پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29342
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/21 ساعت 10:18 ص توسط جواد قاسم آبادی


فصل سى ام:
  ?سى امین مثال: کفران نعمت

خداوند متعال در سى امین مثل، در آیه شریفه (112و113) سوره نحل مى فرماید: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکان فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ وَ لَقَدْ جائَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَاَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ»; خداوند ]براى آنان که کفران نعمت مى کنند،[ مَثَلى زده است: منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود; و همواره روزیش از هرجا مى رسید; اما نعمت هاى خدا را ناسپاسى کردند; و خداوند بخاطر اعمالى که انجام مى دادند، لباس گرسنگى و ترس بر اندامشان پوشانید. پیامبرى از خودشان به سراغ آنها آمد، او را تکذیب کردند; از این رو عذاب الهى آنها را فرا گرفت، در حالى که ظالم بودند.

  ?دورنماى بحث

آیه شریفه مثل، سرنوشت کسانى را بررسى مى کند که در مقابل نعمت هاى فراوان و بى شمار خداوند سپاس نمى گویند. خداوند به سبب ناسپاسى، آنها را مستحق عذابى دردناک دانسته است.

  ?شرح و تفسیر

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً: قرآن مجید انسان هاى ناسپاس را به «قریه»(1) و آبادى مثال زده که این منطقه آباد به سبب نعمت هاى مادّى و معنوى داراى چهار ویژگى بوده است که آن نعمت ها بر اثر کفران و ناسپاسى نابود گردیدند.

1- «آمِنَةً»; اوّلین ویژگى این آبادى، امنیّت آن است; امنیّتى که مهم ترین نعمت خداوند بر بشر است و شاید به همین جهت خداوند این نعمت را بر نعمت هاى دیگر مقدّم داشته است.

حقیقتاً، اگر امنیّت نباشد، اقتصاد خوب و سالم محقّق نخواهد شد; فراگیرى علم و دانش امکان پذیر نخواهد بود; صنعت و تکنیک ممتاز به وجود نخواهد آمد; عبادت صحیح انجام نخواهد شد و خلاصه، هیچ چیز در یک محیط ناامن به درستى انجام نمى گیرد.

ملّت بزرگوار ایران زمان دفاع مقدّس(2) را فراموش نخواهند کرد که به هنگام جنگ، وقتى که تجاوز دشمن بعثى به شهرها کشیده شد، گاهى به هنگام نماز صداى آژیر خطر کشیده مى شد یا به هنگام خوردن سحرى یا افطارى آژیر خطر پیام ناامنى مى داد، در این وضعیّت ناامن انسان حالى براى عبادت پیدا نمى کرد و متوجّه نمى شد که چگونه تکالیفش را انجام مى دهد. بنابراین، مسئله امنیّت ارزش ویژه اى دارد که همه چیز حتّى عبادت در سایه آن امکان پذیر است.

هنگامى که حضرت ابراهیم(علیه السلام) به سرزمین خشک و سوزان مکّه قدم نهاد و در میان آن کوههاى خشن، خانه خدا را بنا نمود، براى آن شهر و اهل آن، دست به دعا بلند کرد که خداوند در آیه 126 سوره بقره، دعاى خلیل خود را چنین نقل مى کند: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ اَهْلَهُ مِنَ الَّثمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ»; پروردگارا! این سرزمین را شهر امنى قرار ده; و اهل آن را - که به خدا و روز قیامت، ایمان آورده اند - از ثمرات گوناگون، روزى ده.

در این جملات نورانى نیز ابراهیم خلیل اوّلین دعایى که براى اهل مکّه دراد تقاضاى امنیّت آن است. در دین مقدّس اسلام بزرگترین و شدیدترین مجازات ها براى کسانى است که امنیّت جامعه را بر هم مى زنند. از این رو، براى «محارب»، یعنى کسى که سلب امنیّت عمومى مى کند، مجازات شدیدى در نظر گرفته شده است که گاهى به اعدام مى رسد.

دزدان مسلّح - چه با اسلحه گرم و چه با اسلحه سرد - محارب هستند و باید به أشدّ مجازات برسند; همان گونه که کسانى که منطقه وسیعى را ناامن مى کنند «مفسد فى الارض» هستند و مجازات آنها اعدام است.(3)

2- «مُطْمَئِنَّةً»; ممکن است یک شهر آباد امنیّت داشته باشد; لیکن امنیّت آن متزلزل و ناپایدار باشد، و نیز ممکن است امنیّت پیوسته با ثبات و دوام است; آبادى امنى که در این آیه شریفه بدان اشاره شده است، امنیّت آن پایدار و با ثبات است.

