بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 16
کل بازدید : 29351
کل یادداشتها ها : 182
به این ترتیب آنها چون بنیانگذار این فساد بودند، بار گناه کسانى را که در آینده از آنها پیروى مىکنند نیز به دوش خواهند کشید، بىآنکه از گناه آنان چیزى کم شود.
از زشتکارى قوم لوط اینکه: کف دست بر پشت یکدیگر مىزدند، کلمات زننده به همدیگر مىگفتند، بازیهاى بچهگانه داشتند، قماربازى مىکردند، با انواع آلات موسیقى سر و کار داشتند، سنگپرانى و متلک گفتن از کارهاى معمول آنها بود، و در حضور جمع خود را برهنه مىکردند و...
حضرت لوط هرچه آنها را نصیحت کرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننمود، پاسخ آنها به حضرت لوط این بود که: ائتنا بعذاب الله ان کنت من الصادقین اگر راست مىگوئى عذاب خدا را براى ما بیاور.181
لجاجت و هوسبازى آنها تا این حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبى آکنده از اندوه گفت: پروردگارا مرا بر این قوم مفسد، پیروز گردان.182
نکته قابل توجه اینکه در حالات قوم لوط نوشتهاند یکى از عوامل اصلى آلودگى آنها به گناه زشت لواط آن بود که آنها مردم بخیل بودند و چون شهرهاى آنها بر سر راه کاروانهاى شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضى از عابرین و مهمانان آنها، مىخواستند آنها را از شهرهاى خود دور سازد، ولى کمکم این عمل زشت در میان خودشان نیز رائج گردید.183
به هر حال چنانکه خاطرنشان خواهد شد به سختترین عذاب الهى گرفتار شدند، به امید آنکه در جامعه ما هیچگونه از کارهاى قوم لوط نباشد، که کیفر آن بسیار سخت است.
پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) در مسجد مردى را دید به طرف کسى هسته انداخت، فرمود: او لعنت است تا آن هسته به زمین بیفتد سپس فرمود: هسته انداختن از شیوههاى قوم لوط است آنگاه آیه فوق (29 - عنکبوت) را خواند184 و از کارهاى زشت آنها این بود که محل مدفوع خود را نمىشستند، و خود را از جنابت تطهیر نمىنمودند و بسیار بخیل و دست بسته بودند، هرگز کسى را به غذا دعوت نمىکردند.185
آرى وفور نعمت شامات که فرسخ در فرسخ پر از درختهاى میوهدار بود و آنچنان درختها در میان رفته بودند که شعاع آفتاب به زمین نمىرسید، به جاى اینکه آنها را شاکر خدا کند و به راه خداوند روند، این چنین غرق در آلودگى شده بودند تا آنجا که کسى جرات نداشت که از شهرهایشان عبور کند، چرا که اموال او را غارت مىکردند، و او را به آلودگى جنسى مىکشاندند.
حضرت لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود که حتى نزدیکترین فرد نسبت به او که مىبایست رازدار و حافظ اسرار و همکارى صدیق و صمیمى براى او باشد، و او را در هدفش کمک کند، نه تنها او را یارى نمىکرد بلکه به مخالفت او اقدام مىکرد و با نشانههائى بر مخالفان یارى مىنمود.186
لوط سى سال در میان قوم خود همچون کوه ایستاد و در برابر آنها قیام کرد، و مکرر و هر روز آنها را با نصحیت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوى حق راهنمائى مىنمود و حجت را بر آنها تمام مىکرد. لوط همچون استادش ابراهیم مردى سخى و بزرگوار و مهماننواز بود، هر کس بر او وارد مىشد با کمال احترام از او پذیرائى مىکرد.
ولى قوم او، مسافران و واردین غریب را که مىدیدند، سنگ به سوى آنها انداخته، و هر کس که سنگش به کسى اصابت مىکرد، اموالش را مىگرفت و با او عمل زشت انجام مىداد و سه درهم به عنوان غرامت مىپرداخت، و قاضى آنها به دادن این سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت مىکرد.
