سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 24
کل بازدید : 29505
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/19 ساعت 1:4 ع توسط جواد قاسم آبادی


2- دوران قرون وسطى 
این دوران که قریب هزار سال بطول انجامید (از قرن پنجم تا پانزدهم میلادى ) خود شامل دو بخش است :
الف - عصر تاریکى 
در بخش اول که بدان عصر تاریکى مى گویند و حدود پانصد سال بطول انجامید، در اروپا از تمدن خبرى نیست ! شهرها و مراکز تمدنى ویران شده و بدست بربرها یعنى قبائل شمالى افتاده است و ساکنین اصلى آن ، یا بکوهها و غارها پناه برده اند و یا زندگى ساده روستائى و قبیله اى را تجربه مى کنند. پس از آن بودکه طى پانصد سال به تدریج ، تمدن و شهرنشینى مجددا در اروپا شکل گرفت و سنگ بناى اروپاى امروزى توسط فرزندان ونسلهاى بعدى همان اقوام وحشى مهاجم ، گذاشته شد.
قرون وسطى حدودا از قرن پنجم میلادى آغاز شد و طى آن ، از یک سو آداب و رسوم و قوانین خشک و خشن قبایل مهاجم ، بخصوص ژرمنها، در اروپا رایج شد
(32) و از سوى دیگر آثار تمدن و فرهیختگى که از دوران یونان باقى مانده بود بکلى نابود شد و یا در (اسکندریه ) محبوس گردید. در این میان و در خلاء یک جریان فکرى ، فرهنگى و اجتماعى اثر گذار، مسیحیت که همواره از سوى پادشاهان و امپراطوران روم تحت فشار بود و پیروان آن به شدیدترین شکل سرکوب مى شدند، به تدریج نضج یافت و در نیمه دوم قرون وسطى اندیشه مسیحى بر سراسر اروپا سایه افکند و فرهنگ کلیسا، جنبه هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى ساکنین اروپا را فرا گرفت .
مسیحیت روم : 
عمده نویسندگان غربى پس از عصر رنسانس ، بدلیل دشمنى و عناد نسبت به مسیحیت و کلیسا، در آثار خود اینگونه القاء مى کنند که علت نابودى تمدن روم و پیدائى قرون وسطى و عصر تاریکى در مغرب زمین ، مسیحیت و گسترش آن در اروپا بوده است . در حالیکه این دین ، سالها قبل از فروپاشى امپراطورى روم و آغاز قرون وسطى ، ظهور کرده بود. یعنى حدود پانصد سال از بعثت حضرت عیسى (ع ) مى گذشت که امپراطورى روم منقرض ‍ گردید و قرون وسطى در تاریخ اروپا آغاز شد و ما در بررسى تاریخى خود متوجه شدیم که علل و عوامل دیگرى منجر به سقوط امپراطورى روم و انقراض تمدن آن شد.
سالها طول کشید تا مسیحیت توانست جایگاه خود را در اروپا پیدا کند و پس از سیصد سال ، با گرایش مردم به مسیحیت و تحت فشار افکار عمومى ، امپراطور روم
(کنستانتین کبیر)(33) در ظاهر به مسیحیت گروید و آن را دین رسمى کشور اعلام کرد. 150 سال پس از آن تاریخ ، به علل و عواملى که قبلا بیان شد، امپراطورى روم نابود گردید. همانطور که گفتیم ، مسیحیت عامل فروپاشى امپراطورى روم و انقراض تمدن آن و غلبه قرون وسطى بر تاریخ اروپا نبود، بلکه علت اصلى نابودى تمدن رومى ، ماهیت ضد فطرى و ضد انسانى فرهنگ و رفتار حاکم بر جامعه و فساد و ظلم و بیعدالتى طبقات حاکمه بوده است . در این فضا بود که نداى حضرت مسیح (ع ) در اروپایى که زیر فشار ظلم پادشاهان و اشراف رومى و مناسبات ضد انسانى و ضد اخلاقى اجتماعى قرارداشت ، مخاطب پیدا کرد و به رغم مخالفت هاى طبقات حاکمه و کشتار وسیع و فجیعى که از مسیحیان به عمل مى آمد،(34) بالاخره پس از سه قرن مقاومت و ایستادگى ثروتمندان و قدرتهاى حاکمه ، مسیحیت در اروپا رسمیت یافت و قدرتها تسلیم خواست و اراده مردمى شدند که از روى میل و رغبت و به امید نجات و رهائى ، به مسیحیت رو آورده بودند.
