پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29350
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/19 ساعت 2:15 ع توسط جواد قاسم آبادی


5 - ابراهیم یک انسان چند بعدى‏
ابراهیم یک انسان کامل بود، انسانى که در همه جهات و ابعاد انسانى نمونه عالى آن بود، نه اینکه در بعضى ابعاد قوى و در بعضى ضعیف باشد، او در عین آنکه یک قهرمان بود، یتیمى را مى‏دید اشک مى‏ریخت، در عین آنکه مرد عمل بود، مرد دعا و نیایش و نماز نیز بود، در عین آنکه مبارز بود، سازنده نیز بود...
او نخستین کسى بود که در راه خدا نبرد کرد با رومیان جنگید تا حضرت لوط را از اسارت آنها خارج ساخت.128
او نخستین کسى بود که براى ارتش خود پرچم درست کرد و اولین کسى بود که براى سپاه خود کمان ساخت.
نخستین کسى بود که روى منبر رفت و براى ارشاد مردم سخنرانى نمود، اولین فردى بود که خمس اموالش را داد، و نخستین شخصى بود که سنت ختنه را جز برنامه لازم قرار داد.129
از برنامه‏هاى بهداشتى او، ده دستور ذیل است که پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) آن را از یادگارهاى برنامه ابراهیم دانسته و تأکید کرده که به آن عمل کنند، و آن ده خصلت که به ده دستور حنیفیه معروف است عبارتند از:
1 - ختنه کردن 2 - موى بدن را زدودن 3 - تراشیدن موى اطراف آلت تناسلى 4 - ناخن گرفتن 5 - محل مدفوع را پاک کردن (که این پنج دستور در جسد است) 6 - مسواک 7 - آب در دهان کردن و دهان را شستن 8 - آب در بینى کردن و داخل بینى را شستن 9 - کوتاه کردن موى سبیل 10 - نتراشیدن ریش (این پنج دستور در سر است)130
به این ترتیب مى‏بینیم ابراهیم در همه‏ى ابعاد و امتیازات انسانى پیشتاز و پیشقدم بود، و این درس بزرگ را به جهان بشریت آموخت که انسان باید در همه ارزشها و ابعاد انسانى، شرکت فعال داشته باشد و بعدهاى معنوى و ارزشهاى انسانى را بر همه چیز مقدم بدارد، در این صورت است که مى‏تواند شاهد پیروزیهاى عمیق و وسیع در میدانهاى سیاست و اقتصاد، و فرهنگ و هنر گردد، و شایستگى مقام رهبرى انسانها را پیدا کند.
نکته‏ها و درسها
در این فراز تکان‏دهنده و سرنوشت‏ساز زندگى ابراهیم، نکته‏ها و درسهاى بزرگ هست که در اینجا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏کنیم:
1 - مردان بزرگ مکرر مورد امتحان و آزمایش بزرگ و سخت الهى قرار مى‏گیرند، تا درجه استقامت و ایمان آنها آشکار گردد، بخصوص در مورد آنچه را بیشتر دوست دارند در معرض امتحان قرار مى‏گیرند.
2 - قربان کردن فرزند جوان و باکمال، در حقیقت امضاى عملى ابراهیم در مورد کارهایش بود، و ثابت کرد که ابراهیم مرد عمل بود نه مرد حرف.
3 - نه تنها ابراهیم، بلکه فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر نیز از چنین ایثار بزرگ استقبال کردند.
4 - توصیه ابراهیم به هاجر به اینکه اسماعیل را پاک و پاکیزه کن مى‏خواهم آن را به سوى دوست ببرم، حاکى است که باید در راه دوست بهترین و پاکترین را نثار کرد.
5 - ابراهیم و همسر و فرزندش در این امتحان، سرسختانه در برابر وساوس شیطان مقاومت کردند و او را با ترور خود شکست دادند.
6 - وصیت اسماعیل حاکى است که او به پدر و مادر احترام شایان مى‏کرد، و بنده خالص بود و خواست قربان شدنش در حال سجده باشد.
