پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29345
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/21 ساعت 10:16 ص توسط جواد قاسم آبادی


شرح و تفسیر آیه مثل

آیه شریفه مَثَل در صدد است تا بین یک مؤمنِ خداپرست و یک مشرکِ بت پرست تمیز دهد. بت پرستان به برده ها و غلامان و کنیزانى تشبیه شده اند که از خود هیچ اختیارى نداشته و همواره در اختیار مولاى خود هستند; نه مالک مال و سرمایه اى هستند و نه قدرت تصمیم گیرى دارند، بلکه حتّى بعضى از مالکان به خود اجازه مى دادند که به هنگام غضب و ناراحتى برده هاى خود را بکشند.

آنها معتقد بودند که مى توانند هرگونه تصرّفى در اموال خویش بنمایند. انسانِ بت پرستِ مشرک همانند چنین برده مملوک، فاقد اختیار و اراده است.

امّا انسانِ مؤمنِ خداپرست، بسان انسان آزادى است که خداوند به او روزى داده است; روزى نیک و خوش، و نه تنها خود از آن بهره مى گیرد، بلکه در آشکار و پنهان از آن انفاق مى کند و دیگران را نیز از آن بهره مند مى سازد.

آیا این دو مساوى هستند؟ بى شک مساوى نیستند. آنچه که بت پرستان را به این کار کشانده است، جهل و نادانى آنهاست.

  ?پیام هاى آیه

  ?1- برده دارى در اسلام

آیا برده دارى کار شایسته اى است؟

آیا وجدان بشرى اجازه برده دارى را مى دهد؟

چرا اسلام به هنگام ظهورش همه بردگان را آزاد نکرد و برده دارى را لغو ننمود؟

چرا در فقه اسلامى احکام مخصوصى درباره بردگان به چشم مى خورد؟

چرا بردگان و انسان هاى آزاد از حقوق انسانى برخوردار نیستند؟

در آخرین سئوال آیا برده دارى با روح اسلام - که دین فطرى است - سازگار است؟

پاسخ: نگارنده جواب سئوالات فوق را در کتاب مستقلّى به نام «اسلام و آزادى بردگان» و همچنین در «تفسیر نمونه»(1) به طور مشروح بیان کرده است; لیکن به مجال بحث اجمالاً به آن مى پردازیم.

آزادى بردگان یکى از اهداف مهم دین نجاتبخش اسلام بود و این کار به تدریج و با گذشت زمان محقّق شد; ولى باید توجّه داشت که اگر مسئله ناهنجارى در یک جامعه ریشه بدواند و مدّتها بدان عمل شود، نمى توان در مدّت کوتاه آن را ریشه کن نمود، بلکه براى از بین بردن آن باید تدریجاً اقداماتى نمود، در غیر این صورت مشکلات عظیمى را به بار خواهد آورد.

اگر پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)، در ابتداى ظهور اسلام، برده دارى را به یکباره لغو مى کرد و مسلمانان برده هاى فاقد ثروت و سرمایه را آزاد کرده، از خانه هاى خود مى راندند، مشکلات مختلفى پدید مى آمد; به گونه اى که بسیارى از آنان از گرسنگى مى مردند و یا برخى از آنها مرتکب گناهان مهم اجتماعى همچون سرقت، زنا، لواط و مانند آن مى شدند و خلاصه شیرازه جامعه را بر هم مى زدند; بنابراین آزادى یکباره بردگان، کار صحیحى نبوده است.

بدین جهت، اسلام برنامه آزادى تدریجى آنها را پایه گذارى کرده تا بردگان به تدریج آزاد گردیده، جذب جامعه اسلامى شوند.

از این رو، اسلام ابتدا سرچشمه هاى بردگى را در آینده بست تا از آن به بعد برده هاى جدیدى گرفته نشوند. تنها یک راه برده گیرى باقى ماند که آن هم اُسراى جنگى بودند. در این مورد نیز اسلام آن را قابل تبدیل با چیزهاى دیگرى دانست; یعنى به مسلمانان اجازه داده شد که اسیران جنگى را - مجّانى یا غیر مجّانى - آزاد کنند. از سوى دیگر، بر آزادى بردگان تأکید و سفارش کرد و براى آن ثواب و اجرهاى فراوانى بیان کرد.(2) بدین صورت بود که مسلمانان به آزادى بردگان تشویق شدند.

