پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29345
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/21 ساعت 10:15 ص توسط جواد قاسم آبادی


فصل بیست و ششم:

  ?بیست و ششمین مثال: مثال والایى براى خداوند
 

خداوند در آیه شریفه 60 سوره نحل مى فرماید: «لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلّهِ الْمَثَلُ الاَْعْلى وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»; براى آنها که به سراى آخرت ایمان ندارند، صفات زشت است; و براى خدا، صفات عالى و او قدرتمند و حکیم است.

  ?دورنماى بحث
 

همان گونه که در بحث هاى قبل گذشت هدف از «امثال القرآن»، بیان مسایل عقلى و پیچیده در قالب مسایل حسّى و قابل درک همگان است; زیرا قرآن مجید براى همه است; یعنى همانطور که آگاه ترین دانشمندان، مخاطب آیه هاى قرآن هستند، بى سوادترین مسلمانان نیز مخاطب آن هستند.

در مورد آیه مذکور در بین مفسّران اختلاف است که آیا از مثل هاى قرآن است یا خیر؟

علّت این اختلاف آن است که مفسّران براى آیه شریفه دو تفسیر بیان کرده اند بنابر یکى از آن دو، آیه شریفه از امثال القرآن به شمار مى رود که به منظور نشان دادن آن به ذکر هر دو تفسیر مى پردازیم.

  ?تفسیر اوّل
 

طبق تفسیر اوّل کلمه «مَثَل» به معناى صفت آمده است; یعنى کسانى که ایمان به قیامت ندارند، صفات زشت و بد و ناپسندى دارند و حقیقت هم همین است; زیرا کسانى که ظلم مى کنند، رشوه مى گیرند، دروغ مى گویند، مرتکب قتل نفس مى شوند و... بى شک به روز قیامت اعتقادى ندارند وگرنه مرتکب چنین گناهانى نمى شوند.

قرآن مجید در آیه 4 سوره مطفّفین، درباره کم فروشان مى فرماید: «اَلا یَظُنُّ اُولئِکَ اَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْم عَظیم»; آیا آنها (کم فروشان) گمان نمى کنند که در روزى بزرگ برانگیخته مى شوند؟!

بنابر آیه، علّت کم فروشى کم فروشان بى اعتقادى آنها به روز قیامت است وگرنه کم فروشى نمى کنند!.

آرى; کسانى که اعتقاد و ایمان به روز آخرت ندارند، صفات بد و زشتى دارند. از این رو، انسان باید تحت کنترل و برنامه اى باشد وگرنه بسیارند کسانى که دست به هر جنایتى مى زنند و براى به دست آوردن کمترین سودى، بزرگترین جنایت را مرتکب مى شوند.

وَ لِلّهِ الْمَثَلُ الاَْعْلى: و براى خداوند صفات والا و عالى است; چون او هم قدرتمند و شکست ناپذیر است و هم حکیم و با برنامه.

انسان هاى به ظاهر قدرتمند، معمولاً انسان هاى حکیمى نیستند و از قدرت خود استفاده ناشایست مى کنند.

قدرت، آفت هاى فراوانى دارد که از جمله آنها، بى توجّهى به حساب و کتاب و کارهاى حکیمانه است; ولى خداوند قدرتمند - که بالاترین قدرت را داراست - حکیمى مطلق است.

در نتیجه بر اساس این تفسیر، آیه شریفه از امثال القرآن به شمار نمى رود.

  ?تفسیر دوم
 

طبق تفسیر دوم کلمه «مَثَل» در آیه شریفه همان معناى لغوى خود را داراست.

کسانى که به روز قیامت ایمان ندارند و معاد را - چه در عقیده و چه در عمل - نپذیرفته اندمثل هاى بدى دارند; مانند همان مثال هایى که در قرآن مجید براى آنها ذکر شده است.

مثالى که در آیه 17 سوره بقره درباره منافقان بیان شده است از این جمله است; در این مثال خداوند مى فرماید: «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا اَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فى ظُلُمات لا یُبْصِرُونَ»; مثل آنان ]منافقان [همانند کسى است که آتش افروخته اند ]تا در بیابان تاریک، راه خود را بیابند[; ولى هنگامى که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند ]طوفانى مى فرستد [و آن را خاموش مى کند; و در تاریکى هاى وحشتناکى که چشم کار نمى کند، آنها را رها مى سازد.(1)

و نیز همانند مثلى که در آیه 176 سوره اعراف آمده است که در آن آیه، خداوند انسانهاى مشرک را به سگ هارى تشبیه کرده است که نه به دوستان خود احترام مى گذارد و نه به دشمنانش(2).

