بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 35
کل بازدید : 29592
کل یادداشتها ها : 182
عصر فلسفه :
در دوران فلسفه ، تفکرات و پویش هاى عقلى (غیر ملتزم به وحى ) ظهور کردند و انواع افکار فلسفى بشرى در این عصر شکل گرفت و نسبیت گرایى ، شک گرایى و سوفسطایى گرى رواج پیدا کرد. در مقابل ، براى پاسخگویى به نیاز زمان و رفع هرج و مرج فکرى و فرهنگى موجود، اندیشمندان ، مصلحان و فلاسفه اى همچون سقراط (470 - 399 ق .م ) که با گرایشات حکمت عقلى و دینى ، به دنبال ایجاد یک نظام فکرى نوین بود ظهور کردند. وى با مخالفت سوفسطائیان روبرو شد و محکوم به سرکشیدن جام شوکران شد. علاوه بر سقراط، در این عصر مى توان از (افلاطون ) (427 - 347 ق .م ) نام برد. وى تحت تاءثیر ادیان شرقى و یونان باستان ،نوعى گرایش اشراقى را رواج داد.
معروفترین فیلسوف یونان باستان (ارسطو) (385-327 ق .م ) بود. فلسفه او فلسفه اى استدلالى و عقلى است . چهره مشهور دیگر عصر فلسفه در یونان (اسکندر مقدونى ) مى باشد که احتمالا شاگرد ارسطو بود. وى در عین حال که یک فیلسوف بود، به قدرت سیاسى دست پیدا کرد و یونان را زیر سلطه خود در آورد و به اتکاء آن ، به جهانگشایى پرداخت . گسترش تمدن یونان و برخورد آن با تمدنهاى دیگر در زمان وى ، عملا منجر به گستردگى ،پراکندگى و سپس نابودى تمدن یونان شد. امپراطورى یونان در زمان وى با دست اندازى بر سایر کشورها و گسترش به سمت شرق ، وسعت فوق العاده اى یافت و همین امر زمینه نابودى آن را فراهم کرد. زیرا منجر به پراکندگى عناصر فکرى و کیفى و کارآمد یونان شد که آنها را براى اداره متصرفات بى حد و حصر اسکندر، به نقاط مختلف دنیا اعزام کردند. در نتیجه ، مرکزیت امپراطورى یعنى یونان ، از نیروهاى کیفى تخلیه و کاملا تضعیف شد.
از سوى دیگر، گرایشات شدید دنیاطلبى و مال اندوزى ، در اثر تصاحب ثروتهاى کلان کشورهاى اشغال شده ، رشد چشمگیرى یافت و اینها، بعلاوه در آمیختگى و امتزاج فرهنگى یونان با فرهنگهاى زیرسلطه ، حکومت یونان وفرهنگ وتمدن آن را کاملا" تضعیف کرده و زمینه فروپاشى آنرا فراهم ساخت .(19)
ب - تمدن روم
ظهور روم :
اسکندرپس ازفتوحات بزرگ خود درمشرق وپس از هجوم به سوى هندوستان به ایران بازگشت و سپس شهر بابل را پایتخت خود قرار داد. لیکن پس از مدت کوتاهى که از استقرار او مى گذشت در یک میهمانى شبانه ، تبى بر وى عارض شد و ده روز بعد در اثر همان بیمارى و به طور مرموزى در سن 32 سالگى درگذشت و سرزمین وسیع و گسترده او براى سردارانش باقى ماند(20) و بین آنان تقسیم شد.
در این میان روم (21) که در همسایگى یونان قرار داشت و آرام آرام به رقیب سرسختى براى یونان تبدیل شده بود،از ضعف و سستى آن بهره برد ،بدانجا یورش برده و به تدریج آن را تحت سلطه خود قرار داد و میراث خوار تمامى دست آوردها، فرهنگ ، تمدن ، قدرت و ثروت یونان شد.
