سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 29458
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/21 ساعت 10:8 ص توسط جواد قاسم آبادی


فلسفه مثل

براى دست یابى به فلسفه مثل، به سه نمونه از ویژگى زندگى دنیا اشاره مى شود:

1- زندگى دنیا زودگذر است و ثبات و دوامى ندارد.

2- زندگى دنیا تهى است; ظاهرى فریبنده و جذّاب دارد، ولى باطنى بى محتوا دارد; همانند زندگى بعضى از انسانها که از فاصله دور بسیار جالب و جاذب مى نمایاند به گونه اى که حسرت آور است، ولى وقتى انسان به آن نزدیک مى شود، خداى را هزاران بار سپاس مى گوید که چنان زندگانى ندارد.

«برق را در خرمن مردم تماشا کرده است *** آنکه پندارد که حال مردم دنیا خوش است»

3- زندگى دنیا غافل کننده است.

بر همین اساس پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در روایتى کوتاه به این سه ویژگى اشاره داشته، مى فرماید: «اَلدُّنْیا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ»; یعنى دنیا فریبنده، ضررآفرین و گذرا و بى ثبات است.(1)

حال، فلسفه مثل از اینجا روشن مى شود که بدون مثال درک ماهیّت و ویژگى دنیا ناممکن به نظر مى رسد. ذکر مثل سبب مى شود تا انسان بهتر به حقیقت و ماهیّت دنیا دست یابد. بدین جهت است که خداند براى شناساندن دنیا تمسّک به مثل جسته است.


1- بحارالانوار، چاپ بیروت، جلد 7، صفحه 119. این روایت در نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 385 از حضرت على(علیه السلام)نیز نقل شده است.

  ?تفسیر و تطبیق مثال مذکور

در آیه مثل، انسان و زندگى دنیوى او به باران تشبیه شده است; یعنى انسان نیز همچون باران استعداد فراوانى دارد. وقتى این استعدادها فعّال شود، همانند بارانِ باطراوت شروع به بارش مى کند و ثمره آن ابتکارات مختلف و خلاّقیت هاى متنوّعى است که از انسان سر مى زند. تمام نیرو و توان خود را در جهت زندگى بهتر به خدمت مى گیرد; در زمینه هاى مختلف فعّالیّت مى کند و در راه رسیدن به هدف، بسیارى از نیروهاى خود را از کف مى دهد تا اینکه به زندگى دنیوىِ خود سامان ببخشد; ولى ناگهان با ایجاد حادثه اى تمام آمال و آرزوهایش نقش بر آب مى شود; به گونه اى که گویا از اوّل عمر تا کنون هیچ فعّالیّتى نداشته و هیچ توشه اى
برنگرفته است!

این حوادث که همان «امر» و فرمان الهى است، گاهى از درون جسم انسان برمى خیزد که در این هنگام این انسان مغرور با کوچک ترین حادثه اى، تسلیم مى شود; مثلاً اگر قسمتى از خون در یکى از رگهاى بدن انسان لخته شود و این حالت ادامه یابد تا اینکه به رگهاى ورودى قلب سرایت کرده، رگ را مسدود سازد، ناگهان ایست قلبى ایجاد مى شود و سبب سکته قلبى مى گردد، همچنین اگر این لخته به سمت مغز حرکت کند و در رگهاى منتهى به مغز متوقّف شود، باعث ایست مغز مى شود و یکباره، یا نیمى از بدن انسان فلج مى شود، یا از دنیا مى رود.

از این آسان تر گاهى خداوند این مأموریّت را به یک سلول از میلیونها سلولى که در بدن انسان وجود دارد وا مى گذارد. این سلول خارج از برنامه به تولیدمثل و تکثیر مى پردازد; به گونه اى که یک سلول به دو عدد تبدیل مى شود و دو سلول به چهار عدد و چهار سلول به هشت و هشت سلول به شانزده و... ناگهان تبدیل به یک غدّه سرطانى شده، به سرعت در بدن ریشه مى دواند و سرانجام پس از چندى، انسان را از پاى در مى آورد «فَجَعَلْناهُ حَصیداً کَاَنْ لَمْ تَغْنَ بِالاَْمْسِ» به گونه اى که گویا سالها مرده است! آرى; به همین سادگى انسان مى میرد و تمام آرزوها و زحمت هاى خود را بر باد رفته مى بیند.

و ممکن است فرمان عذاب الهى بر عهده یک حادثه برونى از قبیل زلزله، رانش زمین، طوفان، صاعقه، شهاب هاى آسمانى و... نهاده شود.