وَ لِلّهِ الْمَثَلُ الاَْعْلى وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ: ولى خداوند مثال هاى اعلى و والایى دارد اگرچه هر مثالى براى خداوند در نظر گرفته شود ناقص است; زیرا مثال هاى ما از موجودات عالم امکان است و آنها همه محدود و ناقص هستند و روشن است که نمى توان ذات نامحدود کاملى را با موجودات محدود و ناقص به تصویر کشید و شاید آیه شریفه «فَلا تَضْرِبُوا لِلّهِ الاَْمْثالَ»(3) به همین مسئله اشاره دارد.

على رغم مطلب فوق، اگر بخواهیم مثالى براى خداوند بیان کنیم، آیه شریفه 35 سوره نور براى این امر شایسته تر است; چه اینکه در آن آیه خداوند به نور تشبیه شده است; زیرا در عالم آفرینش هیچ موجودى مفیدتر، بابرکت تر، لطیف تر و سریع تر از نور نیست. از این رو، براى خداوند مثل هاى زیبا و والا و اعلى است.

پرسش: برخى این سئوال در ذهنشان خطور مى کند که همه چیز را خداوند آفریده است، پس چه کسى خداوند را آفریده است؟

پاسخ: آرى; همه چیز را خداوند آفریده است، ولى هیچ کس خدا را نیافریده است; زیرا خداوند موجودى ازلى و ابدى است; یعنى همیشه بوده و خواهد بود. اصلاً، آفریده نشده تا در پى آفریننده او باشیم. به منظور روشن شدن مطلب به مثال زیر - که امور معقول را در لباس محسوسات مى آورد - توجّه کنید:

دانشمندان مى گویند مبدأ تمام انرژى ها خورشید است; چه اینکه درخت هایى که منبع نور و گرما هستند، انرژى خود را از خورشید مى گیرند.

ذعال سنگها - که باقیمانده جنگلهاى دوران گذشته هستند - نیز معلول انرژى خورشید هستند. حتّى نفت - که اکنون از منابع مهم انرژى جهان است - منبع اصلى انرژى آن، خورشید است; زیرا مى گویند: نفت باقیمانده حیوان هاى گذشته است که در دل خاکها دفن شده اند و روشن است که حیوانات از گیاهان تغدیه مى شوند و گیاهان هم از نور آفتاب استفاده مى کنند.

توربینهاى بزرگ نیز که بر آبشارها نصب مى شوند و تولید انرژى برق مى کنند، انرژى خود را از خورشید مى گیرند بدین گونه که خورشید به دریاها مى تابد، آبها بخار مى شود، بخارها تبدیل به ابر مى گردد، ابرها بارانهاى بابرکت را نازل مى کنند، بارانها سیلابهایى به وجود مى آورند و سیلابها بر توربینها جارى مى شوند و در نتیجه تولید برق مى نمایند.

اما نیرو و انرژى آفتاب از خود اوست; یعنى از خارج انرژى به خورشید نمى رسد، بلکه انرژى از ذات خود خورشید مى جوشد.

حال، با اینکه خورشید یک مخلوق خدا است، اما منبع انرژى است و لازم نیست از جاى دیگرى انرژى او تأمین شود (با این مثال) روشن مى شود که خداوند متعال نیز ازلى و ابدى است و نیازى نیست که آفریننده اى داشته باشد و یا قدرت او از جایى تأمین شود.

در نتیجه بنابر تفسیر دوم آیه شریفه جزء «امثال القرآن» محسوب مى گردد.


1 و 2- شرح و تفسیر این مثل در اوایل کتاب به صورت مشروح گذشت.

3- سوره نحل، آیه 74.

  ?ارتباط آیه مَثَل با آیات قبل
 

در آیات قبل، یعنى آیات (57 و 58 و 59)، سخن از یکى از عادات و عقاید زشت اعراب جاهلى - که زنده به گور کردن دختران است - به میان رفته است.

در آیه (58 و 59) آمده است: «وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظیمٌ یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَیُمْسِکُهُ عَلى هُون اَمْ یَدُسُّهُ فِى التُّرابِ أَلاسآءَ ما یَحْکُمُونَ»; در حالى که هرگاه به یکى از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده است، صورتش ]از فرط ناراحتى[ سیاه مى شود; و به شدّت خشمگین مى گردد. به خاطر بشارت بدى که به او داده شده از قوم و قبیله خود متوارى مى گردد; ]و نمى داند[ آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! آگاه باشید که بد حکم مى کنند!.

