بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29348
کل یادداشتها ها : 182
امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه ضمن خطبه قاصعه شرح حالات دوران کودکى خود را در صحبت رسول خدا ذکر مىکنند:
و قد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله علیه و آله بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة و ضعنى فى حجره و انا ولد و یضمنى الى صدره، و یکنفنى الى فراشه و یمسنى جسده، و یشمنى عرفه و کان یمضغ الطعام ثم یلقمنیه و ما وجد لى کذبة فى قول، و لا خطلة فى فعل. و لقد قرن الله به صلى الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته، یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره، و لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه، یرفع لى فى کل یوم من اخلاقه علما و یامرنى بالاقتداء به.
و لقد کان یجاور فی کل سنة بحراء، فاراه و لا یراه غیرى، و لم یجتمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام، غیر رسول الله صلى الله و آله و خدیجة، و انا ثالثهما، ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ریح النبوة و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحى علیه صلى الله علیه و آله فقلت یا رسول الله: ما هذه الرنة؟
فقال: هذا الشیطان ایس من عبادته، انک تسمع ما اسمع و ترى ما ارى، الا انک لست بنبى و لکنک وزیر و انک لعلى خیر
مىفرماید:اى مردم شما موقعیت و منزلت مرا نسبتبه رسول خدا مىدانید، که تا چه اندازه رحم نزدیک آن حضرت بوده ام، و داراى محل و منزلتى مخصوص بوده ام.
من کودکى صغیر بودم که رسول خدا مرا در دامان خود مىنشانید، و به سینه خود مىچسبانید، و مرا در فراش خود به آغوش خود مىگرفت، بدن خود را به من مىسود، و بوى پاکیزه و لطیف خود را بمن مىبویانید، و چه بسا غذا را مىجوید و سپس از آن بمن لقمه مىداد، و در تمام این مدت از من حتى یک دروغ در گفتارم و یک خطا و گناهى در کردارم نیافت.
و از روزى که آنحضرت را از شیر بازگرفتند، خداوند بزرگترین ملکى از فرشتگان خود را با او ملازم نمود، که طریق اخلاق پسندیده و صفات عالیه انسانى و امور محسنه خلقهاى عالم را در شب و روز به او بیآموزد.
و اما من پیوسته مانند بچه شترى که از هر طرف بدنبال مادرش میدوید، دائما بدنبال او حرکت مىکردم، و از او پیروى مىنمودم، و آنحضرت هر روز براى من از اخلاق حمیده خود نشانهاى را ظاهر مىنمود، و مرا به پیروى و متابعت از آن اخلاق امر مىفرمود. عادت آنحضرت چنان بود که در هر سال در کوه حراء مجاورت مینمود، فقط من او را مىدیدم، و کسى دیگر غیر از من او را نمىدید، و در تمام جهان اسلام در آنروز خانهاى نبود که در آن مسلمانى باشد غیر از رسول خدا و خدیجه، و من سومى آنها بودم.
من نور وحى و رسالت را مىدیدم، و بوى نبوت را استشمام مىکردم و حقا مىگویم که ناله شیطان را در حین نزول وحى بر رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم، عرض کردم:اى پیغمبر خدا این چه نالهاى است؟
فرمود: این شیطان است از اینکه بنى آدم او را عبادت کنند مایوس شده، تو مىشنوى آنچه را که من مىشنوم، و مىبینى آنچه را که من مىبینم، مگر آنکه تو پیغمبر نیستى، و لکن تو وزیر منى و بر خیرخواهى بود.
عجیب است با این مقام و منزلت و سفارشهائی که رسول خدا نموده، و او را وصى و وزیر و ولى مؤمنین و خلیفه خود قرار دادند، هنوز جسد مطهر پیغمبر دفن نشده بود که در سقیفه بنى ساعده اجتماع کردند، و کردند آنچه کردند.
گذشته از بردن خلافت، از یک باغستان حضرت صدیقه دختر رسول خدا دستبرنداشتند، و نحله رسول خدا را برده، و دختر رسول الله را دل شکسته نمودند.
اعتراض حضرت فاطمه سلام الله علیها به سکوت امیر المؤمنین و پاسخ آن حضرت
پس از آنکه فاطمه براى اثبات حق خود به مسجد رفت، و با ابوبکر به محاجه پرداخت ابن شهرآشوب مىگوید: چون فاطمه از مسجد به منزل مراجعت کرد، و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در منزل انتظار بازگشت او را داشتند، در این حال رو به آن حضرت نموده و گفت: یا بن ابیطالب!اشتملتشملة الجنین، و قعدت حجرة الظنین، نقضت قادمة الاجدل فخاتک ریش الاعزل.
