداوند انفاق کافران را به زراعتى تشبیه کرده است که زمین آن، آباد، سرسبز و قابل زراعت است; و در آن بذرى افشانده مى شود و مى روید; ولى ناگهان، باد سرد و خشک کننده اى مىوزد و تمام این زراعت را خشک و سیاه مى کند. |
?شرح و تفسیر «مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فى هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا» بعضى از مفسّران معتقدند که در این قسمت از آیه شریفه براى روشن شدن معناى آن، کلمه «نیّت» یا «انگیزه» مقدّر است. آنگاه معناى آیه این چنین مى شود که: انگیزه چنین انفاق هایى همانند آن باد سوزان است. به عبارت دیگر، همان گونه که باد سوزان زراعت را نابود مى سازد، این گونه انگیزه ها نیز انفاق ها را باطل و بى ثمر مى کند. «کَمَثَلِ ریح فیها صِرٌّ اَصابَتْ حَرْثَ قَوْم ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَاَهْلَکَتْهُ» کلمه «صرّ» در لغت عرب به معناى باد سرد خشک مى باشد (ریحٌ شَدیدُ الْبَرْد) و گاهى هم به باد پر سر و صدا (بادى که زوزه مى کشد و فریاد مى کند) معنا شده است (شدید الصوت).(1) در هر دو صورت منظور از این کلمه، باد شدیدى است که گاهى جنگلهاى بزرگى را به آتش مى کشاند. همان گونه که در بعضى از خبرها شنیده مى شود که عامل این نوع آتش سوزى ها گاهى صاعقه و رعد و برق آسمانى است; گاهى طوفانهاى شدیدى است که بر اثر آن درختان خشکى ـ که انرژى در آن ذخیره شده است ـ به هم برخورده، تولید جرقه اى مى نمایند و این جرقه به یک محلّ مستعد براى آتش سوزى برخورد مى کند و آتش سوزى رخ مى دهد. بنابراین، مثَل انفاق کفّار، مانند زراعتى است که باد شدیدى به آن برخورد مى کند و آن را سیاه و نابود مى سازد. «وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلکِنْ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» این کفّار خود به خویشتن ستم کرده اند; چه این که در انفاق هاى خود انگیزه ها و نیّات ظالمانه اى داشته اند و خداوند هیچ گونه ظلمى به آنها روا نداشته است. همان گونه که اگر کشاورزى در محلّى کشت کند و مى داند زراعتش در مسیر بادهاى سرد خشک است و در این هنگام اگر بادى بوزد و تمام زراعتش را نابود کند، بدیهى است که این کشاورز، خود بر خویشتن ستم کرده است.
1- «صُرّ» نیز از همین ماده است و به معناى فریاد و ضجّه مى باشد. کلمه «صُرَّه» نیز که از این ماده است به معناى کیسه اى است که در آن را محکم مى بندند. بنابراین، در تمام مشتقّات این ماده مفهوم شدّت نهفته است، باد شدید، فریاد شدید و کیسه اى که به شدّت در آن بسته شده است. |
?پیام هاى آیه |
?1ـ منظور از انفاق در آیه مَثَل در این که آیه شریفه چه نوع انفاقى را به باد سوزان تشبیه کرده است، سه احتمال وجود دارد که به آن اشاره مى شود: الف - نخست این که منظور از آن انفاق هایى است که در غیر راه خداوند مصرف شود; مانند انفاق هایى که ابوسفیان کافر و منافق ـ که تا آخر عمر هم قلباً مسلمان نشد ـ در راه عظمت بت ها و نابودى اسلام انجام داد. قرآن مجید مى فرماید چنین انفاق هایى مانند آن زراعتى است و انگیزه انفاق کنندگان نیز ـ که شرک و بت پرستى بوده است ـ بسان آن باد سوزان است. ب ـ منظور از آن، انفاق مسلمانان ریاکار است که ظاهراً مسجد، حسینیّه، بیمارستان، درمانگاه، پل، جادّه، و مانند اینها را مى سازند; ولى در واقع انگیزه آنها براى غیر خداست. مثل این که هدفشان خودنمایى یا جلب رضایت مردم، براى استفاده