پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 16
کل بازدید : 29352
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/19 ساعت 2:11 ع توسط جواد قاسم آبادی


فصل هشتم: پى آمدهاى ماجراى آتش!

توضیح بیشتر در مورد جنجال آتش‏
بدنبال محاکمه فرمایشى ابراهیم حکومت جبار نمرودى احساس کرد که ابراهیم کم کم به صورت کانون خطرناکى براى حکومت در آمده و زبان گویا و منطق قوى او موجب بیدارى توده‏هاى تحت ستم شده است و اگر به زودى سر به نیست نشود زنجیرهاى استثمار را پاره خواهد کرد و مردم را بر ضد حکومت ستمگر نمرود، خواهد شوراند.
چنانکه گفتیم نمرود از تعصبات جاهلانه بت‏پرستان سوء استفاده کرد، و آنها را با خود همفکر ساخت و آماده کرد که همگى در کنار گودالى حاضر گردند و ابراهیم را در میان دریاى آتش افکنند و کارش را براى همیشه یکسره کنند.
روز موعود فرا رسید و ابراهیم با کمال بردبارى و صبر انقلابى، در کنار شعله‏هاى آتش قرار گرفت جالب اینکه هر یک از نیروهاى ملکوتى خداوند براى کمک به ابراهیم نزد او رفتند ولى ابراهیم از آنها کمک نخواست. به هر حال، مزدوران نمرود ابراهیم را در میان منجنیق گذاشتند و منجنیق را به کار انداختند و چند لحظه‏اى بیشتر نمانده بود که او را به میان دریاى آتش پرتاب کنند، در این لحظه پرخطر، جبرئیل بزرگترین فرشته مقرب خدا خود را به ابراهیم رساند و گفت:
آیا تو نیازى به من دارى تا برآورم؟ ابراهیم با کمال قاطعیت گفت:
به تو نیازى ندارم،
جبرئیل گفت:
پس حاجت خود را از خدا بخواه ابراهیم گفت:
آگاهى خدا به حال من مرا بى‏نیاز از سخن گفتن مى‏کند.
آرى روحیه ابراهیم در این لحظه خطرناک در برابر شعله‏هاى سر به فلک کشیده آتش این چنین قوى بود، که هرگز اظهار عجز و نیاز نکرد، تنها قلبش سرشار از توکل و اطمینان به خدا بود و زبانش به توحید و صفات خدا گویا بود، و همین براى او بزرگترین تکیه‏گاه و امید براى نجات بود، ابراهیم با خود مى‏گفت: سرانجام من با این آتش از دو حال خارج نیست: یا مى‏سوزم و به لقاء خدا مى‏پیوندم و یا به لطف خدا زنده مى‏مانم و در برابر چشم نمرودیان و بت‏پرستان، سربلند از دل آتش بیرون خواهم آمد، این فکر همان است که در قرآن از آن به احدى‏الحسنیین (یکى از دو سعادت) تعبیر شده است‏61.
بهتر این است که در اینجا به سراغ مولوى شاعر عارف و نکته سنج و زبردست اسلامى برویم تا این منظره را ترسیم کند، او در کتاب مثنوى خود مى‏گوید:

‏‏ چون رها از منجنیق آمد خلیل گفت: هل لک حاجه یا مجتبى من ندارم حاجتى با هیچکس آنچه داند لایق من آن کند گفت: اینجا هست نامحرم مقال گر سزاوار من آمد سوختن من نمى‏دانم چه خواهم زان جناب

 

آمد از دربار عزت، جبرئیل گفت: اما منک یا جبرئیل، لا62 با یکى کار من، افتاده است و بس خواه ویران خواه آباد کند علمه بالحال حسبى ما السؤال‏63 لب زدفع او بباید دوختن بهر خود والله اعلم بالصواب

‏ در حقیقت ابراهیم در اینجا تسلیم محض فرمان خدا است، و این صفت از صفات قهرمانان بى‏بدیل است که این چنین در خطرها، به مقام عالى و عارفانه تسلیم در برابر فرمان خدا مى‏رسند، از همه جالب‏تر اینکه ابراهیم در این وقت شانزده سال داشت.64
این از یک سو ولى از سوى دیگر در حقیقت ابراهیم با این روحیه پوزه نمرود و نمرودیان را به خاک مى‏مالد و عربده و نعره و کف زدن بت‏پرستان جاهل را مبدل به عزا مى‏کند، آنها مى‏خواستند ابراهیم را قبل از سوزاندن، خوار و ذلیل ببینند ولى اینکه ابراهیم را بسیار سربلند و سرفراز به درخشش آفتاب مى‏دیدند نه به عنوان یک جوان ماجراجو و تفرقه‏افکن که بوق‏هاى تبلیغاتى نمرود مکرر از ماجراجوئى او سخن مى‏گفت. طبق بعضى از روایات اسلامى، جبرئیل انگشترى به ابراهیم داد که بر آن این جمله‏ها نقش بسته بود لا اله الا الله محمد رسول الله الجات ظهرى الى الله و اسندت امرى الى الله و فوضت امرى الى الله یعنى نیست خدائى جز خداى یکتا، محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) فرستاده خدا است، پناه مى‏برم به حمایت خدا و به او توکل مى‏کنم و کار خود را به او مى‏سپارم.