7 - اسماعیل پدرش ابراهیم را براى اجراى فرمان خدا کمک مى‏کرد، چنانکه ابراهیم در این مورد از او استمداد مى‏نمود.
8 - ابراهیم در اجراى فرمان خدا قاطع بود، از اینکه کارد نمى‏برد و امر خدا تأخیر مى‏افتد سخت ناراحت بود، و باید این درس را از کلاس ابراهیم آموخت.
9 - خداوند به کارهاى خالص و بزرگ، ارج و ارزش بزرگ مى‏نهد، از این رو با فدیه‏اى عظیم، خاطره ایثار ابراهیم را جاودانى و جهانى کرد.
10 - بالاخره ابراهیم و هاجر و اسماعیل، سه نمونه الگوى مردان و زنان و جوانان هستند و باید این سه قشر، داستان آنها را اسوه‏ى خود قرار دهند.

فصل هجدهم: مقام امامت و سایر مقامات ابراهیم (علیه السلام)

ابراهیم، خلیل خدا شد
در قرآن و روایات، ابراهیم به عنوان صاحب مقامهاى متعدد توصیف شده است مانند اینکه او: از نیکان، صالحان، قانتان (خالص در عبادت و خضوع)، راستگویان، بردباران، متعهدان، به عنوان یک امت، متوکل به خدا، ابواضیاف (پدر مهمانان)، شجاع، داراى منطق گویا، پیامبر، عبد، خلیل، امام و... بود.
در میان این مقامهاى والاى معنوى که هیچ پیامبرى به آن متصف نشده مقام خلیل اللهى مهمتر است که در قرآن در آیه 125 سوره‏ى نسا بدین شرح آمده است.
واتخذ الله ابراهیم خلیلاً خداوند ابراهیم را به عنوان خلیل خود انتخاب کرد.
در اینکه خلیل یعنى چه، یکى از سه معنى براى آن گفته شده است:
1 - ممکن است خلیل از ماده خلت (بر وزن حجت) به معنى دوستى بوده باشد.
2 - ممکن است خلیل از ماده خلت (بر وزن ملت) به معنى تحقیق در خلال معانى و توجه به اسرار جهان باشد.
3 - و ممکن است از ماده خلت (بر وزن ضربت) به معنى نیاز و احتیاج باشد.131
و مى‏توان هر سه معنى را درباره ابراهیم گفت، او هم دوست خدا بود، و هم توجه به اسرار جهان داشت و هم نیازمند به خدا بود.
اما اینکه چرا خداوند، ابراهیم را خلیل خود کرد، و این مقام عالى را به او داد روایات ما پاسخهاى متعدد داده‏اند که مى‏توان همه آنها، پله‏هاى رسیدن به این مقام باشد.
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده: از این رو خداوند ابراهیم را خلیل خود انتخاب کرد، که او هرگز تقاضاکننده‏اى را محروم نساخت و هیچگاه از کسى نیز تقاضا نکرد.132
در بعضى از روایات آمده: این مقام بر اثر کثرت سجود، و اطعام گرسنگان و به خاطر مناجات و عشق به خدا و نماز در دل شب، و یا به خاطر کوشا بودن در راه اطاعت خدا یا به خاطر غیرت او در حفظ حجاب خانواده و یا به خاطر صلوات فرستادن بسیار به محمد و آل او به ابراهیم داده شد.133
و از امام باقر (علیه السلام) در ضمن روایتى نقل شده که: ابراهیم بنده‏اى شایسته بود خداوند به او مقام نبوت داد، در مسیر نبوت کارها را به خوبى انجام داد، خداوند مقام رسالت را به او داد در این مسیر سخت‏ترین آزمایشها را به خوبى به پایان رساند، خداوند مقام پرافتخار خلیل را به او داد.134
به هر حال همه این روایات نشانه این است که: نیکیها و فداکاریهاى ابراهیم در تمام ابعاد انسانى، او را به این مقام ارجمند رسانده است.135
