پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 16
کل بازدید : 29350
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/19 ساعت 2:16 ع توسط جواد قاسم آبادی


فصل بیستم: پایان عمر پرافتخار ابراهیم (علیه السلام)

پایان عمر پربار ابراهیم‏
همه مى‏دانیم که این دنیا محل گذر است و مقدمه‏اى است براى جهان ابدى پس از مرگ، هیچکس از این قانون مستثنى نیست، بالاخره طومار زندگى هر کسى در این دنیا پیچیده مى‏شود، ولى بعضى افراد هر چند در این دنیا جسمشان از بین مى‏رود اما شخصیت و نام بلند و نیک و زندگى پر از پند و درسشان باقى است و بهترین زندگى همین است.
به قول سعدى:

‏‏ نام نیکى گر بماند ز آدمى

 

به کز او ماند سراى زرنگار

‏ ابراهیم در این دنیا، رسالت خود را بخوبى انجام داد، خود را فداى نجات انسانها کرد، فرزندان بزرگ و برجسته‏اى چون اسحاق و اسماعیل تربیت کرد و خداوند بخاطر این شایستگى، ابراهیم و دودمانش را به عنوان شریفترین دودمان در میان انسانها برگزید.161
یکى از دعاهاى او این بود خدایا نام نیکى در میان آیندگان براى من بگذار که درستى و راستى من سر زبانهاى مردم باشد162 تا همین موضوع، آنها را به سوى روش ابراهیم بکشاند و خداشناسى و ایمان و تعهد و انسانیت در میان مردم زنده بماند.
ابراهیم وقتى سنش به 170 سال رسید، دیگر پیر و فرتوت شده بود، روزى فرشته‏اى را دید از او پرسید تو کیستى؟ گفت: من عزرائیل هستم، ابراهیم گفت: مى‏خواهم خودت را به آن صورتى که مؤمنین را قبض روح مى‏کنى به من بنمایانى، ابراهیم به دستور او، روى خود را برگرداند و سپس به او نگاه کرد، جوانى بسیار زیبا و خوشرو و شاد دید و گفت: اگر مؤمن پس از مرگ چیزى غیر از این چهره‏ى زیبا را نبیند، همین دیدار براى او کافى است و پاداش خوبى براى کارهاى نیکش خواهد بود.
سپس گفت: اگر مى‏توانى خودت را به آن صورتى که گمراهان را قبض روح مى‏کنى به من بنمایان، عزرائیل گفت: اى ابراهیم تو طاقت دیدن آن را ندارى، ابراهیم خواسته‏اش را تکرار کرد، عزرائیل گفت: روى خود بگردان، ابراهیم روى خود گرداند و سپس به او نظر کرد و دید مردى سیاه که موهاى بدنش راست شده، و بسیار بوى بد دارد و از سوراخ‏هاى بینى او دود و آتش بیرون مى‏آید حضرت ابراهیم دیگر نتوانست این صورت را مشاهده کند و بر اثر ناراحتى بى‏هوش شد و پس از به هوش آمدن، عزرائیل را به صورت اول دید، به او فرمود: اى فرشته مرگ، اگر آدم گنه‏کار جز همین صورت نبیند، همین نگاه براى عذاب و کیفر او کافى است.163 عزرائیل با اینکه در مورد قبض روح اشخاص از هیچ کسى اجازه نمى‏گیرد، در مورد ابراهیم، احترام به او مى‏کرد از طرف خدا مأمور بود که با اجازه خود ابراهیم، روح او را قبض کند.
دعاهاى ابراهبم‏
از سوى دیگر روزى ساره همسر ابراهیم به ابراهیم گفت: پیرى بر تو سایه افکنده، و آفتاب عمرت به لب دیوار رسیده، خود است دعا کنى که هر قدر که بخواهى خداوند به تو عمر بدهد تا چشم ما بیشتر به دیدار تو روشن گردد ابراهیم به خواسته همسرش همین دعا را کرد، خداوند به این بنده شایسته‏اش وحى کرد که هر چه عمر بخواهى ما به تو خواهیم داد، ابراهیم جریان را به ساره گفت، ساره گفت: از خدا بخواه که اختیار مرگ در دست تو باشد، ابراهیم همین خواسته را به خدا عرض کرد و خداوند خواسته ابراهیم را برآورد.