شعارهاى اولیه مسیحیت ، شعارهایى بود که با فطرت و سرشت انسانها سازگار بود. تعالیم ، اخلاق و احکام یک دین الهى بود که با برده دارى ، رفتار تبعیض آمیز، برخوردهاى ستم گرانه ، دنیاگرایى ، اسراف و تبذیر، مخالفت مى کرد و به برادرى ، الفت ، عدل و انصاف ، خدا و آخرت دعوت مى نمود.
راهب ها و کشیشها، نیز مورد احترام و علاقه مردم واقع شدند و در آن فضاى ظلمانى ، به صورت الگوى قابل قبولى براى آنان در آمدند. در شرایطى که ظلم و فساد ، بردگى و لذّت طلبى حیوانى به صورت فراگیر بر جامعه حاکم بود و خشونت و آدم کشى بیداد مى کرد، دعوت به راءفت و عطوفت مسیحى به طور کامل پاسخ گرفت .
حتى در نزد قبایل بربر، مسیحیت بدلیل جانبدارى از محرومان و مخالفت با ستمگران ، پایگاه خوب و جایگاه ارزشمندى پیدا کرد.بهمین دلیل ، در جریان حمله این قبائل به روم و نابودى شهرهاى آن که همه چیز را نابود کردند، معابد، دیرها و کلیساهاى مسیحى ، کمتر آسیب دیدند و شاید تنها ساختمانها و مراکزى که باقى ماند، دیرها و صومعه ها و معبدهاى مسیحیان بود.
(35)
همانگونه که گفته شد، در اثر فروپاشى روم که در آن دوران مهد تمدن غرب به حساب مى آمد، نوعى ظلمت و تاریکى و نادانى بر اروپا حاکم گردید، که اروپائیان آن را (دوران تاریکى ) نام نهاده اند. دراین دوران سیاه ، تنها ستاره هاى روشنى که نورافشانى مى کردند و از دین و معنویت ، علم ، آگاهى و فرهنگ پاسدارى مى کردند، کلیساها و معابد و دیرهاى راهبان مسیحى بودند و اگر ادعا شود که حیات دوباره اروپا پس از نابودى کامل ، وامدار مسیحیت و کلیسا و علماى دین مسیح است ، گزافه نیست .(36)
این مراکز به تدریج توانستند هم چون کانونهاى گرم و فعالى ، علاوه بر مرجعیت فکرى و عقیدتى مردم ، طرز زندگى و معیشت روزمره را نیز به آن قبایل بیابانگردى که هیچ بهره اى ازمدنیّت نداشتند و اروپائیان نیز آنان را وحشى مى نامیدند و هم اکنون بر کل اروپا و متصرفات امپراطورى روم حاکم شده بودند، بیاموزند.
برنامه علماى دین مسیح و راهبان اینگونه بود که به سرزمینهاى مختلف مى رفتند و در آنجا دیرها و صومعه هائى مى ساختند و در آن مستقر مى شدند و در کنار فعّالیّت فرهنگى و تعالیم مذهبى ، نحوه زندگى و معاش ‍ و حتى حرفه و صنعت هاى مختلف را به مردمى که کاملا" از تمدن و پیشرفت و علم و دانش بى بهره بودند، مى آموختند و خود نیز به فعالیتهاى اقتصادى مى پرداختند و از این راه به معیشت و زندگى مردم کمک مى کردند.