سه روایت جالب‏
1 - روزى ابراهیم از خانه به جستجوى مهمان بیرون آمد هنگام مراجعت، شخصى را در خانه‏اش دید، از او پرسید با اجازه چه کسى وارد این خانه شده‏اى؟ او سه بار گفت: با اجازه پروردگار، ابراهیم دانست که او جبرئیل است و از این دیدار سپاس خدا را بجاى آورد، آنگاه جبرئیل گفت: خداوند مرا به سوى یکى از بندگانش فرستاده که او را خلیل خود نموده است، ابراهیم گفت: آن بنده کیست تا آخر عمر خدمتگزار او شوم؟ جبرئیل گفت: آن بنده تو هستى، ابراهیم گفت: به چه علت خدا مرا خلیل خود کرد؟ جبرئیل گفت: براى آنکه هیچکس از تو سؤال و تقاضائى نکرد مگر اینکه پاسخ مثبت به او دادى.136
2 - غذا در خانه ابراهیم تمام شده بود، از خانه بیرون آمد و براى یافتن آرد، به نزد دوست مصرى خود رفت که از او آرد یا طعامى قرض کند. وقتى که به خانه دوستش رسید، او را در خانه نیافت. دست خالى بطرف خانه برگشت. در این راه از اینکه با خورجین خالى به خانه بر مى‏گردد، احساس شرم کرد خورجین را پر از ریگ کرد و به خانه آمد و به استراحت پرداخت. ساره به سراغ خورجین رفت، دید در میان آن، آرد هست، آنرا خمیر کرد و نان پخت و نزد ابراهیم برد.
ابراهیم وقتى که از خواب بیدار شد و نان را دید، پرسید این نان از کجا آمده؟ ساره گفت: از همان آردى که از نزد دوست مصرى خود آوردى، نان پختم، این از همان آرد است، ابراهیم متوجه شد که لطف خدا شامل حال او شده، گفت: آنکه آرد به من داده خلیل من است، نه مصرى.
خداوند در همین لحظه ابراهیم را خلیل خود خواند، و ابراهیم شکر کرد و سپس از آن نان میل فرمود.137
3 - ابراهیم مرد غیورى بود و نسبت به حجاب همسر، حساسیت خاصى داشت. از این رو وقتى به جائى مى‏رفت، در را مى‏بست، روزى به خانه برگشت و دید مرد خوش‏سیما و پاکیزه‏اى در خانه او ایستاده است، غیرتش به جوش آمد و با احساسات به او گفت: چه کسى به تو اجازه ورود به این خانه داده است؟ او گفت: پروردگارم به من این اجازه را داده است. ابراهیم گفت: خداوند از من سزاوارتر است، اینک بگو تو کیستى؟
او گفت: من فرشته مرگ (عزرائیل) هستم، ابراهیم گفت: آیا آمده‏اى روح مرا قبض کنى؟ او گفت: نه بلکه خداوند، بنده‏اى را خلیل خود کرده است آمده‏ام به او بشارت بدهم، ابراهیم گفت: آن بنده کیست تا آخر عمر در خدمت او باشم؟ او گفت: آن بنده تو هستى، ابراهیم نزد ساره آمد و مطلب را براى او بیان کرد.138
ملاقات و گفتگوى جالب ابراهیم با عابد سالخورده‏
روزى ابراهیم به قصد سیاحت و گردش و دیدن آفریده‏هاى زیبا و متنوع خدا در دشت و صحرا و دریا از خانه بیرون آمد، در مسیر خود دید: شخصى در بیابان مشغول نماز است و صدایش به مناجات با خدا بلند مى‏باشد، و لباسى پوشیده که از مو است، قیافه‏اش نشان میدهد که از بندگان پارساى خدا است.139
ابراهیم که از عمق جان، بندگان عابد خدا را دوست داشت، نزد او رفت تا از او احوالى بپرسد، کنارش نشست تا نماز او تمام شد. از او پرسید: براى چه کسى نماز مى‏خوانى؟ او گفت: براى خداى جهان.
