بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29340
کل یادداشتها ها : 182
قال الله الحکیم فى کتابه الکریم: «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصى کل شیئى عددا»انسان همانطورى که داراى اعضاء و جوارح مختلفى است، داراى غرائز و صفات متفاوتى است، مانند غضب و میل بطعام و دفاع از نفس و حب جاه و سایر لذائذ، و غریزه انتقام و عبودیت و ایثار و غیرها. و معلوم است که هر یک از آنها را باید در جا و محل خود بکار بندد و باندازه معینى مصرف کند، و الا موجب ضرر و چه بسا سبب هلاکتخواهد شد. و این بعلت بکار نبستن دستگاه منظم کننده قواى عقل و ادراک است، مثلا اگر شخصى در حال غذا خوردن بخواهد کاملا از لذت غذا بدون حد معین و مقدار ثابتى بهرمند گردد، مسلما به علت تکثیر در اکل و شرب میمیرد، و اگر کسى در اعمال غریزه جنسى از عقل پیروى نکند، بسبب زیادهروى خود را از پاى در آورده در آغوش مرگ مىخسبد. یکى از غرائز حب بخدا و رسیدن بکمال اطمینان و کامیاب شدن از لقاى خدا و وصول بمقام عز اوست، و تا انسان به این مطلوب نرسد آرام نمىگیرد، و براى وصول به این مقام نیاز بمجاهده با نفس اماره دارد، یعنى در هر لحظه باید مراقب بوده، کارى خلاف رضاى خدا از او سر نزند و کردارش صالح باشد. اخلاص در عمل صالح یگانه وسیله نیل بمقصود است. «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا»در هر قدمى که برمىدارد از تسویلات نفس و تزیینات ابلیس روى گردانیده، دل بخداى خود بسپارد و خواطر شیطانى را از ضمیر خود بدور ریخته، نفس متحرک و مواج و مضطرب خود را بیاد خدا آرام کند. این عمل احتیاج بمجاهده دارد، مجاهده با نفس و رسیدن بمنزل اخلاص، تا از مخلصین گردد، و در تمام کارها از عبادت و غیر آن در هیچ چیز غیر خدا را منظور و مقصود خود نداند، و صرفا کردارش خالصا لوجهه الکریم بوده باشد. چون انسان در هیچ حال از تهاجم افکار و خیالات وارده در قلب خالى نیست، حتى در حال سکوت و استراحت، خواطر بدون اختیار مانند سیل به دل انسان هجوم مىآورند، و حتى در حال خواب، خواطر از انسان دستبرنمىدارند; لذا براى سکون و آرامش دل باید با ذکر خدا و مجاهده بسیار قوى در مقابل هجوم خاطرات مقاومت نمود، و دل را از دستبرد آنان محفوظ نگاهداشت، و در هر لحظه از منویات شخصى دستبرداشت، و اختیار و رضاى حضرت بارى تعالى را بر رضا و اختیار خود ترجیح داد. اگر انسان بیارى و توفیق خدا در این مرحله ایستادگى بنماید، و مجاهده خود را ادامه بدهد کم کم همه مراتب شخصیتطلبى و استکبار و استقلال منشى او خداحافظى نموده و میروند، و ذل عبودیت نسبتبه ساحتحضرت معبود و روح خداطلبى و نیاز و فقر بدرگاه او جانشین آن مىگردد. از خودپرستى برون رفته خداپرست مىگردد و حقیقت عبودیت را در خود ملاحظه و مشاهده مىکند، قلب او آرام مىگیرد، و از نوسان و حرکت مىایستد، و از اضطراب و آشفتگى به اطمینان و سکون رهبرى مىشود، وجودش و سرش پاک و پاکیزه مىگردد و خواطر شیطانى دیگر بدو راه پیدا نمىکند، و سایر خواطر با اجازه او بدرون دل راه مىیابند، و بدون اجازه، حق ورود ندارند. چون دل در این هنگام بتمام معنى الکلمه پاکیزه شده و صیقلى بصیقل محبت و عبودیتشده است، لذا جمال و انوار الهى در او مشهود، و آئینه تمامنماى ذات و اسماء و صفات حضرت معبود مىگردد، و این مقام مخلصین است که بسیار مقامىوالا و ارجمند است. خصوصیات مخلَصین در قرآن کریم: الف : عجز شیطان از اغوای آنها ، ب : قدرت بر ستایش ذات مقدس الهی بدانسان که شایسته اوستطبق آیات قرآن این دسته داراى آثار و خصوصیاتى مختص بخود خواهند بود: اولا شیطان و نفس اماره به آنها دسترسى ندارد، و از آنها کاملا مایوس است، و نمىتواند باندازه سر سوزنى در دل آنها رخنه نموده و اثرى بگذارد «و لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» «قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» خود شیطان در این حال اعتراف دارد که عاجزتر از آنستکه بتواند آنان را از راه منحرف بنماید، چون دل آنها محل خدا شده، و معلومست که شیطان قدرت غلبه و استیلا بر جایگاه خدا را ندارد. این چنین افراد دائما در حرم خدا مصون و محفوظ از هر گناه فعلى و قولى و فکرى و قلبى و سرى، و نیز