گلستان به جاى آتش‏
از هر سو شعله‏هاى آتش سر به آسمان کشیده بود قهقه نمرود و نمرودیان در جایگاه مخصوصى که منظره را تماشا مى‏کردند، گوش فلک را کر کرده بود و ولوله و نعره و صوت و ساز و آواز بت‏پرستان جاهل همه جاى فضا را پر کرده بود در این هنگام از دربار نمرود فرمان صادر شد که ابراهیم را در آتش بیفکند، در همین لحظه منجنیق به کار افتاد و ابراهیم را در دل توده‏هاى آتش پرتاب کرد.
اما خداوند در یاد ابراهیم بود، ابراهیمى که تمام این رنجها و دشواریها را براى خدا تحمل کرده بود، در همان لحظه از مصدر وحى الهى به سوى آتش فرمان آمد:یا نار کونى برداً و سلاماً على ابراهیم یعنى: اى آتش، سرد و سلام شو بر ابراهیم.65
این فرمان آنچنان، طبیعت آتش را عوض کرد و بگونه‏اى سرد شد که دندانهاى ابراهیم از سرما به لرزه در آمد، فرمان خداوند آن سرما را که آتش بوسیله آن خاموش شده بود اکنون مبدل به هواى معتدل و خوش بهارى کرده بود نمرودیان و سایر حاضران دیدند که سراسر گودال ابراهیم روى تختى با یک پیرمرد خوش چهره (که جبرئیل بود) نشسته و با او سخن مى‏گوید.
این منظره عجیب آنچنان عبرت‏انگیز و بهت‏آور بود، که همگان در شگفتى فرو رفتند و انگشت تعجب آمیخته به سخت‏ترین ناکامیها به دندان گزیدند، نمرود ناخودآگاه فریاد زد:
اگر بنا است کسى براى خود خدائى را برگزیند سزاوار است که خداى ابراهیم را بپذیرد.
سپس به آزر سرپرست ابراهیم رو کرد و گفت:
((اى آزر، براستى این فرزند خوانده‏ات ابراهیم چقدر در پیشگاه خدا عزیز و ارجمند است!
آنگاه به سوى گلستان نگریست و فریاد زد:
اى ابراهیم، بگو بدانم چگونه از این همه آتش نجات یافتى؟
ابراهیم در پاسخ گفت:
پروردگارم مرا از آن نجات داد.
این حادثه‏ى بزرگ که همان لطف الهى و یا امداد غیبى خداوندى است آنچنان لرزه بر دستگاه طاغوتى نمرود انداخت که نمرودیان به کلى روحیه خود را باختند، چرا که آنها با خود مى‏گفتند: دیگر نمى‏توان ابراهیم را به عنوان یک جوان ماجراجو و تفرقه‏افکن معرفى کرد، و دیگر هرگونه بر چسب ناروا نسبت به ابراهیم مورد قبول جامعه نخواهد بود، از این پس او به عنوان یک قهرمان شجاع یک رهبر الهى مى‏تواند قدم به صحنه بگذارد و یک تنه، مردم ستمدیده را بر ضد طاغوتیان بسیج نماید، با توجه به اینکه با دیدن این حادثه به ابراهیم ایمان آوردند و یا در دل به سوى ابراهیم جذب گردیدند.
