سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 34
کل بازدید : 29555
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/19 ساعت 12:59 ع توسط جواد قاسم آبادی


چنین حکایت کند که ... 
(... چنین حکایت کند که چون سفر کردم با برادر خود عاصم ، از دیار ماوراء النهر به بلاد (مغرب ) تا صید کنم گروهى از مرغان ساحل دریاى سبز، پس ‍ بیفتادیم ناگهان به دیهى که اهل او ظالم اند. پس چون از قدوم ما آگاه شدند... بگرفتند ما را و ببستند به سلسله ها و اغلال و به زندان کردند ما را در چاهى که قعر آن را نهایت نیست ... و بود در بن آن چاه ، تاریکى تو بر تو، چنان که چون دست بیرون کردمانى ، نزدیک بودى به نادیدن ... بسیار بودى که بیامدى به ما فاختگان ، از تخت هاى آراسته ى یمن ، آگاهى دهنده از حال حِما و گاه گاه زیارت کردمانى درفش هاى یمانى که روشن شدى از جانب راستِ (شرقى )، خبر دهنده ى از راهْآیندگانِ نجد و بیفزودى ما را ریاحِ اراک شوق بر شوق . پس مشتاق و متحنّن شدمانى و آرزوى وطن برخاستى ...
قصّه ى (غربة الغربیه )ى شیخ اشراق
پیشگفتار 
در ادبیّات عرفانى ما (شرق ) و (غرب ) اشاراتى هستند به معانى بلندى که این الفاظ از آن حکایت مى کنند. (شرق ) مبداء و منبع نور، مظهر روشنایى و زندگانى و پایگاه فرشتگان و نیکان و پاکان است و (غرب ) نماد ظلمت و تاریکى ، وادى افول و سقوط و پایگاه بدان و بداندیشان .
حکیم بلند آوازه ، شهاب الدین سهروردى در رساله اى که آن را قصّه ى
(غربةُ الغربیّه ) نامیده است ، داستان سقوط انسان را به جهان مادى ، وادى سرگشتگى و غربت و تنهائى به تصویر کشیده است . این داستان ، قصّه انسانى است که در هواى صید (مرغان ساحل سبز) به (بلاد مغرب ) مى رود و اسیر اهل ستمکار آن سرزمین مى شود و به زنجیرها و غُل ها و قعر چاه تاریکى و ظلمت گرفتار مى آید و او که آن جایى نیست و هیچ تعلّقى به آن سامان ندارد، همواره در هواى بازگشت است ، رنجها مى کشد و مرارتها مى بیند تا از آن (غربت ) رهایى یابد و دوباره باز به (شرق )، موطن اصلى خود باز گردد.
نام این کتاب را از آن قصّه وام گرفته ام و راستى چه شباهت اعجاب انگیزى است میان شرق و غرب قصّه شیخ ‌اشراق و شرق و غرب این روزگار و قصه غربت انسان عصر ما که در چاه ویل و ظلمانى مدرنیسم غرب گرفتار آمده و هویت مشرقى خود را به طاق نسیان سپرده است و از خویشتن خویش و فطرت خدائى خود در غفلت آمده است .
اى کاش شهاب الدّین مى بود و قصّه غربت غربى عصر ما را هم مى نگاشت که ؛ چگونه تاریکى غرب از
(چاه تو بر تو)ى خود دامن گسترده ، آفاق را در نور دیده ، برآفتاب پنچه افکنده و شرق را نیز به ظلمت کشانده است . و مى گفت که ؛ غرب بر همه جا سایه افکنده است الاّ یک وادى مشرقى - ایران - که هنوز نور مى تابد و روشنایى و امید مى پراکند و زندگانى را فریاد مى کند و سپاه بى رحم غرب که نور و حیات را برنمى تابد، با خیل و رکاب به او یورش آورده و او همچون کوه ، مقاوم و استوار ایستاده است ...
اى کاش شهاب الدّین قصّه خود را باز مى نوشت و مى سرودکه ؛ مشرق از پس قرنها خواب و خاموشى ، آهسته آهسته بیدار مى شود و به خود مى آید و با این فرجام خوش آن را به پایان مى بُرد که :
خورشید ما این بار از مغرب طلوع مى کند، بساط ظلم و تباهى و تاریکى را در هم مى پیچد و به غربت انسان پایان مى دهد.
این کتاب گردآمده مباحثى است که دربهار سال 79 در دوره اى به نام
(بصیرت ) که براى فرماندهان و سرداران سپاه ، براى آشنائى بیشتر با چالشهاى فکرى و فرهنگى برگزار شده بود، ایراد گردید. در این مباحث به اقتضاء اهداف آن دوره و نیازمخاطبان ، سعى شد به صورت مجمل و با بیانى ساده ، غرب از منظرى تازه دیده شود و آن چه واقعا هست و سعى در کتمان آن مى شود بیان گردد. غرب به مثابه نوع خاصى از نگرش و کنش ‍ نسبت به جهان و انسان که طى قرون اخیر پا را از حدودخودفراترگذارده وسلطه نظرى و هم عملى خودرا بردنیا توسعه داده و تلاش ‍ مى کندتحت عناوینى هم چون جهانى سازى ، نظم نوین جهانى ، مبارزه با تروریسم و... همه مقاومت ها را در هم بشکندو بشر امروز را به اسارت خود در آورد.