به همین منظور، در برخى از روایات آمده است که حضرت على(علیه السلام) از راه درآمدهایى که از دست رنج خویش به دست مى آورد، یک هزار برده را آزاد کرد «اَعْتَقَ اَلْفَ عَبْد مِنْ کَدِّ یَدِه»(3).

در روایت دیگرى آمده است که: یکى از کنیزان امام حسن(علیه السلام) شاخه گلى به آن حضرت داد حضرت آن گل را بوئید و فرمود: «اَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللّه; تو را در راه خدا آزاد کردم». شخصى گفت: آقا! به خاطر یک گل برده اى را آزاد کردید! حضرت فرمود: «اَدَّبَنَا اللّهُ تَعالى; خداوند ما را چنین تعلیم داده است».(4)

همچنین اسلام براى آزادى مطلق بردگان، کفّاره بسیارى از گناهان را آزادى آنها اعلام کرده است.

مثل اینکه اگر شخصى عمداً روزه خود را باطل کند، علاوه بر قضا باید کفّاره اى نیز بپردازد. یکى از چیزهایى که به عنوان کفّاره مطرح شده است، آزادى یک برده در راه خداوند است و یا در مورد تخلّف از قسم، عهد و نذر نیز آزادى برده یکى از کفّارات معیّن شده است.

بدین ترتیب با برنامه دقیق اسلام، آزادى تدریجى بردگان تحقّق یافت; یعنى صدها سال قبل این اینکه دنیا اعلامیه آزادى بردگان را صادر کند، اسلام برنامه آزادى تدریجى آنها را طرّاحى و عملى ساخت.


1- این بحث در مجلدهاى مختلف تفسیر نمونه مطرح شده است; ولى عمده آن در جلد 21، صفحه 412 به بعد آمده است.

2- به کتاب وسایل الشیعه، جلد 16، ابواب العتق، باب اوّل مراجعه کنید.

3- بحارالانوار، جلد 41، صفحه 43.

4- مسند الامام المجتبى(علیه السلام) صفحه 702.

  ?2- بردگى هاى مدرن

قرآن مجید انسانهاى مؤمن را آزاد و مشرکان بت پرست را اسیر و برده مى شناسد. از این تعبیر درمى یابیم که بردگى و اسارت منحصر در معناى معروف آن نیست، بلکه انواع و اقسام دیگرى نیز دارد; بردگى شهوات، بردگى هوى و هوس، بردگى پول و ثروت، بردگى جاه و مقام و دیگر اقسام بردگى هاى مدرن.

ابن عبّاس مى گوید: «اوّلین درهم و دینارى که بر روى زمین سکّه زده شد، شیطان به آن نگاهى کرد، سپس آن دو را لمس نموده و بوسید، سپس روى چشمانش گذاشت و بعد روى سینه اش قرار داد و گفت: «أنْتَما قُرَّةُ عَیْنى وَ ثَمَرَةُ فُؤدى ما اُبالى مِنْ بَنى آدَمْ اِذا اَحَبُّوکُما اَنْ لا یَعْبُدُوا وَثَناً»; اى نور چشم من و اى میوه دل من، اگر فرزندان آدم شما را پرستش کنند باکى نیست که دیگر بتها را نپرستند.(1)

یعنى بتِ پول و ثروت و بردگىِ مال و منال دنیا، به مراتب خطرناک تر از بردگى مرسوم است.

دنیاى امروز که اعلان آزادى بردگان و الغاى برده دارى نمود، در واقع شکل برده دارى را عوض کرده است، ولى بردگى هنوز به گونه اى دیگر وجود دارد.

قدرت هاى بزرگ جهان در توجیه جنایات خود صریحاً مى گویند: این جنایات مقتضى منافع ماست; اگر جنگ و خونریزى و کشت و کشتار و اختلاف و تفرقه نباشد، کارخانه هاى اسلحه سازى ما تعطیل مى شود. آیا این بت پرستى نیست؟

آیا اینان اسیر و برده پول و ثروت نیستند؟!