و بطور کلى آنها غرق در شهوات بودند، در مجالس عمومى با ساز و آواز و رقص و دانس و عریان درهم مخلوط مىشدند (همچون مواردى که هم اکنون در کشورهاى غربى وجود دارد) و زشتکارى و کثافتکارى را آنها به جائى رساندند که پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: زمین گریه کرد تا حدى که اشکش به آسمان رسید و آسمان گریه کرد تا حدى که اشکش به عرش رسید، آنگاه خداوند به آسمان فرمان داد که آنها را سنگباران کند (که شرحش خواهد آمد).187
در قرآن، 27 بار نام لوط در سورههاى مختلف به میان آمده است، در بررسى این آیات مىبینیم: لوط نسبت به قومش دلسوز بوده، و آنها را مکرر با بیان مهرآمیز و منطق و استدلال دعوت به صراط مستقیم کرده، و از کارهاى زشت، سرزنش مىنموده است (شعراء 161 - نمل 54 - عنکبوت، 28).
ولى پاسخ قومش جز تکذیب رسولان، و لجاجت و مخالفت و ادامه زشتکارى نبوده و حتى لوط و خانوادهاش را تهدید به تبعید و اخراج مىکردند (نمل، 56 - شعراء، 167).
همسر لوط همچون همسر حضرت نوح، دو همسر بد بودند که بجاى همکارى با شوهر، با مخالفان همکارى مىکردند (تحریم - 10).
لوط در شایستگى به جائى رسید که خداوند مقام رسالت را به او داد (صافات - 133) و به او حکمت و داورى و بینش و علم مخصوصى عنایت فرمود (انبیاء - 174).
اکنون در اینجا به ترجمه آیه 160 تا 175 که گوشهاى از برخورد حضرت لوط با قومس را بیان مىکند و همین نمونه نشانگر لجاجت و آلودگى قوم لوط، و مظلومیت و مقاومت لوط (علیه السلام) است توجه کنید:
قوم لوط رسولان خدا را تکذیب کردند
هنگامى که برادرشان لوط188 به آنها گفت آیا پرهیزکارى را پیشه خود نمىسازید؟ من براى شما رسول امینى هستم. تقواى الهى پیشه کنید و از من پیروى نمائید من از شما پاداشى نمىخواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانیان است.
آیا در میان جهانیان، شما به سراغ جنس ذکور مىروید (چه کار زشتى؟!) و همسرانى را که خدا براى شما آفریده است رها مىکنید، راستى شما قوم تجاوزگرى هستید.
قوم لوط در پاسخ گفتند:
اى لوط اگر از این گفتار دورى نکنى، از اخراجشوندگان خواهى بود.
لوط گفت: من (به هر حال) دشمن شما هستم.
پروردگارا من و خاندانم را از آنچه اینها انجام مىدهند، رهائى بخش ما او و خانواده مؤمنش را نجات دادیم جز پیرهزنى که در میان آن گروه باقى ماند (این پیرهزن همسر لوط بود که از نظر عقیده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ایمان نیاورد) سپس دیگران را هلاک کردیم و بارانى (از سنگ) بر آنها فرو فرستادیم، چه باران بدى بود این باران انذارشدگان.
در این ماجرا(ى قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتى است اما اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو عزیز و رحیم است.
از این قسمت آیات، چند نکته استفاده مىشود:
1 - قوم لوط، قوم زشتکار و لجوج بودند
2 - آنها تکذیب رسولان کردند
3 - لوط همچون برادر دلسوز به نصحیت و تبلیغ آنها پرداخت
4 - لوط آنها را به تقوا دعوت کرد.
5 - لوط صریحاً گفت: من فرستاده خدا و امین هستم
6 - باز آنها را به پرهیزکارى و اطاعت دعوت کرد
7 - صریحاً اعلام کرد من از شما اجر نمىخواهم، اجر من در پیشگاه خدا است
8 - آنها را از عمل زشت همجنسبازى سرزنش کرد
9 - به آنها گفت چرا آنچه را که خدا از همسران پاک آفریده بهرهمند نمىشوید و آنها را از خود دور مىسازید
10 - در این صورت شما قومى تجاوزگر از حدود الهى و طبیعى هستید، آخر چرا؟ ولى آن قوم آلوده و مسخ شده بجاى جواب مثبت به گفتار پدرانه لوط، او را تهدید به اخراج و تبعید از وطن کردند، لوط قهرمان، از تهدید آنها نهراسید و صریحا به آنها گفت: به هر حال من دشمن کارهاى شما هستم.
