بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 16
کل بازدید : 29352
کل یادداشتها ها : 182
فصل هشتم: پى آمدهاى ماجراى آتش!
توضیح بیشتر در مورد جنجال آتش
بدنبال محاکمه فرمایشى ابراهیم حکومت جبار نمرودى احساس کرد که ابراهیم کم کم به صورت کانون خطرناکى براى حکومت در آمده و زبان گویا و منطق قوى او موجب بیدارى تودههاى تحت ستم شده است و اگر به زودى سر به نیست نشود زنجیرهاى استثمار را پاره خواهد کرد و مردم را بر ضد حکومت ستمگر نمرود، خواهد شوراند.
چنانکه گفتیم نمرود از تعصبات جاهلانه بتپرستان سوء استفاده کرد، و آنها را با خود همفکر ساخت و آماده کرد که همگى در کنار گودالى حاضر گردند و ابراهیم را در میان دریاى آتش افکنند و کارش را براى همیشه یکسره کنند.
روز موعود فرا رسید و ابراهیم با کمال بردبارى و صبر انقلابى، در کنار شعلههاى آتش قرار گرفت جالب اینکه هر یک از نیروهاى ملکوتى خداوند براى کمک به ابراهیم نزد او رفتند ولى ابراهیم از آنها کمک نخواست. به هر حال، مزدوران نمرود ابراهیم را در میان منجنیق گذاشتند و منجنیق را به کار انداختند و چند لحظهاى بیشتر نمانده بود که او را به میان دریاى آتش پرتاب کنند، در این لحظه پرخطر، جبرئیل بزرگترین فرشته مقرب خدا خود را به ابراهیم رساند و گفت:
آیا تو نیازى به من دارى تا برآورم؟ ابراهیم با کمال قاطعیت گفت:
به تو نیازى ندارم،
جبرئیل گفت:
پس حاجت خود را از خدا بخواه ابراهیم گفت:
آگاهى خدا به حال من مرا بىنیاز از سخن گفتن مىکند.
آرى روحیه ابراهیم در این لحظه خطرناک در برابر شعلههاى سر به فلک کشیده آتش این چنین قوى بود، که هرگز اظهار عجز و نیاز نکرد، تنها قلبش سرشار از توکل و اطمینان به خدا بود و زبانش به توحید و صفات خدا گویا بود، و همین براى او بزرگترین تکیهگاه و امید براى نجات بود، ابراهیم با خود مىگفت: سرانجام من با این آتش از دو حال خارج نیست: یا مىسوزم و به لقاء خدا مىپیوندم و یا به لطف خدا زنده مىمانم و در برابر چشم نمرودیان و بتپرستان، سربلند از دل آتش بیرون خواهم آمد، این فکر همان است که در قرآن از آن به احدىالحسنیین (یکى از دو سعادت) تعبیر شده است61.
بهتر این است که در اینجا به سراغ مولوى شاعر عارف و نکته سنج و زبردست اسلامى برویم تا این منظره را ترسیم کند، او در کتاب مثنوى خود مىگوید:
چون رها از منجنیق آمد خلیل گفت: هل لک حاجه یا مجتبى من ندارم حاجتى با هیچکس آنچه داند لایق من آن کند گفت: اینجا هست نامحرم مقال گر سزاوار من آمد سوختن من نمىدانم چه خواهم زان جناب |
|
آمد از دربار عزت، جبرئیل گفت: اما منک یا جبرئیل، لا62 با یکى کار من، افتاده است و بس خواه ویران خواه آباد کند علمه بالحال حسبى ما السؤال63 لب زدفع او بباید دوختن بهر خود والله اعلم بالصواب |
در حقیقت ابراهیم در اینجا تسلیم محض فرمان خدا است، و این صفت از صفات قهرمانان بىبدیل است که این چنین در خطرها، به مقام عالى و عارفانه تسلیم در برابر فرمان خدا مىرسند، از همه جالبتر اینکه ابراهیم در این وقت شانزده سال داشت.64
این از یک سو ولى از سوى دیگر در حقیقت ابراهیم با این روحیه پوزه نمرود و نمرودیان را به خاک مىمالد و عربده و نعره و کف زدن بتپرستان جاهل را مبدل به عزا مىکند، آنها مىخواستند ابراهیم را قبل از سوزاندن، خوار و ذلیل ببینند ولى اینکه ابراهیم را بسیار سربلند و سرفراز به درخشش آفتاب مىدیدند نه به عنوان یک جوان ماجراجو و تفرقهافکن که بوقهاى تبلیغاتى نمرود مکرر از ماجراجوئى او سخن مىگفت. طبق بعضى از روایات اسلامى، جبرئیل انگشترى به ابراهیم داد که بر آن این جملهها نقش بسته بود لا اله الا الله محمد رسول الله الجات ظهرى الى الله و اسندت امرى الى الله و فوضت امرى الى الله یعنى نیست خدائى جز خداى یکتا، محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) فرستاده خدا است، پناه مىبرم به حمایت خدا و به او توکل مىکنم و کار خود را به او مىسپارم.
