بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 29310
کل یادداشتها ها : 182
مؤ سّسات خیریّه :
سید بزرگوار مى فرمود: ((از همان راه که گمراهى شیوع یافته ، باید وسیله هدایت را فراهم آورد)) به همین جهت ، آن بزرگ مرد علم و دین ، دامن همّت به کمر زد و در ضمن کارهاى دیگر، اقدام به تأ سیس مؤ سسات عام المنفعه به سبک روز نمود که از جمله اینهاست (22) :
1 - المدرسة الجعفریّه - این مدرسه را به منظور تعلیم و تربیت نو نهالان شیعه و روشن ساختن جوانان این طایفه و بالا بردن سطح معلومات آنها بنا کرد. و امروز به صورت دانشکده اى در آمده و به ((الکلیة الجعفریة )) موسوم است .
2 - نادى الامام الصادق علیه السّلام - یعنى : باشگاه امام صادق - علیه السّلام - براى جشنها و جلسات فرهنگى و مذهبى .
3 - به این باشگاه و مدرسه ، مسجدى هم اضافه نمود، تا دانش آموزان ، فرایض خود را در آن انجام دهند و جوانان بر پایه مذهب وانجام فرایض پرورش یابند.
4 - جمعیة البرّ والاحسان - هدف از تأ سیس این جمعیت نیکوکار، مساعدت افراد بى بضاعت و رسیدگى به کار آنها و امور کفن و دفن اموات ایشان است . به همین جهت ، خیلى کم اتفاق مى افتد که در شهر ((صور)) فقیرى پیدا شود.
در این اعمال خیر و اقدامات فرهنگى و عام المنفعه ، فرزندان سید بزرگوار سید صدرالدین ، مدیر مجله ((النهج )) وسید جعفر، نماینده شهر صور در مجلس لبنان و هم معاون پدر بودند. و در راه توسعه آن ، همت مى گماشتند.
زیارت ائمّه طاهرین - علیهم السّلام - در عراق و ایران :
سید بزرگوار در سال 1355 ه ، مشاهد مقدّسه عراق را زیارت کرد و با ارحام و بستگانش تجدید عهد نمود. گروه بى شمارى از علما، وزرا، اعیان و نمایندگان مجلس عراق ، در جسر فلوجه از وى استقبال نمودند. وى در خانه دایى زاده خود، مرحوم سید محمد صدر، رئیس مجلس اعیان عراق - که خود از علماى بزرگ شیعه بود - وارد شد.
در این بیت شخصیتهاى بزرگ علمى و مملکتى و عموم طبقات ، از وى دیدن نمودند و سید صدر به افتخار وى سه ضیافت پر شکوه و مهم داد. سپس به کاظمین ، سامرا و کربلا شرفیاب شد و همه جا مورد استقبال پر شور دانشمندان و عامه مردم قرار گرفت .
آنگاه به زیارت جدّ بزرگوارش امیرالمؤ منین - علیه السّلام - ، به نجف اشرف رفت و در بیت خاله زاده اش مرحوم شیخ محمد رضا آل یاسین - که از مراجع تقلید نجف بشمار مى رفت - وارد شد. در این منزل ، عموم علماى اعلام ، مراجع عظام نجف ، طلاّب ،فضلا وطبقات مختلف ، از وى دیدن نمودند. ((جمعیت رابطه ادبى نجف )) نیز به مناسبت ورود آن مرد بزرگ علم و ادب ، جشن بزرگى برپا ساخت که عموم طبقات و شخصیتهاى علمى ، در آن شرکت داشتند.
سپس سید بزرگوار به منظور زیارت حضرت امام رضا - علیه السّلام - رهسپار ایران شد و در قم ، مهمان پسر خاله خود مرحوم آیت اللّه صدر از مراجع تقلید و زعماى آن روز حوزه علمیه قم ، گردید. در حوزه قم نیز سید عالیقدر با مراجع و بزرگان علماى آن دیار برخوردى تاریخى داشت . مذاکرات علمى میان ایشان رد و بدل شد و همگى دانش سرشار وى را ستودند.
در سایر شهرهاى ایران نیز، سید بزرگوار مورد استقبال علما و مردم مسلمان واقع شد و همه در تکریم و بزرگداشت وى که مدافع صمیمى اسلام و حامى تشیّع بود، سعى بلیغ مبذول داشتند.
وفات او:
سید بزرگوار، قصد داشت آخر عمر خویش را در عراق ، محل ولادت و نشو و نماى خود بگذارند، تا به یاد ایّام تحصیل خویش و میان فامیل و بستگانش ، عمر خود را بسر آورد. و در جوار جدّ بزرگوارش امیرالمؤ منین - علیه السّلام - به خاک رود. ولى تقدیر چنین بود که در همان وطن اصلى و پدرى خود لبنان ، آخرین دم واپسین خود را طى کند.