بیشتر در آینده باشد. انفاق چنین مسلمانانى نیز مانند آن زمین حاصلخیز; و نیّت غیر خالص آنها همانند آن با سوزان است. ج ـ منظور از آن، انفاق هایى است که توأم با منّت، ایذا و آزار باشد که در ظاهر انفاق است; ولى در واقع آبروى نیازمندى را ریختن و حیثیّت او را بر باد دادن است. که در این صورت، انفاق مانند آن زمین زراعتى است; و ایذا و اذیّت و منّت نیز آن باد سرد خشک سوزان است که نه تنها انفاق را باطل مى کند، بلکه ضرر دنیوى نیز مى رساند; زیرا هم مال او از کف رفته است و هم گناهى مرتکب شده که مجازات دارد.(2) 2ـ از آیه شریفه و بعضى دیگر از آیات قرآن مجید استفاده مى شود که خداوند منتقم در بسیارى از موارد که مردم نسبت به نعمتهاى او ناسپاسند و سر از طغیان و نافرمانى درمى آورند، همان نعمتها را وسیله عذاب آنها قرار مى دهد و نعمت را به نقمت تبدیل مى کند (مرگ در دل زندگى). به عنوان نمونه خداوند قوم نوح را به وسیله باران و طوفان نابوده ساخت، در حالى که این باران همان دانه هاى حیات بخش و زندگى آفرین و بزرگترین نعمت براى این قوم بود! بارانى که اگر نباشد و نبارد همه چیز از بین مى رود، وسیله و ابزار عذاب قوم نوح شد; آرى نعمت، مصیبت شد! در سوره سبأ، داستان قوم سبأ نیز نشانگر این واقعیّت عبرت انگیز است. کشور این قوم در مسیر باران بود، براى دفع ضرر و استفاده از سیلاب، سدّ خاکى بزرگى برپا کردند و از این سد، کانال هاى متعدّدى را به سرزمین هاى مختلف کشیدند، بطورى که این آبیارى باعث شد کشور سبأ یکپارچه سرسبز و خرّم و تبدیل به یک باغستان بزرگ گردد، در دو سوى رودخانه این کشور به مسافت زیادى درختکارى شده بود، خداوند در مقابل این همه نعمت یک چیز از آنها خواست; و آن شکر نعمتهاى الهى بود(1); ولى از آنجایى که انسان وقتى غرق نعمت مى شود، خدا را فراموش مى کند و مست باده غرور خود مى گردد; قوم سبأ نیز طغیان و ناسپاسى را وجهه همّت خود قرار داده، آنچه لازمه آدم هاى کم ظرفیّت است ـ که وقتى به نوایى مى رسند همه چیز را فراموش مى کنند ـ انجام دادند. قرآن طغیان آنها و سپس عذاب الهى بر آنان را این گونه بیان مى فرماید: «امّا آنها ]از خدا[ روى گردان شدند، و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ ]پربرکت[شان را به دو باغ ]بى ارزش[ با میوه هاى تلخ و درختان شوره گز و اندکى درخت سدر مبدّل ساختیم».(3) آرى کفران نعمت باعث شد که خداوند همان سدّ آبى خاکى را ـ که نعمت بزرگى براى آنها بود ـ وسیله عذاب آنها قرار دهد. مقدّمات عذاب، این گونه فراهم مى گردد که چند موش از طرف خدا مأمور شدند تا سد را سوراخ کنند. آب از سوراخ هاى ایجاد شده، خارج شد و با گذشت زمان دهانه سوراخ ها بزرگتر گردید به گونه اى که سبب شکسته شدن سد شد; سپس جریان آب، سبب تخریب تمام قصرها، کاخ ها و باغ ها شد و گوسفندان و چهارپایان را نابود ساخت و سرزمین سرسبز بهشتى را به ویرانه اى تبدیل نمود. در نتیجه آن سدّ آبى که مایه نعمت آنها بود به خاطر اعراض از خدا وسیله عذاب آنان گردید تا عبرتى باشد که انسان در مقابل قدرت بى انتهاى خداوند طغیان نکند. نمونه دیگر، عذاب خدا بر «قوم شعیب»(4) است که قرآن آن را صیحه آسمانى و صاعقه مى شناساند صاعقه از دو جهت باعث عذاب مى گردد: نخست این که، هر چه بر سر راه او قرار گیرد به آتش کشیده مى شود; و دیگر این که امواج صوتى آن سبب ناشنوایى مى شود و به عبارت دیگر، موج انفجار ایجاد مى کند. باید دانست که