تا روزى ساره به ابراهیم گفت: خوب است به خاطر شکرگذارى از این نعمت و موهبت الهى، فقرا و مستمندان را مهمان کنى و به آنها اطعام نمایى، ابراهیم این پیشنهاد خوب را پذیرفت، غذایى آماده کرد و مستمندان را دعوت نمود، هنگام پذیرایى از مهمانان چشمش به پیرمرد ناتوان و نابینایى افتاد، که یک نفر را به عنوان کمک و همراه خود آورده است، او به قدرى فرتوت و عاجز شده است که وقتى مى‏خواست لقمه غذا را بردارد، دستش مى‏لرزید و لقمه مى‏افتاد، و یا به جاى اینکه لقمه را در دهان بگذارد، به پیشانى مى‏گذاشت و از شخصى که همراهش بود طلب کمک مى‏کرد، و او لقمه را به دهان پیرمرد مى‏گذاشت.
ابراهیم با دیدن این منظره دلخراش، سخت متأثر شد، به کمک‏کننده او گفت: این پیرمرد چرا چنین ناتوان است؟ او در جواب گفت: از پیرى است ابراهیم متوجه شد که اگر زیاد پیر شود کارش به این وضع رقت‏بار کشیده مى‏شود، به سوى خدا روى کرد و عرض نمود: پروردگارا مرا به همان اجلى که براى من مقدر کردى، از دنیا ببر، احتیاجى به زیادى عمر ندارم164
خداوند دعاى ابراهیم را مستجاب کرد و سرانجام ابراهیم با صمیم قلب راضى شد که هر چه خدا بخواهد همان شود، و این نیز از موهبتهاى الهى است که انسان در حالى که هم خود راضى است و هم خدایش راضى است، از این دنیا برود، و به جهان ابدى بپیوندد.
ابراهیم که همه‏ى کارهایش از آغاز تا پایان، پند و اندرز و درسهاى سازنده بود، در آخر عمر نیز در وصیت خود به فرزندان، سخنش تنها در محور دین و خداشناسى و تعهد بود، به آنها گفت: مواظب و مراقب باشید که با قلبى لبریز از ایمان و تسلیم در برابر فرمان خدا، از جهان بروید و این خط را تا پایان عمر ادامه دهید.165
سال آخر عمر، ابراهیم در حج شرکت کرد، مناسک حج را با خلوص کامل انجام داد، سپس به سوى فلسطین نزد همسرش ساره برگشت، در فلسطین بود که فرشته مرگ حضرت عزرائیل براى قبض روح به محضرش رفت، به او سلام کرد، ابراهیم پس جواب سلام گفت: آیا آمده‏اى روح مرا قبض کنى؟ و آیا این قبض روح در اختیار من است یا در اختیار تو؟
عزرائیل با کمال ادب عرض کرد: آمده‏ام تو را به لقاى الهى و عالم قدس دعوت کنم ابراهیم گفت: هرگز دیده‏اى که خلیلى خلیل خود را بمیراند؟
عزرائیل به خدا عرض کرد: ابراهیم چنین مى‏گوید: خداوند به عزرائیل فرمود: به ابراهیم بگو هرگز دیده‏اى که دوستى لقاى دوست خود را نخواهد؟
وقتى که عزرائیل سخن خود را به ابراهیم رساند، ابراهیم خوشنود شد، در حالى که قلبش سرشار از سرور و خشنودى از مواهب و الطاف خدا بود از جهان فانى رخت بر بست.166
مرقد شریف ابراهیم‏
اسماعیل و اسحاق دو فرزند پاک و برومند ابراهیم (علیه السلام) جنازه پاک ابراهیم را برداشته و در مکفیله در باغ عفرون بن صرصر کنار قبر ساره دفن کردند، که اکنون این محل جزء شهر خلیل است، که به آن حیرون نیز مى‏گویند.
اسحاق 180 سال عمر کرد و پس از مرگ، او را نیز در کنار قبر پدر دفن کردند.167
اسماعیل پس از ابراهیم ریاست و حفاظت خانه (کعبه) را بر عهده گرفت و پس از او فرزندان پاک اسماعیل، نسل به نسل عهده‏دار حفاظت و مراسم کعبه شدند، تا پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) که با 29 واسطه به ابراهیم مى‏رسد.
