نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 8:41 ص توسط جواد قاسم آبادی
آنگاه مى افزاید: اما از وصایاى حضرت در واپسین دم حیات مى توان به این وصیت گهربار اشاره نمود.
بسم الله الرحمن الرحیم ، این آن چیزى است که على پسر ابوطالب وصیت مى کند: به وحدانیت و یگانگى خداگواهى مى دهد و اقرار مى کند که محمد بنده و پیغمبر اوست ، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت ، حیات و زندگانى من از آن خداست . شریکى براى او نیست ، من به این امر شده ام و از تسلیم شدگان اویم .
فرزندم حسن !تو و همه ى فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته ى من بدو رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش مى کنم :
1- تقوى الهى را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید.
2- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبناى ایمان و خداشناسى متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمب فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه ى دائم افضل است و چیزى که دین را محو مى کند، فساد و اختلاف است .
3- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله ى رحم کنید که صله ى رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى کند.
4- خدا را! خدا را! درباره ى یتیمان ، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.
5- خدا را! خدا را! درباره ى همسایگان ، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم مى خواهند آنها را در ارث شریک کند.
6- خدا را! خدا را! درباره ى قرآن ؛ مبادا دیگران در عمل کردن ، بر شما پیشى گیرند.
7- خدا را! خدا را!درباره ى نماز؛ نماز پایه ى دین شماست .
8- خدا را!خدا را! درباره کعبه ، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه ى خود خواهند کرد.
9- خدارا! خدا را! درباره ى جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید.
10- خدا را! خدا را! درباره ى زکات : زکات آتش خشم الهى را خاموش مى کند.
11- خدا را! خدا را! درباره ى ذریه ى پیغمبرتان ، مبادا مورد ستم قرار گیرند.
12 - خدا را!خدا را! درباره ى صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) درباره ى آنها سفارش کرده است .
13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان ، آنه را در زندگى شریک خود سازید.
14- خدا را!خدا را! درباه ى بردگان ، که آخرین سفارش پیغمبر درباره ى اینها بود.
15- در انجام کارى که رضاى خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتیکه مخالف آن اس ) ترتیب اثر ندهید.
16- با مردم به خوشى و نیکى رفتار کنید چنانکه قرآن دستور داده است .
17- امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ى ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر سشما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.
18- بر شما باد که بر روابط دوستانه ى ما بین خویش بیفزایید، به یکدیگر نیکى کنید، از کناره گیرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.
19- کارهاى خیر را به مدد یکدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همکارى در مورد گناهان و چیزهایى که موجب کدورت و دشمنى مى شود بپرهیزید.
20 - از خدا بترسید که جزا و کیفر خدا شدید است .
خداوند همه شما را در کنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد که احترام شما (اهل بیت ) و احترام پیغمبر خود را پاس بدارند. همه ى شما را به خدا مى سپارم . سلام و دورد حق بر همه ى شما... (294)
مى گویم : آخرین ذکرى که على (علیه السلام ) بر زبان مبارک جارى فرمود چه بود؟
مى فرماید: بعضى مى گویند پس از وصیتى که ذکر آن رفت امام (علیه السلام ) لحظه اى بیهوش شد و چون به هوش آمد دیگر سخنى جز لا اله الا الله از حضرت شنیده نشد تا جان به جان آفرین تسلیم فرمود. چنانکه بعضى دیگر گفته اند: (295) آخرین فرمایش ایشان این آیه ى شریفه بود: و من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من و من یعمل مثقال ذره شرا یره (296)
البته گروهى دیگر ذکر کرده اند (297) که حضرت ابتدا به فرشتگان خدا سلام داد سپس این آیات را زمزمه فرمود که المثل هذا للیعمل العاملون ، (298) یعنى براى چنین لحظاتى باید عمل کرده و بکوشند و ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون (299) یعنى خدا با مردمى است که عمر خود را به تقوى و پرهیزکارى گذراندند و مردمى که همواره کار نیک مى کنند. آنگاده در واپسین دم حیات فرمود: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریم اله و اشهد ان محمد عبده و رسوله
ناله کن اى دل به عزاى لى (علیه السلام )
|
گریه کن اى دیده براى على (علیه السلام )
|
عمر على عمره ى مقبوله بود
|
هر قدمش سعى و صفاى على (علیه السلام )
|
چون شده خاموش صداى على (علیه السلام )
|
تا که زند بوسه بپاى على (علیه السلام )
|
مانده تهى سفره ى بیچارگان
|
منتظر نان و غذاى على (علیه السلام )
|
خانه ى غم گشته سراى على (علیه السلام )
|
خواهى اگر ملک دو عالم حسان
|
از دل و جان باش گداى على (علیه السلام ) (300)
|
مى پرسم : ما ترک امام (علیه السلام ) چه بود؟
مى فرماید: به لحاظ مالى ، پولى اندک معادل هفصد درهم که (تنها کفاف خرید یک زره جنگى را مى نمود) امام (علیه السلام ) آن را جهت نجات برنده اى اختصاص داده بود. (301) امام به لحاظ معنوى میراثى عظیم ، گرانسنگ ، ذیقیمت و ماندگار مشتمل بر رهنمودها، خطبه ها، نامه ها، مواعظ،... و کلماتى نورانى و درربار
مى گویم : امام (علیه السلام ) زندگى مشترک خود را با حضرت صدیقه ى طاهره را نیز با مبلغ ناچیزى در همین حدود حاصل از فروش زره جنگى اش آغاز فرمود و چیزى بر آن نیفزود.