با استفاده از دو آیه فوق درمى یابیم که عرب جاهلى از اینکه خداوند به آنها دخترى عطا مى کرد به شدّت ناراحت مى شدند. و این عمل براى همگان جاى بسى سؤال دارد.

  ?چرا عرب جاهلیّت دختران خود را مى کشت؟
 

مطالعات نشان مى دهد که منشأ امر فوق یکى از دو علّت زیر است:

1- آنها پسران را تولیدکننده ثروت و دختران را فقط مصرف کننده ثروت مى پنداشتند; چه اینکه در آن زمان دختران فعّالیت اقتصادى نداشتند و تولید کار نمى کردند، ولى پسران از راههاى مختلف نان آور خانواده بودند، از راه کار و تلاش هاى اقتصادى و یا از طریق راهزنى ها و سرقت ها و غارت ها و راههاى دیگر. به همین جهت، مى گفتند: دختر حقّ حیات و زندگى ندارد; ولى پسر چنین حقّى را داراست!.

2- تعصّب کر و کور; مى گویند بین اعراب جنگى رخ داد. قبیله پیروز، مردان، زنان و دختران قبیله شکست خورده را به اسارت گرفتند. در مدّتى که دختران در بند اسارت بودند، کم کم با جوانان قبیله فاتح ازدواج و عروسى کردند. مدّتى گذشت و جنگ به صلح انجامید. کار مبادله اُسرا آغاز شد; اما دخترانى که ازدواج کرده بودند، حاضر نشدند به قبیله خود بازگردند. این مسئله سبب شد تا خانواده هایى که دخترانشان به دامان آنها بازنگشتند و نزد شوهرانشان ماندند، مورد سرزنش دیگران قرار گیرند. یک نفر از این خانواده ها از فرط عصبانیّت به بتها قسم خورد که از این پس اگر خداوند دخترى به او بدهد، او را بکشد و زنده در گور بنهد تا شاهد چنین رسوایى نگردد!(1)

کم کم این بیمارى به دیگران نیز سرایت کرد و این گناه بزرگ تحت یک عنوان مقدّس رایج گردید; عنوان مقدّسى چون: «دفاع از ناموس»، یا «حفظ غیرت و حمیّت»، و مانند آن. همانگونه که امروزه نیز مرسوم است که جنایات بزرگ را با عنوان هاى مقدّس و مورد احترام انجام مى دهند; از جمله آنها اینکه غربى ها با تمسّک به شعار «حقوق بشر»، حقوق دیگران را پایمال مى کنند و یا تحت لواى «آزادى» انسان ها را به اسارت مى کشند و یا به نام «تمدّن» جنایاتى مرتکب مى شوند که انسانهاى ما قبل تاریخ هم نمى کردند!

خلاصه، به هر علّتى عرب عصر جاهلیّت به این گناه بزرگ آلوده بود; ولى با آمدن اسلام حیات بخش پرونده این جنایت بزرگ بسته شد و این دین نوپا به انسانیّت ارج نهاد و خدمت بزرگى به زنان کرد.

از سوى دیگر، همین عرب ها - که دختران را موجوداتى شوم مى دانستند و آنها را زنده به گور مى کردند - معتقد بودند که ملائکه و فرشتگان دختران خدا هستند و آنها را میپرستیدند تا رضایت الهى را جلب نمایند.

از این رو، در آیه 57 سوره نحل چنین آمده است: «وَ یَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ»; آنها ]در پندار خود[ براى خداوند دختران قرار مى دهند; - منزّه است خداوند ]از اینکه فرزندى داشته باشد[ - ولى براى خودشان، آنچه را میل دارند قائل مى شوند.

در این آیه خداوند با منطق خودشان با آنها سخن گفته است: که اگر دختران خوب هستند و آنها را فرزندان خدا مى پندارید; پس چرا وقتى خداوند دخترى به شما عنایت مى کند او را زنده به گور مى کنید; و اگر دختران بد هستند و بدین جهت آنها را مى کشید، پس چرا این موجودات بد را دختران خدا مى دانید!

البتّه این فکر جاهلى - که ملائکه زن هستند - اکنون هم کم و بیش در ذهن برخى از مردم وجود دارد. به همین جهت، به هنگام ترسیم ملائکه آنها را به شکل دختران مى کشند!


1- تفسیر نمونه، جلد 11، صفحه 270.