سپس به سوى خدا رو کرد و گفت: پروردگارا من و خانوادهام را از آنچه اینها انجام مىدهند نجات بده.
خداوند نیز دعاى این پیامبر صالح را بر آورد، او و اهل او را نجات داد، و بقیه را با سختترین عذاب و مجازات نمو که بعداً خاطر نشان خواهد شد.
آرى این است سرانجام بدکاران زشت عمل، که به سخن مردان صالح گوش نمىدهند و به بیراههها مىروند.
(البته در قرآن مطالب دیگرى نیز در مورد لوط آمده که بیشتر مربوط به عذاب قوم او است که در فصل بعد خاطرنشان خواهد شد)
فصل چهارم: پىگیرى لوط در مورد هدایت مردم و لجاجت قوم
حضرت لوط، سالها به نصیحت پرداخت، و سى سال آنها را به سوى فضائل معنوى و انسانى و توحید دعوت کرد، اما آن آلودگان از خدا بىخبر، انحراف و آلودگى را از حد گذراندند، تا آنجا که حتى توسط جاسوس خود (همسر لوط) اگر آگاه مىشدند که لوط، مهمان تازه وارد دارد، به خانه مىریختند و به مهمانان تجاوز مىکردند.
لوط این بندهى مظلوم در برابر این ظالمان لجوج و نادان، چارهاى جز این نداشت که با دل پر درد و چشم پر اشک، آنها را نفرین کند189 با اینکه بارها به آنها گفته بود که اگر این وضع را ادامه دهید، سرانجامش عذاب سخت الهى است آن کوردلان غافل، از مهلتها و فرصتها استفاده نکردند و همچنان به انحطاط اخلاقى و بىناموسى خود ادامه دادند... تا اینکه به فرمان خدا فرشتگان عذاب به سوى زمین پر گشودند، اینها که 3 نفر یا نه نفر یا 11 نفر (به اختلاف روایات) بودند از فرشتگان مقرب الهى بودند و حضرت جبرئیل امین نیز در میانشان بود، به صورت بشر نخست به عنوان مهمان بر ابراهیم وارد شدند.190
ماجراى برخورد با ابراهیم در قرآن از جمله در سورهى هود آیه 69 تا 83 آمده است، خلاصه ماجرا اینکه:
این فرشتگان به صورت بشر بر ابراهیم وارد شدند و بر او سلام کردند، ابراهیم مهمان نواز مقدم آنها را گرامى داشت و فورا گوسالهاى بریان کرده و غذاى مطبوعى آماده کرده، جلوى آنها گذاشت، آنها (چون فرشته بودند) از غذا نخوردند، و نخوردن غذا در آن زمان نشانه خوف دزد و... بود، ابراهیم با آنهمه شجاعت از این پیش آمد در دل احساس ترس کرد، ولى به زودى آنها به او گفتند نترس ما (مأمور عذابیم) به سوى قوم لوط فرستاده شدهایم و مأموریت دیگر ما این است که تو و همسر تو (ساره) را به فرزندى بنام اسحاق و بعد از او، یعقوب، بشارت دهیم.
وقتى ساره از این بشارت آگاه شد: گفت: واى بر من آیا من که پیر فرتوت شدهام فرزند مىآورم، و شوهرم نیز پیر است، براستى عجیب است.
فرشتگان گفتند: از فرمان خدا تعجب نکن، این فرمان رحمت خدا است که بر شما خانواده رسیده، چرا که خدا ستوده و نیک است وقتى که ترس از دل ابراهیم رفت، و با آن بشارت، شادمان شد، با آن فرشتگان در مورد عذاب قوم لوط به گفتگو نشست، از این رو که:
اولا: هنوز براى ابراهیم ثابت نشده بود که عذاب قوم لوط حتمى است.