(37)
در نتیجه ، مردم نگاه مثبتى به آنها داشتند و آن چنان که گفتیم ، حتى بربرها در جریان حمله به روم ، به کلیساها آسیب عمده اى نرساندند .این همه بى مهرى و دروغ پردازى که درباره مسیحیت اولیه در دوران جدید اروپا مى شود، تحریف تاریخ است و واقعیت غیر از آن است . خدمتى که مسیحیت به اروپا کرد، با هیچ چیز دیگرى قابل قیاس نیست . مسیحیت توانست از قبائل وحشى حاکم بر اروپا که به هیچ اصول انسانى پایبند نبودند و قتل و غارت را هنر خود مى دانستند و زندگى را بر گرده اسب مى شناختند ، مردمى شهرنشین و تمدن پذیر تربیت کند و دوباره حیات و زندگى و تمدن را در آن سرزمین احیاء نماید و این کار بس بزرگى بود. اروپا در دوران بربریت خود، به تدریج تحت هدایت وسرپرستى مسیحیت آباد گردید .کم کم روستاها و آبادیها در اطراف کلیساها و دیرها به وجود آمدند، همین روستاها، بعدها به شهرهاى بزرگ و سپس به کشورهاى مستقلى تبدیل شدند . در واقع ، همین دیرها و معابد مسیحى بودند که به کانون ها و مراکز تمدن جدیداروپا تبدیل شدند.و بهمین دلیل بسیارى از شهرهاى اروپا، داراى اسامى و عناوین مذهبى و با پسوند یا پیشوند (مقدّس ) (38) هستند که حاکى از نقش محورى مراکز مذهبى و دیرها و معابد مسیحى در تمدن غرب است . بعنوان مثال ، شهرى همچون " مونیخ " که مهم ترین و فرهنگى ترین شهر کشور آلمان است ، داراى ریشه مذهبى است و این نام به زبان آلمانى به معنى "خانه رهبان " است و اکثر قریب به اتفاق شهرهاى قدیمى اروپا، داراى چنین پیشینه اى است .
در این مرحله ، به تدریج در شهرها و مناطق مختلف ، نظامهاى شبه حکومتى ایجاد شدند و درتمام این دوران ، پاپ رئیس معنوى همه دولتها و کشورها شناخته مى شد. از این رو، به دلیل پایگاه و اعتبارى که مسیحیت و پاپ در نزد مردم داشت ، حتى بعدها که نظامهاى سلطنتى در اروپا شکل گرفت ، تا زمانى که پاپ تاج را برسر پادشاه نمى گذاشت ، پادشاه مشروعیت پیدا نمى کرد.
(39)
در این دوره ، زندگى اجتماعى و نیز نظام سیاسى اروپا، متاءثر از مذهب بوده است و هیچ دوگانگى و تعارضى میان مسیحیت وفرهنگ جامعه و تمدن اروپا وجود نداشت .به عبارتى ، مذهب با فرهنگ و تمدن اروپا درآمیخته بود. تعلیم و تربیت بکلى دینى بود .کلیسا نه فقط مرکز تعلیم علوم و معارف دینى بود بلکه سایر رشته هاى علوم را در سطوح مختلف ، به مردم آموزش ‍ میداد .
در کلیساها، اغلب مدارسى وجود داشت که مرکز فراگیرى علوم غیردینى و تجربى بود و اغلب این مدارس در اروپا، به دانشکده ها و سپس دانشگاهها تبدیل شدند . بیشتر دانشگاههاى معتبر امروز اروپا، همچون
(آکسفورد)، (کمبریج )، (سوربن ) و ... مدارسى بودند که کلیسا آنها را ایجاد کرده بود و سپس به دانشگاه تبدیل گردیدند.امروزه نیز همین دانشگاهها با همان اسم و عنوان سابق خود، باقى مانده اند و جزء مهم ترین ارکان آموزشى غرب بحساب مى آیند .
بنابراین کلیسا و روحانیت مسیحى در دوران قرون وسطى ، صرفا مروّج و عهده دار امور معنوى نبود ، بلکه اصول و روشهاى زندگى و معیشت را نیز به مردم تعلیم مى داد. مردم و قبائل ساکن در اروپا در عصر تاریکى ، حتى با صنعت پارچه بافى و دوختن لباس نیزآشنا نبودند و خود را با پوست حیوانات مى پوشاندند. کشیشان در داخل کلیساها، چرخ ‌هاى نخ ‌ریسى و دستگاههاى پارچه بافى دایر کرده بودند، پارچه مى بافتند، لباس ‍ مى دوختند و آن را به دیگران نیز آموزش مى دادند .
اروپا علاوه بر شهرنشینى و صنعت ، کشاورزى خود را نیز در هجوم بربرها از دست داد. زیرا آنان مردمى شکارچى و گله دار بودند . بهمین دلیل کلیسا به ناچار، در کنار آهنگرى ، نجارى ، بنائى و بسیارى از حرفه ها، کشاورزى را نیز به این مردم آموزش مى داد.
به این ترتیب اروپا از هر نظر وامدار مسیحیت مى باشد . تصور نشود که پیشرفت علمى و فنى امروز اروپا ناشى از بى دینى آن است . اگر غرب در علم و صنعت دستاوردهائى دارد که مى تواند به آن افتخار کند ، آنرا باید مدیون دوران دین دارى خود و نقش بى بدیل دین مسیح (ع ) بداند که در دوران سیاه جهل و عقب ماندگى ، مشعل علم ومعرفت و دانائى و تمدن را روشن نگاه داشته و اروپا را از سقوط قطعى و نابودى حتمى حفظ کرد.