این مثل و مانند آن، و این حوادث مختلف که بارها آنها را مشاهده کرده ایم، هر کدام زنگ خطر و بیدارباشى است براى ما که فریب ناپایدارى دنیا را نخوریم و براى نیل به آرزوها مرتکب هر جنایتى نشویم و به دنیا دل نبندیم.

شایسته است که در این آیه شریفه و امثال آن با دقّت زیاد تفکّر و تعمّق نمائیم و همواره آن را بسان چراغى فروزان فراسوى خویش قرار دهیم.

  ?پیام هاى آیه

1- تعلیم خداشناسى.

خداوند در آیه مَثَل با تشبیه زندگى به آب باران، درس خداشناسى به ما مى آموزد و ایمان ما را به یکتا بودن خویش راسخ تر مى کند. آیه به ما مى آموزد که خداوند از همین آب بى رنگ و زمین واحد، هزاران رنگ خلق مى کند. همه زمین ها با یک آب سیراب مى شود (یُسْقى بِماء واحِد)(1); ولى میوه ها، درختان و سبزى هاى مختلف و رنگارنگ میروید; شیرین ترین و ترش ترین میوه ها، تلخ ترین سم ها و زیباترین گلها، از همین آب و خاک بى رنگ تولید مى شود. واقعاً قدرت و علم پروردگار عالم عجیب است! ولى افسوس که حجاب عادت، مانع از تفکّر در این کتاب گویاى خداشناسى شده است.

2- در جهان هستى همه چیز بر اساس نظم آفریده شده است. خداوند آب باران را سبب برکت و آبادانى قرار داده است. اگر همین باران زیادتر از اندازه ببارد، ویرانى و نابودى به ارمغان خواهد آورد و اگر نبارد یا کمتر از نیاز ببارد، سوغاتى جز خشکسالى و قحطى نخواهد داشت.

این نیز درسى است براى همه انسانها که در زندگى خود برنامه و نظم داشته باشند و اعتدال را در همه چیز رعایت نموده، از إفراط و تفریط بپرهیزند.

حتّى در دشمنى ها نیز زیاده روى نکنند. به همین جهت، اسلام در مورد آداب جنگ، دستورات زیبا و جالبى دارد تا مسلمانان درباره دشمنانشان هم
زیاده روى نکنند. بنابراین، در تمام شئون زندگى، شخص مسلمان باید اهل نظم
و برنامه باشد.

3- گاهى «نعمت» تبدیل به «نقمت» مى شود; یعنى ممکن است آنچه مایه حیات و زندگى انسان است، سبب سیه روزى انسان شود و خداوند همان را مأمور مرگ انسان قرار داد. آبِ مایه حیات، ممکن است تبدیل به سیل ویرانگر شود!

4- آب اگر جریان داشته باشد، خوشبو، سالم، گوارا و مایه حیات است; امّا اگر راکد بماند، متعفّن، آلوده، و غیرقابل استفاده مى گردد و در این صورت نه تنها عامل حیات نیست، بلکه منشأ آلودگى هایى نیز خواهد بود. ثروتها و سرمایه ها نیز همین حکم را دارد; تا هنگامى که در گردش است و باعث شکوفایى اقتصاد کشور است یک ارزش به شمار مى رود; ولى هنگامى که احتکار شود و در جایى راکد بماند، سبب رکود و بیمارى دستگاه اقتصادى کشور مى گردد.

5- دورنماى برخى از گیاهان، بسان گیاهان و گلهاى زینتى مى مانند; لیکن از نزدیک سمّى و کشنده هستند.

«برق را در خرمن مردم تماشا کرده است *** آنکه پندارد که حال مردم دنیا خوش است»

از این رو، نباید فریب ظاهر زیباى آن را خورد، بلکه باید با تفکّر و تعمّق به ماهیّت آن پى برد; آنگاه آن را انتخاب کرد.

بدین جهت، در پایان آیه نسبت به تفکّر و اندیشه توصیه شده و براى متفکّران و اندیشمندان ارج نهاده شده است.

در روایتى رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرموده است: «اُعْطُوا اَعْیُنَکُمْ حَظَّها مِنَ الْعِبادَةِ; از عبادت چشم هایتان، بهره اى را به آنها بدهید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! عبادت چشمها چیست؟ حضرت فرمود: نگاه به قرآن و تفکّر و اندیشه در آن».(1)

در آیات قرآن تفکّر و اندیشه کنید; به سرنوشت نمرودها، فرعونها، ابولهب ها; و از طرف دیگر سلیمانها، موسى ها، داودها و... بیاندیشید. در عجایب آیات قرآن توقّف و تدبّر کنید و تنها به قرائت و تلاوت قرآن بسنده نکنید اگرچه تلاوت و قرائت کلام وحى - مخصوصاً در ماه مبارک رمضان - اجر و ثوابى بس عظیم دارد.