3- «یَاْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانً»; همان گونه که گذشت همه چیز در سایه امنیّت امکان پذیر است; حتّى یک اقتصاد سالم و قوى. در این آبادى که امنیّت آن پایدار است، اقتصاد سالم و مفیدى وجود دارد که از هر سوى روزى مردم آن فرامى رسد.

4- «وَ لَقَدْ جائَتْ رَسُولٌ مِنْهُمْ»; خداوند حکیم در کنار نعمت هاى مادّى (امنیّت پایدار و اقتصاد سالم و قوى) نعمت معنوى نیز به آنان عنایت کرده است و آن پیامبرى معصوم و آگاه از خود آنهاست تا تعلیمات و دانش آنها را تکمیل گرداند.

مردم این آبادى - که این چهار ویژگى را دارند - در آسایش زندگى مى کنند; لیکن سپاس این همه نعمت الهى را نمى گویند.

فَکَفَرْتَ بِاَنْعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ: آرى; مردم چنین قریه اى به جاى شکرگزارى، کفران نعمت کردند; نعمت هاى الهى سبب تکبّر، غرور و خودخواهى آنها گردید. آنان به جاى استفاده صحیح از نِعَم الهى ظلم و ستم کردند و نتیجه این ناسپاسى عذاب الهى بود، خداوند طعم تلخ ناامنى و گرسنگى را به آنها چشاند، به گونه اى که امنیّت رفت و ناامنى آمد و دزدان، غارتگران، اراذل و اوباش بر مردم مسلّط شدند و در پى تزلزل امنیّت، اقتصاد آنها نیز متزلزل شد.

پرسش: چرا در آیه تعبیر به «اذاقها: به آنها چشانید» شده است، در حالى که این تعبیر مناسب لباس نیست، بلکه شایسته تر این است که بگوید: «لباس گرسنگى را بر آنها پوشانید» نه «چشانید». سرّ این تعبیر چیست؟

پاسخ: اینکه در آیه مثل کلمه «لباس» همراه با «اذاقها» به کار رفته است، دو نکته ظریف وجود دارد که بدان اشاره مى شود:

الف: همانطور که لباس سراسر بدن انسان را فرامى گیرد، در آیه مثل عذاب الهى نیز فراگیر بوده، تمام آن آبادى را در بر گرفته است.

ب: درباره جمله «اذاقها» باید توجّه داشت که براى انسان احساس و درک چیزها مراتبى دارد:

گاهى انسان آن را از ناحیه گوش درک مى کند; مثل اینکه صداى آتش را مى شنود و با شنیدن صداى آتش درک مى کند که آتش سوزى رخ داده است.

و گاهى آتش را مى بیند و آن را با چشم درک مى کند که این نوع درک نسبت به قبلى در مرتبه بالاترى است.

و گاهى آتش را لمس مى کند که این نیز نسبت به دو نوع بالا در مرحله بالاترى قرار دارد.

و گاهى انسان آن را مى چشد که این بالاترین درجه احساس است. علّت اینکه در آیه شریفه تعبیر به «اذاقها» شده است، بدین جهت است که بفهماند این مردم ناسپاس، با تمام وجود طعمِ تلخِ عذابِ الهى را درک کردند.

بِما کانُوا یَصْنَعُونَ: عامل این عذاب الهى در هر دو آیه شریفه، عمل خود مردم بیان شده است. بشر مرتکب اعمال ناهنجارى مى گردد که عکس العمل آن اعمال دامنگیر خود او مى شود اگرچه تحمّل پذیرش این موضوع تلخ براى او مشکل است.

به عنوان مثال، اگر نظام طبقاتى در کشورى تحقّق پذیرد و فقرا و گرسنگانى در آن جامعه یافت شوند که اغنیا و ثروتمندان به نیاز آنها توجّهى نکنند، امنیّت اقتصادى اغنیا از بین مى رود و این نیست مگر بخاطر بخل و خوددارى اغنیا از إنفاق و کمک به فقرا و نیازمندان.

از این رو، در روایتى آمده است: «اِذا بَخِلَ الْغَنِىُّ بِمَعْرُوفِهِ باعَ الْفَقیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ»; هرگاه ثروتمند در کارهاى شایسته (انفاق و مانند آن) بخل ورزد، فقیر آخرت خویش را به دنیایش مى فروشد.(4)

یعنى فقر، سبب دزدى و سرقت مى شود و در نتیجه موجب ناامنى جامعه مى گردد.

همچنین در روایت دیگرى آمده است: «سُوسُوا اَمْوالَکُمْ بِالصَّدَقَةِ; اموال و سرمایه خود را با صدقه در راه خدا حفظ کنید»;(5) یعنى راه حفظ اموال، نگهدارى همه آن نیست، بلکه باید قسمتى از آن را صدقه داد تا محفوظ بماند و آتش فقر باعث نشود که فقیر دست به ناامنى جامعه بزند.