اسماعیل نیز پس از 137 (یا 130) سال عمر، به لقاء الله پیوست و قبرش در کنار کعبه (در حجر اسماعیل کنار قبر مادرش هاجر) قرار دارد.168
مقام ابراهیم روز رستاخیز
پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: در روز رستاخیز، نخستین کسى را که بخوانند من هستم، در طرف راست عرش مى‏ایستم حله سبزى از حله‏هاى بهشتى به من مى‏پوشانند، سپس پدر ما ابراهیم را مى‏طلبند، او حاضر شده و در طرف راست عرش زیر سایه عرش قرار مى‏گیرد، و حله سبز بهشتى نیز به او مى‏پوشانند، منادى حق در روبروى عرش با صداى بلند خطاب به من مى‏گوید:
نیکو پدرى است پدر تو ابراهیم و نیکو برادرى است برادر تو على (علیه السلام).169
به این ترتیب با انتخاب خود، با فداکارى و ایثار خود، با مجاهدات و تلاشهاى پیگیر خود، با قدمهاى استوارش در راه خدا، سعادت دو جهان را کسب کرد و بر فرق فرقدان عظمت و عزت و تقرب به الله قرار گرفت، به چنان اوجى رسید که پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) افتخار مى‏کرد که از نوادگان ابراهیم است.
نکته‏ها و درسها
از این فراز آخر زندگى ابراهیم خلیل نیز درسها و نکته‏هاى سازنده‏اى مى‏گیریم که در اینجا اشاره مى‏کنیم:
1 - شایستگى و مقام بندگى، ابراهیم را آنچنان بزرگ کرد که حضرت عزرائیل گاهى به زیارات آنحضرت مى‏آمد و احترام خاصى به آن حضرت مى‏گذاشت و حتى در مورد قبض روح او، به اذن خدا از او اجازه گرفت.
2 - وصیت مخصوص ابراهیم به فرزندان این بود که مکتبى زیست کنند و همواره تسلیم فرمان خدا باشند، و نامشان در تاریخ به پاکى و درستى بماند.
3 - او به شکرانه نعمت ازدیاد عمر، اطعام کرد و مستمندان را مهمان نمود.
4 - او با دیدن یک منظره دلخراش وضع وقت‏بار یک نفر پیرمرد، عبرت گرفت و این حالى از دل آماده و پندپذیر ابراهیم است.
5 - در آخر عمر، مناسک حج را انجام داد و به این عبادت بزرگ ادامه دادند، تا همیشه نام خدا در تاریخ زنده بماند.
6 - هنگام مرگ، با سخن دلنواز خدا هرگز دیده‏اى که دوستى لقاى دوست خود را نخواهد شاد و خشنود شد، و با چنین حالى به لقاى خدا پیوست.
7 - فرزندان صالح و بزرگى به جامعه تحویل داد.
8 - در پرتو بندگى، همانگونه که در دنیا به مقامهاى عالى نائل گردید، در آخرت نیز در مقام بسیار عالى قرار گرفت.
بهتر این است که پایان این زندگینامه انسان‏ساز را با یکى از دعاهاى خود حضرت ابراهیم که در قرآن (از آیه 83 تا 89 سوره شعراء) آمده زینت بخشیم:
رب هب لى حکما و الحقنى بالصالحین و اجعل لى لسان صدق فى الاخرین واجعلنى من ورثة جنة النعیم و اغفر لابى انه کان من الضالین و لا تخزنى یوم یبعثون یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من انى الله بقلب سلیم
پروردگارا به من علم و دانش و بینش مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق کن.
خداوندا براى من در میان امت‏هاى آینده‏هاى زبان نیک قرار بده. و مرا از وارثان بهشت پر از نعمت قرار بده.
و عمویم را بیامرز که او از گمراهان است.
و مرا در روز رستاخیز رسوا مکن.
آن روزى که هیچ مال و فرزندى سودى نمى‏دهد.
مگر کسى که به حضور پرورگار بیاید در حالى که قلب سلیم (سالم از هر گونه شرک و کفر و آلودگى به گناه) داشته باشد.
الحمد لله رب العالمین.
پایان بخش اول‏