گرچه بعضى از درباریان با ترفندهاى مسخره مى‏خواستند، نمرود را از این حالت وحشت‏زدگى بیرون آورند، مثلاً یکى به نمرود مى‏گفت: من دعا و وردى بر این آتش خواندم و بر آن دمیدم، از این رو آتش به این صورت در آمد، و ابراهیم را نسوزاند، ولى چند لحظه‏اى طول نکشید که این ترفند، بى‏اثر و کاملاً خنثى شد، چرا که به فرمان خدا ستونى از آتش به سوى او شعله کشید و او را سوزاند و به هستى او پایان داد و این نیز آیت دیگرى بر حقانیت ابراهیم بود.
از پیامدهاى این حادثه عظیم (تبدیل آتش به گلستان) این بود که نمرود، دستور داد تا با کمال احترام ابراهیم را به حضورش بیاورند، ابراهیم را به حضورش بردند در آن جمع قبل از آنکه دیگران سخن بگویند، ابراهیم از فرصت استفاده کرد و باز براى چندمین بار نمرود را به سوى خداوند بزرگ دعوت کرد و حجت را بر او تمام نمود.
نمرود مهلت خواست تا با وزیر مشاورش هامان مشورت کند، با او مشورت کرد و هامان گفت:
بعد از چهارصد سال خدائى، اکنون مى‏خواهى بندگى را اختیار کنى که موجب هزاران شرمندگى است))66 اما با وجود این، نمرود مغرور باز آن همه آیات الهى را به دیار فراموشى سپرد و به گفته‏ى مشاور نادانش گوش کرد و بار دیگر همچنان شیوه‏ى پوچ سابق خود را ادامه داد...،
نکته‏ها:
از این فراز برجسته از زندگى عبرت‏انگیز ابراهیم درسهاى سازنده‏اى از جمله نکته‏هاى ذیل استفاده مى‏شود:
1 - ابراهیم در سخت‏ترین شرائط روحى و جسمى، در برابر آن همه آتش که همچون کوه آتشفشان، شعله‏هایش برافروخته شده بود، روحیه خود را نباخت و با توکل به خدا، جز نام خدا سخنى نگفت و هرگز در قیافه و روش او عجز و سرافکندگى احساس نشد.
2 - این روحیه‏ى عالى که از ایمان و توکل او سرچشمه مى‏گرفت، همچون تیرى بود که بر قلب نمرودیان فرود مى‏آمد و مانند مشتى پوزه آنها را خرد مى‏کرد و جشن آنها را مبدل به عزا، و قهقهه آنها را مبدل به گریه مى‏کرد.
3 - اگر کسى این چنین در راه خدا گام بردارد، خداوند هرگز او را فراموش نمى‏کند و با امدادهاى غیبى خود در لحظات حساس، یاریش خواهد کرد.
4 - امداد غیبى خداوند (یعنى حادثه تبدیل آنهمه آتش به گلستان)، آنچنان لرزه بر اندام نمرودیان انداخت و آنچنان سیلى بر آنها زد که دیگر نتوانستند آبروى از دست رفته خود را باز گردانند.
5 - امداد غیبى دیگر، توده آتش دیگرى بود که ترفند چابلوس دربارى را خنثى کرد و او را سوزاند در حالى که آتش‏هاى دیگر به فرمان خدا در آن وقت نمى‏سوزاندند.
6 - هدف ابراهیم دعوت به سوى خدا و مبارزه با بت و خرافه‏پرستى بود، نه خودنمائى بى‏هدف، بر همین اساس، به محض بدست آمدن فرصت، که همان شکستن غرور نمرود بر اثر ماجراى تبدیل آتش به گلستان بود هدف خود را دنبال کرد نمرود را به سوى خدا هدایت کرد و حجت را بر او تمام نمود گرچه نمرود سیه‏دل باز از روش خود دست نکشید ولى...

فصل نهم: توطئه‏ها و طرح مسائل انحرافى نمرود و شکست او

حرکات مذبوحانه نمرودیان
نمرود، و نمرودیان عادت کرده بودند که همچون زالو خون مردم بینوا را بمکند و آنها را سرگرم بت‏پرستى و خرافه‏پرستى کنند و از مسأله اصلى که نجات از یوغ استعمار بود غافل نگه دارند، از این رو به هر عنوان که بود مى‏خواستند این راه را ادامه دهند و با اینکه در جریان آتش‏سوزى، به حق بودن خداى ابراهیم پى بردند، و بزرگترین ضربه روحى و سیاسى را خوردند اما باز از اسب غرور پیاده نشدند و تاخت و تاز طاغوتى خود را دنبال کردند.