 

  ?دختر دسته گل است
 

متأسّفانه، هنوز در برخى از خانواده ها این تفکّرِ غلطِ جاهلى پس از قرنها وجود دارد و براى دختران ارزش را به مساوات پسران قائل نیستند و از شنیدن خبر تولّد دختر ناراحت مى شوند.

به منظور ردّ این گونه تفکّرات روایات فراوانى در منابع اسلامى وجود دارد که به دو نمونه از آن اشاره مى شود; باشد که به برکت این آیات و روایات باقیمانده این اندیشه هاى شوم برچیده شود.

1- رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با جمعى از اصحاب و یاران تازه مسلمان نشسته بودند، شخصى براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) خبر آورد که خداوند به آن حضرت فرزند دخترى عنایت کرده است. حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) از این خبر بسیار خوشحال گشت; ولى اصحاب تازه مسلمان - که هنوز رسوبات افکار جاهلى در اذهان آنها بود - از این خبر ناراحت گشته و چهره در هم کشیدند. پیام آور وحى(صلى الله علیه وآله) از این برخورد اصحاب ناراحت شد و خطاب به آنها فرمود: «ما بِکُمْ! رَیْحانَةٌ اَشُمُّها وَ رِزْقُها عَلَى اللّهِ»; شما را چه شده است که این گونه چهره در هم کشیده اید؟! دختر دسته گلى است که خداوند عنایت کرده است. من آن را مى بویم ]اگر کسى دسته گلى به شما بدهد، ناراحت و افسرده مى شوید؟[ رزق و روزى او هم بر خداوند است ]و از این جهت هم جاى نگرانى نیست[.(1)

چه بسا پسرانى که باعث سیه روزى پدران خود شدند و چه بسا دخترانى که باعث سرافرازى پدرانشان گردیدند. حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) تنها دختر حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) باعث فخر و مباهات پدر بود و نسل آن حضرت از اوست.

2- در ذیل آیه شریفه: «وَ اَمَّا الْغُلامُ فَکانَ اَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشینا اَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً فَاَرَدْنا اَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکوةً وَ اَقْرَبُ رُحْماً; و امّا آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند; و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد. از این رو خواستیم که پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاکتر و با محبّت تر به آن دو بدهد»(2) آمده است که خداوند به آن پدر و مادر به جاى این پسر ناصالح - که نزدیک بود والدین خود را از راه حق منحرف کند - دخترى عنایت کرد. دسته گلى که نه تنها باعث گمراهى والدین خود نگردید بلکه باعث فخر و مباهات آنان گشت; زیرا از نسل آن دختر مبارک 70 پیامبر به وجود آمد(1). آیا این دختر شوم و آن پسر خوب است؟

بنابراین، طبق آیه مَثَل، کافران به خدا و روز قیامت مثالهاى بدى دارند و سخنان زشتى مى گویند و معتقدند که خداوند فرزند دختر دارد، در حالى که چنین نیست، او نه فرزندى دارد و نه خود زاده شده است «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَد».

انسانها به دو جهت نیازمند فرزند هستند:

نخست اینکه، عمر انسان محدود است و براى بقاء نسل نیازمند فرزندانى است که نسل او را ادامه دهند.

دیگر اینکه، انسان همواره قوى و نیرومند نیست، بلکه زمان پیرى و ضعف فرا مى رسد و او نیازمند فرزندانى است که به هنگام ضعف و ناتوانى یاور او باشند.

ولى خداوندى که ازلى و ابدى است و مرگ براى ذات او بى معناست و همواره قوى و قادر مطلق است، هیچ نیازى به فرزند - چه پسر و چه دختر - ندارد.

علاوه بر همه اینها فرزند داشتن لازمه جسمانیّت است و بدیهى است که ذات حق، جسم نیست «تَعالَى اللّهُ عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً کَبیراً».

* * *


1- وسایل الشیعه، جلد 15، صفحه 102.

2- سوره کهف، آیه 80 و 81.

3- نورالثقلین، جلد 3، صفحه 286 و 287 (به نقل از تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 504).

  ?فصل بیست و هفتم:

  ?بیست و هفتمین مثال: بت پرستان و خداپرستان
 

خداوند در آیه شریفه 75 سوره نحل در بیست و هفتمین مثل مى فرماید:

«ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى شَىْء وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَووُنَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ»; خداوند مثالى زده است: برده مملوکى را که قادر بر هیچ چیز نیست; و انسان ]با ایمانى[ را که از جانب خود، رزقى نیکو به او بخشیده ایم، و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق مى کند; آیا این دو نفر یکسانند؟! ستایش مخصوص خداست ولى اکثر آنها نمى دانند.

