سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 29456
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/21 ساعت 10:7 ص توسط جواد قاسم آبادی


مردم سه دسته اند

در توضیح مطلب مذکور (گوناگونى ظرفیّت و قابلیّت ها) شایسته است به کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) ـ که خطاب به کمیل بیان فرموده است ـ تمسّک بجوییم; کمیل بن زیاد مى گوید: حضرت على(علیه السلام) روزى مرا فراخوانده، به سوى قبرستان کوفه برد. هنگامى که به صحرا رسیدیم، آن حضرت آه پر دردى کشید و فرمود: «یا کُمَیْلُ بْنَ زیاد اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوعِیَةٌ فَخَیْرُها اَوْعاها» دلها و روح انسانها همچون ظرف هستند بهترین قلبها، آن است که با ظرفیّت تر (دریادل) باشد.

به عنوان مثال، افراد در استفاده باران متفاوتند:

یکى به اندازه دریاچه اى از آب باران استفاده مى کند; زیرا ظرفیّتش وسیع است. دیگرى به اندازه یک استکان; چون بیش از این ظرفیّت ندارد و چه بسا فرد دیگر، اصلا استفاده اى نبرد; چون ظرف خود را وارونه قرار داده است. در این مثال، روشن است که اشکال و تبعیضى از ناحیه فیض خدا نیست، بلکه از ناحیه ظرفیتها و قابلیّتهاى انسانهاست; سپس حضرت امیر(علیه السلام) خطاب به کمیل فرمودند: «فَاحْفَظْ عَنّى مااَقُولُ لَکَ: اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبَّانِىٌ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبیل نَجاة وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ»

کمیل! آنچه برایت مى گویم، به خاطر بسپار و نسبت به آن محافظت کن. مردم به سه دسته اند: ]مواظب باش ببین که از کدام گروه به شمار مى آیى![

1ـ گروه اوّل، علما و دانشمندان الهى هستند که مربّى مردمند ]دانشمندانى که هم خود راه حقیقت را طى مى کنند و هم دیگران را رهنمون هستند[.

2ـ کسانى که خود، فاقد دانشند، ولى در سایه نور دانش دانشمندان حرکت مى کنند و در پى تحصیل علم هستند.

3ـ انسان هاى احمقى که نه خود راه را مى دانند و نه از رهروان، راه را مى پرسند. آدمهاى احمق بى سر و پایى که نه خود عالمند و نه بر علم عالم تکیه مى زنند!

حضرت(علیه السلام) با بیان چهار ویژگى، ماهیّت گروه سوّم را روشن مى سازد:

الف ـ اَتْباعُ کُلِّ ناعِق: به دنبال هر صدایى حرکت مى کنند و پاى هر پرچمى سینه مى زنند و هدف خاصّى ندارند.

ب ـ یَمیلُونَ مَعَ کُلِّ ریح: آنان نان را به نرخ روز مى خورند، و مانند آفتاب گردان به هر طرفى که باد بوزد، همانند کسانى که در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در زیر پرچم آن حضرت جنگیدند و در دوران امامت حضرت على(علیه السلام) به سراغ معاویه رفته، براى او شمشیر زدند! و اگر عمرشان کفاف مى کرد، حتماً در سایه پرچم یزید به سر مى بردند; چه این که در آن روز، باد بدان سو مىوزید!

ج ـ لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ العِلْمِ: آنان از نور علم بهره اى نبرده اند تا با آن راه را بیابند.

د ـ وَلَمْ یَلْجَؤُوا اِلى رُکْن وَثِیق: آنها نه تنها فاقد علم و دانشند، بلکه به ستون محکم علم دانشمندان هم تکیه نزده اند.(1)

گروه سوّم ـ که انسانهاى کم ظرفیّت و خطرناکى هستند ـ بنابر آیه شریفه، مصداق «وَالَّذى خَبُثَ» شناخته شده اند; ولى گروه اوّل و دوّم مصداق «بلد طیّب».


1- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 147.

 

  ?قابلیّت، اکتسابى یا جبرى؟

آیا قابلیّت قابل ـ که شرط کمال است ـ اکتسابى است یا جبرى؟ به عبارت دیگر، آیا خداوند بعضى از انسانها را با استعداد و پر ظرفیّت آفریده است و بعضى دیگر را نالایق و کم ظرفیّت؟

قابلیّت قابل، اکتسابى و تحصیلى است نه جبرى; چه این که اگر قائل به جبر شویم، آن کسى که زمین دل او شوره زار است و به جاى گُل، خار و به جاى میوه اخلاص، ریا مى رویاند، بر او گناهى نیست و نباید مجازات شود و بر این اساس، برنامه پیامبران نیز بیهوده مى گردد.