انسانى که در حد نهائى غرور و تکبر باشد، دیگر درست نمى‏تواند بیندیشد و یا بشنود و ببیند و در حقیقت کارش به نوعى از جنون و دیوانگى مى‏کشد، و گاهى آنچنان مى‏شود که گویا دیوانه زنجیرى است.
نمرود از حادثه تبدیل آتش به گلستان آنچنان ضربه روحى و سیلى خورده بود که هیچ داروى مسکن و ماده بیهوشى نمى‏توانست او را آرام کند، فکرش دیگر درست کار نمى‏کرد، با خود مى‏گفت: لابد خداى ابراهیم در جایگاه بالاترى قرار گرفته که همواره ابراهیم را کمک مى‏کند تا آنجا که در دریاى آتش را براى او گلستان مى‏کند، باید از پاى ننشست و با خداى ابراهیم جنگید و او را نابود کرد تا در نتیجه، ابراهیم هم نابود گردد! و...67
به دنبال این فکر پوچ و غلط که چنین فکرهائى از متکبران مغرور در طول تاریخ بسیار دیده شده، دست به حرکات مذبوحانه و واقعاً مسخره‏اى زد که در اینجا به دو نمونه از آن اشاره مى‏کنیم:
1 - برج آسمان‏خراش نمرودى‏
نمرود دستور داد برج بسیار بلند و آسمان‏خراشى بسازند تا بر بام رفیع آن برج برود و اهل آسمان (از جمله خداى ابراهیم) را به قتل رساند!
مهندسین و معمارهاى زبردست با کارگران بسیار به ساختن این برج مشغول شدند، شب و روز و توده‏هاى زحمتکش و تحت ستم، از راههاى دور و نزدیک سنگهاى بزرگ را بر دوش حمل مى‏کردند و به محل ساختمان مى‏آوردند و با رنجهاى طاقت‏فرسا آن سنگها را بالاى ساختمان مى‏بردند مهندسین و معمارها آن سنگها را در جاى خود قرار مى‏دادند و روز بروز برج به سوى آسمان بالا مى‏رفت، نمرود و نمرودیان مدتى سرگرم این کار مسخره بودند و از بالا رفتن برج لذت مى‏بردند و کیف مى‏کردند، نمرود با خود گفت: بزودى این برج به مرحله عالى خود مى‏رسد، آنگاه چون صیادى ماهر، که در صحراى سرسبز، گوزنى را سرگرم چریدن مى‏بیند و او را صید مى‏کند، من نیز بزودى بر بام رفیع این برج قرار مى‏گیرم و آسمانیان یا برج و باروى آنها را که ابراهیم از آنها کمک مى‏گیرد مورد هدف قرار مى‏دهم و براى همیشه آنها را سر به نیست مى‏کنم و برج و بارویشان را مى‏شکنم و در نتیجه کار ابراهیم نیز تمام مى‏شود و از دستش راحت مى‏شوم!
نمرود براى رسیدن به این آرزو دقیقه‏شمارى مى‏کرد، و ساختن برج، بزرگترین مسأله شده بود، و بیشتر نیروها و نشستها و سمینارهاى هیأت دولت نمرود صرف ساختن برج و بررسى پى آمدهاى آن مى‏شد، روزها و شبها و هفته‏ها و ماهها گذشت، همه در انتظار سرانجام کار بودند، که ناگهان بزرگترین خبر، اعلام شد که ساختمان برج به پایان رسیده است.
روز مخصوصى تعیین شد، تا نمرود و سران ارتش او بر بام بلند آن برج روند و با آسمان بجنگند!
اما از شما چه پنهان که هنوز آن روز فرانرسیده بود که به فرمان خداى ابراهیم طوفان شدیدى برخاست، این طوفان بقدرى شدید بود که ساختمان عظیم برج را به لرزه در آورد و قسمت بالاى برج فرو ریخت و به دریاى کنار پرت شد و پایه‏هاى آن هم سقوط کرد، جمعى از دست‏اندرکاران نمرودى که در میان برج بودند، زیر ساختمان ماندند و به هلاکت رسیدند،68 و برج آسمان‏خراش به تلى از خاک و سنگ مبدل گردید.