ابراهیم پرسید خدا کیست؟ او گفت: خدا کسى است که تو و مرا آفریده است ابراهیم بسیار مسرور شد و گفت: از عقیده و روش تو خوشوقت شدم، دوست دارم با تو باشم، منزل تو کجاست تا هرگاه خواستم به دیدار تو بیایم؟
عابد گفت: منزل من آن سوى دریا است، تو نمى‏توانى به آنجا بیائى، چرا که آب مانع است، ابراهیم گفت: پس تو چگونه از آب رد مى‏شوى؟ عابد گفت: من به خواست خداوند از روى آب راه مى‏روم، ابراهیم گفت: شاید کسى که آب را تحت تسخیر تو قرار داده براى من نیز چنین کرده باشد، برخیز به منزل تو برویم و امشب را با هم باشیم.
عابد برخاست و همراه ابراهیم حرکت کرد، تا به دریا رسیدند، عابد نام خدا را به زبان آورد و روى آب بى‏آنکه غرق شود حرکت کرد، ابراهیم نیز به نام خدا، روى آب حرکت کرد، و با هم به منزل عابد رسیدند. ابراهیم از عابد پرسید: غذاى تو چیست؟ و از کجاست؟ عابد اشاره به درختى کرد و گفت: میوه این درخت را جمع مى‏کنم و در تمام ایام سال مى‏خورم، ابراهیم پرسید: کدام روز از همه روزها بزرگتر است؟ عابد گفت: آن روزى که خداوند مردم را به پاى حساب کشیده و بر اساس آن کیفر و پاداش مى‏دهد (یعنى روز قیامت) ابراهیم گفت: پس بیا دست به دعا برداریم تا خداوند ما را از شر آن روز نجات دهد.
طبق نقل دیگر عابد گفت: براى چه کسى دعا کنیم؟ ابراهیم گفت: براى مؤمنین گنهکار، عابد گفت: من دعا نمى‏کنم، ابراهیم پرسید: چرا؟ عابد گفت: من سه سال است دعائى مى‏کنم ولى هنوز مستجاب نشده است، تا آن دعا مستجاب نشود از خدا شرم دارم که دعاى دیگرى کنم.
ابراهیم گفت؛ هرگاه خداوند بنده‏اى را دوست داشت، دعاى او را مدتى حبس مى‏کند تا مناجات و راز و نیاز آن بنده زیاد شود، و هرگاه بنده‏اى را مشمول غضبش قرار داد، دعاى او را زود مستجاب مى‏کند و یا ناامیدش مى‏کند که دیگر دعا نکند، اى عابد چه چیزى را در این سه سال از خدا خواسته‏اى که هنوز مستجاب نشده است؟
عابد گفت: روزى در محلى نماز مى‏خواندم ناگاه چشمم به جمال نوجوانى افتاد که در نهایت زیبائى بود، از پیشانى او نور مى‏درخشید، چند گاو مى‏چراند که بقدرى زیبا و چشمگیر بودند که گویا به پوست آنها روغن مالیده‏اند، و چند گوسفند به همراه او بودند که بسیار فربه و خوش‏منظر بودند، مجذوب آن نوجوان شدم، از او پرسیدم کیستى و این گاوها و گوسفندها از آن کیست؟
گفت: من فرزند ابراهیم خلیل هستم و این گاوها و گوسفندها مال او است محبت ابراهیم خلیل در دلم جاى گرفت، از خدا خواستم که خلیل خود را به من بنمایاند، سه سال این دعا را مى‏کنم ولى خبرى از استجابت آن نیست.
ابراهیم گفت: من ابراهیم خلیل هستم و آن نوجوان پسر من (اسحاق) است، عابد تا این سخن را شنید، با شور و شوق دست بر گردن ابراهیم انداخت و او را بوسید و گفت: سپاس خداوند جهان را که دعایم را به استجابت رساند آنگاه ابراهیم به درخواست عابد، براى همه افراد با ایمان دعا کرد، و عابد آمین گفت.140 به قول شاعر:

سرکویش هوس دارى هوى را پشت‏پائى زن بساط قرب مى‏جوئى، خرد را الوداعى گو

 

در این اندیشه یک‏رو شو، دو عالم را قفائى زن وصال دوست مى‏خواهى، بلا را مرحبائى زن

‏ به این ترتیب ابراهیم که مجموعه‏اى از نیکیها و ارزشهاى انسانى و کمالات عالى معنوى، و تندیس معرفت و شناخت و بندگى بود، داراى مقام خلیل اللهى گردید، و پله پله، کمال را مى‏پیمود و مى‏رفت که در شایستگى امامت و رهبرى را پیدا کند و بر قله امامت که آخرین سیر تکاملى بشر است تکیه زند...