خالى از هر گونه خطا و اشتباه بوده، فعل آنان فعل حق، زبان آنان زبان حق، چشم آنان چشم حق، گوش آنان گوش حق، و بالاخره تمام کانون وجودى آنان متعلق بحضرت حق و خانه قلب و سر آنان در بسته به تسلیم خداى منان داده شده است. و معلومست که واردات قلبیه آنان باذن حق، بامر حق بوده، آنچه را که ضمیر آنان از عوالم بالا تلقى کند خواه بطور وحى و تشریع شریعتباشد، خواه بعنوان ادراک مطالب کلیه و علوم حقیقیه، و اطلاع بر اسرار و مغیبات که شان امام و اولیاى خداست، در هر حال قلب آنان معصوم و عارى از هر گونه گناه و خطائى خواهد بود. و ثانیا چون فکر و سر آنان وسیع شده، و آنان از تمام مراحل هستى عبور نموده و متحقق بذات حق شدهاند، لذا مىتوانند خدا را چنانکه شاید و باید حمد و ستایش کنند، ستایشى که لایق ذات مقدس اوست. «سبحان الله عما یصفون الا عبادالله المخلصین». چون هر موجودى که بخواهد خدا را حمد کند باندازه استعداد و ظرفیت و بقدر فکر خود و علم خود حضرت معبود را مىستاید. حضرت حق بالاتر از مقدار و اندازه علم و ظرفیت وجودى اوست، لذا هیچ موجودى نمىتواند آنطور که باید خدا را حمد کند، و لذا با ستایش باید تسبیح را توام نمود، یعنى در عین آنکه تو را حمد مىکنیم و بتمام مراتب جمال و کمال مىستائیم، تو را منزه و مقدس و پاکتر از این مىدانیم که این ستایش ما سزاوار مقام عز و جلال و عظمت تو باشد. سبحان ربى الاعلى و بحمده-سبحان ربى العظیم و بحمده-«و یسبح الرعد بحمده و الملائکة من خیفته» رعد آسمان و فرشتگان، از خوف خدا و کوچکى آنان در برابر عظمت آن حضرت پیوسته با ستایش خود، تسبیح و تنزیه مىکنند. «و ان من شىء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم» تمام موجودات بدون استثناء با ستایش و تمجید خود، اعتراف بعدم وصول حمد و ستایش، بساحت قدس او را دارند، و لذا با حمد خود تنزیه و تقدیس نموده، ذات مقدس او را از این گونه ستایشها بالاتر و منزهتر مىستایند. اما بندگان مخلص خدا که هیچ جنبه هستى بخود در آنها مشهود نیست، بلکه هستى آنان هستى حق شده است، و قلب آنان عرش و کرسى آن حضرت است، آنان مىتواند خدا را چنانکه شاید بستایند و در حقیقتخدا ستاینده خود بوده است. و این تقریب منافاتى با جمله ما عرفناک حق معرفتک ندارد، زیرا مفاد این جمله، عرض ذل و فقر در عالم امکان و کثرت است، و مفاد سبحان الله عما یصفون الا عبادالله المخلصین، تحقق فناى حقیقى در تمام مراتب اسماء و صفات و ذات حضرت احدیت است که در آن مقام فناى مطلق، مختصر شائبه هستى و اظهار انانیت نمودن، کفر و شرک بوده و از ساحت اخلاص مخلصین بسى دور است. ج: معافیت از سؤال و حساب و حشر و عرض و کتاب و میزان و ثالثا براى آنان مؤاخذه و بازخواستى نیست، و سئوال و کتابى ندارند، سئوال قبر، و نکیر و منکر، و حشر و عرض، و کتاب و میزان، و صراط براى آنان نیست «فانهم لمحضرون الا عباد الله المخلصین» تمام افراد انسان در پیشگاه عدل خدا حاضر شوند و مورد عرض و سئوال قرار گیرند، مگر بندگان مخلص خدا که آنها از سئوال و عرض، بسبب مجاهدات نفسانى و اخلاص در عمل و قول و فکر و سر از محل مؤاخذه و سئوال عبور نموده و در جایگاه والاى مخلصین در حرم خدا وارد شده و در آنجا آرمیدهاند. و در حقیقت، موجودى که وجود خود را تسلیم نموده و چیزى براى او نمانده است، دیگر چگونه حضور یابد، و مورد سئوال واقع شود. سئوال و کتاب براى کسانى است که در آنها شوائبى از ربوبیتبوده، و اعمالى طبق این شوائب از آنها سر زده است، ولى آنکه در او غیر از حقیقت عبودیت محضه چیزى نمانده است، و تمام مراتب وجودى او باعلى الکلمه ندا بر فقر و نیاز و ذل عبودیت مىنماید، چگونه حضور و سئوال درباره او متصور است. این بندگان مرگ ندارند و همیشه بحیات حق زنده و جاویدند، چون وجه الله شده، و نماینده و نشان دهنده خدایند، و معلومست که هلاکت و بوار در مراحلى است که هستى، غیر هستى حق و غیر وجه او باشد. «و یوم ینفخ فى الصور ففزع من فى السموات و الارض الا من شاء الله» «و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و الارض الا من شاء الله» وقتیکه در صور دمیده شود تمام موجوداتیکه در زمین و آسمانند، از شدت ترس و وحشت هلاک مىشوند، مگر افرادى را که خدا بخواهد.