گلستان به جاى آتش
از هر سو شعلههاى آتش سر به آسمان کشیده بود قهقه نمرود و نمرودیان در جایگاه مخصوصى که منظره را تماشا مىکردند، گوش فلک را کر کرده بود و ولوله و نعره و صوت و ساز و آواز بتپرستان جاهل همه جاى فضا را پر کرده بود در این هنگام از دربار نمرود فرمان صادر شد که ابراهیم را در آتش بیفکند، در همین لحظه منجنیق به کار افتاد و ابراهیم را در دل تودههاى آتش پرتاب کرد.
اما خداوند در یاد ابراهیم بود، ابراهیمى که تمام این رنجها و دشواریها را براى خدا تحمل کرده بود، در همان لحظه از مصدر وحى الهى به سوى آتش فرمان آمد:یا نار کونى برداً و سلاماً على ابراهیم یعنى: اى آتش، سرد و سلام شو بر ابراهیم.65
این فرمان آنچنان، طبیعت آتش را عوض کرد و بگونهاى سرد شد که دندانهاى ابراهیم از سرما به لرزه در آمد، فرمان خداوند آن سرما را که آتش بوسیله آن خاموش شده بود اکنون مبدل به هواى معتدل و خوش بهارى کرده بود نمرودیان و سایر حاضران دیدند که سراسر گودال ابراهیم روى تختى با یک پیرمرد خوش چهره (که جبرئیل بود) نشسته و با او سخن مىگوید.
این منظره عجیب آنچنان عبرتانگیز و بهتآور بود، که همگان در شگفتى فرو رفتند و انگشت تعجب آمیخته به سختترین ناکامیها به دندان گزیدند، نمرود ناخودآگاه فریاد زد:
اگر بنا است کسى براى خود خدائى را برگزیند سزاوار است که خداى ابراهیم را بپذیرد.
سپس به آزر سرپرست ابراهیم رو کرد و گفت:
((اى آزر، براستى این فرزند خواندهات ابراهیم چقدر در پیشگاه خدا عزیز و ارجمند است!
آنگاه به سوى گلستان نگریست و فریاد زد:
اى ابراهیم، بگو بدانم چگونه از این همه آتش نجات یافتى؟
ابراهیم در پاسخ گفت:
پروردگارم مرا از آن نجات داد.
این حادثهى بزرگ که همان لطف الهى و یا امداد غیبى خداوندى است آنچنان لرزه بر دستگاه طاغوتى نمرود انداخت که نمرودیان به کلى روحیه خود را باختند، چرا که آنها با خود مىگفتند: دیگر نمىتوان ابراهیم را به عنوان یک جوان ماجراجو و تفرقهافکن معرفى کرد، و دیگر هرگونه بر چسب ناروا نسبت به ابراهیم مورد قبول جامعه نخواهد بود، از این پس او به عنوان یک قهرمان شجاع یک رهبر الهى مىتواند قدم به صحنه بگذارد و یک تنه، مردم ستمدیده را بر ضد طاغوتیان بسیج نماید، با توجه به اینکه با دیدن این حادثه به ابراهیم ایمان آوردند و یا در دل به سوى ابراهیم جذب گردیدند.