امامت ابراهیم یا آخرین سیر تکاملى‏
ابراهیم با آن قدمهاى استوار، و بالهاى بلند و دل سرشار از امید و توکل و روحیه کفرستیز لحظه لحظه‏ى عمر گرانبارش را، پله‏پله نردبان عروج انسانها ساخت، و در تمام فراز و نشیبها به خوبى انجام وظیفه کرد تا به قله رفیع خلیل اللهى رسید که هر کس را یاراى صعود به آن قله نیست.
سرانجام از این مرحله نیز گذشت و به آخرین سیر تکاملى یک انسان، یعنى مقام امامت و رهبرى و معلم و مجرى حکومت الهى در رأس آن قرار گیرد، و مردم زمانش نیز چنین لیاقتى یافتند که رهبرى این چنین داشته باشند. بهتر است که به سراغ قرآن رویم و ببینیم قرآن چه مى‏گوید: قرآن در سوره‏ى بقره آیه‏ى 124 مى‏فرماید: و اذا بتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماما قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین.
خداوند ابراهیم را در امور مختلف آزمود و او به خوبى از عهده آزمایش برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانى قرار بده) خداوند به او فرمود: پیمان من (مقام امامت) به ستمکاران نمى‏رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند)
درباره این آیه چند مطلب است که به شرح کوتاه آن مى‏پردازیم:
1 - امامت آخرین سیر تکاملى بشر است، چنانکه امام صادق علیه‏السلام فرمود: ابراهیم پس از مقام بندگى و سپس نبوت و سپس رسالت خلیل اللهى، به مقام امامت رسید.141
2 - براى امامت معانى مختلفى ذکر کرده‏اند مانند اینکه: امامت یعنى ریاست در امور دنیاى مردم یا امامت یعنى ریاست در امور دین و دنیاى مردم و... ولى از دیدگاه تشیع راستین، امامت یک معنى عمیق و وسیعى دارد که با معنى آخرین سیر تکاملى بشر تطبیق مى‏کند، و آن اینکه: امامت یعنى تحقق بخشیدن به امور و شئون دینى، اعم از حکومت به معنى وسیع و اجراى حدود و احکام خدا و همچنین تربیت و پرورش نفوس در جهت ظاهر و باطن، و این مقام بر اساس این معنى از مقام رسالت و نبوت بالاتر است، زیرا نبوت و رسالت تنها خبر دادن از طرف خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار و دعوت مردم به سوى خداپرستى است، ولى امامت علاوه بر اینها نظارت کامل و اجراى احکام و حدود و تربیت نفوس از نظر ظاهر و باطن است. بعضى از پیامبران علاوه بر مقام خود امامت و رسالت، داراى مقام امامت نیز بوده‏اند، مانند پیامبر اسلام، البته خود امامت نیز داراى مراتب و درجاتى است مثلاً امامت در وجود على علیه‏السلام که کاملتر از امامت از پیامبران پیشین بود.
3 - امامت عهد و پیمان مخصوص الهى است، و در آن تعهد و پاکى لازم است.
4 - این مقام و مسؤولیت بزرگ، بعد از یک سلسله شایستگى‏ها به کسى اعطا مى‏گردد.
5 - این شایستگى‏ها باید عملاً در افراد آشکار گردد.
6 - این مقام را خدا تعیین مى‏کند چون او به تمام ظواهر و باطنها آگاهى کامل دارد.
7 - این مقام به کسانى که ظالم هستند و برخلاف عدل (به معنى وسیع کلمه) رفتار مى‏نمایند مانند کسى که مشرک بوده است نمى‏رسد.
