بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29344
کل یادداشتها ها : 182
مصادیق حق چیست و کیست؟ در قرآن و روایات مصادیق مختلفى براى حق بیان شده است که تنها به چند نمونه از آن اشاره مى شود: 1- بالاترین و والاترین مصداق حق - که در واقع جامع تمام مصادیق حق است- ذات مقدّس خداوند عالم است که او عین واقعیّت و هستى مطلق است. از این رو، خداوند در آیه کریمه 62 سوره انعام، چنین مى فرماید: «ثُمَّ رُدُّوا اِلَى اللّهِ مَوْلیهُمُ الْحَقُّ اَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ اَسْرَعُ الْحاسِبینَ»; سپس ]تمام بندگان[ به سوى خدا که مولاى حقیقى آنهاست - باز مى گردند. بدانید که حکم و داورى، مخصوص اوست; و او سریع ترین حسابگران است. بنابر آیه شریفه فوق، ذات بى مثال خداوند، حق شناخته شده است. 2- نمونه بارز دیگر از مصادیق حق، آفرینش زمین و آسمان و به عبارت دیگر، سراسر جهان هستى است. بر همین اساس آیه شریفه 22 سوره جاثیه مى فرماید: «وَ خَلَقَ اللّهُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ بِالْحَقِّ»; و خداوند آسمان ها و زمین را به حق آفریده است. 3- سومین مصداق براى حق خود قرآن است; زیرا آیه 48 سوره مائده در مقام بیان این مطلب برآمده، مى فرماید: «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ» و این کتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم. 4- دین مبین، مقدّس و نجات بخش اسلام، مصداق روشن دیگرى از مصادیق حق است. از این رو، خداوند متعال در آیه 28 سوره فتح مى فرماید: «هُوَ الَّذى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ»; او کسى است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه ادیان پیروز کند.(1) به طور خلاصه، هر وجودى که منبع خیر و سعادت بشر باشد، حق شناخته شده است. بنابراین، خداوند حق مطلق است; چه اینکه منبع تمام سعادتها و برکات است. همچنین آسمان و زمین، قرآن مجید، دین اسلام و توحید و یکتاپرستى از این جهت که منشأ هدایت و برکت هستند، حق معرفى شده اند. اما آنچه منبع نفاق، شقاوت و بدبختى است، باطل شناخته شده است; مثل شیطان، بت و بت پرستى، ریا و تظاهر، نفاق و دورویى و مانند آن.
1- این آیه در سوره صف، آیه 9 نیز تکرار شده است. |
?عمر کوتاه «باطل» و دولت پایدار «حق» از روایات معصومان(علیهم السلام) درمى یابیم که چه بسا باطل خودنمایى کند و جولانى داشته باشد; لکن این جولان و جوش و خروش موقّت است. از این رو، در روایتى آمده است: «لِلْباطِلِ جَوْلَةٌ وَ لِلْحَقِّ دَوْلَةٌ»;(1) باطل تنها جولان دارد و چهره نفاق و فریب او پس از مدّتى آشکار مى گردد; امّا دولت پایدار از آنِ حق است و حق جاودانه مى ماند.