گرچه بعضى از درباریان با ترفندهاى مسخره مىخواستند، نمرود را از این حالت وحشتزدگى بیرون آورند، مثلاً یکى به نمرود مىگفت: من دعا و وردى بر این آتش خواندم و بر آن دمیدم، از این رو آتش به این صورت در آمد، و ابراهیم را نسوزاند، ولى چند لحظهاى طول نکشید که این ترفند، بىاثر و کاملاً خنثى شد، چرا که به فرمان خدا ستونى از آتش به سوى او شعله کشید و او را سوزاند و به هستى او پایان داد و این نیز آیت دیگرى بر حقانیت ابراهیم بود.
از پیامدهاى این حادثه عظیم (تبدیل آتش به گلستان) این بود که نمرود، دستور داد تا با کمال احترام ابراهیم را به حضورش بیاورند، ابراهیم را به حضورش بردند در آن جمع قبل از آنکه دیگران سخن بگویند، ابراهیم از فرصت استفاده کرد و باز براى چندمین بار نمرود را به سوى خداوند بزرگ دعوت کرد و حجت را بر او تمام نمود.
نمرود مهلت خواست تا با وزیر مشاورش هامان مشورت کند، با او مشورت کرد و هامان گفت:
بعد از چهارصد سال خدائى، اکنون مىخواهى بندگى را اختیار کنى که موجب هزاران شرمندگى است))66 اما با وجود این، نمرود مغرور باز آن همه آیات الهى را به دیار فراموشى سپرد و به گفتهى مشاور نادانش گوش کرد و بار دیگر همچنان شیوهى پوچ سابق خود را ادامه داد...،
نکتهها:
از این فراز برجسته از زندگى عبرتانگیز ابراهیم درسهاى سازندهاى از جمله نکتههاى ذیل استفاده مىشود:
1 - ابراهیم در سختترین شرائط روحى و جسمى، در برابر آن همه آتش که همچون کوه آتشفشان، شعلههایش برافروخته شده بود، روحیه خود را نباخت و با توکل به خدا، جز نام خدا سخنى نگفت و هرگز در قیافه و روش او عجز و سرافکندگى احساس نشد.
2 - این روحیهى عالى که از ایمان و توکل او سرچشمه مىگرفت، همچون تیرى بود که بر قلب نمرودیان فرود مىآمد و مانند مشتى پوزه آنها را خرد مىکرد و جشن آنها را مبدل به عزا، و قهقهه آنها را مبدل به گریه مىکرد.
3 - اگر کسى این چنین در راه خدا گام بردارد، خداوند هرگز او را فراموش نمىکند و با امدادهاى غیبى خود در لحظات حساس، یاریش خواهد کرد.
4 - امداد غیبى خداوند (یعنى حادثه تبدیل آنهمه آتش به گلستان)، آنچنان لرزه بر اندام نمرودیان انداخت و آنچنان سیلى بر آنها زد که دیگر نتوانستند آبروى از دست رفته خود را باز گردانند.
5 - امداد غیبى دیگر، توده آتش دیگرى بود که ترفند چابلوس دربارى را خنثى کرد و او را سوزاند در حالى که آتشهاى دیگر به فرمان خدا در آن وقت نمىسوزاندند.
6 - هدف ابراهیم دعوت به سوى خدا و مبارزه با بت و خرافهپرستى بود، نه خودنمائى بىهدف، بر همین اساس، به محض بدست آمدن فرصت، که همان شکستن غرور نمرود بر اثر ماجراى تبدیل آتش به گلستان بود هدف خود را دنبال کرد نمرود را به سوى خدا هدایت کرد و حجت را بر او تمام نمود گرچه نمرود سیهدل باز از روش خود دست نکشید ولى...
فصل نهم: توطئهها و طرح مسائل انحرافى نمرود و شکست او
حرکات مذبوحانه نمرودیان
نمرود، و نمرودیان عادت کرده بودند که همچون زالو خون مردم بینوا را بمکند و آنها را سرگرم بتپرستى و خرافهپرستى کنند و از مسأله اصلى که نجات از یوغ استعمار بود غافل نگه دارند، از این رو به هر عنوان که بود مىخواستند این راه را ادامه دهند و با اینکه در جریان آتشسوزى، به حق بودن خداى ابراهیم پى بردند، و بزرگترین ضربه روحى و سیاسى را خوردند اما باز از اسب غرور پیاده نشدند و تاخت و تاز طاغوتى خود را دنبال کردند.