خداوند در قرآن براى بالا بردن روحیه پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان و تقویت دل آنها به این امداد غیبى اشاره مى‏کند، آنجا که در سوره نحل آیه‏ى 27 مى‏فرماید: پیشینیان (همانند بت‏پرستان سرکش قریش براى کوبیدن حق) مکرها و نیرنگها نمودند، ولى خداوند پایه‏هاى ساختمانشان را منهدم کرد و سقف آن را به رویشان ویران ساخت69
مفسر معروف ابن عباس در ذیل این آیه گوید: منظور از این پیشینیان نمرود و نمرودیان هستند که دست به ساختن چنین ساختمانى (برج) زدند و خداوند ترفند و نیرنگشان را خنثى کرد.70
بنابراین اى پیامبر و اى مسلمانان، روحیه قوى داشته باشید، به امدادهاى غیبى خداوند دل ببندید، حرکتها و نمایشها و مانورهاى پوچ و مذبوحانه شما را سست و بى‏اراده نکند بلکه همچون ابراهیم (علیه السلام) در برابر این حرکات ظاهر فریب بایستید، چرا که خداوند به موقع نصرت خود مى‏رساند و خداوند یاور حق است.
2 - فضاپیماى چهار موتوره!
با اینکه ویران شدن برج نمرودى، آن هم در لحظاتى که همگان درباره آن مى‏اندیشند مى‏بایست براى نمرود و نمرودیان بزرگترین حادثه عبرت‏انگیز باشد، و این واقعه تکان‏دهنده آنها را از خیره‏سرى و لجاجت و غرور بیرون آورد، ولى باز آنها عبرت نگرفتند و به راه باطل خود ادامه دادند.
آنها این بار به فکر تازه‏اى افتادند که از فکر حرکات مذبوحانه ماجراى برج هم مذبوحانه‏تر بود، و آن این بود که (به تعبیر نگارنده) به فکر ساختن فضاپیماى چهار موتوره افتادند، اما این فضاپیما با فضاپیماهاى قرن بیستم تفاوت بسیار داشت، یکى اینکه به جاى چهار موتور، چهار کرکس (پرنده لاشخور) در آن به کار بردند، که هنگام حرکت، هر چهار موتور کار مى‏کرد، با این توضیح که به فرمان نمرود، مهندسین و تکنسین‏هاى دربار، یک اطاقى از چوب محکم ساختند، چهار کرکس را مدتى با بهترین خوراکیها پرورش دادند و چاق و چله کردند، آنگاه پاى هر یک از کرکسها را به یک پایه ساختمان آن اطاق در قسمت پائین بستند و مقدارى گوشت در بالاى آویزان کردند و کرکسها را مدتى گرسنه نگه داشتند.
هدفشان این بود که نمرود با یکى از وزیرانش در میان آن ساختمان بنشینند و کرکسهاى گرسنه براى بدست آوردن گوشت بالاى سر خود به پرواز در آیند و با پرواز آنها ساختمان همچون فضاپیما یا سفینه فضائى، سرنشینان خود را به طرف آسمان ببرد و در نتیجه نمرود با اسلحه‏اى که در دست دارد، خداى ابراهیم را در آسمان ترور کند و برج و باروى خدائى را بشکند و سرانجام از کمک‏هاى غیبى که به ابراهیم مى‏شود راحت گردد!
روز پرواز فرا رسید، تشریفات خاص دربار پایان یافت نمرود و وزیرش در میان فضاپیما قرار گرفتند، نمرودیان و بت‏پرستان و انسانهاى قالبى با شور و هیجان زایدالوصفى در اطراف آن ابراز احساسات مى‏کردند، در میان این هیاهوها و ولوله‏ها کرکسهاى گرسنه به هواى گوشت بالاى سر به پرواز در آمدند و در نتیجه ساختمان همچون سفینه‏اى به سوى آسمان به حرکت در آمد، گویند آنقدر اوج گرفت که نمرود وقتى زمین را نگاه کرد، کوههاى آن را همچون مورچه‏هائى یافت و پس از لحظاتى در زمین غیر از آب چیزى ندید، ولى آسمان را به همان شکل اول مى‏دید، بعد از چند لحظه ناگهان خود را در تاریکى دید، نه دیگر آسمان را مى‏دید و نه دیگر زمین را، رعب و وحشت و ترس، سراسر وجود او را فرا گرفت، نزدیک بود که زهره ترک شود، فورى گوشتها را به و سیاه طنابى به سوى پائین کشید، کرکسها به هواى گوشت، سرازیر شدند، تا به زمین آمدند و ساختمان در زمین قرار گرفت.