مدرنیسم به عنوان مذهب و آئین غرب مهاجم ، مرزهاى جغرافیائى را در نوردیده و فرهنگها و تمدنهاى بشرى را زیر یورش سنگین و بى امان خود قرار داده است . از این منظر، توسعه بى رویه غرب همواره براى جهان بشریت مشکل ساز بوده است و امروز زیاده خواهیهاى غرب براى همه ملت ها و دولت ها بخصوص براى مسلمانان و بالاخص براى ایران اسلامى که کانون جنبش بیدارى اسلامى است ، یک خطر قطعى و بالفعل است .
این مطالب قبل از حوادث یازدهم سپتامبر سال دو هزار و یک آمریکا، یعنى در زمانى که غرب و بویژه آمریکا سعى مى کردند چهره اى صلح طلب و انسانى از خود نمایش دهند، مطرح شده است ، اما این حادثه و اتفاقات پس ‍ از آن ، پرده نفاق و ریا از چهره آمریکا به عنوان سردمدار جهان غرب و حامیان غربى او درید و ماهیت خشن و دیکتاتور آن را عریان به نمایش ‍ گذارد.
امریکا به نمایندگى از جهان غرب و با حمایت اکثر دولت هاى غربى ، بى آنکه کمترین سندى دال بر دخالت ملت هاى دیگر از جمله مسلمانها در این حادثه ارائه کند، به بهانه آن حادثه و زیر لواى مبارزه با تروریسم (بخوانید اسلام گرائى ) لشکرکشى عظیمى را به جهان اسلام آغاز کرد و جنگ صلیبى دیگرى را براه انداخته و به ادعاى خود، حمله به مسلمانان را در شصت کشور در دستور کار خود قرار داد. اولین قربانى این تهاجم جنایتکارانه ملت مظلوم و مسلمان افغانستان بود و پس از آن ملت بى گناه و مسلمان فلسطین باحمایت صریح امریکا و جانبدارى تلویحى سایر قدرتهاى غربى ، زیر شدیدترین یورشهاى وحشیانه در تاریخ اشغال آن سرزمین قرار گرفت .
ایران ، عراق و کره شمالى به عنوان محور شرارت معرفى شدند و از آن زمان تاکنون هر روز بر طبل جنگ کوبیده اند و به باج خواهى و عربده کشى پرداخته اند. ایران اسلامى را به جرم ایستادگى در مقابل این باج خواهیها و پایدارى بر اصول و ارزشهاى خود، به حمله نظامى تهدید کردند و هم زمان ، همه عوامل خود را در داخل و خارج براى به سازش کشاندن این ملت بزرگ به صحنه آوردند.
و این ، مفاد همان چیزى بود که در آن جلسات ، از تهدید غرب و دشمنى تاریخى آن با شرق و جهان اسلام و کینه آشتى ناپذیر با ایران اسلامى بیان داشتیم که شاهد از غیب رسید و استکبار غرب با دست خود، ماهیت خود را افشا نمود و امروز بى آن که نیازى به طرح مباحث نظرى و شواهد تاریخى باشد، حتّى کودکان جهان نیز به این حقیقت پى برده اند و دنیا شاهد حضور شکوهمند ملّت ها در اقصى نقاط جهان در اعتراض به رفتار وحشیانه آمریکا و غرب ، علیه ملّت هاى مسلمان است . امّا صد افسوس که برخى روشنفکران ما که ظاهرا سوگند خورده اند که چشم خود را بر حقائق ببندند و همواره راهى غیر از راه ملّت در پیش گیرند، هنوز از خواب غفلت دویست ساله غرب زدگى بیدار نشده و از سکرات باده منورالفکرى به خود نیامده اند. هنوز دل در هواى غرب دارند و چکمه هاى سربازان امریکائى را انتظار مى کشند تا بر آن بوسه زنند! براى شفاى این دلهاى بیمار فقط باید دعا کرد!؟
در پایان این مقدمه از همه برادرانى که در تنظیم این مجموعه و تبدیل آن از گفتار به نوشتار و مستند سازى مطالب آن تلاش کردند، بویژه برادر گرامى آقاى عباسعلى عظیمى از صمیم قلب سپاسگزارم و بخصوص از برادر فاضلم ، بسیجى جان باز آقاى حسن رحیم پورازغدى ، این ستاره جوانى که در آسمان اندیشه و فرهنگ کشورمان خوش درخشیده و امیدهاى زیادى را برانگیخته است و نیز برادر اندیشمند و پرتلاشم آقاى حجّت الاسلام و المسلمین حمید پارسانیا که متن را قبل از چاپ ملاحظه نموده اند و مرا از تذکرات خود بى نصیب نگذارده اند، تشکّر مى کنم . دراین مباحث ، مطالب اندیشمند فرزانه دکتر محمّد رجبى ، که در غرب شناسى حقا کم نظیراست ، بسیار برایم راهگشا بود. براى ایشان آرزوى توفیق روزافزون دارم .
امید است این کار کوچک ، به عنوان نقطه شروع تلاشى بزرگ ، براى بازشناسى غرب به عنوان یک فرهنگ مهاجم ولى رو به زوال و بازخوانى و بازآموزى فرهنگ و تمدن اسلامى که جهان تشنه آن است ، مورد رضاى حضرت حق قرار گیرد.
محمّدباقر ذوالقدر
30 خرداد 1381



نص و...   





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