1- غرر الحکم، جلد 5، صفحه 25، حدیث 7317 و 7318 و مجمع البحرین، جلد 5، صفحه 345. |
?پیوسته با «حق» باشید بنابر روایات اسلامى، هر فرد مسلمان باید در هر شرایطى طرفدار حق و حقیقت باشد. اگر مى خواهید مسلّح به سلاح پیروزى در مقابل دشمن باشید، باید به شمشیر برّنده حق تمسّک کنید. همانگونه که على(علیه السلام) مى فرمایند: «اَلْحَقُّ سَیْفٌ قاطِعٌ; حق، شمشیر برّنده اى است».(1) اگر مى خواهید در مقام عمل، اهل نجات و در مقام سخن، داراى حجّت و برهان باشید، به سوى حق بروید; چه اینکه حضرت على(علیه السلام) فرمودند: «اَلْحَقُّ مِنْجاةٌ لِکُلِّ عامِل وَ حُجَّةٌ لِکُلِّ قایِل»; حق وسیله نجات هر انسانى است که طالب عمل باشد و حجّت و برهانى است براى گوینده.(2) اگر مى خواهى سخن تو را بپذیرند، اگر مى خواهى پیروز شوى، حق را بگو و آن را پیشه خود کن. و اگر مى خواهید مرکب آرام و راهوارى داشته باشید تا شما را به سر منزل مقصود برساند، حق را پیشه خود کنید که حضرت على(علیه السلام) در این باره مى فرمایند: «اَلا وَ اِنَّ الْحَقَّ مَطایا ذُلَلْ، رَکِبَها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَتَّها، فَصارَتْ بِهِمْ الهُوینا حَتّى أتَتْ ضِلاًّ ظَلیلاً» حق مرکب آرام و راهوارى است، اهل حق سوار بر این مرکب رام مى شوند و زمام این مرکب به دست آنان داده مى شود. به هر سو که بخواهند مى رود و راحت و آسوده این مرکب شما را به پیش مى برد، تا اینکه در سایه اى آرام بخش - که مى تواند سایه رحمت الهى یا سایه درختان بهشتى یا سایه عرش و قرب خدا باشد - شما را به منزل مقصود مى رساند.(3)
1- میزان الحکمه، باب 885، حدیث 4082.2- میزان الحکمه، باب 885، حدیث 4084. 3- میزان الحکمة، باب 885 حدیث 4089، (ج 1، ص 655). |
?حق تلخ و باطل شیرین است! حق و طرفدارى از آن، مشکلاتى به همراه دارد; زیرا حق تلخ و باطل شیرین است. حقِّ تلخ، بسان داروى تلخ نجاتبخش است; اما باطلِ شیرین، مانند سمّ مهلک و کشنده است. از این رو، پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در روایتى مى فرمایند: «اَلْحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ، وَ الْباطِلُ خَفیفٌ حُلْوٌ، وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَة تُورِثُ حُزْناً طَویلاً»; حق سنگین و تلخ است، و باطل سبک و شیرین; لیکن چه بسا یک لحظه شهوت پرستى، نگرانى و حزن طولانى در پى داشته باشد.(2) آرى; حق سنگین و تلخ است; زیرا گاهى به ضرر و زیان انسان تمام مى شود و بسیارى از اوقات حق بر خلاف خواسته هاى درونى و شهوات انسان است و گاهى نیز انجام حق سرزنش دیگران و ناملایمات و مشکلاتى را به همراه دارد که بر انسان گران و سنگین تمام مى شود. اما باطل، سبک و شیرین است; ولى همچون سمّ، مهلک و کشنده است; به همین جهت، چه بسا سبب یک عمر پشیمانى و ندامت و ناراحتى بشود; مثلاً کسى که از روى خواسته نفس براى مدّت کوتاه گناهى را انجام مى دهد که مجازات آن زندان ابد است پس از دست گیرى و بازداشت، کفّاره یک ساعت گناه را باید یک عمر بپردازد.