ثانیاً: دل رؤوف و مهربان ابراهیم مىطپید، با خود مىگفت شاید روزنه امیدى براى اصلاح این قوم باشد، و شاید هم در مورد حضرت لوط و چند نفر مؤمنان، این نگرانى را داشت، لذا در بعضى از روایات آمده: ابراهیم به فرستادگان خدا گفت: اگر در میان این قوم صد نفر از مؤمنان باشد، آیا باز بر آنها عذاب مىرسانید؟ گفتند نه، فرمود: اگر پنجاه نفر مؤمن باشد؟ آنها را هلاک مىکنید؟ گفتند نه، فرمود: حتى اگر یک نفر باشد؟ گفتند: بطور مسلم لوط در میان آنها نیست، ما آگاهتریم او و خاندانش - جز همسرش - را نجات خواهیم داد.191
وقتى که براى ابراهیم، عذاب قوم لوط حتمى شد، دیگر هیچ نگفت، و تسلیم فرمان خداى بزرگ بود، گفتگوى فوق نیز براى توضیح بود که از دل مهربان ابراهیم (علیه السلام) نشأت مىگرفت.
و در بعضى از روایات آمده: ابراهیم به جبرئیل گفت: در این باره به خدا مراجعه کن (و توضیح بخواه) خداوند در همان لحظه به ابراهیم وحى کرد اعرض عن هذا انه قد جاء امر ربک و انهم آتیهم عذاب غیر مردد اى ابراهیم از این گفتگوها دورى کن، فرمان خدا صادر شده و آن فرشتگان مأمور عذاب حتمى قوم لوط هستند که در آن، هیچ شفاعتى مقبول نیست.192
دل مهربان ابراهیم آرام گرفت، و فرمان خدا، وجود او را که سراسر تسلیم بود، اطمینان بخشید.
سرانجام این مأموران عذاب به صورت بشر، از حضور ابراهیم خارج شده و به حضور لوط وارد شدند، لوط جوانان زیبائى را دید و در این موقع مشغول آبیارى زراعتش بود، به آنها گفت: شما کیستید؟
آنها گفتند: ما مسافر راه هستیم امشب مایلیم مهمان تو باشیم.
لوط، با توجه به قوم منحرف و زشتکارش از یک سو، و ورود جوانان زیبا از سوى دیگر، در فشار روحى قرار گرفت، که چه کند، اگر این جوانان را مهمان کند ترس آبروریزى است، این فکر چنان او را ناراحت کرد که به خود گفت: هذا یوم عصیب امروز روز سخت و وحشتناکى است.193
اما لوط مهماننواز چارهاى جز این نداشت که مهمانان را به خانهى خود ببرد، آنها را به سوى خانهاش راهنمائى کرد، ولى براى اینکه آنها را از جریان مطلع کرده باشد، در وسط راه چند بار به آنها گفت: این شهر مردم زشتکار و منحرفى دارد، تا اگر میهمانها توانائى مقابله دارند، حساب کار خود را کرده باشند.
در بعضى از روایات آمده: لوط آنقدر مهمانهاى خود را معطل کرد تا شب فرا رسید، شاید دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ آبرو از آنان پذیرائى کند.194
به هر حال مهمانان وارد خانه لوط شدند، همسر لوط بر پشت بام رفت و آتش روشن کرد، قوم شرور فهمیدند که امشب در خانه لوط چند نفر به مهمانى آمدهاند. و از هر سو به سرعت به سوى خانه لوط (علیه السلام) هجوم آوردند.195
وقتى که قوم شرور، به در خانه لوط رسیدند به لوط گفتند: آیا ما ترا از جا دادن مردم نقاط دیگر منع نکردهایم!
لوط (علیه السلام) که هوا و هوس آنها را مىدانست، سخن از ازدواج (که امرى طبیعى براى ارضاى غریزى جنسى و بقاى نسل است) به میان آورد و فرمود: اینها دختران منند، براى شما پاکیزهترند (با آنها ازدواج کنید و از اعمال شنیع دورى کنید) از خدا بترسید و مرا در میان مهمانهایم، رسوا نکنید الیس منکم رجل رشید آیا در میان شما یک نفر داراى رشد و غیرت نیست؟))، آنها در پاسخ گفتند: تو که مىدانى ما حق (و میلى) در دختران تو نداریم و خوب مىدانى ما چه مىخواهیم.196
وقتى که حضرت لوط از آن قوم اصلاحناپذیر، مأیوس شد، گفت: کاش داراى نیرو یا تکیهگاه و پشتیبان محکمى بودم197 (آنگاه مىدانستم با شما پست فطرتان چه کنم؟!)