1- «قریه» در استعمالات قرآن مجید به معناى روستا نیست، بلکه مطلق جاى آباد است; اعم از اینکه روستا باشد، یا شهر کوچک، و یا شهر بزرگ. بدین جهت، در زمان حضرت یوسف(علیه السلام) به پایتخت مصر نیز قریه گفته شده است.

2- جنگ ناخواسته حکومت بعثى عراق علیه ایران و دفاع مقدّس شیرمردان ایران اسلامى از سال 1359، دو سال پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى، شروع شد و هشت سال طول کشید.

3- مشروح حدّ شرعى محارب و مفسد فى الارض را در کتاب جواهر الکلام، جلد 41، صفحه 564 به بعد مطالعه فرمائید.

4- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 417 و نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 364.

5- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 146.

  ?پیام هاى آیه

1- عذابها و ناملایمات نتیجه کار خود ماست

از آیات مختلف قرآن مجید - مخصوصاً از دو آیه مذکور - درمى یابیم که عذاب هاى الهى و ناملایمات و گرفتارى هاى اجتماعى، نتیجه اعمال و کارهاى خود ماست و خداوند بخشنده مهربان، به هیچ کس ظلم و ستم روا نمى دارد.

در جامعه اى که عدّه زیادى از جوانان آن، وسایل ابتدایى و ساده زندگى و ازدواج را ندارند و از طرفى، عدّه اى بالاترین مهریّه و سنگین ترین جهیزیّه ها را براى ازدواج فرزندان خود در نظر مى گیرند و در عروسى هاى خود میلیونها تومان خرج مى کنند، در چنین جامعه اى اگر ناامنى ایجاد شود و فساد و فحشاء شایع گردد چه کسى عامل آن است؟ آیا جز خود افراد این اجتماع، مى توان دیگران را سرزنش کرد؟!

از این رو، قران مجید در آیه 41 سوره روم مى فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحرِ بِما کَسَبَتْ اَیْدِى النّاسِ لِیُذْیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»; فساد، در خشکى و دریا بخاطر کارهایى که مردم انجام داده اند آشکار شده است; خدا مى خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید ]به سوى حق [بازگرداند.

آرى; عامل تمام این گرفتارى ها و ناملایمات خود ما هستیم; پدرى که مرتّب در پى اندوختن مال و ثروت خویش است و به تربیت فرزندان و خانواده خویش نمى اندیشد، هنگامى که با فساد اخلاقى و ابتلاى فرزندانش به مواد مخدّر مواجه مى شود، جز خود چه کسى را مقصّر مى داند؟!

در زندان شهربانى تهران (سال 1342) که به همراه عدّه اى از شخصیّت هاى سیاسى و مذهبى دستگیر شده بودیم، از سلول هاى همجوار فریادهاى جگرخراشى به گوش مى رسید، ابتدا تصوّر مى شد که این، نوعى شکنجه روحى جهت از بین بردن مقاومت زندانیان است; ولى بعداً مشخّص شد که آن فریادهاى جگرخراش طبیعى بوده و از آنِ معتادانى است که زندانى شده اند و زمان استعمال موادّ مخدر آنها فرارسیده است و چون دسترسى به موادّ مخدّر ندارند، این گونه به خود مى پیچند! روشن است که این درد جانکاه نتیجه عمل خود آنهاست.

و اى کاش نتیجه همین بود و بس! افسوس که گاهى نتیجه هاى بسیار وحشتناک ترى دارد، به حدّى که گاهى از اوقات به ناموس فروشى مى رسد!

انسان هوس بازى عاشق دخترى مى شود، از هر راهى که وارد مى شود، موفّق نمى گردد تا اینکه برادرِ آن دختر را به اعتیاد مى کشاند. وقتى که کاملاً او معتاد مى شود، جیره او را قطع مى کند. این معتاد بى اراده که طاقت تحمّل درد اعتیاد را ندارد به دست و پاى آن انسان نما مى افتد و او مى گوید: «تنها راه رساندن مواد مخدّر به شما این است که خواهرت را همراهت بیاورى». بدینوسیله آن انسان هوسباز به مقصود شیطانى خود مى رسد! از ماست که بر ماست.

دشمن براى به دام انداختن جوانان کشور اسلامى ما از راههاى گوناگون، از جمله همین راه، استفاده مى کند; زیرا دشمن به خوبى مى داند جوانى که مبتلا به این مادّه خانمان سوز شود، دیگر از خود هیچ اراده و اختیارى ندارد و مى توان او را به هر کارى کشانید.