1- میزان الحکمه، باب 888، حدیث 4100. روایات دیگرى نیز به همین مضمون، در همین باب آمده است. |
?باطل همواره در لباس حق جلوه مى کند نکته مهم و قابل توجّه اینکه، باطل هیچ گاه به لباس واقعى خود جلوه نمى کند; زیرا در این صورت کسى فریب او را نمى خورد، بلکه همواره با قیافه حق به جانب و در لباس حق ظاهر مى شود و در این لباس بسیارى را مى فریبد. بر همین اساس، حضرت على(علیه السلام) در خطبه پنجاهم نهج البلاغه مى فرماید: «یُؤْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ فَیُمْزَجانِ! فَهُناکَ یَسْتَوْلىِ الشَّیْطانُ عَلى اَوْلِیائِهِ» باطل اگر در لباس اصلى خود ظاهر شود، خریدارى نخواهد داشت. از این رو، طرفداران باطل این دو را با هم مخلوط مى کنند و معجونى از حق و باطل را عرضه مى دارند و بدین وسیله بازار شیطان داغ مى شود و شیطان بر اولیاء و دوستان خویش غالب مى گردد. بنابراین، نباید فریب ظواهر را خورد. اگر کتابى مى خریم، فریب جلد زیبا، عنوان جذّاب و تیترهاى آرمانى آن را نخوریم; زیرا ممکن است اهل باطل براى تغذیه یک صفحه مطالب مسموم، یک کتاب حق نما بنویسند. این مطلب در مورد فیلم ها، نمایشنامه ها، روزنامه ها، مجلّه ها، دوستان، اساتید، معلّم ها، همسایگان، احزاب و مانند آن نیز صادق است. آگاهان و هوشیاران کسانى هستند که در لابلاى حق، باطل را مى بینند و با «فرقانى» که خداوند بر اثر تقواپیشگى به آنها عطا کرده است، حق را از باطل تمیز مى دهند. |
?على(علیه السلام) محور حق درباره فضیلت و شخصیّت حضرت على(علیه السلام) در کتاب هاى علماى اهل سنّت و شیعه احادیث و مطالب فراوانى آمده است، از جمله روایاتى که مورد اتّفاق هر دو گروه است و حدیث بسیار عجیبى است، روایتى است که در موضوع «حق» از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)درباره آن حضرت بدین مضمون وارد شده است که: «عَلِىٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلى لِسانِهِ وَ الْحَقُّ یَدُورُ حَیْثُما دارَ عَلِىٌّ»; على با حق است و حق با على و همواره حق بر زبان او جارى است، بلکه حق بر محور وجود حضرت على(علیه السلام)دور مى زند.(1) این حدیث معیار و میزان معتبرى است براى تشخیص حق از باطل، به همین جهت از برخى روایات استفاده مى شود که در صدر اسلام، وقتى مسلمانان واقعى با مسلمان نماها و منافقان مخلوط شده بودند و تشخیص آنها از همدیگر مشکل بود، مسلمانان از همین میزان و معیار استفاده مى کردند. هر کس علاقمند به على بود، در زمره مسلمانان واقعى محسوب مى شد و کسانى که نسبت به آن حضرت کینه و عداوت داشتند، منافق به شمار مى رفتند.(2) شیعه افتخارِ داشتنِ چنین رهبر بزرگ و حق طلبى را دارد که در راه حق و إحقاق حقوق آن هیچ چیز مانع او نمى شد. حتى اگر صحابه یا نزدیکان آن حضرت ناخواسته از جادّه حق منحرف مى شدند، امیر حق آن را تحمل نمى کرد و دستور به جبران آن مى داد. از جمله این موارد، داستان قنبر، غلام وفادار و بازوى اجرایى حکومت على(علیه السلام) است. او از جانب على(علیه السلام) مأمور اجراى حدّى از حدود الهى شد. وى در هنگام اجراى حد، اشتباهاً سه ضربه تازیانه بیشتر بر مجرم جارى ساخت. حضرت على(علیه السلام) که محور حق است و جز حق به چیز دیگرى نمى اندیشد، دستور داد که قنبر بخوابد و مجرم سه شلاق - اضافى را که با ناحق خورده است - بر قنبر قصاص کند.(3) یا در داستان حضرت عقیل مى خوانیم که على(علیه السلام) راضى نشد چیز اضافه اى به او بدهد، بلکه آهن گداخته اى را نزیک دست او قرار داد به گونه اى که از حرارت آن، فریاد عقیل بلند شد.(4)