با تلاش کلیسا و توسعه فرهنگ مسیحى در قبایل بربر، بخصوص ژرمنها، انگلها، اسلاوها و فرانک ها که صاحبان اصلى اروپاى پس از فروپاشى امپراطورى روم بودند، به تدریج اروپا از حالت توحش خارج شد و کم کم مدنیت در آن شکل گرفت . در حقیقت ، قرون وسطى را باید دوران انحطاط اروپاى رومى و یونانى که پایبند الهه ها و اسطوره هاى شرک آمیز بودند و دوران شکوفایى اروپاى ژرمنى و انگلیسى ، یعنى دوران پشت کردن به عصر خدایان و اندیشه هاى شرک آلود و گرویدن به مسیحیت و توحید، قلمداد کرد. وحدت فکرى ، فرهنگى و اجتماعى اروپا که رمز نجات و بقاء آن بود نیز، مدیون همین فرایند است .
ب - عصر ایمان  
پانصد سال دوم قرون وسطى ، که تقریبا از قرن دهم تا پانزدهم میلادى را شامل مى شود، عصرایمان مى نامند.در این عصر که دوران شکوفایى دوباره و تدریجى اروپا است ، مذهب در بیشتر امور دخالت و حضور داشت .
در این مرحله نیز، کلیسا نقش اساسى در پاسدارى از علوم و فرهنگ و تمدن اروپا بر عهده داشت . در این دوره که همزمان باگسترش و توسعه و شکوفایى خارق العاده تمدن اسلامى بود، کلیسا با وجود احساس رقابت و تعصب نسبتا شدیدى که نسبت به اسلام و حوزه هاى نفوذ مسلمانان داشت ، گروههاى بسیارى را براى فراگیرى و انتقال علوم و معارف ، به سراغ دانشمندان مسلمان و کتابخانه هاى کشورهاى اسلامى فرستاد تا آثار علمى و کتابهاى مسلمانان را به دست آورند. آنان این آثار را به لاتین و سایر زبان هاى رایج اروپا ترجمه کرده و در دانشگاههاو مراکز علمى وابسته به کلیسا تدریس میکردند. اروپائیان خود معترف هستند که بیشترین تاءثیر را در تجدیدحیات تمدن اروپا، مراودات فرهنگى با مسلمانان و آثار علمى دانشمندان اسلامى داشته است ، لیکن متاءسفانه دراین زمینه امانتدارى را رعایت نکردند و از ضعف و سستى اواخر دوران تمدن اسلامى استفاده کرده و اغلب دستاوردهاى مسلمین را به نام خود ثبت کردند و خیانت آشکارى را نسبت به تمدن اسلامى و تاریخ آن ، که نقش تعیین کننده اى در حیات دوباره اروپا داشت ، روا داشتند و بعد مدعى شدند تمدن اسلامى هیچ دستاوردى نداشته است .
تاءثیر پذیرى غرب از فرهنگ و تمدن اسلامى 
در دوران شکوفایى تمدن اسلامى ، که مغرب زمین اندک اندک به مدد کلیسا و علماء دینى ، از خواب پانصد ساله بیدار مى شود از جهات مختلف ، روى بسوى شرق اسلامى دارد و در تمامى رشته هاى علوم از جمله علوم عقلى ، مسیحیت و به تبع آن اروپا، وامدار فلاسفه و اندیشمندان اسلامى است . چون مسیحیت گرفتار فقر کلامى و فلسفى بود و از حضرت عیسى (ع ) و شاگردان و اصحاب ایشان ، در این زمینه مطالب قابل توجهى باقى نمانده بود و اینکه کلیسا بایستى مانند هر آئینى به پرسشهاى اساسى پیروان خود پاسخ مى داد ، به ناچار درصدد برآمد تا ضعف خود را در فلسفه و کلام با وام گرفتن از اندیشمندان اسلامى جبران کند. زیرا در آن زمان دانشمندان بسیارى در شهرهاى بزرگ ممالک اسلامى به بحث و مطالعه بر روى مسایل فلسفى و کلامى مى پرداختند.