آرى لوط در این هنگام از غربت و بىکسى خود یاد کرد و گفت: اگر نیروئى مىداشتم چنین خوار و گرفتار شما نمىشدم و در برابر تعدى و شر شما دفاع مىکردم و در مقابل فشار شما مقاومت مىنمودم.
عجبا حتى یک مرد سالم و غیرتمند نبود که به پشتیبانى از لوط برخیزد، و تعبیر به الیس منکم رجل رشید آیا در میان شما یک مرد رشید نیست (سوره انبیاء - آیه 78) حاکى است که اگر یک انسان عاقل و فهمیده و متعهد در میان شما بود، کار شما به افتضاح و رسوائى نمىکشید.
خبر دختر لوط به پدر!
بعضى چنین مىنویسند:
فرشتگان مأمور عذاب وقتى که از ابراهیم (علیه السلام) جدا شدند، به صورت جوانان زیبا به شهر سدوم روانه گشتند، چون به دروازه شهر رسیدند، دخترى را دیدند که از چاه آب مىکشد، از او خواستند که آنها را پذیرائى کند، دختر در مورد قوم شرور لوط، درباره جوانان تازه وارد نگران شد، و در وجود خود نیروئى براى حمایت ایشان ندید و خواست تا در یارى آنها از پدرش استمداد کند، او دختر لوط بود، از اینرو مهلت خواست و نزد پدر رفت و جریان را گفت.
حضرت لوط از شنیدن این خبر، سخت نگران شد، و درباره خصوصیات آن جوانان از دخترش توضیح خواست و براى یافتن بهترین راه، با دخترش به گفتگو پرداخت، و شاید از پذیرفتن و استقبال از واردین، مردد بود، و فکر مىکرد از پذیرفتنشان، معذرت بخواهد، یا حقیقت حال را براى آنها بگوید، تا به زحمت نیفتند، ولى مهر و محبت و کرم لوط، او را بر آن داشت که مخفیانه، دور از دید مردم، به استقبال واردین برود و آنها را با کمال احترام به منزل بیاورد (با توجه به اینکه قوم لوط، لوط را از مهمان کردن غرباء منع کرده بودند) سرانجام لوط به تصمیم خود عمل کرد، و به استقبال جوانان تازه وارد رفت و با کمال احتیاط، دور از دید مردم آنها را به خانه آورد و خانه را به روى آنها بست تا کسى مطلع نشود.198
به این ترتیب حضرت لوط (علیه السلام) در شرائط بسیار سخت، خصلت مهماننوازى خود را به خوبى انجام داد، که بعد معلوم شد آن جوانان فرشتگان مأمور عذاب هستند.
به یاد حضرت قائم (عج)
جالب اینکه در پارهاى از روایات در تفسیر آیه قال لوان لى بکم قوة او آوى الى رکن شدید (کاش در برابر شما قدرتى داشتم و یا تکیهگاه و پشتیبان محکمى در اختیارم بود) آمده، امام صادق (علیه السلام) فرمود: منظور از قوة همان قائم (عج) است و منظور از رکن شدید 313 نفر یاران (مخصوص) آن حضرتند.199
به این ترتیب نقش نیرو سپاه قدرتمند در پیشبرد اهداف انسانى، روشن مىشود، و در ضمن حضرت لوط آرزو مىکند که چنین نیروئى داشته باشد، و حکومت جهانى در پرتو وجود حضرت قائم (علیه السلام) با ارتش متعهد و نیرومند در همه جهان تشکیل گردد تا از مفاسد و زشتیها شدیداً جلوگیرى شود (امید آنکه هر چه زودتر خداوند لطف کند، تا با ظهور حضرت قائم (علیه السلام) و تشکیل حکومت جهانى، همه گونه مفاسد از روى زمین برچیده گردد و دنیا پر از عدل و داد شود).