  ?دورنماى بحث
 

آیه مَثَل به گفتگو از بت پرستان و مؤمنان پرداخته است. خداوند بت پرستان را به بردگانى تشبیه کرده است که هیچ مال و سرمایه اى ندارند و در تصمیم گیرى خود آزاد نیستند; ولى مؤمنان علاوه بر آنکه داراى سرمایه اى از ناحیه خداوند هستند، دیگران را نیز در سرمایه خود سهیم مى دانند.

  ?ارتباط آیه مثل با آیات قبل
 

در آیات قبل از بت پرستى سخن به میان رفته است و اینکه چرا بت پرستان به پرستش موجوداتى پرداخته اند که هیچ مشکلى را از آنها حل نمى کنند، در حالى که انسان عاقل باید کارهایش هدفدار باشد.

از این رو، در آیه 73 همین سوره آمده است: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ شَیْئاً وَ لا یَسْتَطیعُونَ»; آنها (بت پرستان) غیر از خدا، موجوداتى را مى پرستند که هیچ رزقى را براى آنان از آسمانها و زمین در اختیار ندارند; و توان این کار را نیز ندارند.

  ?انگیزه پرستش
 

عبادت و پرستش باید بر اساس انگیزه اى باشد. یکى از انگیزه هاى پرستش خداوند قادر متعال، مسئله «شُکر مُنعِم» است; یعنى انسان وقتى به خود و اطرافش مى نگرد، خود را غرق در نعمتهاى متعدّد مى بیند; نعمت چشم، گوش، دست، پا، تفکّر و اندیشه، آسمان، زمین، خورشید، هوا، درختان، جنگل ها، و مانند آنها، و در مى یابد که این نعمت ها را خود به خویشتن نداده، بلکه از ناحیه دیگرى است. از این رو، وجدان انسانى به او حکم مى کند تا از مُنعِم (شخصى که این نعمت ها را در اختیار انسان نهاده است) تقدیر و تشکّر کند.

آیا تشکّر از مُنعم بدون معرفت و شناخت او ممکن است؟ اینجاست که شکر منعم سبب معرفة الله مى شود.

بنابراین، یکى از انگیزه هاى پرستش، شکر نعمت هایى است که خالق به مخلوقات داده است.

حال، اگر معبودى در زندگى انسان هیچ اثرى نداشته باشد و نه تنها فایده اى به عابد خود نرساند، بلکه از خویشتن نیز نتواند دفاع کند و نیازمند حمایت دیگران باشد، آیا چنین معبودى سزاوار پرستش است؟! بى شک عقل انسان این پرستش را نمى پذیرد.

البتّه بت پرستان، بتان خویش را خالق موجودات نمى دانستند، بلکه بنا بر نصّ قرآن اگر در مورد خالق آسمانها و زمین از آنها سئوال مى شد، در پاسخ خداوند را به عنوان خالق معرّفى مى کردند(1) نه بتان ناتوان خود را. بنابراین آنها در توحید خالقیّت مشرک نبودند; همانگونه که خداوند را نیز تنها رازق مى دانستند.(2)

بى شک سخن بت پرستان باطل است و عدم صحت آن بسیار روشن است.

بتهایى که توان حل مشکل خویش را ندارند، چگونه مى توانند مشکلات دیگران را برطرف کنند؟

بنابر نصّ قرآن کریم، حضرت ابراهیم بت شکن پس از داستان شیرین و آموزنده شکستن بتها، به بت پرستان فرمود: «اَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ اُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ اَفَلا تَعْقِلُونَ»; آیا جز خدا چیزى را مى پرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد، و نه زیانى به شما مى رساند؟! اُف بر شما و بر آنچه جز خدا مى پرستید! آیا اندیشه نمى کنید ]و عقل ندارید[؟!(3)

پس انسان عاقل در مقابل چنین بت هایى سر تسلیم فرو نمى آورد و آنها را عبادت نمى کند.

در پى این آیه که خداوند انسان را از پرستش بتان نهى کرده، آیه مَثَل مطرح شده است.

 


1- این مطلب در آیات متعدّدى از قرآن مجید آمده است; آیه 61، سوره عنکبوت، آیه 25، سوره لقمان; آیه 38، سوره زمر; آیه 9 و 87، سوره زخرف از جمله این آیات است.

2- از جمله آیه 24 سوره سبأ دلالت بر این امر دارد.

3- سوره انبیاء، آیه 66 و 67.

 

 

 








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