بخش دوم: حضرت لوط، پیامبر مهربان و مقاوم‏

فصل اول: لوط شاگرد و دست پرورده‏ى ابراهیم (علیه السلام)

کلمه لوط در اصل از لاط یلوط به معنى پیوند قلب است، و در زبان عرب جمله الولد الوط به معنى بچه‏ى در رحم است که به کبد چسبیده باشد.170 بنابراین به این پیامبر خدا لوط مى‏گفتند که پیوند محکم قلبیى به خداى بزرگ داشت، به عکس قومش به لوط و ارتباطات نامشروع، آلوده بودند.
حضرت لوط پسر برادر یا پسر خاله ابراهیم است، او و ساره اولین کسانى هستند که به حضرت ابراهیم (علیه السلام) ایمان آوردند.
و در بعضى نقلها آمده که: ابراهیم با رومیان جنگید تا لوط را از دست آنها خارج نمود171 شاید این موضوع مربوط به اواخر زندگى لوط باشد.
پدر لوط (بقولى برادر ابراهیم) هاران بن تارخ است.
لوط این شاگرد شجاع و دلاور ابراهیم، در زمانى به ابراهیم گروید، که نمرود در اوج قدرت بود، و هر لحظه خطر جدى جان لوط را تهدید مى‏کرد172 در همان سرزمین بابل در خط ابراهیم قرار گرفت، ساره نیز در آن شرائط سخت به ابراهیم گروید (بنابر قول اینکه ساره خواهر لوط بوده است).173
لوط همواره در سختیها در کنار ابراهیم بود، و او را در مبارزه با بت‏پرستى و طاغوت‏زدائى، کمک مى‏کرد.
نتیجه اینکه: (ظاهراً) لوط در سرزمین بابل (بین‏النهرین فعلى عراق) متولد شد و از آن وقتى که خود را شناخت یکتاپرست و مکتبى بود و بعد که توفیق مصاحبت با ابراهیم را پیدا کرد به درجه‏ى عالى معنویت و کمال رسید، در حدى که به مقام نبوت و رسالت نائل گردید، چنانکه در قرآن آیه 133 سوره صافات و ان لوطا لمن المرسلین به عنوان رسول، یاد شده است.
لوط در بابل تا آخر، همراه ابراهیم بود، و هنگامى که ابراهیم از آن سرزمین مهاجرت کرد یا تبعید شد، لوط نیز همراه ابراهیم بود تا به سرزمین بابل و مصر همچون یک یار و همکار با وفا، همراه ابراهیم بود تا به سرزمین فلسطین و شامات رسیدند، قرآن در آیه 71 سوره انبیاء به این مطلب اشاره کرده است.174

