سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 29460
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/21 ساعت 9:59 ص توسط جواد قاسم آبادی


اقسام حیات و زندگى
 

حیات و زندگى بر سه قسم است:

1ـ حیات و زندگى گیاهى و نباتى، که علامت آن سه چیز است:

الف ـ رشد و نمو; ب ـ تغذیه; ج ـ تولید مثل.

2ـ حیات و زندگى حیوانى، که علاوه بر داشتن ویژگى گیاهان زنده، حسّ و حرکت نیز دارد.

3ـ حیات و زندگى انسانى، که علاوه بر پنج ویژگى که در زندگى نباتى و حیوانى ذکر شد، از ویژگى هاى علم و دانش; ایمان و اخلاق، و عشق و اراده نیز برخوردار است. لذا اگر زندگى انسانى فاقد این سه ویژگى باشد، به زندگى حیوانى تبدیل مى شود!

بر همین اساس، قرآن مجید کسانى را که مسلمان نیستند، مرده تلقّى مى کند; و سپس زندگانى آنها را از رهگذر اسلام مى شناسد.

  ?منظور از حیات در آیه مثل
 

بى شک منظور از حیات در این آیه شریفه، حیات انسانى است; یعنى حمزه، یا عمّار، یا هر شخص دیگرى که مسلمان شود، به وسیله ایمان به خداوند زنده مى گردد، سپس علم و دانش; اخلاق و ایمان; و عشق و اراده - که از آثار زندگى انسانى است ـ در او نمایان مى شود. از این رو، بر اساس آیه مثل عمّار یاسرها، حمزه ها و شهیدان راه خدا زنده اند و زندگى حقیقتى از آن آنهاست(1); ولى ابوجهل ها مرده و فاقد حیات انسانى هستند (اَمْواتٌ غَیْرُ اَحْیاء).(2)

 

 


1- سوره بقره، آیه 154.

2- سوره نحل، آیه 21.

  ?چرا عرب جاهلى را مرده مى پندارند؟
 

حضرت على(علیه السلام) در خطبه 26 نهج البلاغه این مطلب را مورد بررسى قرار داده، مى فرماید: «هنگامى که حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) مبعوث شد و خداوند او را امین وحى و انذار کننده جهانیان قرار داد، شما عرب ها ـ که در سایه اسلام زنده شدید و حیات انسانى یافتید ـ داراى ده ویژگى بودید که هر یک از دیگرى شرم آورتر است:

1ـ پیرو بدترین کیش بودید; چه این که بدترین خرافه، پرستش بت هاست! مگر انسان عاقل مى تواند قطعه سنگى را با دست خود بتراشد; سپس در مقابل او راز و نیاز کند و حوائج و خواسته هایش را از او طلب کند و بدتر از آن، براى رسیدن به آرزوهایش فرزند خویش را در مقابل یک بت بى جان و بى روح قربانى کند و در هنگام گرسنگى همان بت را ـ که از خرما ساخته شده است ـ غذاى خود قرار دهد!

3 و 4 ـ فقیر و بدبخت بودید. در میان سنگهاى خشن و مارهاى خطرناکى ـ که فاقد شنوایى بودند ـ زندگى مى کردید. بیابان بستر شما بود و آسمان روپوشتان.

5ـ آب آشامیدنى شما آلوده و کثیف بود و هرگز زلال ننوشیدید;

6ـ غذاهایتان ناگوار بود و از آن لذّتى نمى بردید;

7ـ خون همدیگر را مى ریختید و ناامنى در بین شما حاکم بود;

8ـ پیوند خویشاوندى را قطع نمودید و حتّى به فرزندان خود رحم نکرده، آنها را زنده به گور مى کردید;

9ـ بت ها در میان شما برپا و مورد احترام بود;

10ـ گناه وجودتان را فرا گرفته بود و سر تا پا غرق در گناه بودید».

از فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) استفاده مى گردد که فقر بر آنها حاکم بود; فقر دینى،فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، امنیّتى و... خداوند مهربان در میان چنین مردمى ـ که از هر جهت مرده بودند ـ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را برانگیخت و علم و دانش را براى آنها به ارمغان آورد.