دو نحله یا مکتب فلسفى که در اروپا نفوذ زیادى یافت ، یکى مکتب
(ابن سینا)(40) و دیگرى مکتب (ابن رشد) (41) بود که این هر دو، از فلاسفه مسلمان بودند. یکى ایرانى و دیگرى اهل (اندلس ) اسلامى بود. این دو مکتب که حرف اول را در حوزه اندیشه و مباحث فلسفى و حکمت الهى آن دوران مى زدند و دو جریان فکرى و فلسفى رایج در جهان مسیحیت به حساب مى آمدند، از اندیشه ها و آثار این دانشمندان اقتباس شده بودند.(42)
مسیحیان به اندازه اى تحت تاءثیر اندیشمندان مسلمان بودند که اساتید آنان در دانشگاههایى همچون ، آکسفورد و کمبریج هنگام تدریس در چهره و لباس دانشمندان و اساتید اسلامى ظاهر مى شدند و به سبک علماى مسلمان ، عمامه بر سرمى گذاشتند و عبا بر تن مى کردند.
در حالى که لباس عادى آنان ، شامل عبا و عمامه نبوده و پوشیدن آن لباس ‍ امتیازى خاص براى اساتید دانشگاههابوده است و فقط مجاز بوده اند در هنگام تدریس ، آن را بر تن کنند و این سندى بوده است بر صلاحیت عملى آنان .
(43)
دانشمندانى همچون (آلبرت کبیر) و (سن توماس آکوئیناس )که از بزرگترین فلاسفه (اسکولاستیک ) مسیحى به شمار مى آیند ، در مقابل دانشمندان مسلمانى چون (ابن سینا) همواره تا آخر عمر احساس خضوع مى کردند(44) و همواره با احترام از او نام مى برده اند و هم چنان که ما او را (شیخ ‌الرئیس ‍ ابوعلى سینا) مى نامیم ، آنها او را (بزرگترین استاد همیشه ، ابن سینا) مى نامیدند و براى سالها، در سر در دانشگاههاى معتبر اروپا همچون (سوربن ) فرانسه و (کمبریچ ) انگلستان ، تصاویر ابن سینا و زکریاى رازى و برخى دیگر از دانشمندان مسلمان ، نقاشى و نصب شده بود.
اولین کتابى که پس از اختراع دستگاه چاپ در اروپا، براى تیمن و تبرک چاپ شد ،کتاب مقدّس و دومین کتاب ،
(قانون ) ابن سینا بود .این نشان مى دهد که تمدن اروپا در نیمه دوم قرون وسطى ، تا چه پایه از اسلام و فرهنگ اسلامى متاءثر بوده است . آنان از روى بى اطلاعى و یا خودباختگى تصور مى کنند مسلمین تمدن درخشانى نداشته اند و هرچه بوده است غرب و فرهنگ و تمدن آن بوده است ، بهتر است اندکى به تاریخ مراجعه کنند و اعترافات خود غربیها را در این زمینه مرور کنند تا بدانند که علم و تمدن امروز اروپا، تا چه حدّ وامدار مسلمین و تمدن اسلامى مى باشد.
آثار و کتابهاى ارزشمندى در باب تاءثیر فرهنگ اسلام بر اروپا به رشته تحریر درآمده است که یکى از آنها، کتاب
(خورشید اللّه بر فراز مغرب زمین )(45) نوشته خانم (دکتر زیگرید هونکه ) است . دراین کتاب گوشه هائى از حقایق تاریخى در خصوص تاءثیر فرهنگ اسلامى بر فرهنگ عمومى ، دانش ، صنعت ، تجارت و حتى سیاست در اروپا بیان شده است .
نویسنده این کتاب ، به صدها واژه اشاره مى کند که از ممالک مسلمین ، عربى ، ایرانى و هند اسلامى ، به غرب رفته و هم اکنون نیز در ادبیات خود، از آن ها استفاده مى کنند.
به طور مثال ، اروپائیان به افتخار خوارزمى
(46) صاحب رساله هاى (الحساب ) و(الجبر) که در واقع پدیدآورنده این دو علم مى باشد، به علم (حساب )، (الگاریتم ) یا (لگاریتم )(47) مى گویند. در حقیقت علم حساب که منشاء بسیارى ازمحاسبات در علوم ، صنایع و تکنولوژى اروپا است ، ابتکار یک دانشمند مسلمان به نام (خوارزمى ) است . آنان همچنین علم جبر و مقابله را نیز مدیون کتاب (الجبر) خوارزمى هستند و عینا لفظ (Algebra) را براى این علم به کار مى برند.(48)



نص و...   





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