انسانى که در حد نهائى غرور و تکبر باشد، دیگر درست نمىتواند بیندیشد و یا بشنود و ببیند و در حقیقت کارش به نوعى از جنون و دیوانگى مىکشد، و گاهى آنچنان مىشود که گویا دیوانه زنجیرى است.
نمرود از حادثه تبدیل آتش به گلستان آنچنان ضربه روحى و سیلى خورده بود که هیچ داروى مسکن و ماده بیهوشى نمىتوانست او را آرام کند، فکرش دیگر درست کار نمىکرد، با خود مىگفت: لابد خداى ابراهیم در جایگاه بالاترى قرار گرفته که همواره ابراهیم را کمک مىکند تا آنجا که در دریاى آتش را براى او گلستان مىکند، باید از پاى ننشست و با خداى ابراهیم جنگید و او را نابود کرد تا در نتیجه، ابراهیم هم نابود گردد! و...67
به دنبال این فکر پوچ و غلط که چنین فکرهائى از متکبران مغرور در طول تاریخ بسیار دیده شده، دست به حرکات مذبوحانه و واقعاً مسخرهاى زد که در اینجا به دو نمونه از آن اشاره مىکنیم:
1 - برج آسمانخراش نمرودى
نمرود دستور داد برج بسیار بلند و آسمانخراشى بسازند تا بر بام رفیع آن برج برود و اهل آسمان (از جمله خداى ابراهیم) را به قتل رساند!
مهندسین و معمارهاى زبردست با کارگران بسیار به ساختن این برج مشغول شدند، شب و روز و تودههاى زحمتکش و تحت ستم، از راههاى دور و نزدیک سنگهاى بزرگ را بر دوش حمل مىکردند و به محل ساختمان مىآوردند و با رنجهاى طاقتفرسا آن سنگها را بالاى ساختمان مىبردند مهندسین و معمارها آن سنگها را در جاى خود قرار مىدادند و روز بروز برج به سوى آسمان بالا مىرفت، نمرود و نمرودیان مدتى سرگرم این کار مسخره بودند و از بالا رفتن برج لذت مىبردند و کیف مىکردند، نمرود با خود گفت: بزودى این برج به مرحله عالى خود مىرسد، آنگاه چون صیادى ماهر، که در صحراى سرسبز، گوزنى را سرگرم چریدن مىبیند و او را صید مىکند، من نیز بزودى بر بام رفیع این برج قرار مىگیرم و آسمانیان یا برج و باروى آنها را که ابراهیم از آنها کمک مىگیرد مورد هدف قرار مىدهم و براى همیشه آنها را سر به نیست مىکنم و برج و بارویشان را مىشکنم و در نتیجه کار ابراهیم نیز تمام مىشود و از دستش راحت مىشوم!
نمرود براى رسیدن به این آرزو دقیقهشمارى مىکرد، و ساختن برج، بزرگترین مسأله شده بود، و بیشتر نیروها و نشستها و سمینارهاى هیأت دولت نمرود صرف ساختن برج و بررسى پى آمدهاى آن مىشد، روزها و شبها و هفتهها و ماهها گذشت، همه در انتظار سرانجام کار بودند، که ناگهان بزرگترین خبر، اعلام شد که ساختمان برج به پایان رسیده است.
روز مخصوصى تعیین شد، تا نمرود و سران ارتش او بر بام بلند آن برج روند و با آسمان بجنگند!
اما از شما چه پنهان که هنوز آن روز فرانرسیده بود که به فرمان خداى ابراهیم طوفان شدیدى برخاست، این طوفان بقدرى شدید بود که ساختمان عظیم برج را به لرزه در آورد و قسمت بالاى برج فرو ریخت و به دریاى کنار پرت شد و پایههاى آن هم سقوط کرد، جمعى از دستاندرکاران نمرودى که در میان برج بودند، زیر ساختمان ماندند و به هلاکت رسیدند،68 و برج آسمانخراش به تلى از خاک و سنگ مبدل گردید.