از این رو، هر انسانى که تلاش و کوشش بیشترى در راه کسب تقوا و معرفت الهى کند، قلب و دلش آمادگى بیشترى براى پذیرش وحى الهى و آیات قرآنى خواهد داشت.

همان گونه که آیه قرآن این مطلب را مورد تأکید قرار داده، مى فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ فى اَحْسَنِ تَقْوِیم» ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.(2)

بنابر آیه شریفه، در خلقت انسانها هیچ تفاوتى صورت نگرفته است; هدایت و ضلالت بسته به خود آنهاست. و حتّى شیطان هم خبیث آفریده نشده است; به همین جهت او نیز در صف ملائکه قرار داشت و شش هزار سال به عبارت و پرستش خداوند مشغول بود.(1)

آرى، مردم با هم تفاوت دارند; امّا نه تفاوت بد و خوب، بلکه در بدو خلقت گروهى خوب و گروه دیگر خوبتر آفریده شده اند. از این رو، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرموده است: «اَلنّاسُ معادِنُ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ»(2) مردم بسان معدن و شىء گرانسنگ هستند; عدّه اى همانند طلا، باارزش تر و عدّه دیگر، همانند نقره ارزشمند هستند (یکى باارزش و دیگرى باارزش تر).

در نتیجه هیچ انسانى، شقى، پست و خبیث آفریده نشده است و قابلیّت قابل اکتسابى است نه جبرى. باران به هنگام نزول بسیار شفاف و زلال است; ولى هنگام برخورد به زمین هاى آلوده و کثیف، آلودگى کسب مى کند. امّا هنگام برخورد با زمین هاى پاک، به همان صورت اصلى و فطریش باقى مى ماند.

لذا محیط هاى آلوده، کتابهاى منحرف، مفاهیم هاى فاسد، دوستان ناباب و خانواده ناسالم همچون زمین آلوده، قلب پاک سرشت انسان را تیره و تار مى کند.

جوانان عزیز! امیدهاى آینده اسلام و انقلاب و کشور!

خداوند شما را همچون قطره هاى زلال و شفّاف باران، پاک آفریده است. سعى کنید این پاکى را حفظ کنید و از معاشرت با دوستان بد بپرهیزید که گاهى رفیق بد سبب تغییر سرنوشت انسان مى گردد.

از دید اسلام، نه تنها انجام گناه، معصیت دارد، بلکه حضور در مجلس گناه نیز گناه محسوب مى شود; یعنى اگر انسان در مجلس گناه حاضر شود; اگرچه خود مرتکب گناه نشود، ولى چنانچه ناظر بر گناه باشد، گنهکار است; چون محیط آلوده باعث آلودگى مى شود و کم کم زشتى گناه از نظر انسان ناپدید مى شود و آهسته آهسته انسان را به سوى گناه سوق مى دهد; همان گونه که انسانهاى معتاد به موادّ مخدّر نیز بدین ترتیب به دام اعتیاد گرفتار مى شوند. بنابراین، باید در حفظ پاکى کوشا باشیم و سرزمین دل خویش را هر چه بیشتر مهیّا کنیم تا نهایت استفاده را از باران رحمت الهى ببریم.

* * *


1- میزان الحکمه، باب 2005، حدیث 9365.

2- بحار الانوار، طبع بیروت، جلد 58، صفحه 65.

  ?فصل هفدهم

  ?شانزدهمین مثال: عالم منحرف

خداوند متعال در آیات 175، 176، 177 سوره اعراف در شانزدهمین مثل مى فرماید: «وَاتلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ الَّذى آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ، وَلَوْ شَئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلکِنَّهُ اَخْلَدَ اِلى الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکُهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».

بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم; ولى ]سرانجام [خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد. و اگر مى خواستیم، ]مقام[ او را با این آیات ]و علوم و دانشها[ بالا مى بردیم; ]امّا اجبار، بر خلاف سنّت ماست; پس او را به حال خود رها کردیم[ و او به پستى گرایید، و از هواى نفس خود پیروى کرد. مثل او همچون سگ ]هار[ است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز کرده، زبانش را بیرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى کند; ]گویى چنان تشنه دنیاپرستى است، که هرگز سیراب نمى شود[ این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند; این داستانها را ]براى آنها[ بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند).