فصل دوم: مأموریت لوط براى هدایت مردم فلسطین‏

لوط و خواهرش ساره (که همسر ابراهیم بود) همراه ابراهیم از بابل پایتخت نمرود، بیرون آمدند و به فرمان خدا به سوى سرزمین پر برکت از نظر معنوى و مادى یعنى فلسطین روانه شدند و از سیطره‏ى ظالمانه‏ى نمرودیان نجات یافتند.
ابراهیم همراه ساره و هاجر و لوط به سرزمین فلسطین و شامات رسیدند، این سرزمین، بسیار پر درخت و آباد بود، و مردم آن از انواع نعمتهاى الهى برخوردار بودند.
ابراهیم و ساره و هاجر در بیابانى کنار راه عمومى یمن و شام و... سکنى گزیدند، هر کسى که از آنجا مى‏گذشت، ابراهیم او را به توحید و آئین حق دعوت مى‏کرد و خبر آتش افکندن او و نسوختنش، در دنیا شایع شده بود، بعضى به او مى‏گفتند: با آئین شاه (نمرود) مخالفت مکن، زیرا او مخالفانش را مى‏کشد، اما ابراهیم به راه خود ادامه مى‏داد.
یکى از کارهاى ابراهیم این بود که هر کس از کنار خیمه‏اش رد مى‏شد، او را مهمان مى‏کرد، و در محل سکونت او تا هفت فرسخ، شهرها و روستاهاى پر از نعمت و درخت میوه وجود داشت. و وفور نعمت در همجا به چشم مى‏خورد و هر کس از مسافرین از این شهرها مى‏گذاشت بدون جلوگیرى، از میوه درختان مى‏خورد.
ابلیس که در کمین انسانها است، بخصوص اگر غرق در وفور نعمت باشند، زودتر مى‏تواند آنها را فریب داده و غافل سازد، از عیش و نوش مردم استفاده کرد و به آنها لواط را یاد داد، نخست خودش بصورت انسانى آماده شده که با او لواط کنند و کم‏کم این کار زشت شایع و عادى گردید، بطورى که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا مى‏کردند.
عده‏اى از مردم از این وضع بسیار پست ناراحت شده و به حضور ابراهیم (علیه السلام) آمدند و به شکایت کردند، ابراهیم حضرت لوط را به عنوان مبلغ به سوى آنها فرستاد تا آنها را نصیحت کند و از عواقب شوم این اعمال زشت برحذر دارد.
لوط به سوى این قوم (که در شهرهاى سدوم و عمورا و ادوما و صاعورا و صابورا) بودند روانه شد175 و چنانکه قبلا (در بخش اول بخش 13) گفتیم ابراهیم در قسمت بلند فلسطین، و لوط در قسمت پایین به فاصله 8 فرسخ قرار گرفته‏اند آنها وقتى که لوط را دیدند، گفتند که تو کیستى؟ فرمود: من پسر خاله ابراهیم هستم، همان ابراهیمى که شاه (نمرود) او را به آتش افکند، آتش نه تنها او را نسوزاند بلکه براى او سرد و گوارا شد، و او در چند فرسخى نزدیک شما است.
از خدا بترسید، راه پاکى را بپیمایید این کارهاى زشت را نکنید، خدا شما را هلاک خواهد کرد، گستاخى به خدا نکنید از او بترسید و خوددار باشید و خدا را از یاد نبرید...