بدین وسیله عربهاى عصر جاهلیّت و مسلمانان بعد از ظهور اسلام، با علم و دانش آشنا شدند و طولى نکشید که آنها پیشواى جهان دانش شدند. از این رو، زمینه ساز جنبش و حرکت اروپا، آثار دانشمندان اسلامى بود که حدود چهار الى پنج قرن پیش سبب روى آوردن آنها به علم و دانش شد. اگرچه متأسّفانه، مسلمانانى که وارثان علم و امیر دانش جهان بودند، از فراگیرى علوم تجربى و صنعت بازماندند و امروز دست نیاز به کشورهاى اروپایى دراز کردند و آنها نیز با اعزام کارشناسان خود، حامل فساد و فحشاء شدند.

اکنون بر فرهیختگان علم و دانش لازم است تا تاریخ و آثار دانشمندان اسلامى، اعترافات دانشمندان غربى به پیشرفتهاى مسلمانان در علم، اختراعات و ابتکارات علمى مسلمانان قبل از نهضت اروپا و...را مورد توجّه قرار داده، با تدریس این گونه مطالب در دانشگاهها و مراکز علمى، نسل جوان را براى فعّالیّت هر چه بیشتر، با نسل پیشین پیوند دهند.

  ?آثار و برکات نور

در مثال دوّم، ایمان به نور و کفر به ظلمت تشبیه شده است. براى روشن شدن و درک عظمت نور ایمان، شایسته است به آثار و برکات نور مادّى اشاره شود:

لطیف ترین و سریع ترین موجود در عالم مادّه، نور است; چه این که نور در یک ثانیه 300 هزار کیلومتر را طى مى کند. به عبارت دیگر، نور با سرعت خود در یک ثانیه مى تواند، هفت و نیم بار به دور کره زمین بچرخد! زیرا قطر کره زمین در خط استوا 40 هزار کیلومتر است و حاصل تقسیم 300 هزار بر 40 هزار، هفت و نیم خواهد بود.

از این رو، همه برکات عالم مادّه، از نور است; چه این که به برکت نور، موجودات زندگى مى کنند; به برکت نور، بیمارى ها و میکروبهاى بیمارى زا نابود مى شوند; به برکت نور، گیاهان رشد و نمو مى کنند; به برکت نور، میوه ها به ثمر مى رسند; به برکت نور، فضا گرم مى شود; به برکت نور، فضاى اطراف روشن مى شود و بالاخره به برکت نور، باران رحمت الهى مى بارد.

اسلام و ایمان نیز همچون نور، روشنایى دارد; چه این که حضرت حمزه و عمّار پیش از اسلام، همانند سایر عرب هاى جاهلیّت مرده بودند; سپس با گرایش به خداوند به وسیله اسلام و نور ایمان زنده شدند و با همین نور حقیقت ساز، راه خود را انتخاب کردند. قطعاً، دارنده چنین نورى، همانند کسى نیست که غرق در ظلمات است!

  ?نور فرقان

یکى از آیات قرآن که در این زمینه نازل شده و بسیار پرمعنا و نویدبخش است، آیه 29 سوره انفال است: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُواللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرقاناً» اى کسانى که ایمان آوردید! اگر تقواى الهى پیشه کنید، خداوند براى شما فرقان را قرار مى دهد.

فرقان در لغت، تمیز حقّ از باطل است; یعنى اگر انسان باتقوا شد، خداوند نور و روشنایى در دل او قرار مى دهد که مى تواند حقّ را از باطل تمیز دهد. از این رو، گاهى در میان مردم عوام و درس ناخوانده، افرادى یافت مى شوند که داراى چنین نورى هستند که با آن از حوادث و ماجراهاى گنگ و تاریک باخبرند; به گونه اى که هم منشأ حوادث را مى دانند و هم از هدف آنها آگاهند. دارندگان نور فرقان، نه آلت دست شیطان مى شوند; و نه گرفتار شیّادهاى گمراه; زیرا نور فرقان چراغ هدایت و راهنماى آنهاست و به همین جهت، رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)فرموده است: «اَلْمُؤمِنُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللّهِ» انسان مؤمن با نور خدا حرکت مى کند.(1)

 

 


1- بحار الانوار، جلد 64، چاپ بیروت، صفحه 75.