خداوند در قرآن براى بالا بردن روحیه پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان و تقویت دل آنها به این امداد غیبى اشاره مىکند، آنجا که در سوره نحل آیهى 27 مىفرماید: پیشینیان (همانند بتپرستان سرکش قریش براى کوبیدن حق) مکرها و نیرنگها نمودند، ولى خداوند پایههاى ساختمانشان را منهدم کرد و سقف آن را به رویشان ویران ساخت69
مفسر معروف ابن عباس در ذیل این آیه گوید: منظور از این پیشینیان نمرود و نمرودیان هستند که دست به ساختن چنین ساختمانى (برج) زدند و خداوند ترفند و نیرنگشان را خنثى کرد.70
بنابراین اى پیامبر و اى مسلمانان، روحیه قوى داشته باشید، به امدادهاى غیبى خداوند دل ببندید، حرکتها و نمایشها و مانورهاى پوچ و مذبوحانه شما را سست و بىاراده نکند بلکه همچون ابراهیم (علیه السلام) در برابر این حرکات ظاهر فریب بایستید، چرا که خداوند به موقع نصرت خود مىرساند و خداوند یاور حق است.
2 - فضاپیماى چهار موتوره!
با اینکه ویران شدن برج نمرودى، آن هم در لحظاتى که همگان درباره آن مىاندیشند مىبایست براى نمرود و نمرودیان بزرگترین حادثه عبرتانگیز باشد، و این واقعه تکاندهنده آنها را از خیرهسرى و لجاجت و غرور بیرون آورد، ولى باز آنها عبرت نگرفتند و به راه باطل خود ادامه دادند.
آنها این بار به فکر تازهاى افتادند که از فکر حرکات مذبوحانه ماجراى برج هم مذبوحانهتر بود، و آن این بود که (به تعبیر نگارنده) به فکر ساختن فضاپیماى چهار موتوره افتادند، اما این فضاپیما با فضاپیماهاى قرن بیستم تفاوت بسیار داشت، یکى اینکه به جاى چهار موتور، چهار کرکس (پرنده لاشخور) در آن به کار بردند، که هنگام حرکت، هر چهار موتور کار مىکرد، با این توضیح که به فرمان نمرود، مهندسین و تکنسینهاى دربار، یک اطاقى از چوب محکم ساختند، چهار کرکس را مدتى با بهترین خوراکیها پرورش دادند و چاق و چله کردند، آنگاه پاى هر یک از کرکسها را به یک پایه ساختمان آن اطاق در قسمت پائین بستند و مقدارى گوشت در بالاى آویزان کردند و کرکسها را مدتى گرسنه نگه داشتند.
هدفشان این بود که نمرود با یکى از وزیرانش در میان آن ساختمان بنشینند و کرکسهاى گرسنه براى بدست آوردن گوشت بالاى سر خود به پرواز در آیند و با پرواز آنها ساختمان همچون فضاپیما یا سفینه فضائى، سرنشینان خود را به طرف آسمان ببرد و در نتیجه نمرود با اسلحهاى که در دست دارد، خداى ابراهیم را در آسمان ترور کند و برج و باروى خدائى را بشکند و سرانجام از کمکهاى غیبى که به ابراهیم مىشود راحت گردد!
روز پرواز فرا رسید، تشریفات خاص دربار پایان یافت نمرود و وزیرش در میان فضاپیما قرار گرفتند، نمرودیان و بتپرستان و انسانهاى قالبى با شور و هیجان زایدالوصفى در اطراف آن ابراز احساسات مىکردند، در میان این هیاهوها و ولولهها کرکسهاى گرسنه به هواى گوشت بالاى سر به پرواز در آمدند و در نتیجه ساختمان همچون سفینهاى به سوى آسمان به حرکت در آمد، گویند آنقدر اوج گرفت که نمرود وقتى زمین را نگاه کرد، کوههاى آن را همچون مورچههائى یافت و پس از لحظاتى در زمین غیر از آب چیزى ندید، ولى آسمان را به همان شکل اول مىدید، بعد از چند لحظه ناگهان خود را در تاریکى دید، نه دیگر آسمان را مىدید و نه دیگر زمین را، رعب و وحشت و ترس، سراسر وجود او را فرا گرفت، نزدیک بود که زهره ترک شود، فورى گوشتها را به و سیاه طنابى به سوى پائین کشید، کرکسها به هواى گوشت، سرازیر شدند، تا به زمین آمدند و ساختمان در زمین قرار گرفت.