گاه مى‏شد که مردى از آن دیار عبور مى‏کرد، مردم زشت کار آن دیار به سوى او مى‏رفتند تا با آن عمل زشت لواط انجام دهند، لوط (علیه‏السلام) او را از دست آنها نجات مى‏داد...176
ازدواج لوط (علیه‏السلام)
یکى از سنت‏هاى صحیح آئین‏هاى حق، ازدواج است که راه طبیعى براى ارضاع غریزه‏ى جنسى، و بقاى نسل مى‏باشد، لوط در همان محل مأموریت ازدواج کرد تا بلکه آنها نیز از این روش پیروى کنند و از انحراف جنسى دست بردارند، ثمره‏ى این ازدواج این شد که لوط پس از مدتى داراى چند دختر گردید.
لوط همچنان به امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با فساد ادامه مى‏داد، اما بیانات مستدل لوط در آنها اثر نمى‏کرد، و این جریانات سالها طول کشید، تا اینکه به لوط گفتند اگر دست از سرزنش ما برندارى تو را تبعید خواهیم کرد، در این وقت بود که دیگرى امیدى به اصلاح آنها نبود و آنها مستحق هیچ چیز، جز عذاب سخت الهى نبودند، از این رو دل حضرت لوط که سالها نسبت به آنها مهربان بود تا اینکه به سوى حق برگردند، ناراحت شد و بر آنها نفرین کرد.177
اشاره بعضى از کارهاى زشت قوم لوط
از کارهاى زشت قوم لوط گلوله‏پرانى با کمان، و هسته انداختن به یکدیگر (و حتى در بعضى موارد شرطبندى مى‏کردند که هسته به هر کسى خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جویدن در معابر عمومى (براى جذب افراد بخاطر شهوترانى).
و از جمله لباسهاى فاخر بلند مى‏پوشیدند (که امروز رقاصه‏هاى دنیا در جهان غرب مى‏پوشند) و دکمه‏هاى کت و پیراهنشان را مى‏گشودند.178 و قلم از بیان بعضى از زشتکاریهاى آنها شرم دارد، از جمله از کارهاى آنها این بود که راهها را براى زشتکارى مى‏بستند و آشکارا در معرض دید مردم، منکرات را انجام مى‏دادند و در تفسیر آیه 29 عنکبوت و تاتون فى نادیکم المنکر آمده: با همدیگر در ملا عام کارهاى رکیک و زشت انجام مى‏دادند.179
و در بعضى از تفاسیر، کلمه منکر به هسته انداختن آنها تفسیر شده که آنهم به خاطر هوسهایشان بود.180
از آیات قرآن از جمله از آیه 28 سوره‏ى عنکبوت استفاده مى‏شود، که زشتکارى قوم لوط به گونه‏اى زننده بود که در میان هیچ قوم و ملتى سابقه نداشت، چنانچه لوط به آنها گفت: انکم لتأتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمین شما کار بسیار زشتى انجام مى‏دهید که احدى از مردم جهان، قبل از شما آن را انجام نداده است