1- محجّة البیضاء، جلد 2، صفحه 231; و تفسیر البرهان، جلد اوّل، صفحه 331، حدیث 11.

  ?فصل بیستم:

  ?نوزدهمین مثال: مَثَل کافر و مؤمن

خداوند متعال در آیه 24 سوره هود مى فرماید:

«مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالاَْعْمى وَ الاَْصَمِّ وَ الْبَصیرِ وَ السَّمیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً اَفَلا تَذَکَّرُونَ»

حال این دو گروه (مؤمنان و کافران)، حال نابینا و کر و بینا و شنواست; آیا این دو، همانند یکدیگرند؟! آیا پند نمى گیرید؟!

  ?دورنماى بحث

خداوند بزرگ در این مَثَل، به مقایسه حال کافران و مؤمنان پرداخته است و این دو گروه را به انسانهاى کر و کور و بینا و شنوا تشبیه کرده است; زیرا ایمان
و تقوا سبب بینایى و شنوایى; و لجاجت، تعصّب و بى ایمانى مانع این دو موهبت الهى مى گردد.

  ?اشاره اى به آیات قبل از آیه مَثَل

قبل از آنکه آیه مثل مورد بررسى قرار گیرد، لازم است نگاهى اجمالى به آیات قبل - که بیانگر حال انسانهاى مؤمن و بى ایمان است - داشته باشیم. تا با بینش بیشترى به تفسیر آیه مثل بپردازیم.

  ?شرح حال کافران

آیه 19 سوره هود شرح حال کافران را بیان کرده و مى فرماید: «اَلَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالاْخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ». کافران کسانى هستند که مردم را از راه خدا باز مى دارند; و راه حق را کج و معوج نشان مى دهند، و به سراى آخرت کافرند.

در این آیه شریفه سه ویژگى براى کفّار بیان شده است:

1- کفّار مانع راه خدا هستند و از راه یافتن دیگران به راه حق،
جلوگیرى مى کنند.

2- کافران مایل هستند راه مستقیم حق و خدا را کج و معوج بنمایند; در حالى که راه خداوند بر اساس آیه شریفه سوره حمد، مستقیم است و إعوجاج و کجى و إفراط و تفریط در آن وجود ندارد; بلکه متعادل و میانه است.

3- سومین ویژگى کافران، انکار معاد و جهان پس از مرگ است. و به نظر مى رسد بزرگترین عامل سیه روزى آنها همین مسئله است; زیرا وقتى منکر رستاخیز شدند، راه راست را نیز به دیگران کج و معوج نشان مى دهند و از هدایت دیگران به سوى حق مانع مى شوند.

سپس در آیه 22 مى فرماید: «لا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِى الاْخِرَةِ هُمُ الاَْخْسَرُونَ» بناچار آنها در سراى آخرت، از همه زیانکارترند!

یعنى کفّارى که اوّلاً مانع از هدایت مردم به راه حق هستند و سپس راه مستقیم را کج و معوج نشان مى دهند و در نهایت منکر معاد هستند، در روز رستاخیز زیانکارترین مردم به شمار مى روند.

  ?شرح حال مؤمنان

آیه 23 سوره هود به بررسى گروه دوم (مؤمنان) پرداخته، مى فرماید: «اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ اَخْبَتُوا اِلى رَبِّهِمْ اُولئِکَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ»

کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع کردند، آنها اهل بهشتند; و جاودانه در آن خواهند ماند.

آیه شریفه مذکور براى مؤمنان سه ویژگى بیان داشته:

1 و 2- ویژگى اوّل و دوم، ایمان و عمل صالح است. این دو در بسیارى از آیات قرآن با هم ذکر شده است. بنابراین، لازم و ملزوم و از هم تفکیک ناپذیرند(1) بدین جهت، مدّعیان ایمان که فاقد عمل صالح هستند، در واقع فاقد ایمان نیز هستند و از سوى دیگر، انسانهاى بى ادّعایى که عمل صالح دارند، مؤمنان راستین و واقعى به شمار مى آیند; زیرا - همانطور که گذشت - ایمان و عمل صالح، شاخ و برگ یک درخت هستند.

3- سومین ویژگى که آیه بدان اشاره داشته، ویژگى «اخبات» است.