  ?تقوا ثمره روزه و فرقان میوه تقوا

ماه مبارک رمضان، ماه تقوا و نور است، انسان مسلمان با روزه دارى براى خدا، به تقواى بیشترى دست مى یابد به گونه اى که نهال تقوا در وجود او ریشه مى دواند (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون). بنابراین، تقوا ثمره و نتیجه روزه است و بر اساس آیه شریفه، فرقان نیز ثمره تقواست. شایسته است در این شب ها و روزهاى پربرکت رمضان ـ مخصوصاً در هنگام سحر ـ دست به دعا برداریم و تقوا و فرقان را از خدا طلب کنیم (اللهمّ آمین!).

  ?زیبا جلوه کردن اعمال زشت در نظر کفّار

در پایان آیه شریفه، خداوند مى فرماید: «اعمال زشت کفّار در نظر آنها تزیین شده و زیبا جلوه کرده است.»; زیرا حُبّ ذات، هواپرستى، خودخواهى، غرور و مانند اینها، سبب مى گردد تا آنها توجّهى به اعمال زشت خود نکرده، عمل خود را تزیین شده و خدمت به دیگران بپندارند.

* * *

  ?فصل چهاردهم

  ?سیزدهمین مثال: شرح صدر

خداوند متعال در سیزدهمین مثل از آیه هاى قرآن مجید، در آیه 125 سوره انعام مى فرماید: «فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ اَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ اَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَاَنَّما یَصَّعَّدُ فِى السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لایُؤمِنونَ» آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را براى ]پذیرش [اسلام، گشاده مى سازد; و آن کس را که ]به سبب اعمال زشتش[ بخواهد گمراه سازد، سینه اش را آن چنان تنگ مى گرداند که گویا مى خواهد به آسمان بالا برود; این گونه خداوند پلیدى را بر افرادى که ایمان نمى آورند، قرار مى دهد!

  ?دورنماى بحث

آیه شریفه، در صدد بیان زمینه هاى روحى مردم در پذیرش حق است، آنچه از ظاهر آیه استفاده مى گردد این است که: مردم در این جهت متفاوتند; بعضى از مردم آن قدر روحشان پاک و قلبشان نورانى است که با اوّلین برخورد با قرآن، با آغوش باز اسلام را پذیرایند و خداوند هم در عوض به آنان شرح صدر مى بخشاید. در مقابل، افرادى هستند که زمینه پذیرش حق در آنان نیست و چنانچه تمام قرآن بر آنان خوانده شود، تأثیرگذار نیست; از این رو، خداوند قلب آنها را تنگ و تاریک مى گرداند.

  ?شرح و تفسیر

«فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ اَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ» هر کسى را که خداوند بخواهد هدایت کند و او را رهنمون شود، سینه اش را گشاده و فراخ مى گرداند و براى دریافت حق به او شرح صدر مى بخشاید. به عبارت دیگر، او را دریا دل و با ظرفیّت قرار مى دهد. «وَ مَنْ یُرِدْ اَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً» هر کس را که بخواهد گمراه کند، سینه اش را تنگ و تاریک و ظلمانى قرار مى دهد; به گونه اى که طاقتش سلب مى شود و با کوچکترین مشکلى تعادل فکرى خویش را از دست مى دهد.

«کَاَنَّما یَصَّعَّدُ فِى السَّماءِ...» آن قدر سینه اش را تنگ و تاریک مى گرداند که گویا مى خواهد به آسمان پرواز کند; یعنى همان گونه که پرواز به آسمان براى انسان بدون وسیله محال است، تحمّل این تاریکى و تنگى نیز براى این عدّه مشکل و محال است و خداوند این گونه پلیدى و کفر را، در دل افراد بى ایمان قرار مى دهد.