ابراهیم تمام این ویژگیها را داشت که به این مقام نائل شد، منظور از کلمات که در آیه فوق آمده همه شایستگیهائى است که ابراهیم در فکر و عمل، آنها را به ثبوت رساند، دانشمند معروف علامه صدوق بیست مورد از این شایستگیها را نام مى‏برد مانند: یقین ابراهیم، شناخت او، شجاعت و حلم و صبر انقلابى او، سخاوت و جوانمردى او، اعراض و دورى او از دودمان خود به خاطر بت‏پرستى آنها، امر به معروف و نهى از منکر، حضور و ظهور او در صحنه، اخلاق نیک و توکل و راز و نیاز و دعاهاى او، مسأله قربانى فرزند، و غیرت و خوشرفتارى با همسر و تواضع او در برابر خدا و خلوص و توجه خاص او به خدا و اسلام و صالحیت و...142
در اینجا مى‏توان بت‏شکنى ابراهیم، و ساختن کعبه توسط او و دعوت جهانى او از مردم براى شرکت در مراسم حج و... را نیز نام برد و به قول حافظ:

‏‏ امید خواجگیم بود بندگى تو کردم امید در سر زلفت بروز عهد ببستم گناه چشم سیاه تو بود بردن دلها ز غمره بر دل ریشم چه تیرها که گشادى بخاک پاى تو سوگند نوردیده حافظ

 

هواى سلطنتم بود و خدمت تو گزیدم طمع به دور دهانت زکام دل ببریدم که من چو آهوى وحشى زآدمى برمیدم ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم که بى‏رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم

‏ آرى در هزاره اول حضرت آدم (علیه‏السلام)، در هزاره دوم حضرت نوح، در هزاره سوم حضرت ابراهیم، در هزاره چهارم حضرت موسى، در هزاره پنجم حضرت محمد پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) بار سنگین رسالت و امامت را به دوش کشیدند، و این حرکت همچنان تا قیام حضرت قائم آل محمد (صلى الله علیه و آله) ادامه دارد (با توجه به درجات مختلف آن) تا وقتى که زمام امت به دست حضرت مهدى، رهبر و مصلح کل جهان بیفتد و همه جهان را از لوث فساد پاک سازد، و فرد و جامعه را در ابعاد مختلف به آخرین سیر تکامل برساند، و هم اکنون باید امامت در پرتو نیابت از امام زمان در آنانکه داراى شرایط ولایت فقیه هستند ادامه یابد.
کتاب و قانون اساسى ابراهیم‏
هر امتى که امام دارد نیاز به قانون و کتاب دارد، چرا که جامعه بدون قانون جامعه بى‏نظمى است که کارش به هرج و مرج کشیده خواهد شد.
ابراهیم داراى کتابى بود که قرآن در سوره اعلى آیه 19 از آن به صحف تعبیر مى‏کند و در آیه 14 این سوره به بعد مى‏فرماید: کسى که وجود خود را از آلودگیها پاک سازد و در یاد خدا باشد و نماز بخواند رستگار است، دنیاپرستان این جهان بى‏وفا را بر جهان جاویدان ترجیح مى‏دهند، ولى آخرت خانه همیشگى و بهتر خواهد بود، این مطالب را در صحیفه‏ها و کتابهاى قبل از قرآن (همچون) صحف ابراهیم و موسى خاطرنشان ساخته‏ایم...