هذا ابن ابى قحافة، قد ابتزنى نحیلة ابى، و بلیغة ابنى
و الله لقد جد فى ظلامتى، و الد فى خصامى، حتى منعتنى القیلة نصرها، و المهاجرة وصلها، و غضت الجماعة دونى طرفها، فلا مانع و لا دافع.
خرجت و الله کاظمة، و عدت راغمة.
اضرعتخدک یوم اضعتحدک، افترست الذئاب و افترسک الذباب، ما کففت قائلا، و لا اغنیتباطلا، و لا خیار لى لیتنى مت قبل ذلتى، و توفیت دون هینتى. عذیرى و الله فیک حامیا، و منک داعیا، ویلاى فى کل شارق، مات العمد و وهن العضد
شکواى الى ربى و عدواى الى ابى .
اللهم انت اشد قوة و احد باسا و تنکیلا
اى پسر ابوطالب!مانند بچه در شکم مادر، دست و پاى خود را در خود جمع کردهاى!و مانند شخص متهم در گوشه غرفه نشستهاى!شاه بال خودت را که همچون بالهاى قوى باز شکارى بود شکستى!در نتیجه پرهاى نرمى که براى تو ماند، بتو وفا نکرد و کارگر نشد، و همچون مرغ بىبال و پرى که مورد هجوم پرندگان قوى واقع شود گرفتار شدى!
اینکه این پسر ابى قحافه، عطیه پدر مرا از من بقهر و غلبه ربوده، و معاش مختصر فرزند مرا گرفته است.
سوگند بخدا که در ستم با من بنهایت رسیده، و در دشمنى با من پافشارى کرده، تا بسر حدیکه اولاد قیلة که انصار اوس و خزرجند، از یارى من دریغ نمودند، و مهاجرین از اهتمام و رسیدگى بکار من خوددارى کردند، و جماعت مسلمانان به بىاعتنائى از من، از این جنایات چشم پوشیدند، نه کسى است که او را ممانعت کند، و نه کسیکه او را از ستم با من باز دارد.
سوگند بخدا که من با نهایت فرو بردن خشم خود به مسجد رهسپار شدم ولى پژمرده و افسرده بازگشتم.
چهره خود را بذلت و خوارى سپردى، آنروز که خود را از مقام و مرتبه خود ساقط کردى!گرگان درنده را شکار مىنمودى، و اینک مگسها تو را شکار خود نمودند هیچ گویندهاى را از کلام نارواى خود بازنداشتى!و هیچ باطلى را دور ننمودى!
و اختیارى براى من نیست، و ایکاش قبل از آنکه پرده ذلت مرا فرا گیرد، در کام مرگ فرو رفته بودم و پیش از این پستى و حقارت مرده بودم.
سوگند بخدا که بازخواست کننده من، در کار تو خداست که مرا حمایت مىکند و از تو پرسش مىنماید،اى واى بر من، از این حوادث ناگوار که وارد شده است. محل اعتماد و اتکاى من از دنیا رخت بربست، و بازوى من سستشد، شکایت من بسوى پروردگار است، و مخاصمه از ظلم و ستمى که بر من وارد شده استبسوى پدرم.
بار پروردگار من!قوه تو شدیدتر، و شدت انتقام تو تیزتر و برندهتر است.
امیرالمؤمنین علیه السلام بفاطمه علیها السلام پاسخ داد:
لا ویل لک!بل الویل لشانئک، نهنهى عن عربک!یا بنت الصفوة، و بقیة النبوة.
ما ونیت فى دینى، و لا اخطاءت مقدورى فان کنت تریدین البلغة فرزقک مضمون و کفیلک مامون و ما اَعَدَّ لک خیر مما قطع عنک، فاحتسبى!فقالت: حسبى الله و نعم الوکیل
ویل و واى براى تو مباد، بلکه براى دشمنان تو باد!مرا از اینگونه خطاب بازداراى دختر برگزیده مخلوقات، واى یادگار مقام نبوت.
من در کار خود سستى نکردهام، و از آنچه در توان و نیروى من بود کوتاهى نورزیدم
اگر تو معاشى و روزى مىخواهى؟بدان که خداوند ضامن و کفیل است، و آنچه را براى تو مهیا نموده بهتر است از آنچه از دست تو رفته است!خدا را کافى بدان و بدو پناه بر!