اشخاصى هستند که اگر تجمّلات زندگى آنها مهیّا نباشد، عزا مى گیرند! اینها اسیر واقعى هستند.


1- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 137.

 

  ?حضرت یوسف(علیه السلام) انسانى آزاده
 

از قرآن مجید استفاده مى شود که نه تنها همسر عزیز مصر، زلیخا، بلکه تمام زنان اشراف و بزرگان آن دیار، حضرت یوسف(علیه السلام) را به اطاعت از زلیخا و برآورده کردن خواسته هاى شیطانى اش تشویق مى کردند; از این رو، در کلام یوسف(علیه السلام)آمده است: «رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا یَدْعُونَنى اِلَیْهِ; پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اینها مرا به سوى آن مى خوانند».(1)

امّا در اینکه آنها چه مى گفتند، احتمالات مختلفى وجود دارد. شاید یکى مى گفت: «یوسف! تو جوانى، و زلیخا هم زن زیبایى است; چرا تسلیم او نمى شوى؟!» و دیگرى مى گفت: «اگر جمال و زیبایى زلیخا را نمى خواهى، دست کم به خاطر نفوذ و مقامى که دارد، تسلیم او شو تا تو هم صاحب مقام گردى»! و سومى مى گفت: «اگر به فکر هیچ یک از این دو نیستى، از کینه و حسّ انتقام جویى زلیخا بترس که او زن کینه توزى است»!.

اما یوسف آزاده در مقابل تمام این وسوسه ها که در لباس هاى به ظاهر زیبا و جذّابى مطرح مى شد، ایستادگى و مقاومت کرد و خطاب به خداى خویش، که تنها و تنها عبادت و بندگى او را مى کرد عرض کرد: «زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اینان مرا به سوى آن مى خوانند».

خدایا! این زنان آلوده مرا به اسارت هوى و هوس دعوت مى کنند; ولى من دوست دارم که آزاد باشم اگرچه این آزادى از شهوات در پشت میله هاى زندان به دست آید. پشت میله هاى زندان نزد من خوشایندتر است از اسارت نفس سرکش! ولى اى خداى بزرگ از این امتحان سخت به تنهایى برنمى آیم و محتاج کمک و عنایت تو هستم; کمکم کن! اگر دستم را نگیرى در دام آنان گرفتار خواهم شد.

خداوند به یوسف آزاده کمک کرد و آزادى را در پشت میله هاى زندان به او عنایت کرد این آزادمرد، به زندان رفت; ولى زندانى توأم با سربلندى و افتخار، زندانى که مقدّمه حکومت و سلطنت و اثبات پاکدامنى آن حضرت گردید.

اگر حضرت یوسف(علیه السلام) به زندان نمى رفت، تعبیر خواب پیش نمى آمد; اگر تعبیر خواب پیش نمى آمد، از اتّهامات مبرّى نمى گشت و مقرّب درگاه سلطان نمى شد و عاقبت به حکومت دست نمى یافت.

پروردگارا! ما همه به نوعى اسیر هوى و هوس و شهوات هستیم; ولى دوست داریم از این بردگى نجات یابیم. تو خود به ما کمک کن تا رهایى یابیم!


1- سوره یوسف: آیه 33.

2- منهج الصادقین، جلد 5، صفحه 212.

  ?على(علیه السلام) آزادمردى دیگر
 

یکى از تفسیرهایى که مفسّران در آیه مثل براى مؤمن آزاده بیان کرده اند، وجود مبارک آزادمرد جهان اسلام، حضرت على(علیه السلام) است.(1) آرى; او از بردگى هوى و هوس و پول و ثروت آزاد بود. هرچه داشت در راه خدا انفاق مى کرد، حتّى در حال نماز نیز از انفاق باز نمى ماند.

وى که از پسِ مظلومیتّ، پس از سالیانى سکوت و خانه نشینى به حکومت ظاهرى رسیده است. اکنون زمامدار پرقدرت مسلمانان است. برادرش عقیل - که فردى عائله مند و فقیر است - از مدینه به سوى مرکز حکومت، کوفه، حرکت مى کند تا سهم بیشترى از بیت المال نصیبش گردد حضرت سفره غذا را بر روى پشت بام مى اندازد; اما این سفره مانند سایر سفره هاست و هیچ شباهتى با سفره هاى رنگین پادشاهان و امیران ندارد. بدین جهت، عقیل غذائى نمى خورد و به برادر خود مى گوید: «این غذاها با معده من سازگار نیست»! مشکل مرا حل کن تا به مدینه برگردم.