همین صاعقه، قبلا براى آنها نعمت بود; چه این که به وسیله همین صاعقه، ابرهاى باران زا شروع به باریدن مى کنند و این نعمت بزرگ الهى (آب) باعث حیات و زندگى همه جانداران مى گردد! بر اساس آنچه در قرآن مجید ذکر شده است(5)، «قوم هود» نیز وقتى گستاخى و جسارت را از حد گذراندند، عذاب استیصال (عذاب بنیان کن) نازل شد و همان زمینى که بستر بشر و محلّ استراحت انسان و گهواره آدمى محسوب مى شد، وسیله عذاب آنها گشت. با لرزش زمین تمام شهرهاى آنها زیر و رو شد; بارانى از سنگهاى آسمانى بر سر آنها بارید، به گونه اى که حتّى از آثار آنها هم، اثرى بر جاى نماند. همان گونه که اشاره شد در آیه مثل نیز باد ـ که یکى از نعمتهاى بزرگ الهى براى کشاورزى است; چه این که اگر نوزد، عمل لقاح صورت نمى گیرد و اکسیژن و کربن هوا جابه جا نمى گردد; و در نتیجه بسیارى از درختان بار نمى دهند ـ وسیله عذاب آنها شد و تمام زراعت آنها را خشک و نابود ساخت. 3ـ از دیر زمان یکى از بحث هاى مهم در عدل الهى، طرح این مسأله بوده است که اگر خداوند عادل است; پس فلسفه و حکمت حوادث دردناکى از قبیل: بیمارى ها، سیلاب ها، طوفان ها، زلزله ها، باران هاى تند، بادهاى وحشتناک و... چیست؟ آیا این امور ـ که باعث ناراحتى و از بین رفتن انسان ها مى شود ـ با عدالت خداوند سازگار است؟ تاریخ طرح این شبه مشخص نیست و شاید قبل از میلاد حضرت مسیح(علیه السلام) هم مطرح بوده است. در این زمینه بحث هاى فراوان و کتابهاى زیادى نگاشته شده است و ما نیز در کتاب «پنجاه درس اصول عقاید» پاسخ به آن را، وجهه همّت خود قرار داده ایم. قرآن مجید در این آیه و آیات دیگر، در صدد بیان فلسفه این حوادث برآمده است که به چند نمونه از آن اشاره مى گردد: 1ـ بعضى از آیات قرآن مجید، هدف از این حوادث و بلاها را تنبّه و بیدارى انسانهاى غافل مى شناساند. از این رو، خداوند در آیه 41 سوره روم مى فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ اَیْدِى النّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» فساد، در خشکى و دریا به سبب کارهایى که مردم انجام داده اند، آشکار شده است; خدا مى خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید ]به سوى حق[ بازگردند. بر اساس این آیه، حوادث دردناک براى انسان غافل، لطف الهى محسوب مى شود; چه این که شاید این گونه حوادث انسان گنهکار و غافل را بیدار کرده، به سوى حضرت حق بازگرداند. مثلا از این جهت که دنیاى امروز مبتلا به فحشا و فساد است، خداوند هم آنها را به مرض خطرناک «ایدز» مبتلا مى کند تا شاید این بشر ناسپاس و فراموش کار با عذاب و حوادث تلخ از خواب غفلت بیدار گردد. و یا از این رو که دنیاى امروز مبتلا به گناه بزرگ رباخوارى شده است; رباخوارایى که بعضى کشورهاى جهان سوّم را در آستانه سقوط قرار داده است، خداوند هم آنها را به فاصله طبقاتى، جنگ ها و انقلاب هایى مبتلا مى کند که باعث از بین رفتن تمدّن هاى بشریّت مى شود، تا شاید این انسان بیدار شود. پس این بلاها که موجب بیدارى انسان مى شود، در واقع از واهب الهى است. براى روشن تر شدن این فلسفه به مثال زیر توجّه کنید: گاهى در خیابان هاى مسطّح و صاف و طولانى موانع و دست اندازهایى مشاهده مى شود که از ظاهر حال، مسئولان عمداً آنها را ایجاد کرده اند. وقتى از علّت این امر سؤال شود، مى گویند: در چنین خیابان هایى ممکن است راننده به خواب رود; براى بیدارى راننده و جلوگیرى از خطر