1- بحارالانوار، ج 38، صفحه 28; قابل توجّه اینکه مضمون این روایت عنوان باب مفصّلى است که شامل روایات زیادى است و روایت مذکور یک نمونه آن است.2- حدیثى بدین مضمون در کتاب میزان الحکمه، باب 3932، شماره 20292 ذکر شده است. 3- وسایل الشیعه، جلد 18، ابواب مقدمات الحدود، باب 3، حدیث 3. 4- شرح این داستان قبلاً گذشت. |
?فصل بیست و سوم: |
?بیست و دومین مثال: تقوا برات بهشت خداوند متعال در آیه شریفه 35 سوره «رعد» مى فرماید: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ اُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَى الَّذینَ اتَّقَوا وَ عُقْبَى الْکافِرینَ النّارُ»; توصیف بهشتى که به پرهیزکاران وعده داده شده، ]این است که [نهرهاى آب از زیر درختانش جارى است، میوه آن همیشگى، و سایه اش دائمى است; این سرانجام کسانى است که پرهیزگارى پیشه کردند; و سرانجام کافران، آتش است. |
?دورنماى بحث |
?دورنماى بحث آیه فوق - على رغم ظاهرى ساده - از پیچیده ترین مثل هاى قرآن مجید است. در این آیه شریفه به تشبیه بهشت - که جایگاه و سرانجام افراد متّقى است - پرداخته شده و سه ویژگى مهم براى آن بیان شده است. |
?شرح و تفسیر آیه تشبیهى که در این آیه صورت گرفته، در نگاه نخست تشبیه ساده اى است; لیکن - همانطور که گفته شد - از پیچیده ترین تشبیه ها و امثال قرآن مجید به شمار رفته است. مفسّران معتقدند: در این آیه محذوفى وجود دارد و جمله اى حذف گردیده است، یا در ابتداى آیه جمله اى باید در تقدیر گرفت تا آیه فوق خبر آن تلقّى شود. و یا اینکه صدر آیه مبتداست و خبر آن حذف گردیده است. به عقیده ما «خبر» آیه فوق، حذف شده است. به منظور روشن شدن این مطلب نخست ذکر مقدّمه اى لازم است. |
?مراحل چهارگانه قبل از ولادت آدمى چهار مرحله را طى مى کند تا انسان مى شود: در مرحله نخست، انسان خاک بوده است، سپس این خاک در پاى بوته یا درختى ریخته مى شود و جزء آن گیاه و درخت مى گردد. این درخت و گیاه طعمه حیوانى مى گردد و جزء بدن آن حیوان محسوب مى شود. انسان از گوشت این حیوان تغذیه مى کند و آن گوشت تبدیل به بدن انسان مى گردد. این چهار مرحله را به صورت دیگر نیز مى توان بیان کرد که: انسان روزى خاک بوده است (مرحله اوّل)، طبیعتاً خاک قابل تغذیه انسان نیست، باید تبدیل به گیاه یا حیوانى گردد(مرحله دوم)، در مرحله سوم، گیاه یا حیوان به نطفه انسان تبدیل مى شود; نطفه در مراحل ابتدایى جنین، رشد نباتى دارد; زیرا حسّ و حرکت ندارد، بلکه فقط رشد مى کند. پس از چهار ماهگى که داراى حسّ و حرکت مى شود، مرحله چهارم آغاز مى گردد و تا قبل از تعلّق روح انسانى این مرحله، ادامه مى یابد. شاعر معروف نیز این چهار مرحله را در چهار مصرع خلاصه کرده، مى گوید: از «جمادى» مردم و «نامى» شدم *** وز «نما» مردم ز «حیوان» سر زدم مُردم از حیوانى و «آدم» شدم *** از چه ترسم کِى ز مردن کم شدم این چهار مرحله عجایب فراوانى دارد که مرحله جنین از عجیب ترین آن ها است. |