  ?پیام هاى آیه

  ?1ـ هدایت و ضلالت به دست خداست

آنچه مطابق با ظاهر آیه است، این است که هدایت و ضلالت انسانها از طرف خداوند صورت مى گیرد و مفهوم آن چیزى جز جبر نیست. در این صورت، اسلام و کفر دو امر غیر اختیارى است و قبول آن به عقیده ما با عدالت خداوند سازگار است. از این رو، براى روشن شدن مطلب، لازم است مقدّمه اى ذکر گردد:

در میان فِرَق و گروههاى اسلامى ـ که از سرچشمه زلال ولایت و امامت دور مانده اند ـ گروهى مذهب «جبر» را پذیرفته اند و معتقدند که انسان در کارهاى خود اختیارى ندارد. اعتقاد به این مذهب ـ که مخالف عقیده شیعه است ـ مساوى با انکار اصول پنجگانه دین است.

اوّلین اصلى که بر اساس این مذهب نادیده گرفته مى شود، عدل الهى است; چه این که اگر انسان در کارهایش مجبور باشد، عذاب کافر و ثواب مؤمن بر خلاف عدالت است; زیرا نه کافر در کفرش اختیار داشته است; و نه مؤمن در ایمانش. به همین جهت، قائلین به جبر عدل الهى را نمى پذیرند.

دوّمین اصلى که با اعتقاد به جبر نادیده گرفته مى شود، اصل توحید است; چه این که خدایى که عادل نباشد و مردم مجبور را بى جهت کیفر و پاداش دهد، شایسته خدایى نیست و نمى تواند این جهان پهناور را ـ که بر اساس نظم و حکمت اداره مى شود ـ تدبیر کند.

از این رو، ارسال رُسُل و بعثت پیامبران نیز بى معنا خواهد بود. چه این که انبیا توان هدایت کفّار را ندارند; زیرا آنها بى اختیار کفر مىورزند، و نیز انبیا بر ایمان مؤمنان بى تأثیرند; زیرا با جبرى که وجود دارد ـ احتمال انحراف در آنها نمى رود، به عبارتى اوّلى محال است و دوّمى تحصیل حاصل; و هر دو از نظر فلسفى غیر ممکن.

امامت نیز ـ که تداوم بخش نبوّت است ـ به دلیل فوق، باطل مى شود. آخرین اصلى که با اعتقاد به جبر باطل مى گردد، اصل معاد است; چه این که معاد مبتنى بر اختیار است. بنابراین، اگر همه انسانها مجبور و بى اختیار باشند، کیفر و پاداش; بهشت و جهنّم; قیامت و رستاخیز; همه و همه بى معنا مى شود.

در نتیجه با اعتقاد به جبر نه مى توان مسلمان بود; و نه اصل اسلام را پذیرفت.(1) از این رو شیعه باید با تمام وجود خداوند را شاکر باشد که به برکت وجود ائمّه و در پرتو نور ولایت معصومان(علیهم السلام) نه در وادى تاریک «جبر» گرفتار شده است; و نه به بیابان ظلمانى «تفوض» قدم گذاشته، بلکه در بین این دو مکتب انحرافى، راه مستقیم و روشنى را انتخاب کرده است.

با توجّه به این مقدّمه، آیا آیه مذکور دلیل بر «جبر» نیست؟

آنچه آیه شریفه بر آن دلالت دارد، این است که: گام اوّل هدایت و ضلالت را خود انسان برمى دارد آنگاه، در صورتى که اوّلین گام را به سمت هدایت برداشت، مشمول هدایت الهى مى گردد; و در صورت دیگر، که اوّلین گام را به سمت ضلالت برداشت، مشمول ضلالت الهى مى شود; مثلا سلمان فارسى از ایران حرکت مى کند و براى رسیدن به سرچشمه نور، سختى ها و مشکلات فراوانى را تحمّل مى کند; حتّى به بردگى گرفته مى شود. تا این که به سرچشمه نور مى رسد و مسلمان مى گردد. او چون گامهاى اوّلیّه را با اختیار خود برداشته بود مشمول هدایت الهى قرار گرفت و خداوند به او شرح صدر و سینه اى گشاده عنایت کرد.