پس از اینکه یونان تحت سلطه روم درآمد،این کشور و شهررم که پایتخت آن بود، مرکزتمدن اروپا شد. اماتمدن رومى قبل از هر چیز، وجهه نظامى و سیاسى داشت و فاقد مبانى فکرى ، فلسفى و فرهنگى مستقل بود و بهمین دلیل ، عصر روم ، عصر افول فرهنگ و اندیشه و عدول از فلسفه و مبانى فرهنگ یونانى بود.
ناتوانى رومیها در تداوم راه یونانیها باعث شد که مرکزیت علم و فلسفه ، در آن دوران ، از اروپا به مصر (اسکندریه ) منتقل شود. ناگفته نماند، حرکتى که پس از عصر افلاطون و ارسطو در جایگزینى مکاتب اخلاقى مانند (اپیکورى )(22) و رواقى (23) با فلسفه طبیعى و ما بعدالطبیعه و حتى فلسفه سیاسى شروع شده بود، در عصر رومى و بخصوص در اسکندریه ، شدّت بیشترى یافت . شاید یکى از دلایل آن ، علاقه رومیها به اصولى مانند جدایى اخلاق از سیاست (که از اصول مسلم اپیکورى است ) مى باشد.
رومیها براى اداره کشورها ومتصرفانى که از یونان باقى مانده بود، دیکتاتورى خشنى را حاکم کردند. نظام برده دارى که از دوره یونان باقى مانده بود و براساس آن ، به برده نه بعنوان انسان ، بلکه مانند یک شى ء کم ارزش نگریسته مى شد، به شدت گسترش یافت و به عنوان یک نظام اجتماعى و شیوه زندگى پذیرفته شد.
پادشاهانى هم چون (نرون ) (24) که از خونخوارترین چهره هاى تاریخ اروپا مى باشند، به عنوان امپراطور روم ، بر سر کار آمدند. روشهاى غیرانسانى و استکبارى ، ظلمها، وحشیگریها، اسراف ها و خوشگذرانى هایى که در تاریخ بشر بى سابقه بود، دربین طبقات برگزیده و خواص رومى رواج یافت . درکتب تاریخى غربیان ، بطور مبسوط تاریخ روم و جنایات و سفّاکیهاى حکام آنها و لذت طلبى و خوش گذرانیهاى خارق العاده و عجیب و غریب آنها تشریح شده است .
یکى از معمول ترین اعمال این بود که براى بهره مندى از لذّتِ خوردن ، روزى چندین بار در ضیافتهاى خود غذا مى خوردند و سیر مى شدند و سپس غلامان خود را وامى داشتند تا با پرهایى گلوى آنها را تحریک کنند، تا بالا آورده و دوباره گرسنه شوند وباز هم بخورند!
تفریحات مردم روم نیز بسیار خشن بود، هرچه این تفریحات خشن تر و هیجانى تر بودند، مطلوب تر بودند. در نمایش جنگ گلادیاتورها یا برده هاى شمشیرزن ، آنها برده هاى بیچاره را به جان هم مى انداختند و مجبورشان مى کردند که یکدیگر را به قتل برسانند و خود از این کشتار لذت مى بردند. در اوایل عصر رومى ، حیوانات درنده مثل شیر یا پلنگ را با آهوها در یک محوطه (آمفى تاءتر) به جان هم مى انداختند و از دست و پازدن آهو و دریده شدنش توسط شیر و یا پلنگ لذت مى بردند. اما با گذشت زمان ،این روش کهنه شد و آنها را به هیجان نمى آورد. سپس حیوانات درنده را به جان هم مى انداختند. پس از مدتى هوس کردند که از پاره پاره شدن بردگان توسط حیوانات وحشى لذّت ببرند و نهایتا خود بردگان را به جنگ و کشتن یکدیگر وادار مى نمودند.(25)
آثار این وحشى گرى و خوى خشن ، در فرهنگ اروپاى امروز نیز موجود است . مشت زنى ، کشتى کچ ، مسابقات پرحادثه اتومبیل رانى و... همگى جلوه هائى از خوى خشن اروپائیان است که امروزه در شکلى مدرن ، خود را حفظ کرده و به مناطق تحت سلطه فرهنگى غرب نیز سرایت کرده است !