نمرود با هزار زور و زحمت در حالى که سخت به وحشت افتاده بود. از اطاق فضاپیما بیرون جهید، اما با اینهمه هیاهو و جار و جنجال مىدانست که هیچ غلطى نکرده است، و با کمال شرمندگى و عجز و ذلت به زمین برگشته است و این بار نیز خداوند پوزه مغرور نمرود را به خاک مالیده است71 نقشههاى پوچ نمرودى یکى پس از دیگرى نقش بر آب مىشد، ولى از سوى دیگر روز به روز شخصیت بزرگ معنوى ابراهیم سر زبانها مىافتاد و در دلها جاى مىگرفت...
پاسخ به یک سؤال
در اینجا این سؤال مطرح مىشود که آیا براستى نمرود در برابر ابراهیم، چنین حرکات مسخرهاى کرده؟ مگر او فکر و عقل نداشت؟ یا مگر مشاوران او دیوانه بودند که چنین حرکات پوچ و بىمزهاى از آنها سر زند؟ با توجه با اینکه آثار تمدن آن زمان حکایت از سطح عالى فکر مردم آن زمان مىکند؟
پاسخ این سؤال را از چند راه مىتوان یافت:
نخست اینکه همانگونه که در آغاز گفتیم غرور و تکبر زیاد انسان را کور و کر مىکند به حدى که گاهى کارهاى انسان مغرور همچون دیوانگان زنجیرى خواهد شد، مانند جنایات چنگیز و هیتلر و صدام و امثال آنها.72
و نیز ممکن است در پاسخ سؤال فوق چنین گفت: نمرود و نمرودیان مىخواستند با اینگونه حرکات، مردم نادان را سرگرم کنند و از مسائل اصلى، منحرف سازند و با این حرکات ایذائى، ابراهیم را از صحنه خارج نمایند و همچون بسیارى از کارهاى دیپلماتهاى قرن معاصر، وقتها را بگذارند و با شیره مالیدن به سر مردم، آنها را از مسائل اصلى دور نگه دارند. تعبیر مکر (نیرنگ و تاکتیک) در آیهى 26 سوره نحل که قبلاً ذکر شد را مىتوان براى این موضوع، تأیید آورد.
و یا ممکن است نمرود و نمرودیان مىخواستند با این نمایشها و صحنهسازیها و مانورها مردم را بترسانند و ذهن مردم را از تشکیلات عریض و طویل نمرودى پر کنند، که دیگر ضربههاى ابراهیم در آنها اثر نگذارد.
به هر حال در مورد سالوسگران چپاولگر همه رقم مىتوان حدس زد ولى آنچه که مهم است این است که بدانیم: تمام نیرنگهاى نمرود و نمرودیان بطور مفتضحانه شکست خورد و براى آنها جز رسوائى بار نیاورد و به عکس روز به روز بر عزت و شکوه ابراهیم افزوده مىشد.
نکتهها:
در این فراز تکاندهنده از زندگى ابراهیم و نمرودیان نیز درسهاى نیرودهنده و حرکت بخش بسیارى است که در اینجا به بعضى از آنها اشاره مىکنیم:
1 - تکبر و غرور مایه هر گونه حیله و نیرنگ و شیطنت خواهد شد و موجب مسخ روح آدمى از درک و لمس حقایق و واقعیات خواهد گردید، چنانکه نمرود و نمرودیان چنین شدند.
2 - وقتى که خدا با فردى بود، با هیچ کارى - هر قدر هم حساب شده باشد - نمىتوان او را از پاى در آورد و یا مردم را نسبت به او بیزار کرد.
3 - امدادهاى غیبى خداوند براى مردان خدا، همیشه و پى در پى خواهد بود، چنانکه در مورد ابراهیم مىبینیم آتش برایش گلستان شد، برج نمرودى ویران گردید، فضاپیماى نمرود جز وحشت و ترس براى او نتیجه دیگرى نداشت، نمرودیان هر چند تیر در ترکش داشتند و به کار بردند، ولى در برابر این امدادهاى غیبى خدا نسبت به ابراهیم، از هر سو شکست مىخوردند.
4 - حرکات مکرر و تلاشهاى شبانهروزى نمرودیان بجاى اینکه موجب کسب امتیازى براى خودشان گردد روز به روز بر عزت و عظمت ابراهیم افزود، آرى آنانکه در فکر و عمل بطور صادقانه ابراهیموار براى خدا تلاش کنند این چنین خداوند از آنان یارى خواهد کرد.