  ?دورنماى بحث

در این آیات سه گانه، سخن از عالم و دانشمندى است که در مسیر صحیح بوده و به مقامات معنوى عالى دست یافته است; ولى تدریجاً منحرف و از درگاه خداوند رانده شده است. خداوند چنین دانشمندى را به سگ هار تشبیه مى کند تا دیگران از او پند و عبرت گیرند.

  ?شأن نزول آیه

در این که منظور از عالم و دانشمندى که در این آیه از او سخن به میان رفته چه شخصى است، بین مفسّران گفتگوست: مشهور مفسّران بر این عقیده اند که منظور «بلعم باعورا» است. او یکى از علماى بنى اسراییل بود که در مسیر عبادت، پیشرفت چشمگیرى داشت تا آن جا که به «اسم اعظم» دست یافته، «مستجاب الدّعوة» شد. هنگامى که حضرت موسى(علیه السلام) به مقام شامخ و رفیع نبوّت نایل شد، این مسأله آتش حسادت را در دل و روح بلعم باعورا شعلهور ساخت! آتش حسادت هر روز فروزان تر شد، فضایل او را در کام خود مى سوزاند. حسادت از یک سو، و دنیاپرستى از سوى دیگر، سبب شد که بلعم باعورا به دربار فرعون پناه آورده، از «وعاظ السّلاطین» شود و تمام افتخاراتش را از دست داده، عاقبت به شر شود. قرآن مجید داستان این عالم منحرف را بیان فرموده، تا مایه عبرت دیگران شود. بعضى دیگر از مفسّران برآنند که منظور از عالم در آیه شریفه، «امیة بن ابى الصلت» است. امیّه از شاعران معروف زمان جاهلیّت است که نخست ایمان آورد; سپس بر اثر حسادت به مقام پیامبر(صلى الله علیه وآله) بناى مخالفت نهاد.

و برخى نیز معتقدند که منظور از این دانشمند منحرف «ابوعامر نصرانى» است. ابوعامر از راهبان مسیحى بود که پس از مسلمان شدن به منافقان پیوست و براى هم پیمان شدن با سلطان روم، راهى آن کشور شد. پس از آن به مدینه بازگشت و عدّه اى از منافقان را با خود هم کیش نموده، مسجد معروف «ضرار» را بنا نهاد.در بین این سه قول، قول اوّل صحیح تر و دو احتمال دیگر بعید به نظر مى رسد; چه این که در صدر آیه، جمله «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأ الَّذى...» قرینه است بر این که این جریان مربوط به اقوام پیشین است.(1)


1- بى شک منظور آیه از دانشمند، هر شخصى که باشد، همانند سایر آیاتى که در شرایط خاصّى نازل شده است، عموم را در برمى گیرد; مخصوصاً که در مورد این آیه، روایتى از امام باقر(علیه السلام) وارد شده است که این آیه مثلى است براى همه اهل قبله. براى توضیح بیشتر به تفسیر نمونه، جلد 7، صفحه 16 ر.ک.

  ?شرح و تفسیر

«وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأ الَّذى اتَیْناهُ ایاتِنا» اى پیامبر! داستان آن مرد را ـ که آیات الهى به او عطا شد و مشمول رحمت الهى قرار گرفت ـ براى مسلمانان و یاران و اصحاب بخوان.

منظور همان احکام تورات و مواعظ آن است; یعنى او به احکام تورات و موعظه هاى آن کاملا آشنا و عامل بود. عدّه اى دیگر بر این عقیده اند که مراد از آیات الهى، نایل شدن به اسم اعظم است; و از همین جهت بود که بلعم باعورا مستجاب الدّعوة شد و در جامعه نفوذ فوق العاده اى پیدا کرد.

«فَانْسَلَخَ مِنْها فَاَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ» «اِنْسَلَخَ» از مادّه «سَلَخَ» به معناى «از پوست درآمدن» است. از این رو، به کسى که پوست گوسفند را مى کَند، سلاّخ مى گویند و امّا کلمه «اَتْبَعَ» دو معنا دارد:

الف ـ «اتبع» به معناى «تبع» و «لحق» است; یعنى شیطان او را تابع خود گرداند.