کتاب ابراهیم که داراى بیست یا ده صحیفه بود در شب اول ماه رمضان بر آن حضرت نازل گردید، ابوذر غفارى گوید: از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) پرسیدم محتواى این صحف چه بود؟ فرمود: محتواى این صحف، اندرزها و مثلها و حکمتها بود از اندرز و دستورات این صحف این بود که:
اى زمامدار مغرور که در بوته آزمایش خدا قرار گرفته‏اى، ترا براى انباشتن ثروت نیافریده‏ام، بلکه فرستاده‏ام تا از مستضعفین و مستمندان حمایت و یارى کنى... بر شخص خردمند سزاوار است که وقت خود را در چهار بخش تقسیم کند، در یک بخش با پروردگار خود به راز و نیاز بپردازد، و در یک بخش خود را به پاى حساب بکشد و در یک بخش درباره نعمتهاى خدا بیندیشد و در بخش دیگر استراحت کند تا آن استراحت مایه آمادگى و نیرو براى انجام سه بخش دیگر شود.... اندیشمند کسى است که به آنچه در زمان خودش مى‏گذرد بینا باشد، خود را همواره اصلاح کند، و زبانش را کنترل نماید، و بر شخص اندیشمند سزاوار است که در جستجوى سه چیز باشد: 1 - معاش دنیاى خود را از راه حلال، کسب کند 2 - آخرت را فراموش ننماید 3 - از نعمتهاى مشروعى که خداوند به او مرحمت فرموده بهره‏مند گردد.143
یک بحث کوتاه درباره مسأله رهبرى‏
در آئین اسلام مسأله‏ى رهبرى که از آن به امامت و ولایت تعبیر مى‏شود، عالیترین مقامى است که اگر آن نباشد، هیچ نیست، و همه چیز در پرتو امامت و رهبرى صحیح مفهوم واقعى خود را پیدا مى‏کند، این که گفتیم رهبرى صحیح، از این رو است که از دیدگاه اسلام رهبران و زمامداران ناصالح، بزرگترین ضرر و خطر را براى جامعه اسلامى دارند و بیشتر فسادها و کمبودها و انحرافها در طول تاریخ اسلام از ناحیه همین رهبران ظالم و ناصالح بوده است، و نوعاً پیامبران و امامان لبه تیز مبارزه خود را متوجه ائمه‏ى کفر و سران خودسر و ناصالح مى‏کردند، چرا که ریشه و عامل اصلى فساد آنها بودند.
آنچه چرخهاى موتور انقلاب اسلامى را به حرکت در مى‏آورد، رهبرى صحیح است، بزرگترین عامل انقلاب و تداوم آن در رهبرى صحیح و تکیه بر مکتب و اتحاد خلاصه مى‏شود، نقش امامت همچون نقش قلب است که اداره‏کننده حیات کشور بدن و ارگانهاى آنست (قلب به معنى رهبر و فرمانرواى کشور تن به معنى قلبى که پشت فقرات سینه قرار گرفته است)
مسلمانان در هر عصر و زمان باید به مسأله امامت و رهبرى توجه عمیق و خاصى داشته باشند، چرا که رمز حرکت مسلمین در صراط مستقیم در پرتو امامت صحیح امکان‏پذیر است، در داستان ابراهیم، بزرگترین و حساسترین درس، همان مسأله امامت ابراهیم است که آخرین نقطه سیر تکاملى او بود که پس از طى مراحلى به آن رسید، این نقطه حساس و چگونگى آن باید همیشه مدنظر ابراهیمیان باشد. و با توجه به آن کمیت و کیفیت امامت راستین را دریابند، و آنرا در اولویت قرار دهند.
در اینجا براى توجه بیشتر به مسأله‏ى امامت به دو حدیث ذیل توجه کنید:
1 - امام صادق (علیه السلام) فرمود: پایه‏هاى اجاق اسلام سه چیز است نماز و زکات و ولایت (رهبرى و امامت) هیچیک از این سه، جز به همراه دوتاى دیگر درست نیست144
2 - زراه گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: بناى اسلام بر روى پنج پایه است: نماز و زکات و حج و روزه و ولایت (امامت)، زراره گوید: پرسیدم کدامیک از اینها بهتر است؟ فرمود: الولایة افضل لانها مفتاحهن والوالى هوالدلیل علیهن ولایت برتر است زیرا ولایت کلید آنها است و والى (امام) دلیل و راهنماى آنها مى‏باشد145

110) توضیح اینکه: ابراهیم مى‏خواست قلبش مالامال از اطمینان شود، و احتیاط مى‏کرد که مبادا وسوسه‏اى در کار باشد. با توجه به این که پاى کشتن و قربانى کردن در میان بود.