فروپاشى امپراطورى روم :
فساد و جنایات روزافزون ، باعث بروز اعتراضات گسترده علیه امپراطورى روم گردید و نهضتهایى توسط برده هاو هم چنین از درون متصرفات آغاز گردید.
قبایل اروپاى شمالى که رومیان آنان را (بربر)(26) مى نامیدند، در اثر رفتار دولت هاى رومى و جنایات ، ظلمها و فشارهاى آنها و نیز بدلیل تنگناهاى اقتصادى و معیشتى در آن مناطق ، دست به تعرض مى زدند و به طور پیوسته از شمال و شمال شرق اروپا به مناطق تحت تصرف روم حمله مى کردند و خواب راحت را از چشم دولت مرکزى گرفته بودند.
روم از یک سو گرفتار فساد و تباهى روزافزون اخلاقى در میان شهروندان (زنان و مردان ) و سیاستمداران خود شده بود که زندگى خصوصى و ارکان خانواده را به نابودى کشانده بود و از سوى دیگر ، بدلیل ظلمها و فشارهاى وحشتناکى که بر قبایل و ملتهاى غیر رومى وارد کرده بود، به همان بلایى گرفتار آمد که خود بر دیگران تحمیل کرده بود.
آنچه که به تضعیف امپراطورى روم کمک نمود و روند فروپاشى روم را تسریع کرد، حملات پى در پى این قبائل و قبایل و گروههاى مهاجر آسیاى شمالى بود.
گروه بزرگى از این قبایل ، (هونها)(27) بودند که در صحراهاى شمال آسیا و نزدیک چین زندگى مى کردند. آنها به دلیل ناتوانى در حمله به چین و غارت شهرهاى آن ، به سمت غرب مهاجرت کردند. در قرن پنجم میلادى این قبایل توسط مردى قدرتمند به نام (آتیلا) (28) متحد شده و به متصرفات روم حمله ور شدند و شهرهاى زیادى را به نابودى کشاندند و حتى شهر رم را براى مدتى محاصره کردند، اما نتوانستند آن را فتح کنند.
در سال 455 میلادى (واندالها)(29) به رهبرى مردى به نام (گایسیریک ) شهر رم که خود را عروس جهان مى دانست ، فتح کردند و چنان آن را غارت نمودند که در تاریخ آن شهر بى سابقه بود.(30) واندالها تمام ثروت و خزاین روم را که در طول صدها سال به دست آمده بود، به تاراج بردند، هزاران نفر را اسیر کرده و به بردگى گرفتند. در اثر این تهاجمات و قتل عامهاى گسترده ، جمعیت روم طى یک قرن از 000/500/1 نفر به 000/300 نفر کاهش یافت .(31) بخشهاى بزرگى از ایتالیا از سکنه خالى شد و از عظمت شهر (رم ) جز یک خاطره و شهرى کم جمعیت و ناتوان ، چیزى باقى نماند و همه افتخارات آن به (روم شرقى ) منتقل شد.
سقوط شهر رم و فروپاشى امپراطورى روم ، هجوم بربرها و حاکمیت آنها بر اروپا، نظام اجتماعى ، سیاسى و اقتصادى این قاره را به کلى بر هم زد. تمدن و شهرنشینى در روم بطور کلى نابود گردید و جاى خود را به زندگى روستائى و نظام اجتماعى قبیله اى بربرها داد و از نظر فرهنگى ، اروپا وارد دورانى شد که به آن قرون وسطى گفته مى شود .