2- آیا «قریه» در مَثَل وجود خارجى داشته است؟

از آیه شریفه استفاده مى شود که این «آبادى» با ویژگى هاى چهارگانه اش وجود خارجى داشته است. بدین جهت، مفسّران به گفتگو پرداخته اند که این آبادى کجا بوده است؟

احتمالات مختلفى وجود دارد که در این نوشتار تنها به دو نمونه از آن بسنده مى شود:

1- برخى از مفسّران معتقدند: منظور از آن «منطقه آباد»، «شهر مکّه» بوده است(1). این شهر هم مصداق بارز امنیّت است و هم حقیقتاً، تمام نعمت ها و میوه ها در این شهر یافت مى شود، اگرچه خود بعضى از نعمت ها را دارا نیست; لیکن از هر مکان و شهر و کشورى نعمت هاى مادّى به سوى این شهر سرازیر مى گردد; نعمت هایى که در جاهاى دیگر کمتر یافت مى شود.

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هنگامى که از مکّه هجرت کرده، به مدینه آمدند، مکّه دچار خشکسالى و قحطى شد. شهرى که داراى امنیت پایدار و نعمت هاى مختلف و دربردارنده بزرگترین نعمت، وجود پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، بود بر اثر کفران نعمت و ناسپاسى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هفت سال دچار قحطى، خشکسالى، گرسنگى و ناامنى گردید. وضعیّت نامطلوب و سخت آنها به جایى رسید که پیامبر رحمت براى آنها از مدینه آذوقه فرستاد.

آرى; کفران نعمت و ناسپاسى در مقابل نعمت هاى الهى، عذاب الهى را در پى دارد و این از سنّت هاى خداوند به شمار مى آید. ناسپاسى در هر زمان و مکانى تکرار گردد، عذاب الهى نیز تکرار مى شود.

2- عدّه اى دیگر از اهل تفسیر بر این عقیده اند که منظور از آن «منطقه آباد»، «شهر سبأ» بوده است.(2) این شهر بنابر آنچه که در سوره سبأ آمده است، سرزمین بسیار آبادى بوده است. مردم این شهر سدّى به نام «مأرب» ساختند که به برکت آن، تمام شهر به یک باغ سرسبز تبدیل گشت. نعمت در این شهر آن قدر زیاد بود که هیچ مسافرى در سفرهاى خود نیازى به آذوقه نداشت; زیرا کافى بود که سبدى را روى سر بگیرد و در جادّه حرکت کند که در مدّت کوتاهى سبد او از میوه هاى درختانى که دو طرف جادّه قرار داشت پر مى شد. این شهر هم امنیّت پایدار داشت و هم نعمت فراوان; ولى مردم، راه کفران و ناسپاسى را انتخاب کردند و در مقابل این همه نعمت ناسپاسى کردند. خداوند به چند موش صحرایى فرمان نابودى آن شهر را صادر کرد. موش ها سدّ «مأرب» را - که یک سدّ خاکى بود - سوراخ کردند. آب کم کم از سوراخ ها بیرون آمد سوراخ ها رفته رفته بزرگتر مى شد تا اینکه در دل شب ناگهان سد شکست و تمام شهر را آب فرا گرفت، سیلاب عظیمى خروشید و تمام قصرها، زراعت ها، خانه ها، درختان، باغ ها را نابود گردانید. این شهر آباد به قدرى ویران شده که باقیمانده جمعیّت آن از شهر هجرت کردند!

در عصر و زمان ما نیز ثمره این کفران نعمت ها و ناسپاسى ها دیده شده است. اروپا قبل از جنگ جهانى دوم غرق در نعمت هاى فراوان بود، شهرهاى آباد، تمدّن پیشرفته، تکنیک قوى و... همه چیز در آن وجود داشت; ولى بر اثر کفران نعمت و ناسپاسى، دنیا مبتلا به جنگ جهانى دوم شد، تمام این نعمت ها از بین رفت; 30 میلیون قربانى و به همین تعداد مجروح و معلول به جاى ماند و قسمت عمده اى از اروپا طعمه آتش این جنگ گردید.

نتیجه اینکه کفران نعمت عذاب الهى را

بنابراین، این آیات و مثل هاى قرآنى براى ما انسان ها هشدارباشى است که خداوند و نعمت هاى مادّى و معنوى او را سپاس بگوئیم که بى شک:

شکر نمت نعمتت افزون کند *** کفر نعمت از کفت بیرون کند

* * *

 

«پایان جلد اوّل»

 

 بدنبال دارد.


1- تفسیر مجمع البیان، جلد 6، صفحه 390. و التبیان، جلد 6، صفحه 432.

2- تفسیر نمونه، جلد 11، صفحه 431.








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