آرى ، در روز دوشنبه 8 جمادى الثانیه سال 1377 هجرى ، آن شعله فروزان خاموش شد. دستهایى که همیشه مدافع حق بود و باطل را مى زدود از کار افتاد. و سر انگشتى که آثار ارجدار، نفیس و کم نظیرى پدید آورده بود، از حرکت باز ایستاد.
همین که خبر مرگ سید عبدالحسین شرف الدین منتشر شد، اهالى جنوب لبنان به طرف بیروت (پایتخت ) سرازیر شدند تا با زعیم بزرگ دینى خود وداع کنند. بیروت نیز تکان خورد. علما، ادبا، زعما، سیاستمداران و عموم طبقات در حالى که روحانیون و رجال دولت ، پیشاپیش آنان حرکت مى کردند، جنازه فقید سعید را تشییع نمودند.
هواپیماى ویژه اى جنازه را به بغداد آورد طبقات مختلف در انتظار بودند. بغداد وکاظمین او را تشییع کرد، سپس شبانه وارد کربلا شدیم .تمام نقاط میان راه تا کربلا، خود را براى تشییع مهیا نموده بودند.در کربلا تشییع مفصلى به عمل آمد.
اندکى پیش از غروب آفتاب ، جنازه به نجف اشرف رسید. نجف با همه ساکنانش ؛ علما، ادبا، شخصیتها و طبقات گوناگون با تأ ثر و اندوه فراوان ، بدن بى روح علاّمه فقید را مشایعت نمودند. با اینکه نجف از مراجع تقلید و فقها و مجتهدین بزرگى ، تشییعهاى تاریخى نموده بود، مى توان گفت تشییع جنازه مؤ لف بزرگوار سیّد عبدالحسین شرف الدین از لحاظ کمیت و کیفیت بى نظیر بود.
بدین گونه فقید شیعه را در روز چهارشنبه 10 جمادى الثانیه سال 1377ه ، در میان گریه و ناله و غم و اندوه جمعیت ، در یکى از حجره هاى صحن مطهر امیرالمؤ منین - علیه السّلام - به خاک سپردند.
مقدّمه آقاى سید محمد تقى حکیم (23)
من هم اکنون در برابر کتابى پر ارزش ، اثر مؤ لفى بزرگوار قرار دارم که در میان اکثر محققان مباحث اعتقادى ، حق استادى و تقدم دارد.
مجمع علمى منتدى النشر از من خواسته است که با نوشتن مقدمه اى ، برخى از مضامین کلمات علمى آن را روشن سازم . سپس پیرامون ارزش کتاب و امتیازات ویژه آن ، شرحى بنگارم . و از آن پس ، از شخصیت بزرگ مؤ لف کتاب ، سخن بگویم . با اینکه خود را شایسته این کار پر ارج نمى دانم ، ولى نظر به تصویب مجمع علمى ، چاره اى جز اطاعت ندارم .
مقدمه اى که بتواند مفاهیم پاره اى از اصطلاحات کتاب و اهمیت مباحث آن را روشن سازد، به گروهى از اساتید علم اصول فقه بازگشت مى کند، و ناگزیریم براى روشن ساختن قسمتى از مفاهیمى که در کتاب آمده ، و مؤ لف کتاب را مطابق اصطلاحات آنان نگاشته است ، بیاوریم .
نخستین چیزى که با آن مواجه مى شویم ، اسم کتاب ((نص و اجتهاد)) است . باید دید منظور مؤ لف از ((نص )) چیست و از کلمه ((اجتهاد)) چه را اراده کرده است ؟ و ترکیب آنها ((نص و اجتهاد)) چه چیزى را بازگو مى کند؟
استادان فن در پاسخ سؤ ال از ((نص )) مى گویند: ((نص )) دلیل لفظى مبتنى بر حکم شرعى است که از راه قطع ، صدور آن از شارع مقدس مسلم باشد یا اینکه ظنّ معتبر شرعى یا عقلى است ، خواه این ظن از کتاب (قرآن ) یا سنّت (گفتار پیغمبر و ائمّه طاهرین - علیهم السّلام - ) سرچشمه گرفته باشد.
مسلم است که مؤ لف ، از ((نص )) چیزى غیر از مفاد این تعریف را قصد نکرده است . چنانکه از خلال مباحث کتاب ، آشکار مى گردد.