146) ناگفته نماند چنانکه قبلاً گفتیم: وقتى که لجاجت و عدم شایستگى پدر براى اصلاح، براى ابراهیم ثابت شد از او بیزارى جست، و این مطلب در آیه 114 سوره توبه آمده است.
147) اصول کافى، ج 2 ص 38 (باب فضل الدعاء و الحث علیه حدیث 3).
148) سفینةالبحار ج 1 ص 446.
149) همان مدرک - روایات دیگرى نیز در این باره در سفینةالبحار، ج 1، ص 448 و 449 آمده است.
150) همان مدرک - روایات دیگرى نیز در این باره در سفینةالبحار، ج 1، ص 448 و 449 آمده است.
151) همان مدرک - روایات دیگرى نیز در این باره در سفینةالبحار، ج 1، ص 448 و 449 آمده است.
152) تفسیر صافى، ذیل آیه 60 سوره‏ى مؤمن.
153) سفینةالبحار.
154) سوره‏ى بقره، آیه‏ى 127.
155) عبدالملک بن قریب بن عبدالملک بن على بن اصمع، معروف به اصمعى شخصى ادیب و خوش ذوق و شاعر و سخنور بوده، حافظه قوى داشته که گویند دوازده هزار قصیده به حفظ داشته است، وقتى به جائى مسافرت مى‏کرد، کتابهایش را با 18 صندوق حمل مى‏کردند، او از آنجا که خوش‏مشرب و شاددل بود، تا شصت سالگى، نشانه‏ى پیرى در او نبود، او بالغ بر نود سال عمر کرد و تا زمان مأمون عباسى بود (الکنى و الاقاب ج 2 ص 37).
156) اى خدائى که دعاى مضطر را در تاریکیها اجابت مى‏کنى، اى برطرف‏کننده‏ى گرفتاریها و بلاها و بیماریها، در کنار کعبه، آنانکه به مهمانى تو آمده‏اند بعضى در خوابند و بعضى بیدار شده‏اند اما چشم جود و کرم تو را اى خداى قیوم، خواب نمى‏گیرد. اگر تنها اهل فضیلت به وجود و کرامتت، امیدوار باشند، پس به گنهکار چه کسى کرم و لطف کند؟!
157) یعنى تو بسیار آمرزنده‏اى، از درگاهت مغفرت و آمرزش براى من لطف کن و با جود و کرمت مرا ببخش.
مرا به جودت ببخش همچون فضل و لطف از روى شرف، اى خدائى که خلق در حرم به سوى او اشاره و التجاء مى‏کنند.
158) یعنى اى پروردگار جهانیان به سوى تو آمده‏ام، در حالى خدائى که خلق در حرم کنار گذاشته تنها پناه به درگاهت آورده‏ام.
از روى قصد و نیت اى خداى من به سوى تو آمده‏ام، تو مورد حاجت و پناه گنهکاران هستى. به خانه عفو تو در آمده‏ام اى خداى من، تا به فضل و کرمت به من رحم کنى اى یاور همه. تو حقاً خداى صاحب کرمهاى زیاد هستى و تو مونس وحشت‏زدگان مى‏باشى.
159) یعنى اى خدائى که در هر ساعتى مورد آرزوى ما هستى، گرفتاریم را به تو شکایت مى‏کننم به شکایتم رحم کن.
اى خدا و اى امید من تو برطرف‏کننده‏ى اندوهم هستى، همه‏ى گناهانم را ببخش و حاجتم را روا فرما.
زاد و توشه‏ام کم است مرا به مقصد نمى‏رساند، گریه‏ام براى این است، یا براى دورى مسافت (سفر آخرت) است با اعمال زشت به درگاهت رو آورده‏ام، هیچ کسى همچون من، گنهکار نیست.
اگر مرا در آتش بسوزانى اى آخرین امید آرزومندان، در این صورت امیدم و ترسم به تو کجا خواهد رفت من غریب و تنهایم و شکرم کم است، گرفتاریم را به درگاه تو شکایت مى‏کنم، شکایتم را بپذیر.
اى خداى من اگر قبل از میل من به من لطف مى‏کنى آن را اى سرورم باز در رساندن راحتى من شامل حالم کن و لحظه‏ى مرگم را توام با لطفت زود برسان.
160) نقل از بحرالمحبه فى اسرار المودة غزالى 41 تا 44.
161) آل عمران، آیه 32.
162) واجعل لى لسان صدق فى الاخرین (شعراء - 84)
163) ریاض الاحزان قزوینى، ص 31.
164) بحار ط قدیم ج 5، حیوة القلوب ج 1 ص 93.
165) فلا تموتن الا و انتم مسلمون (بقره - 132).
166) بحار، ط قدیم ج 5.
167) قصص الانبیاء عبدالوهاب نجار، ص 111.
168) مدرک قبلى ص 109 (این نیز یکى از پاداشهاى عظیم هاجر و اسماعیل است که قبرش کنار کعبه قرار دارد.)
169) بحار، ط قدیم ج 5.
170) مفردات راغب (لوط) ص 456.
171) الاوائل ص 487 - 518.
172) فامن له لوط و قال انى مهاجر الى ربى (عنکبوت - 26).
173) سفینة البحار ج 2 ص 516 - سرگذشت لوط در بحار ط جدید ج 12 صفحه 140 تا 171 آمده است.
174) و نجیناء و لوطا الى الارض التى بارکنا للعالمین (انبیاء - 71).
175) بحار ط جدید ج 12 ص 163 و 155.
176) بحار ط جدید ج 12 ص 163 و 155.
177) بحار ط جدید ج 12 ص 155.
178) بحار ط جدید ج 12 ص 151 - خصال ج 1، ص 160.
179) سفینة البحار ج 1 ص 597.
180) تفسیر قمى ص 496.








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