امّا ابوجهل و ابولهب ـ با این که از اوّل در کنار چشمه هدایت بوده اند ـ ولى گامهاى اوّلیّه لجاجت و عناد و دشمنى را به اختیار خود و به تبعیّت از شیطان برداشتند و چشم و گوش خود را در مقابل نداى حق بستند. بر این اساس، خداوند نیز آنها را گمراه کرد و قلب آنها را تنگ و تاریک نمود; پس هدایت و ضلالت الهى، نتیجه و مجازات گامهاى اوّلیّه خود آنهاست. بنابراین، آیه شریفه فوق و دیگر آیات، هیچ منافاتى با اختیار انسان ندارد.(1)


1- اعتقاد به جبر علل و عوامل مختلفى دارد، براى مطالعه بیشتر به کتاب «پنجاه درس اصول عقاید»، صفحه 118 به بعد ر.ک.

2- براى توضیح بیشتر به کتاب «پنجاه درس اصول عقاید»، صفحه 137 به بعد ر.ک.

  ?اعجاز علمى قرآن در آیه مَثَل

اگر چه مفسّران جمله «کَاَنَّما یَصَّعَّدُ فِى السَّماءِ» را کنایه از کار غیر ممکن و محال دانسته اند; ولى امروزه با توجّه به پیشرفت علوم بشرى و دستیابى به فضا، تفسیر دیگرى نیز مى توان براى آن جمله بیان کرد که نشانگر اعجاز علمى قرآن مجید است.(2)

دانشمندان کشف کرده اند که اطراف کره زمین را هوا (اکسیژن) فرا گرفته است، و این هوا از هر طرف تا ارتفاع 30 کیلومترى ادامه دارد; ولى آنچه از این اکسیژن ها استفاده مى شود، تنها فضاى چند کیلومترى پایین آن است; چه این که هر چه اکسیژن به طرف بالا برود، استفاده از آن مشکل تر و سبب تنگى نفس مى شود.

به همین جهت، کوهنوردانى که به ارتفاعات بلند صعود مى کنند، گاهى از اوقات دچار هواگرفتگى مى شوند; یعنى به همان هوایى مى رسند که استفاده از آن مشکل است و باعث تنگى نفس آنها مى گردد و چه بسا، سبب بیهوشى و مرگ آنها مى شود!

و نیز به همین جهت، هواپیماهایى که در ارتفاع بالا پرواز مى کنند، باید به قدرى مجهّز باشند که هواى داخل هواپیما را تنظیم کنند; در غیر این صورت، مسافران نمى توانند از هواى آن ارتفاع استفاده کنند و اگر دستگاه تنظیم هوا دچار مشکل گردد، مسافران باید از ماسکهاى مخصوص که براى چنین لحظاتى تهیّه شده است، استفاده کنند وگرنه هواپیما مجبور است براى حفظ جان مسافران در ارتفاع پایین به پرواز خود ادامه دهد.

در آن هنگامى که آیه فوق نازل شد، انسان از این مسأله علمى مهم بى اطّلاع بود; ولى قرآن مجید در آن زمان (1400 سال پیش) پرده از این راز علمى برداشت و قابل استفاده نبودن هواى آسمانها را بیان کرد و انسانهاى گمراه را به کسانى تشبیه کرد که در چنین هوایى تنفّس مى کنند و دچار تنگى نفس مى شوند.


1- اعجاز قرآن شاخه هاى مختلفى دارد که یکى از آن، اعجاز علمى است; براى توضیح بیشتر به تفسیر پیام قرآن، جلد 8، صفحه 113 به بعد ر.ک.