?عجایبى از عالم جنین دانشمندان امروز موفّق شده اند از عالم جنین عکس هاى زنده اى تهیّه کنند و از آن یک فیلم نیم ساعته اى بسازند که تمام مراحل جنین را نمایش دهد. این فیلم عجایب خیره کننده اى را براى انسان به ارمغان مى آورد. چگونه خداوند این همه عجایب را آفریده است؟ به دو نمونه از این شگفتى ها توجّه کنید: 1- نطفه انسان در ابتدا یک سلول تک و تنها است; سپس این سلول به دو نصف تقسیم شده، تبدیل به دو سلول مى شود. هر یک از این دو سلول نیز به دو نیمه تقسیم مى شوند. چهار سلولِ به دست آمده نیز هر یک دو نیمه مى شوند و به همین گونه به صورت تصاعدى بالا مى رود. تکثیر سلول ها ادامه مى یابد تا اینکه سلول هاى هم شکل و کاملاً مشابه، به گروه هایى تقسیم مى شوند. تعدادى از آنها مأمور تشکیل سر انسان مى شوند; برخى دیگر مأمور ساخت چشم انسان مى شوند، و تعدادى نیز براى تشکیل دست انسان مأموریت مى یابند. و همین طور دیگر سلول ها براى تشکیل دیگر اعضاى بدن حرکت مى کنند. واقعاً چه کسى به این سلول هاى هم شکل مأموریت مى دهد که هر تعداد، براى تشکیل عضو خاصّى حرکت کنند؟! اینها از چه کسى و به چه طریقى الهام مى گیرند و حرکت منظّم خود را آغاز مى کنند؟! هیچ کس نتوانسته است تا کنون راز این شگفتى را کشف کند. 2- «بچّه» در شکم مادر، در کیسه اى مخصوصِ پر از آب غلیظ شناور است مقدار آب موجود در این کیسه، تقریباً هم وزن خود بچّه است. بنابراین، جنین تکیه بر بدن مادر ندارد و مادر هم در حالات مختلف فشارِ مستقیم، بر او وارد نمى کند. اگر این کیسه آب نبود چه مى شد؟! چگونه ممکن بود جنین به پرورش و حیات خود ادامه دهد، بچّه با آن لطافت و نرمى در حالات مختلف مادر; نشستن، خوابیدن، و ضرباتى که بر او وارد مى شود، چگونه حفظ شود؟! از این رو، خداوند عالم قادر، محیطى براى جنین تهیّه کرده است که از هیچ سو فشارى بر او وارد نشود; یعنى یک حالت بى وزنى دارد و بشر براى اوّلین بار در اینجا بى وزنى را تجربه مى کند، به همین دلیل، وقتى متولّد مى شود داد و فریاد مى کند; زیرا احساس وزن مى کند و این برایش دردآور است. کیسه آب براى «جنین» مطمئن ترین مکان است. این کیسه آب هم ضربه گیر است; یعنى جلوى فشارها و ضربه هاى متفاوت را مى گیرد و هم حرارت را تعدیل مى کند; یعنى اگر مادر در گرما یا در سرماى شدید به سر ببرد، حرارت سریع به بچّه منتقل نمى شود، بلکه باید از ناحیه آن آب منتقل شود از این رو، آب مذکور حرارت را تعدیل نموده، به بچّه منتقل مى کند. بر همین اساس، خداوند در آیه ششم سوره زمر مى فرماید: «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ اَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الاَْنْعامِ ثَمانِیَةَ اَزْواج یَخْلُقُکُمْ فى بُطُونِ اُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْق فى ظُلُمات ثَلاث ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَاَنّى تُعْرَفُونَ»; او شما را از یک نَفْس آفرید، و همسرش را از ]باقى مانده گلِ[ او خلق کرد; و براى شما هشت زوج از چهارپایان ایجاد کرد. او شما را در شکم مادرانتان آفرینشى بعد از آفرینش دیگر، در میان تاریکى هاى سه گانه، مى بخشد. این است خداوند، پروردگار شما که حکومت ]عالَم هستى[ از آنِ اوست; هیچ معبودى جز او نیست; پس چگونه از راه حق منحرف مى شوید؟!(1)
1- در آیه 14 سوره مؤمنون نیز به مضمون این آیه اشاره شده است. |