ب ـ به معناى فعل ثلاثى مجرد خود به کار رفته است; یعنى شیطان از او تبعیّت کرد. به عبارت دیگر، گمراهى و ضلالتش آنقدر بالا گرفت که از شیطان گوى سبقت را گرفت! بسا آن شخصى که کار بسیار زشتى را به سبکى تازه انجام مى داد و مرتّب بر شیطان لعن مى فرستاد. شیطان بر او ظاهر شد و گفت: لعنت بر خودت باد! من با تمام شیطنتم این کار را نمى دانستم و از تو آموختم!

بنابراین، معناى آیه با توجّه به توضیحات فوق این چنین مى شود که: بلعم باعورا از آیات الهى تهى و خالى شد; یعنى على رغم این بود که در ابتدا، آیات و علوم الهى چنان بر او احاطه داشت که چون پوستى در تن او شده بود; امّا ناگهان از آنها منسلخ و تهى شده، در پى شیطان رفت یا شیطان در پى او، در نتیجه، عاقبت او به شر ختم شد و در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار گرفت.

«وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ اَخْلَدَ اِلَى الاَْرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» یعنى اگر مى خواستیم که او به اجبار در راه حق بماند، این کار را انجام مى دادیم; ولى این چنین نکردیم تا ببینیم او، خود با اختیارش چه مى کند; زیرا دین اسلام، دین اختیار است نه اجبار «اِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفُوراً» ما راه را به او نشان دادیم; خواه شاکر باشد، خواه ناسپاس!(1) خداوند عالم مى توانست نماز، روزه، حج، زکات و سایر واجبات الهى را غریزى انسان قرار دهد; یعنى همان گونه که انسان آب و غذا مى خورد، این گونه عبادات را غریزتاً بجا آورد; ولى این چنین نکرد، بلکه انسان را آزاد و مختار آفرید تا بشر هدایت، تکامل، پیشرفت، آزمایش، ثواب، عقاب و... داشته باشد و اینها بى معنا نباشد.

در نتیجه، آیه مى فرماید: ما بلعم باعورا را به خود واگذاردیم; ولى این عالم منحرف بنى اسراییلى ـ که روزى مُبلّغ نیرومند حضرت موسى(علیه السلام) بود ـ بر اثر دنیاپرستى، وعده هاى فرعون و حسادتى که نسبت به مقام موسى(علیه السلام) داشت، به جاى آن که پیروى از موسى و خداى خویش کند، تابع هوى و هوس خویش گردیده، از درگاه خداوند رانده شد. پس بنابر آیه فوق، عامل سقوط بلعم باعورا دو چیز است: 1ـ دنیا پرستى و تمایل به فرعون; 2ـ هواپرستى و پیروى از شیطان.

«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» مثل بلعم باعورا، مثل سگ هار است. سگهاى معمولى در خدمت انسان هستند و منافع معقول و قابل توجهّى دارند; به همین جهت، از نظر فقه اسلامى خرید و فروش چنین سگهایى مجاز شمرده شده است; ولى سگهاى هار (سگ هاى مبتلا به بیمارى هارى) ـ که بعضى از انسان ها نیز بدان مبتلا هستند ـ از نظر فقه اسلامى بى ارزش شناخته شده است; زیرا قبل از این بیمارى، کار او مراقبت بود و اکنون مزاحمت. از ویژگى هاى سگهاى هار این است که: معمولا دهانشان باز است و زبانشان همیشه در حرکت است; این حالت به سبب حرارت زیاد است که بر اثر بیمارى در درون بدن آنها به وجود مى آید و حرکت زبان به حکم بادبزنى است که مقدارى او را خنک مى کند. سگ هار همیشه تشنه است و هیچ گاه سیراب نمى شود و در هر صورت ـ چه به او کمک کنند، چه رهایش سازند ـ به فرد مقابل حمله مى کند.

قرآن مجید در این مثال زیبا، عالم منحرف را به سگ هار تشبیه کرده است; یعنى انسان این چنینى نه تنها فاقد ارزش است، بلکه بسیار خطرناک است و هوا و هوس و دنیاپرستى چشم او را کور کرده است; به گونه اى که نه دوست را مى شناسد و نه دشمن را.

«ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»(1) این مثال جمعیّتى است که آیات الهى ما را تکذیب کردند; اى پیامبر! این داستانها را براى عموم مردم ـ مخصوصاً یهود و نصارا ـ بخوان تا عبرت بگیرند و اندیشه کنند، که اگر آنها هم آیات الهى را تکذیب کنند، سرنوشتى چون داستان بعلم باعورا خواهند داشت.