تصادف، لازم است چنین دست اندازهایى ایجاد شود تا سبب بیدارى و هوشیارى راننده گردد. دست اندازهاى جادّه زندگى بشر ـ که در خواب غفلت فرو مى رود ـ نیز همین فلسفه را دارد چه این که اگر خواب رود و دست اندازى نباشد، در پرتگاه سقوط مى کند; ولى با وجود دست انداز گرچه متحمّل ناراحتى مى شود; ولى موجب بیدارى و نجات او از سقوط مى گردد. 2ـ فلسفه دوّمى که از آیات استفاده مى شود این است که بعضى از بلاها و حوادث نتیجه عمل خود انسان است و به تعبیر آیه مثل، انسان خود به خویشتن ستم مى کند; وگرنه خداوند ستمى را بر انسان روا نمى دارد. مثلا پدران و مادرانى که در صدد تربیت فرزندانشان برنمى آیند; آنها را با مسایل دینى آشنا نمى سازند; فرزندان را به اماکن مذهبى ـ مانند مساجد و حسینیّه ها ـ عادت مى دهند شاید فرزندى معتاد تحویل جامعه دهند که باعث نابودى خود و خانواده اش گردد! چه کسى جرقه اوّلیّه این آتش را روشن ساخته است؟! چه کسى مواد سوخت این آتش سوزى را فراهم نموده است!؟ هیچ کس، جز پدر و مادر! 1- اگر چه هر سه احتمال با مضمون آیه شریفه سازگار است ولى با توجّه به آیه قبل به نظر مى رسد که احتمال اوّل صحیح تر باشد; چون آیه قبل (آیه 116 سوره آل عمران) که درباره کفّار صراحت دارد. 2- در آیه 15 سوره سبأ، بعد از این که جریان شهر سبأ را نقل مى کند، مى فرماید: «کُلُوا مِن رِزقِ رَبِّکُم وَ اشکُرُو لَهُ بَلْدَة طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفورٌ» از روزى پروردگارتان بخورید و شکر او را بجا آورید; شهرى است پاک و پاکیزه و پروردگارى آمرزنده (و مهربان). 3- سوره سبأ، آیه 16. 4- سوره هود، آیه 94. 5- سوره هود، آیه 16. |
?عبرت بگیرید چندى پیش، مرد محترمى براى حساب سال و پرداخت وجوهات شرعیّه اش نزد من آمد; به کارش رسیدگى شد، برگشت. پس از چندى دوباره همراه دوستش با کوله بارى از غم و اندوه بازگشت! به شدّت گریه مى کرد، گویا تمام جهان در نظرش تیره و تار شده بود، علّت ناراحتى را جویا شدم، گفت: آقا! بچّه هایم پس از عمرى زحمت و خدمت به آنها، ثروتم را تصاحب کردند و همه داراییم را به یغما برده، مرا از خانه ام بیرون کردند! اکنون هر روز در خانه یکى از بستگان به سر مى برم. سپس به دوستش اشاره کرد و گفت: او راه درست را انتخاب کرد; چون از اوّل فرزندانش را خوب تربیت کرد; در تعلیم احکام اسلامى به آنها کوشید; آنها را به مسجد و حسینیّه برد. اکنون هم داراى فرزندانى مؤمن و دیندار هست که فرزندان عصاى دست پدرند و در احترام به پدر و مادر، بسیار کوشا هستند; ولى من بر اثر اصرار همسرم قبل از این که دین و ایمان آنها را محکم کنم، آنها را به خارج فرستادم تا علم و دانش آنها بیشتر و معرفت آنها کامل تر گردد; ولى اکنون برگشته اند و عاطفه و رحم را به دست فراموشى سپرده اند و تنها به پول و منافع مادّى مى اندیشند. (وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لَکِنْ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)(1) لطف و رحمت خداوند نسبت به بندگانش، بسان باران است که بر همه زمین ها جارى مى شود، ولى در یک زمین گل و گیاه مى روید و در زمین دیگر، خار و خاشاک. اشکالى بر باران نیست، بلکه اشکال از خود زمین است. انوار هدایت الهى نیز هیچ کاستى و نقصى ندارد، بلکه اشکال و نقص از قلوب ما انسانهاست. تخم گل کاشتى آخر گل شد *** بر سرش نغمه سرا بلبل شد تخم خار مى کارد خار مى آید *** خار بر خارکى بار مى آرد در زمین دل خود کشتى خار *** خار بار آمد و دادت آزار بنابراین، یکى دیگر از فلسفه هاى بلاها، عکس العمل افعال و کارهاى خود انسان است. البتّه فلسفه هاى دیگر نیز وجود دارد که به همین دو مورد بسنده مى گردد. * * *