«اخبات» جمع کلمه «خبت» است; و «خبت» در لغت به معناى بیابان وسیع و هموار است; سپس به بعضى از حالات و ویژگى هاى انسان نیز اطلاق گردیده است که به سه حالت آن اشاره مى شود:

الف - این کلمه براى انسانهایى که روحى متواضع دارند، استعمال گردیده است; زیرا همانگونه که بیابان صاف و هموار در مقابل آب متواضع است و به راحتى آب به همه جاى آن سیر مى کند، روح انسان متواضع نیز به سادگى در مقابل حضرت حق تسلیم مى شود.

ب - واژه «مُخْبِتْ» علاوه بر انسانهاى متواضع، به انسانهاى تسلیم درگاه خداوند نیز اطلاق مى شود; یعنى همانگونه که زمین صاف تسلیم است، انسان مؤمن نیز تسلیم خداوند است.

ج - این واژه بر انسانهاى داراى اطمینان به خداوند نیز اطلاق شده است; یعنى همانطور که انسان به هنگام حرکت بر زمین صاف با اطمینان گام برمى دارد - بر خلاف هنگام حرکت بر کوه و درّه و تپّه که با دلهره و تردید گام برمى دارد - انسان مؤمن نیز به خداى خویش اطمینان دارد و در راه عبودیّت و بندگى او با اطمینان حرکت مى کند.

بنابراین، مؤمنان داراى این صفات (ایمان، عمل صالح و اخبات)، جزو بهشتیان به شمار مى روند و جاودانه در بهشت خواهند ماند و از نعمت هاى آن بهره مند خواهند گشت.

  ?شرح و تفسیر آیه مثل

مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالاَْعْمى وَ الاَْصَمِّ وَ الْبَصیرِ وَ السَّمیعِ: خداوند متعال پس از بیان ویژگیهاى مؤمنان و کافران در آیات پیشین، مى فرماید: مثل آن دو گروه (مؤمنان و کافران) مثلِ دو گروه نابینا و کر و شنوا و بیناست، مؤمنان بسان انسانهاى بینا و شنوا هستند و کافران به انسانهاى کر و کور مى مانند.

هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً اَفَلا تَذَکَّرُونَ: آیا این دو گروه، مانند هم هستند؟! آیا
کران و شنوایان با هم یکسانند؟! آیا بینایان و نابینایان مساوى هستند؟! آیا کفر
و ایمان برابر است؟!

آیا از این مثل و مقایسه بین افراد فاقدِ حسّ شنوایى و بینایى و دارندگان آنها متذکّر نمى شوید؟!

براى پى بردن به عمق این مطلب و درک آثار ایمان و قدرت نامتناهى پروردگار عالم، نخست لازم است اهمیّت چشم و گوش و نقش آن دو در بدن انسان مورد بررسى قرار گیرد.

  ?چشم، یکى از بزرگترین آیات الهى

بى شک چشم از بزرگترین آیات الهى به شمار مى رود; بلکه مى توان گفت عجیب ترین آیت خداوند - که در دسترس ما انسانها قرار دارد - همین چشم است. ساختمان چشم، بسیار بسیار پیچیده است. عجیب تر آنکه این ساختمان بسیار پیچیده، از مود اولیه بسیار ساده اى تشکیل شده است; مقدار کمى چربى، مختصرى گوشت و کمى مایع!

دلیل بر قدرت خداوند همین بس که با ابزار ساده، وسایل بسیار پیچیده اى همچون چشم مى آفریند. چشم انسان، هفت طبقه ممتاز و جدا از هم دارد که هر یک بر روى دیگرى به صورت مستقل و بسیار لطیف نهاده شده و خداوند براى هر طبقه وظیفه ظریف و خاصّى قرار داده است.

هیچ دستگاه فیلم بردارى و عکس بردارى در دنیا وجود ندارد که مانند دستگاه عظیم و حیرت آور چشم انسان، به صورت خودکار و بدون عکّاس و فیلم بردار، از محیط اطراف خود فیلم بردارى کند; بى آنکه کسى عدسى آن را تنظیم کند، در کمترین زمان براى دورترین و نزدیک ترین نقطه عدسى آن تنظیم مى گردد، در حالى که در دوربین هاى عکّاسى و فیلم بردارى، تنظیم عدسى براى فاصله هاى مختلف وقت زیادى مى طلبد و در فیلم برداریهاى مهم، گاهى این کار حتّى تا یک ساعت به طول مى انجامد.