?مراحل چهارگانه کمال انسان انسان براى رسیدن به کمال باید چهار مرحله و به عبارتى، عوالم چهارگانه را طى کند. 1- عالم رحم مادر; 2- عالم دنیا; 3- عالم برزخ; 4- عالم قیامت. و عجیب اینکه انسان در هر یک از این مراحل چهارگانه، از عالم بعدى خبر دقیق و درستى ندارد. بچّه در شکم مادر نمى تواند مفاهیم دنیا را تصوّر کند; حتّى اگر عقل و هوشى همچون درک و فهم بوعلى سینا داشته باشد و بتواند با مادرش ارتباط برقرار کند و با او سخن بگوید و مادر از ماه و خورشید و شب و روز و ستاره و درختان و گل و گیاه و... برایش تعریف کند و رساترین بیان و ساده ترین کلام ها را بگوید، آن بچّه چیزى نمى فهمد. مَثَل ما انسان ها در دنیا نسبت به برزخ نیز مَثَل آن بچّه نسبت به دنیاست. ما تنها شنیده ایم که برزخى قطعاً وجود دارد; اما الفباى آنجا چیست؟ این که شهداء در آنجا زنده اند یعنى چه؟ چگونه نزد خداوند روزى مى خورند؟ چگونه روح انسان عذاب مى شود یا مورد إنعام خداوند قرار مى گیرد؟ هیچ یک از اینها براى ما قابل درک و فهم نیست. بعضى از اولیاى خداوند با عالم برزخ تماس گرفته اند. از برزخیان پرسیدند چه خبر؟ برزخیان گفتند: با الفاظى که شما مى فهمید، نمى توانیم مفاهیم اینجا را بیان کنیم. مَثَل مفاهیم برزخ و الفاظ دنیا، مَثَل غربال و آب است. آیا آب در غربال متوقّف مى شود و باقى مى ماند؟! برزخیان نیز نسبت به مفاهیم قیامت این گونه اند و نمى توانند آن مفاهیم را درک کنند. نه نعمت هاى بهشت براى آنان قابل درک و توصیف است; و نه انواع عذاب هاى جهنّم. اگر کلمه «نَفْسٌ» را مطلق بدانیم، شامل پیامبران و امامان - صلوات الله علیهم اجمعین - نیز مى شود; یعنى حتّى آن بزرگواران هم نمى دانند چه نعمت هایى در بهشت براى بهشتیان در نظر گرفته شده است. در حدیث قدسى آمده است که خداوند فرمود: «اَعْدَدْتُ لِعِبادِىَ الصّالِحینَ مالا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لا اُذُنٌ سَمِعَتْ; وَ لا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَر»; براى بندگان صالح و شایسته ام در بهشت نعمت هایى آماده کرده ام که نه چشمى آن را دیده; و نه گوشى آن را شنیده; و حتّى بر قلب انسانى خطور نکرده است.(1) یعنى اصلاً، این نعمت ها را نه در خواب، نه در بیدارى، نه در عالم خیال و نه در عالم تصوّر، کسى ندیده است; زیرا نعمت هاى آن عالمِ قیامت براى ما قابل درک و فهم نیست بنابراین، از یک سو مفاهیم بلند عالم قیامت براى انسان هاى دنیوى قابل فهم و درک نیست و از سوى دیگر، باید نعمت هاى اخروى و عذاب هاى جهنّم براى مردم به شکلى بیان شود که آنها را به سوى کارهاى خیر تشویق و از کارهاى زشت باز دارد. از این رو، انجام این عمل با الفاظ دنیوى به درستى و به صورت کامل امکان پذیر نیست. بناچار باید با الفاظ همین دنیا، شبهى از مفاهیم اخروى براى ما ترسیم شود; پس آنچه از عذاب هاى جهنّم و نعمت هاى بهشت براى ما گفته شده است، شبهى از مفاهیم آن دنیاست. مثلاً مى گوید بهشت داراى درختانى است; ولى وقتى به آثار و فواید آن توجّه مى کنیم قابل قیاس به درختان دنیا نیست و نیز در تفسیر آیه شریفه 54 سوره الرحمن «وَجَنَى الْجَنَّتَیْنِ دان; و میوه هاى رسیده آن دو باغ بهشتى در دسترس است» مى گویند: میوه هاى بهشتى نزدیک بهشتیان است; یعنى مطابق میل بهشتیان درخت میوه حرکت مى کند و میوه در دسترس بهشتیان قرار مى گیرد. و یا در تفسیر آیه شریفه 48 سوره مذکور «ذَواتا اَفْنان; آن دو باغ بهشتى داراى انواع نعمت ها و درختان پر طراوت است»، مى گویند: یک شاخه درخت بهشتى انواع میوه ها را داراست، آن هم معلوم نیست مثل میوه هاى دنیا باشد. یا هنگامى که بهشتیان مى خواهند نغمه هاى عرفانى را بشنوند، شاخه هاى درختان شروع به نواختن آهنگ مى کنند. بنابراین، ما یک شبهى از درختان بهشتى را مى فهمیم اما چگونگى درک و حسّ و شعور و حرکت و نغمه خوانى و انواع مختلف میوه هاى آن را درک نمى کنیم.