1- آیات زیادى به این مضمون در قرآن مجید ذکر شده است از جمله آیات 57 سوره بقره; 117 سوره آل عمران; 9، 16، 162 و 177 سوره اعراف; 70 سوره توبه و 44 سوره یونس نیز به همین مضمون است. |
?فصل سیزدهم |
?دوازدهمین مثال: مثال کفر و ایمان خداوند متعال در آیه 122 سوره انعام به این مثل اشاره فرموده است: «اَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِى بِهِ فِى النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارج مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» آیا کسى که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسى است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه براى کافران، اعمال ]زشتى [که انجام مى دادند، تزیین شده ]و نیکو جلوه کرده [است. |
?دورنماى بحث در این آیه شریفه، دو مثال مطرح شده است که هر دو درباره کفر و ایمان است. قرآن مجید در مثال اوّل، ایمان را به حیات و زندگى، و کفر را به مرگ و نیستى تشبیه کرده است; و در مثال دوّم، ایمان را به نور و کفر را به ظلمت. |
?شأن نزول آیه درباره آیه فوق دو شأن نزول ذکر شده است: 1ـ این آیه درباره حضرت حمزه، عموى بزرگوار پیامبر عظیم الشأن اسلام، و ابوجهل، دشمن سرسخت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است.حمزه از کسانى است که در صدر اسلام ایمان نیاورد; شاید مى خواست با مطالعه و تحقیق بیشتر، آیین برادرزاده اش (اسلام) را بپذیرد. از این رو، حمزه در صدر اسلام، سکوت اختیار کرده بود و از طرف دیگر، دشمنان اسلام ـ مخصوصاً ابوجهل ـ هر روز به گونه اى مزاحم پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى شدند و موانعى بر سر راه آن حضرت ایجاد مى کردند. روزى ابوجهل، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را بسیار مورد اذیّت و آزار قرار داد و جسارت را به حدّى رساند که مردم بت پرست نیز از مشاهده آن متأثّر شدند. حمزه ـ که مردى بسیار شجاع و قدرتمند بود ـ آن روز به شکار رفته بود. وقتى از شکار برگشت خبر اذیّت ها و اهانتهاى ابوجهل را به او رساندند. حمزه که از پیش ماجراجویى هاى ابوجهل را مى دانست، خشمگین شده، به سراغ ابوجهل آمد و به او پرخاش کرده، مشت محکمى بر بینى او وارد کرد; به گونه اى که خون از بینى اش جارى شد، ابوجهل با این که نیرومند و داراى قوم و قبیله زیادى بود; ولى از هیبت و شجاعت حمزه ترسید و عکس العملى از خود نشان نداد. در این هنگام بود که حمزه به اسلام گروید و بر آستان خدا و رسولش، سر تسلیم فرود آورد. بر همین اساس آیه شریفه فوق نازل شد که: «آیا کسى (حمزه) که مرده بود و با پیوستن به اسلام او را زنده کردیم و قلب او نورى افروختیم که مسیرش را در بین مردم انتخاب کرد، همانند کسى است (ابوجهل) که در ظلمات و تاریکى ها گرفتار است و آن قدر متعصّب و لجوج است که از این ظلمات خارج نمى گردد، افراد بى ایمان بر این عقیده اند که عملشان شایسته است; در حالى که روز به روز در لجن زار شقاوت، کفر و بدبختى فرو مى روند».