حضرت على(علیه السلام) فرمود: «برادر بازار کوفه از اینجا پیداست. درون مغازه ها اشیاى قیمتى و ارزشمند فراوانى است. بیا هر دو به بازار برویم و مغازه اى را سرقت کنیم و شما هر چقدر مى خواهى بردار!

عقیل گفت: «برادرجان مگر ما دزد و سارق هستیم که دست به چنین کارى بزنیم»؟!

على(علیه السلام) فرمود: «مگر پرداختن وجه اضافى از بیت المال به تو دزدى نیست»؟!

على آزاده به برادرش پیشنهاد دیگرى مى دهد و مى فرماید: «شنیدم قافله اى به سوى کوفه مى آید. هردو با شمشیرهاى برهنه در کمین کاروان مى مانیم و ناگهان بر آنان یورش مى بریم; تو آنچه نیازدارى از کاروان بردار»!

عقیل گفت: «برادرجان مگر ما راهزن هستیم که دست به چنین کارى بزنیم»!

على(علیه السلام) فرمود: «پرداخت از بیت المال نیز نوعى دزدى و سرقت است، پس چرا مرا به آن مى خوانى»؟!(1)

سپس على(علیه السلام) آهن گداخته اى را نزدیک دست برادر برد - که شرح آن در مباحث گذشته بیان شد - عقیل که دید این فرمانرواى آزاده راضى نیست لحظه اى از خطّ عدالت خارج شود. برخاست و رفت.

در طول تاریخ عالم بشریت کجا سراغ دارید که برادرى قدرتمند و اختیاردار خزانه کشور، براى حفظ عدالت این گونه با برادرش رفتار کند!

خدایا به مسئولین ما توفیق ده که همانند امیر آزادگان، آزاده باشند و همواره «ضوابط» را بر «روابط» مقدّم بدارند.

* * *


1- بحارالانوار; جلد 9 (چاپ تبریز)، صفحه 613، (به نقل از داستان راستان، جلد اوّل، صفحه 130، داستان 38).

  ?فصل بیست و هشتم

  ?بیست و هشتمین مثال: مشرک و مؤمن
 

خداوند در آیه شریفه 76 سوره نحل در بیست و هشتمین مثل با مقایسه بین مشرک و مؤمن مى فرماید: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ اَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلى شَىْء وَ هُوَ کَلٌّ عَلى مَوْلیهُ اَیْنَما یُوَجِّهْهُ لاَیأْتِ بِخَیْر هَلْ یَسْتَوى هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراط مُسْتَقیم»; خداوند مثالى زده است: دو نفر که یکى از آن دو، گنگ مادرزاد است; و قادر بر هیچ کارى نیست; و سربار صاحبش مى باشد; او را در پى هر کارى بفرستد، خوب انجام نمى دهد; آیا چنین انسانى، با کسى که امر به عدل و داد مى کند، و بر راهى راست قرار دارد، برابر است؟!

  ?دورنماى بحث
 

این آیه شریفه مَثَل نیز در صدد مقایسه انسان مؤمن با افراد مشرک است. آیه در مثالى جالب و زیبا و دقیق این دو را به گونه اى مقایسه مى کند که هیچ کس نمى تواند انکار کند که آن دو مساوى نیستند، مخصوصاً، با توجه به صفاتى که در آیه فوق براى مشرک بیان گردیده است، مؤمن اصلاً قابل مقایسه با مشرک نیست.

  ?شرح و تفسیر
 

وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ: در این مثال که مشرکان و مؤمنان با یکدیگر مقایسه شده است، خداوند دو نفر را در نظر گرفته است; نفر اوّل - که مثال مشرک است - داراى پنج ویژگى است که بدان اشاره مى شود:

1- «اَحَدُهُما اَبْکَمُ»; اوّلین ویژگى این انسان این است که «ابکم: گنگ» است. عرب براى انسان «لال و گنگ» دو واژه دارد، نخست «اَخْرَص» و دیگرى «اَبْکَم». اخرص به گنگى اطلاق مى شود که در بدو تولّد لال نبوده است، بلکه در طول زندگى بخاطر حادثه اى قدرت سخن گفتن را از دست داده است; ولى به کسانى که از بدوِ تولّد از این نعمت بزرگ الهى محروم بوده اند، «ابکم» مى گویند.