در مورد تنظیم نور نیز چنین است; مثلاً اگر در محیطى - که همه چراغهاى آن روشن است و چشم ما به روشنایى عادت کرده است - ناگهان برق قطع گردد و فضا تاریک شود، در ظرف چند ثانیه چشم ما با محیط تاریک اطراف عادت کرده، به گونه اى که مى توان با همان نور ضعیف اشیاى اطراف خود را دید; یعنى چشم در کمترین زمان خود را با نور ضعیف تطبیق مى دهد و مردمک آن باندازه کافى گشاد مى گردد. خداوند قادر، براى چشم عضلاتى قرار داده است که در شش جهت حرکت مى کند; کره چشم علاوه بر جهات چهارگانه (چپ، راست، بالا و پائین)، به سمت جلو و عقب نیز حرکت مى کند.

از دیگر عجایب چشم، مایعى است که از چشم تراوش مى کند که آن را اشک نامیده اند. اشک، هم مادّه غذایى چشم است و هم ابزار شستشوى این ساختمان دقیق و ظریف، و هم وسیله اى ضدعفونى کننده براى چشم.

از دیگر ویژگى هاى چشم، این است که خود به ترمیم اشکالات و نقصهاى وارده، مى پردازد.

آیا هیچ یک از مصنوعات انسان چنین ویژگى دارد؟ انصافاً، اگر در عالم هستى هیچ علامت و نشانه اى براى اثبات وجود خداوند جز ساختمان عجیب و حیرت آور چشم وجود نداشت، همین کفایت مى کرد.(1) چگونه مى توان باور کرد که طبیعت بى شعور و فاقد درک، چنین دستگاه باعظمتى را خلق کرده باشد؟


1- شرح بیشتر را در تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 18 به بعد، مطالعه فرمائید.

  ?گوش آیتِ دیگر خداوند

اگرچه ساختمان گوش به پیچیدگى و ظرافت دستگاه چشم نیست; ولى آن نیز حکایت از قدرت نمایى ذات حضرت حق دارد. گوش بیرونى، گوش میانه و گوش درونى، سه قسمت اصلى ساختمان گوش را تشکیل مى دهند که در سه منطقه جدا از هم و با وظایف و مسئولیّت هاى مستقل ساخته شده اند. استخوانهایى به صورت چکش و سندان در گوش تعبیه شده است که عامل انتقال صدا به مغز است و عجیبت تر آنکه گوش علاوه بر اینکه صدا را درک مى کند، جهت و محلّ ایجاد صدا را نیز تشخیص مى دهد. این دو نعمت بزرگ الهى - که در اختیار ما انسانها قرار دارد - بسیار عجیب است و در شرح عجایب آن کتابها نوشته شده است و هر کدام متخصّصى مخصوص به خود دارند، بلکه خود چشم رشته هاى تخصّصى مختلفى دارد.

  ?چشم و گوش دو ابزار مهمّ شناخت

مهم ترین ابزار شناخت انسان چشم و گوش اوست، آدمى در ابتداى تولّد فاقد هر گونه علم و دانش است (وَ اللّهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِکُم لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً).(1)تمام علوم و دانش هاى انسان پس از رشدِ لازم از طریق چشم و گوش به او مى رسد; حتّى علوم عقلى.

علوم تجربى از طریق چشم منتقل مى شود; انسان در آزمایشگاه مسایل مختلف را تجربه کرده، مى بیند و بدان واقف و آگاه مى شود امّا علوم نقلى که دیگران آن را منتقل مى سازند - مخصوصاً دانش هایى که از طریق وحى به انسان منتقل مى شود - از طریق گوش نصیب آدمى مى گردد. البتّه علوم عقلى نیز بر پایه علوم حسّى است; یعنى اگر چیزى دیده یا شنیده نشود، عقل نمى تواند مسایل آن را درک کند; زیرا بنیان علوم عقلى، بر اساس «تجرید» و «تعمیمِ» محسوسات است. بدین جهت، اگر انسانى فاقد حسّ بینایى و شنوایى باشد - که طبعاً لال نیز خواهد بود - هرچند مغزى همچون مغز بوعلى سینا هم داشته باشد، به اندازه بچّه پنج ساله اى نخواهد فهمید; زیرا چنین انسانى، دو پایه اساسى علوم عقلى; یعنى بینایى و شنوایى را از دست داده است.


1- سوره نحل، آیه 78.

  ?کفّار فاقد ابزار شناخت هستند

بنابر آیه شریفه، افراد بى ایمان و کافر کر و کور هستند; یعنى آنها فاقد ابزار و وسایل شناخت هستند و منابع شناخت از آنها سلب شده است. به همین جهت از نور ایمان چیزى را درک نمى کنند. امّا مؤمنان در پرتو نور ایمان، کاملاً بینا و شنوا هستند و از تمام علوم و دانش ها و ابزار شناخت بهره مند مى گردند








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