مى فرماید: آرى ، فاعتبروا یا اولى الابصار (302)
سپس مى فرماید: وجود ذى جود مولود کعبه ، قرآن ناطق ، مولى الموحدین امیرالمومنین على بن ابیطالب (علیه السلام ) آنقدر براى شریعت نوپاى اسلام اهمیت داشت که چون حضرتش (علیه السلام ) مضروب گردید، باد مخالف از هر سو وزیدن گرفت ، درهاى مسجد به هم خورد، زمین لرزید و بالاخره جبرئیل امین با صدایى حزن آلود و رسا در میان آسمان و زمین فریاد برآورد: به خدا قسم ارکان هدایت فرو ریخت ، ستاره هاى آسمان (هدایت ) و نشانه هاى (روشن ) تقوى تیره گشت ، ریسمان محکم خداى (عزوجل ) از هم گسست ، چه ، عموزاده ى محمد مصطفى (علیه السلام ) به دست پلیدترین پلیدان (عالم ) به شهادت رسید..
سپس مى افزاید: بدین ترتیب خورشید وجود سرحلقه ى پارسایان و مقتداى نمازگزاران ، امیر مومنان على (علیه السلام ) که زندگانیش سرتاسر عبادت خداى (عزو جل ) بود غروب نمود و رخنه اى جبران ناپذیر در دین پدیدار گردید؛ چه اذا مات العالم الفقیه ثلم لا سیدها شى ء هم او که دشمنانش نیز به فضائل بى پایانش معترف بوده و هستند.
حکایت
معاویه که بر او باد نفرین
|
به ناحق خواند خود را شاه آیین
|
به اطفاى چراغ دین کمر بست
|
دل مردان حق را با ستم خست
|
به دین راه یافت بدعتهاى مذموم
|
صحابى على (علیه السلام ) را گفت این سان
|
که بنما وصف حیدر را هم اکنون
|
شنیدم بوده اى در کوفه یکسال
|
نبى (صلى الله علیه وآله ) را بود چون حال بگو صهر (303) |
بگفتش نیمه ى شب دیدم او را
|
خدا داند به مسجد سخت شیدا
|
چو فردى که ز نیش مار بر خویش
|
در آن هنگام از خوف جهانیان
|
همى پیچد بر خود شاه مردان
|
نشان حزن و بر چهرش نمایان
|
سرشک دیده ى پاکش چو باران
|
چو دراز دیدمى باراند یکسر
|
گهى مى گفت : آه از نار دوزخ
|
گهى هم مى کشید از سینه آوخ
|
نه یک شب ، او هم شب این چنین بود
|
چهان حلقه آسا را نگین بود
|
گهى مى برد سر را در داخل چاه
|
خدا را یاد مى فرمود این سان
|
که بود او قله ى کهسار ایمان
|
نماز او فروغ جسم و جان و بود
|
خموش آمد پس از این چون صحابى
|
به پیشانى زد و بگریست لختى
|
ز گریه ارچه مانع شد به سختى
|
جبارى که دشمن نیز چون دوست
|
به فضل مرتضى (علیه السلام ) اینگونه خستوست (304)
|
على (علیه السلام ) را شوکت و فر بیش از این هاست
|
مقامش نزد حق بسیار بالاست
|
به قصد اینکه رازش فاش ناید
|
نمازش هم شه دین بى نظیرست
|
پس از احمد (صلى الله علیه وآله ) از اینرو او امیرست
|
امیرالمومنین خود بحر رازند
|
امیر فاتح ملک نمازند (305)
|