(2) 2ـ شأن نزول دیگر این است که: آیه شریفه درباره عمّار یاسر و ابوجهل نازل شده است. عمّار یاسر، از جوانان شجاع، از جان گذشته و پیشگام در اسلام بود. او از یاران پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بود و بعد از رحلت آن حضرت از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) به شمار مى رفت. و عاقبت در جنگ صفین شهید گشت.(1)هنگامى که عمّار مسلمان شد، عدّه اى از دشمنان ـ مخصوصاً ـ ابوجهل ـ او را مذمّت کرده، مورد شکنجه قرار دادند. از این رو، آیه شریفه درباره ایمان عمّار و کفر ابوجهل نازل شد; با این تعبیر که عمّار قبل از اسلام مرده بود; ولى با روى آوردن به اسلام زنده شد و قلب او نورانى گشت. امّا ابوجهل بر اثر اصرار و لجاجت بر کفرش، در وادى ظلمت ماند و هیچ امیدى به رستگارى او نیست; زیرا او کارهاى زشت خود را شایسته مى پندارد.(3) 1- تفسیر نمونه، جلد 5، صفحه 424. 2- شهادت او در جنگ صفین غائله اى به پا کرد، زیرا حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) فرموده بودند که عمّار به دست گروه سرکش کشته مى شود. از این رو، وقتى او شهید شد، عدّه اى از مردم و یاران معاویه نسبت به معاویه بدبین شدند; ولى با یک تفسیر غلط خود را نجات داده، گفت: ما عمّار را نکشتیم، بلکه عمّار را کسى به قتل رساند که او را به این جنگ روانه کرده است! 3- تفسیر نمونه، جلد 5، صفحه 425. |
?«حیات و زندگى» چیست؟ براى روشن شدن و درک عمیق مثال اوّل، لازم است «حیات و زندگى»، مقدارى مورد بررسى قرار گیرد; اگر چه آثار حیات و زندگى، در همه جا دیده مى شود و به خوبى مى توان حیات را از مرگ تمیز داد; ولى تعریف حیات و درک حقیقت آن بسیار مشکل است; چه این که تاکنون هیچ کس تعریف جامعى از حقیقت حیات و زندگى ارائه نکرده است. به همین جهت، دانشمندان معتقدند که هیچ موجود زنده اى از موجود بى جان به وجود نمى آید. دانشمندان دانه اتم را شکافتند; اختراعات و اکتشافات عجیبى از قبیل رایانه و... از خود نشان دادند; امّا نتوانستند موجود زنده اى را از موجود بى جان بیافرینند. قرآن مجید در 1400 سال پیش انسان را عاجز دانسته، مى فرماید: «اگر همه افراد دست به دست هم دهند، از خلق یک مگس ناتوانند.»(1) و اکنون در این عصر نوآورى، انسان حتّى از ادّعاى چنین خلقتى عاجز است تا چه رسد به خلق آن. اصل مسلّمى در علم تجربى وجود دارد که موجود زنده از مرده به وجود نمى آید. و این که مردم خیال مى کنند اگر مثلا دو آجر مرطوب روى هم قرار گیرد، از بین آنها عقرب به وجود مى آید، گمان باطلى است. حتماً باید تخم عقرب وجود داشته باشد تا این کار عملى گردد. و نیز تصوّر این که از سیب کرم تولید مى شود، غلط است. حتماً باید تخم کرم در درون سیب وجود داشته باشد تا کرم به وجود آید و نیز نه از حیوان، گیاه تولید شود و نه از گیاه حیوان. سؤال: روزى که کره زمین از خورشید جدا شد و کم کم سرد گشت موجودات زنده از کجا و چگونه به وجود آمدند؟ آیا این چنین نبوده است که موجود جاندار از بى جان به وجود آمده باشد؟ جواب: بله، در آن زمان شرایط پیچیده اى وجود داشته است که موجودات جاندار از موجودات بى جان به وجود آمدند; ولى اکنون نه آن شرایط وجود دارد; و نه بشر توان دستیابى به آن را دارد. بنابراین، حیات و زندگى، عجیب ترین پدیده عالم هستى است; و از آن عجیب تر خالق این زندگى و حیات است که میلیون ها دانشمند ـ با همه مطالعات و تحقیقاتى که داشته اند ـ نتوانستند از راز این مخلوقِ خالقِ توانا مطّلع گردند! از این رو، مسأله حیات یکى از مهم ترین دلایل خداشناسى به شمار رفته است. 1- سوره حج، آیه 73. |