  ?3ـ شرح صدر

وقتى حضرت موسى(علیه السلام) به مقام نبوّت نائل شد، چند چیز از خداوند طلب کرد; یکى از آنها شرح صدر بود (قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى...) (1)

و نیز پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بى آن که تقاضا کند ـ این نعمت بزرگ الهى را از خداوند متعال دریافت نمود (اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکْ؟)(2)

خلاصه این شرح صدر چه معنایى دارد؟

«صدر» در اینجا به معناى سینه نیست، بلکه به معناى روح و فکر است; بنابراین «شرح صدر» به معناى داشتن فکر و روح باز است; یعنى کسى شرح صدر دارد که داراى تفکّر عمیق، صبر و حوصله زیاد و فکر و روحى وسیع باشد; به گونه اى که در برابر سخت ترین حوادث نلغزد. به همین جهت، شرح صدر یکى از لوازم مهمّ ترقّى و تعالى به سوى خدا شناخته شده است.



1- سوره طه، آیه 25.

2- سوره شرح، آیه 1 و دیگر آیاتى از قبیل: سوره نحل آیه 106 و سوره زمر، آیه 22.

  ?پیامبر(صلى الله علیه وآله) و همسایه یهودى
 

یکى از همسایگان آن حضرت ـ که مردى یهودى بود ـ هر روز به هنگام عبور آن حضرت، از بالاى بام به بهانه ریختن خاکروبه ها در کوچه، خاکسترى همراه با آتش بر سر و صورت آن حضرت مى ریخت. این برنامه هر روز ادامه داشت; تا آن که روزى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از کوچه گذشت و متوجّه خاکستر همسایه یهودى نشد. آن حضرت کنجکاو گشته، علّت آن را جویا شد. اصحاب و یاران عرض کردند: بحمداللّه مریض شده است و در بستر بیمارى به سر مى برد; پیامبر به قصد عیادت به طرف منزل یهودى حرکت کرد، هنگام در زدن، همسر آن مرد یهودى از پشت در منزل گفت: کیست؟ حضرت جواب داد: پیامبر اسلام! زن گفت: کارت چیست؟ حضرت فرمود: به عیادت شوهرت آمده ام! زن بى اختیار در را باز کرد. حضرت داخل شد و کنار بستر یهودى قرار گرفت. پیامبر(صلى الله علیه وآله) با احوالپرسى به گونه اى برخورد کرد که گویا این یهودى هیچگونه اذیّت و آزارى نسبت به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)روا نداشته است!

وقتى یهودى این شرح صدر و گذشت و اغماض پیامبر(صلى الله علیه وآله) را دید، عرض کرد: یا رسول اللّه! آیا این برخورد جزء برنامه دین توست، یا از اخلاق شخصى شماست؟ حضرت فرمودند: جزء برنامه دین اسلام است.

من بد کنم و تو بد مکافات کنى *** پس فرق میان من و تو چیست بگو

از این نمونه، در زندگى پیامبران، امامان و عالمان دینى فراوان است.

مثلا شخصى در شیراز، نامه اى به یکى از علماى آن شهر مى نویسد و بى اندازه آن عالم را مورد فحّاشى و هتّاکى قرار مى دهد. آن عالم روز بعد نویسنده آن نامه را دیده، به او مى گوید: نامه اى به من نوشته بودى آن را انداختم.(1)

ظاهراً مشکل مالى داشتى; این پول را بگیر انشاءاللّه مشکلت با آن حل شود! نویسنده نامه خوشحال شده، با خود مى گوید: «خوب شد آقا نامه ما را مطالعه نکرده است!»

بنابراین، یک انسان مسلمان باید با تأسّى به پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) داراى شرح صدر، سینه گشاده و دریا دل باشد. با همّت بلند ناملایمات را تحمّل کرده، با کوچکترین مشکل ناسپاسى نکند و انتقام جویى و کینه جویى را پیشه خود قرار ندهد.

پروردگارا! به برکت این ماه (رمضان)، شرح صدر و تحمّل ناملایمان را به همه ما ارزانى فرما.

 


1- آن عالم نامه را خوانده بود و به پشت کتابها انداخته بود به همین جهت توریه کرد و گفت: نامه ات را انداختم. او منظورش این بود که نامه را به پشت کتابها انداختم; ولى نویسنده نامه تصوّر کرد که آن عالم نامه را نخوانده، گم کرده است.

 


 

 

  


 







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