1- میزان الحکمه، باب 546، حدیث 2529. |
?شرح و تفسیر آیه مثل با توجّه به مقدّمه فوق، آیه مَثَل نیز از جمله آیاتى است که در صدد ارائه شبهى از اوصاف بهشت است و با بیان و مثال به ترسیم جایگاه پرهیزکاران همّت گماشته است. از این رو، خبر آیه محذوف است. یعنى آیه بدین شکل بوده است: «مثل الجنة التى وعد المتقون کجنة تجرى....»; باغهایى در بهشت است، نه مثل باغهاى دنیاى ما; زیرا اوّلاً، آب آن باغ ها خودجوش است و در پاى هر درختى چشمه اى است و نیازى نیست که از خارج تأمین گردد و دوم اینکه میوه هاى آن چهار فصل و همیشگى است. سوم اینکه، سایه درختانش همیشگى و جاودانه است; یعنى برگ هاى آن هرگز نمى ریزد. |
?پیام مهم آیه از آیات متعددى درمى یابیم که میزان پاداش الهى در آخرت، تقوا است. درباره تقوا، بحث هاى فراوانى شده است. در این نوشتار به منظور درک بیشتر ارزش تقوا - که گذرنامه و برات بهشت، میزان ارزش انسان و زاد و توشه آخرت است - به دو روایت اشاره مى شود. 1- پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در روایت کوتاه و پرمعنایى مى فرماید: «تَمامُ التَّقْوى اَنْ تَتَعَلَّمَ ما جَهِلْتَ وَ تَعْمَلَ بِما عَمِلْتَ»; تقواى کامل به دو چیز تحقّق مى یابد: نخست اینکه، آنچه نمى دانى و بدان ناآگاهى فراگیرى; و دیگر اینکه، به آنچه مى دانى جامه عمل بپوشانى.(1) بر اساس این روایت، ندانستن عذر تلقّى نمى شود، بلکه انسان موظّف است آنچه را نمى داند بیاموزد و سپس به آن عمل کند. در روز قیامت به کسانى که مى گویند نمى دانیم، خطاب و عتاب مى شود که چرا یاد نگرفتید؟!(2) 2- حضرت على(علیه السلام) نیز در روایت کوتاه و جالبى مى فرماید: «مَنْ مَلِکَ شَهْوَتَهُ کانَ تَقِیّاً»; کسى که مالک شهواتش باشد با تقوا است.(3) انسان با تقوا مالک غضب، شهوت، حبّ جاه و مقام، حبّ شهرت جناح گرایى و... است و بر همه این امور تسلّط دارد. این دو روایت تعریف زیبا، جامع و قابل فهمى از تقوا را به ما ارائه مى دهد و باید سعى کنیم با رعایت و تحقق بخشیدن به این دو روایت شریف - مخصوصاً در ماه مبارک رمضان که ماه تقوا و خودسازى است - برات بهشت و بهترین زاد و توشه سفر آخرت را کسب کنیم و خود را به تقواى الهى زینت ببخشیم. * * *
1- میزان الحکمه، باب 4173، حدیث 22179.2- بحارالانوار، جلد 2، صفحه 29 و 180 و جلد 7، صفحه 285. 3- میزان الحکمة، باب 4173، حدیث 22174. |