 


1- این قسمت از آیه نیز بر امّت هاى پیشین دلالت دارد; نه بر عصر زمان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله); بنابراین، جمله مذکور دلالت مى کند که منظور از دانشمند در آیه فوق «بلعم باعورا» است.

 

2- سوره انسان، آیه 3.

  ?پیام آیه

  ?خطر دانشمندان منحرف

بعلم باعورا از آن مقام بسیار والاى که داشت، بر اثر هواپرستى و تبعیّت از شیطان سقوط کرد و به حدّى تنزّل نمود که قرآن مجید او را به یک حیوان درّنده تشبیه مى کند که به هیچ کس رحم نکرده، حالت جنون و هارى به او دست مى دهد. عشق به دنیا، هواپرستى و تبعیّت از شیطان عالمى را ـ که به اسم اعظم دست یافته بود ـ دیوانه کرد; به گونه اى که مانند آن سگ هار همیشه تشنه است و از عطش دنیاپرستى سیراب نمى گردد. چنین عالمى خطرهاى فراوانى دارد که به بعضى از آن اشاره مى شود:

الف ـ چنین عالمى در خدمت ظالمان قرار مى گیرد (وعّاظ السلاطین) که همواره در طول تاریخ در خدمت پادشاهان و حکمرانان ظالم بوده اند. روشن است که خطر این نوع دانشمندان از زمامداران ظالم کمتر نیست.

پادشاهى در زمانهاى گذشته تصمیم گرفت تا برنامه خاصّى را اجرا کند. عالم و دانشمند دربارى را طلبیده، برنامه خود را به او ارائه کرد تا نظر «شرع» را درباره آن جویا شود. عالم منحرف خود فروخته، گفت: «نظر شرع وسیع است; تا اراده سلطان بر چه تعلّق گیرد»! یعنى هر چه اراده سلطان به آن تعلّق گیرد، به همان، صورت شرعى مى بخشیم!

آرى، این گونه دانشمندان هستند که ظلم ظالمان را توجیه مى کنند! این افراد هستند که پایه هاى ظلم را استحکام مى بخشند و مردم را از هر گونه تشیّج علیه ظلم، منصرف مى سازند; حتّى دانشمندان این چنین بودند که در دوران حکومت «بنى امیّه» و «بنى عباس» از قول پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه(علیهم السلام) به جعل حدیث مى پرداختند و گاهى در مدح بعضى از سلاطین ظالم روایت جعل مى کردند!

ب ـ چنین علما و دانشمندان منحرفى، پایه هاى اعتقادى مردم را متزلزل مى کنند! وقتى مردم عامى، عالم بى عملى را مشاهده کنند و دریابند که او به گفته هاى خویش جامه عمل نمى پوشاند، اعتقاد آنها نسبت به دین سست مى گردد; و چه بسا درباره بهشت و جهنّم و حساب و کتاب قیامت نیز تردید کنند و با خود بگویند: «اگر از قیامت خبرى هست، گویندگان دین به عمل سزاوارترند». بنابراین، اگر حاکمان ظالم، تنها دنیاى مردم را تیره و تار مى کنند، دانشمندان منحرف آخرت مردم را تباه مى سازند.

ج ـ عالم منحرف مردم را به گناه مى کشاند!

کشورهاى مخالف اسلام، جهت مبارزه با دین مبین اسلام، در صد سال پیش، فرقه ضالّه اى را تأسیس کردند که براى شدّت بخشیدن به آن، عالم منحرفى را در دامن خود پروراندند. او کتابى در تأیید این فرقه، با سوء استفاده از آیات و روایات نوشت. این عالم منحرف با کتابش، آنقدر گمراه کننده بود که هیچ یک از پایه گذاران فرقه ضالّه، به اندازه این دانشمند منحرف سبب گمراهى مردم نشدند.

از این رو، فرهیختگان معارف الهى باید بدانند که سبب انحراف این نوع دانشمندان عدم اخلاص آنهاست. آنها از ابتداى تحصیل، رضا و خشنودى حضرت حق را در نظر نداشتند و همیشه دیناپرستى و پیروى از هوى و هوس را وجهه همّت خود قرار داده اند و به همین جهت، آخرت خود را تباه ساختند.

لذا انسان به هر مقامى دست یافت، نباید خود را وسوسه هاى شیطان در امان بداند; چه این که احساس چنین چیزى، آغاز انحراف و سقوط آن شخص محسوب مى شود، بلکه انسان همواره باید بین خوف و رجا باشد; خوف و ترس از وسوسه هاى شیطان و هوى نفس، و رجا و امیدوارى به رحمت و لطف خداوند بخشنده مهربان.