نمرود با هزار زور و زحمت در حالى که سخت به وحشت افتاده بود. از اطاق فضاپیما بیرون جهید، اما با اینهمه هیاهو و جار و جنجال مى‏دانست که هیچ غلطى نکرده است، و با کمال شرمندگى و عجز و ذلت به زمین برگشته است و این بار نیز خداوند پوزه مغرور نمرود را به خاک مالیده است‏71 نقشه‏هاى پوچ نمرودى یکى پس از دیگرى نقش بر آب مى‏شد، ولى از سوى دیگر روز به روز شخصیت بزرگ معنوى ابراهیم سر زبانها مى‏افتاد و در دلها جاى مى‏گرفت...
پاسخ به یک سؤال‏
در اینجا این سؤال مطرح مى‏شود که آیا براستى نمرود در برابر ابراهیم، چنین حرکات مسخره‏اى کرده؟ مگر او فکر و عقل نداشت؟ یا مگر مشاوران او دیوانه بودند که چنین حرکات پوچ و بى‏مزه‏اى از آنها سر زند؟ با توجه با اینکه آثار تمدن آن زمان حکایت از سطح عالى فکر مردم آن زمان مى‏کند؟
پاسخ این سؤال را از چند راه مى‏توان یافت:
نخست اینکه همانگونه که در آغاز گفتیم غرور و تکبر زیاد انسان را کور و کر مى‏کند به حدى که گاهى کارهاى انسان مغرور همچون دیوانگان زنجیرى خواهد شد، مانند جنایات چنگیز و هیتلر و صدام و امثال آنها.72
و نیز ممکن است در پاسخ سؤال فوق چنین گفت: نمرود و نمرودیان مى‏خواستند با اینگونه حرکات، مردم نادان را سرگرم کنند و از مسائل اصلى، منحرف سازند و با این حرکات ایذائى، ابراهیم را از صحنه خارج نمایند و همچون بسیارى از کارهاى دیپلماتهاى قرن معاصر، وقتها را بگذارند و با شیره مالیدن به سر مردم، آنها را از مسائل اصلى دور نگه دارند. تعبیر مکر (نیرنگ و تاکتیک) در آیه‏ى 26 سوره نحل که قبلاً ذکر شد را مى‏توان براى این موضوع، تأیید آورد.
و یا ممکن است نمرود و نمرودیان مى‏خواستند با این نمایشها و صحنه‏سازیها و مانورها مردم را بترسانند و ذهن مردم را از تشکیلات عریض و طویل نمرودى پر کنند، که دیگر ضربه‏هاى ابراهیم در آنها اثر نگذارد.
به هر حال در مورد سالوسگران چپاولگر همه رقم مى‏توان حدس زد ولى آنچه که مهم است این است که بدانیم: تمام نیرنگهاى نمرود و نمرودیان بطور مفتضحانه شکست خورد و براى آنها جز رسوائى بار نیاورد و به عکس روز به روز بر عزت و شکوه ابراهیم افزوده مى‏شد.
نکته‏ها:
در این فراز تکان‏دهنده از زندگى ابراهیم و نمرودیان نیز درسهاى نیرودهنده و حرکت بخش بسیارى است که در اینجا به بعضى از آنها اشاره مى‏کنیم:
1 - تکبر و غرور مایه هر گونه حیله و نیرنگ و شیطنت خواهد شد و موجب مسخ روح آدمى از درک و لمس حقایق و واقعیات خواهد گردید، چنانکه نمرود و نمرودیان چنین شدند.
2 - وقتى که خدا با فردى بود، با هیچ کارى - هر قدر هم حساب شده باشد - نمى‏توان او را از پاى در آورد و یا مردم را نسبت به او بیزار کرد.
3 - امدادهاى غیبى خداوند براى مردان خدا، همیشه و پى در پى خواهد بود، چنانکه در مورد ابراهیم مى‏بینیم آتش برایش گلستان شد، برج نمرودى ویران گردید، فضاپیماى نمرود جز وحشت و ترس براى او نتیجه دیگرى نداشت، نمرودیان هر چند تیر در ترکش داشتند و به کار بردند، ولى در برابر این امدادهاى غیبى خدا نسبت به ابراهیم، از هر سو شکست مى‏خوردند.
4 - حرکات مکرر و تلاشهاى شبانه‏روزى نمرودیان بجاى اینکه موجب کسب امتیازى براى خودشان گردد روز به روز بر عزت و عظمت ابراهیم افزود، آرى آنانکه در فکر و عمل بطور صادقانه ابراهیم‏وار براى خدا تلاش کنند این چنین خداوند از آنان یارى خواهد کرد.








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