111) گر چه قبلاً گفتیم هاجر از دنیا رفت، ولى قول دیگر این است که هاجر در این وقت زنده بود. و این مطلب به همین اساس است - ضمناً بعضى معتقدند که ذبیح، اسحاق بوده نه اسماعیل، بنابراین قول، ساره زنده بوده و در جریان ذبح بوده است، ولى اکثر علماى اسلام معتقدند که ذبیح، همان اسماعیل بوده است و این موضوع از امام صادق علیه‏السلام سؤال شد، فرمود: اسماعیل بود (نورالثقلین ج 4 ص 424) و سخن معروف پیامبر صلى الله علیه و آله انا ابن الذبیحین (من پسر دو قربانى هستم) با توجه به اینکه تردیدى نیست آن حضرت از نوادگان اسماعیل است، نیز این مطلب را تایید مى‏کند، اما در تورات، اسحاق به عنوان ذبیح معرفى شده، گوئى مطالب تورات وارد روایات اسلامى شده است.
112) هم اکنون در مراسم حج در منى، سه ستون (بنامهاى جمره اولى و وسطى و اخرى) بیاد این خاطره سنگباران مى‏شوند.
113) یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنى انشاءالله من الصابرین (صافات - 102).
114) مجمع‏البیان، ج 7 ص 452 - تفسیر ابوالفتوح ج 9 ص 320 - معراج‏السعادة ص 491.
115) معراج‏السعادة ص 491، مجمع‏البیان ج 8 ص 453.
116) صافات، آیه 109 - 111.
117) تفسیر ابوالفتوح رازى ج 9 ص 320 - 324 گرچه قبلاً وصیت اسماعیل را ذکر کردیم‏و با ترسیم فوق کمى تفاوت داشت، ولى ترسیم فوق نیز نقل شده، ما هر دو را نقل کردیم تا در این جهت، مطلب تکمیل گردد.
118) سفینةالبحار، ج 1 ص 74 - بحار ط جدید، ج 12 ص 155.
119) حیوةالقلوب ج 1 ص 167.
120) سوره‏ى هود، آیه‏ى 72 (قبلاً داستانش ذکر شد).
121) کتاب موش و گربه شیخ بهائى.
122) سوره‏ى توبه، آیه‏ى 14 - سوره‏ى هود، آیه‏ى 75.
123) بظحار ط قدیم ج 5 ص 111.
124) مجمع‏البیان ج 1 ص 200.
125) مدرک قبل ج 5 ذیل آیه 14 توبه.
126) حیوةالقلوب ج 1 ص 167.
127) معراج‏السعادة، ص 491.
128) بحار، ط قدیم ج 5 ص 113.
129) الاوائل ص 487 - 518 - 351 - 358.
130) مواعظالعددیه ص 223.
131) خلیل به معنى توجه به اسرار جهان و به معنى نیاز، در گفتار پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله (در مناظره با مسیحیان) آمده است (احتجاج طبرسى ج 1 ص 16 تا 24).
132) تفسیر برهان ج 1 ص 417.
133) بحار ط قدیم ج 5 ص 111.
134) سفینةالبحار ج 1 ص 74.
135) بعضى گویند ابراهیم را از این رو ابراهیم خوانند لانه هم و بر(زیرا او با همت خود کسب روزى مى‏کرد و در اره مستضعفان مصرف مى‏نمود (بحار ط قدیم ج 5 ص 111).
136) همان مدرک.
137) مجمع‏البیان، ج 3 ص 117
138) بحار ط قدیم ج 5 ص 111.
139) او عابدى بود بنام ماریا فرزند اوس که 660 سال عمر کرد.
140) بحار، ط قدیم، ج 5 ص 133.
141) بحار، ط قدیم، ج 5، ص 114.
142) مدرک قبل، ص 130.
143) بحار، ج 5 ص 131.
144) عن الصادق (علیه السلام): اثا فى الاسلام ثلاثة الصلاة و الزکاة و الولایة، لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها (اصول کافى، ج 2 باب دعائم‏الاسلام حدیث 4).
145) مدرک قبل حدیث 5.








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