اما ((اجتهاد)) چیست ؟ علماى اصول فقه ، پاسخهاى مختلفى داده اند که مضمون غالب آنها یکى است . آنچه از کلمات آنها به نظر مى رسد این است که در این خصوص ، دو اصطلاح دارند و یکى اخص از دیگرى است :
((اجتهاد)) به مفهوم عام خود، در نظر آمدى (24) به کار بردن تمام کوشش در جستجوى ظنّ به چیزى از احکام شرعى است ؛ به طورى که جوینده احساس کند از نیل به زاید بر آن عاجز است ))(25) .
جمعى از علماى اصول ، این تعریف را برگزیده اند، با این فرق که در عبارت آن اصلاحى به عمل آورده و برخى از الفاظ آن را تغییر داده اند؛ مثلاً ((دهلوى )) مى گوید: ((اجتهاد، به کار بستن تمام کوشش براى ادراک احکام فرعى شرعى از ادله تفصیلى آنهاست ، که کلیات آن به چهار قسم بازگشت مى کند: کتاب ، سنّت ، اجماع و قیاس ))(26) .
((محمد خضرى )) (از متأ خرین ) آن را بدین گونه تعریف نموده است : ((اجتهاد به معناى به کار بستن فقیه ، تمام کوشش خود را در طلب علم به احکام شرعى است ))، سپس مى گوید: ((اجتهاد کامل این است که مجتهد در طلب خود چندان کوشش به عمل آورد که خود را از جستجوى بیشتر عاجز بداند))(27) .
تمام این تعریفها و نظایر آن ، اگر منظور تحدید منطقى مفهوم اجتهاد باشد، مانعى از اخذ هر یک از آنها نیست .
شاید نزدیکترین تعریف اجتهاد از نظر فن منطق این باشد که گفته اند: ((اجتهاد، ملکه اى ا ست که مجتهد به وسیله آن قادر است صغریات را با کبریات ، براى نتیجه گرفتن حکم شرعى ، به هم ضمّ کند. یا به معناى ((وظیفه عملى شرعى یا عقلى است )). این تعریف ، ایرادهاى سایر تعاریف را نیز جبران مى کند.
به هر تقدیر که باشد، مفهوم اجتهاد، به معناى عام ، روشن است ، هر چند بعضى از تعریفها براى اداى آن قاصر باشد.
اجتهاد به مفهوم خاص خود، در نظر شافعى ، مرادف با قیاس است . وى مى گوید: ((قیاس چیست ؟ آیا همان اجتهاد است ، یا قیاس و اجتهاد دو چیز است ؟ مى گویم هر دو اسامى یک معنا هستند))(28) .
گاهى اجتهاد را مرادف با استحسان ، رأ ى ، استنباط و قیاس قرار داده و همه را اسامى واحدى مى دانند.
مصطفى عبدالرزاق ، مى گوید: ((رأ ى ، که از آن سخن مى گوییم عبارت است از اعتماد بر فکر در استنباط احکام شرعى . منظور ما از اجتهاد و قیاس نیز همین است . و این معنا هم با استحسان و استنباط مرادف مى باشد))(29) .
اشخاص متتبّع مى دانند که این سخن ، خارج از مقتضیات فن و اصطلاحات فنى است . شاید منشأ آن اختلاط بعضى از مفاهیم عام با مصادیق خود باشد، که براى این محقّق بزرگ روى داده است .
آنچه از تتبّع کلمات علماى اصول ، در این خصوص به نظر مى رسد این است که : اجتهاد، به مفهوم خاص خود، مرادف با ((رأ ى )) در نزد آنهاست . قیاس ، استحسان ، مصالح مرسله و نظایر آن هم ، از قبیل مصادیق این مفهوم است .
از مقابله وترکیب ((نص و اجتهاد)) در نامگذارى کتاب استفاده مى کنیم که مؤ لف بزرگوار در اینجا از اجتهاد، مفهوم خاص آن را اراده کرده است که عبارت باشد از: ((به کار بستن رأ ى در به دست آوردن حکم شرعى ، بدون اینکه نصى بر خلاف آن وجود داشته باشد)).
ادلّه اى که در قسمتى از تعاریف اجتهاد به مفهوم عام خود تکرار شد و ((دهلوى )) در تعریف سابق خود کلیات احکام را به آن ارجاع مى داد - چنانکه ذکر شد - چهار نوع مى باشد که مسلمانان سه قسم آن را به اتفاق معتبر مى دانند؛ یعنى : کتاب و سنّت و اجماع . فقهاى مسلمین از طایفه شیعه امامیه ((عقل )) را نیز ضمیمه کرده اند. در مقابل آنها اهل سنّت ((قیاس )) را به سه قسم مزبور افزوده اند. بعضى از آنها، استحسان و مصالح مرسله را نیز به آن ملحق کرده اند.