برخى از اهل لغت نیز علاوه بر مطلب مذکور گفته اند: «ابکم به انسان گنگ مادرزادى گفته مى شود که گنگى او سرچشمه اش ضعف قواى عقلانى و عقب ماندگى ذهنى او باشد». بنابراین، «ابکم» کسى است که مغز ناتوانى دارد و بر اثر آن گنگ و لال به دنیا آمده است، که قرآن شخص مشرک را گنگ مادرزاد مى شناساند.

2- «لا یَقْدِرُ عَلى شَىْء»; دومین ویژگى این انسان، این است که توانایى بر هیچ چیز ندارد; هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى ضعیف و ناتوان است.

3- «وَ هُوَ کَلٌّ عَلى مَوْلیهُ»; ویژگى دیگر چنین انسانى، عدم استقلال و سربار بودن اوست; یعنى این برده سربار مولایش است. معمولاً، برده داران بردگان خود را براى حل مشکلات خود نگهدارى مى کنند; ولى برده مورد مثال نه تنها کار تولیدى و خدماتى انجام نمى دهد، بلکه تنها مصرف کننده و سربار مولاى خویش است.

4- از عبارت بالا درمى یابیم که چنین شخصى برده است و انسان آزاد نیست. به عبارتى، او تعلّق به دیگرى دارد و از خود هیچ گونه اختیارى ندارد.

5- «اَیْنَما یُوَجِّهْهُ لاَیأتِ بِخَیْر»; آخرین ویژگى او، این است که در پى هر کارى برود شکست خورده و ناکام برمى گردد.

بنابراین، شخص مشرک به فردى مى ماند که:

1- برده است و فاقد اختیار;

2- گنگ و لال است آن هم گنگ مادرزاد;

3- قدرت بر انجام هیچ کارى ندارد;

4- سربار مولاى خویش است;

5- در همه کارهاى خود شکست خورده و ناکام است.

هَلْ یَسْتَوى هُوَ وَ مَنْ...: آیا چنان انسانى با ویژگى هاى پنجگانه اى که ذکر شد، با انسانى که شرح صفات او خواهد آمد، مساوى است؟

انسان دیگر (مؤمن) که به توصیف آن خواهیم پرداخت داراى دو ویژگى ممتاز و بارز است:

1- «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»; نخستین ویژگى انسان دوم این است که همواره به عدالت و قِسط امر مى کند; این انسان نه تنها خود عادل است و به عدالت عمل مى کند، بلکه دیگران و جامعه را نیز به عدالت فرامى خواند; یعنى شخصیّتى است داراى مدیریّت و فرماندهى. بدین جهت، مردم را با امر و نهى به عدالت دعوت مى کند.

2- «وَ هُوَ عَلى صِراط مُسْتَقیم»; این انسان علاوه بر آن که عادل است و دیگران را نیز بدین کیش مى خواند، بر جادّه مستقیم و صاف قدم مى گذارد.

عدّه اى خواهان تحقّق عدالت در جامعه هستند; امّا چون از راه صحیح و راست وارد نمى شوند، تئورى عدالت خواهانه آنها سر از ظلم و بیداد درمى آورد. شاید بتوان در میان کمونیست ها چنین افرادى را یافت که واقعاً خواهان اجراى عدالت باشند; لیکن چون راه کج و ناصحیحى را براى تحقّق این امر انتخاب کرده اند، پس از هفتاد سال تبلیغِ کمونیست، سر از ظلم ها و جنایات زیاد و بى سابقه اى درآوردند.

بنابراین، مثل مؤمن، مَثَل انسان عادل و عدالت خواه است که بر راه راست مى رود و مثل کافر و مشرک، مثل برده گنگِ فاقد اختیار و... است.

آیا مؤمن و مشرک مساوى هستند؟ بى شک احدى عدم مساوات این دو را انکار نکرده است.

 


 







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