  ?عالم و دانشمند دینى از دیدگاه امام حسن عسگرى(علیه السلام)
 

عالم سترگ و فقیه توانمند، شیخ انصارى ـ رضوان اللّه علیه ـ در کتاب ارزشمند «فرائد الاصول» حدیث بسیار زیبایى را از تفسیر گران سنگ امام حسن عسگرى(علیه السلام)نقل مى کند که آن حضرت در تفسیر شریفشان فرموده اند: «شخصى از امام صادق(علیه السلام) پرسید: چرا خداوند، مردم یهود را به خاطر تقلید از علمایشان مذمّت کرده است; ولى مسلمانان را نه تنها مذّمت نکرده، بلکه به آنها دستور مى دهد تا از دانشمندان خود تقلید کنند؟ امام صادق(علیه السلام) در جواب فرمودند: همان گونه که علما و دانشمندان ما با دانشمندان یهودى از جهتى فرق دارند، امّت ما نیز با امّت یهود تفاوت دارند! تفاوت آنها در این است که مردم یهود، انحراف و فساد دانشمندان خود را مشاهده کردند; ولى با این حال، در پى آنها رفتند و از آنها تبعیّت کردند! آنها دیدند که علمایشان صریحاً دروغ مى گویند; رشوه خوارى مى کنند، مال حرام مى خورند و... ولى با مشاهده چنین وضعى، از آنها پیروى کردند. از این رو، خداوند مردم یهود را در تقلید از علماى خود مذمّت کرده است و اگر مردم ما نیز از دانشمندان منحرف تقلید کنند، یقیناً مورد مذمّت خداوند قرار خواهند گرفت. امّا چنانچه علما و دانشمندان ما داراى چهار صفت ذیل باشند، بر مردم واجب است که از آنها پیروى کنند:

1ـ «صائناً لنفسه»; خود را در مقابل زرق و برق دنیا حفظ کنند و خویشتن دار باشند.

2ـ «حافظاً لدینه»; حافظ دین خود باشند و دینشان را به دنیاى خود یا دیگران نفروشند.

3ـ «مُخالفاً لهواه»; با نفس امّاره خود مبارزه کنند و تسلیم خواهشهاى نفسانى نشوند.

4ـ «مطیعاً لامر مَولاه»; تنها رضا و خشنودى خداوند را در نظر داشته باشند و کاملا تسلیم او باشند.

بنابراین، دانشمندانى که داراى این صفات و در پى هوى و هوس خود باشند و دنیا را بر دین خویش مقدّم بدارند، ما از آنها بیزار هستیم و ضرر این گونه دانشمندان از لشکر یزید بر سپاه امام حسین(علیه السلام) بیشتر است».(1)

سؤال: چرا دانشمندان منحرف از سپاهیان یزید بدترند؟

پاسخ: زیرا لشگریان یزید، به گونه آشکار و صریح و بى پرده دشمنى مى کردند; ولى این عالمان فاسد، همچون گرگانى هستند که در لباس چوپانى جلوه کرده اند و مرموزانه به نام دین بر دین آسیب مى رسانند. روشن است که خطر این دانشمندان به مراتب از دشمنى آشکار افزون تر است.

آنچه مایه مباهات شیعه است، این است که شیعه در طول عصرها و نسلها پیرو علما و مراجعى بوده است که شرایط رهبرى و زعامت را بر وفق مراد ائمّه(علیهم السلام)مراعات کرده اند و مدام مورد لطف و عنایت آن بزرگوار قرار داشته اند.

بى شک تقلید از این گونه عالمان زاهد و آگاه نه تنها مذموم نیست، بلکه بنابر آیات قرآن و روایات ائمّه معصومین(علیهم السلام) واجب شمرده شده است.

* * *

 


1- فرائد الاصول، چاپ یک جلدى قدیمى، صفحه 85. این روایت اگرچه از نظر سند محلّ گفتگو است; لکن همان طور که شیخ انصارى ـ رضوان اللّه تعالى علیه ـ در ذیل روایت ذکر کرده است، متن آن به قدرى محکم و قوى و زیباست که شاهد صحّت حدیث است; همانند متن و مضمون نهج البلاغه و صحیفه سجّادیه که بر صحّت صدق روایات مندرج در آن گواهى مى دهد.

 


 

 

  

 








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