پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29335
کل یادداشتها ها : 182

< 1 2 3 4 >
نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:44 ع توسط جواد قاسم آبادی


فصل هشتم : شنیدن اموات
مقدمه  

اموات در عالم برزخ با مردم دنیا به خصوص با اقوام و بازماندگانشان ارتباط دارند و حتى حرفهاى آنان را مى شنوند.
در این جا روایاتى درباره شنیدن اموات در عالم برزخ وارد شده است را مى آوریم تا معلوم شود اموات در برزخ ، هم مى شنوند، هم مى بینند و هم مى دانند و آن روایات از این قرارند.


خطاب پیامبر با کشته هاى بدر  

جنگ بدر اولین جنگى بود که در کنار چاه بدر بین مسلمین و کفار قریش ‍ رخ داد. در پایان کار، مشرکان شکست خورده و مغلوب شدند. آنان با دادن هفتاد کشته و هفتاد اسیر پا به فرار نهادند.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله دستور داد: کشته هاى مشرکان را در چاه بدر بریزند. وقتى اجساد آنان در میان چاه ریخته شد، آن حضرت بر دهانه چاه ایستاد و خطاب به کشتگان کرد و آنان را با نام ، یک به یک صدا زد و فرمود: اى عتبه ، شیبه ، امیه ، ابوجهل ...! شما بد همسایگان ، بد همجواران ، بد بستگان و خویشانى براى رسول خدا بودید، مرا تکذیب کردید و دیگران تصدیقم کردند، مرا از منزل و زادگاهم ((مکه )) بیرون و طرد کردید و عده اى دیگر مرا جاى دادند و احترامم نمودند، سپس همه با هم اجتماع کردید و با من به جنگ و محاربه برخاستید و دیگران مرا کمک و یارى نمودند.
آگاه باشید آنچه را خدا، به من وعده داده بود به آن رسیدم که حقیقت داشت . آیا آنچه را که پروردگار، به شما وعده داده و برحذر داشته بود حقیقت داشت و آیا آن را یافتید؟
در این موقع ، گروهى از مسلمانان از جمله عمر، گفتند: یا رسول الله ! آیا کسانى را که مرده اند و سرهاى آنها از بدنهایشان جدا شده است صدا مى زنید؟ آیا آنان خطاب شما را مى فهمند؟
فرمود: ساکت باشید، سوگند به خدا، شما از آنان شنواتر نیستید، آنها فقط قدرت بر جواب ندارند. سپس فرمود: اى مردم ! بدانید بین آنها و ملائکه اى که با گرزهاى آهنین آنها را بگیرند فاصله اى نیست مگر آن که من صورت خود را بر این طور از آنها برگردانم .
حسان بن ثابت این واقعه را به شعر در آورده که معناى آن چنین است .
هنگامى که آنان را دسته جمعى در چاه ریختیم ، پیامبر به آنان گفت : آیا کلام مرا حق نیافتید؟ فرمان خدا قلبها و دلها را مى گیرد، ولى آنان سخن نگفتند و اگر مى گفتند، چنین پاسخ مى دادند: یا رسول الله ! راست فرمودید و نظر شما درست بوده است .(327)
هیچ جمله اى نمى تواند صریح تر از این باشد که پیامبر فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید، آنان قدرت بر پاسخ ندارند، هیچ بیانى نمى تواند گویاتر از این باشد که پیامبر، آنان را یک یک با نامهاى مخصوص خویش صدا بزند و با آنها مانند دوران حیاتشان سخن بگوید.


خطاب امیرالمؤ منین به اهل قبرستان  

هنگام مراجعت امیرالمؤ منین از جنگ صفین ، وقتى نزدیک کوفه کنار قبرستانى که بیرون دروازه قرار داشت رسید. رو به سوى قبرها کرد و چنین فرمود:
اى ساکنان خانه هاى وحشتناک و مکانها خالى و بى آب و نان و قبرهاى تاریک ! اى خاک نشینان ! اى غریبان ! اى تنهایان ! اى وحشت زدگان ! در این راه بر ما پیشى گرفتید و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد. اگر از اخبار دنیا بپرسید. مى گویم : خانه هایتان را دیگران ساکن شده اند، همسرانتان را به نکاح خود در آورده اند و اموالتان را تقسیم کرده اند. اینها خبرهایى بود نزد ما، آیا نزد شما چه خبر است ؟!
سپس رو به یارانش کرد و فرمود: اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده مى شد حتما به شما خبر مى دادند که بهترین زاد و توشه براى این سفر، پرهیزگارى و دورى کردن از گناهان است .(328)

چون على برگشت از صفین نزار
بر مقابر پشت کوفه رهگذار
رو به سوى اهل گورستان نمود
با زبانش عقدى دل را گشود
گفت : اى اهل دیار پر هراس !
اى گرفتاران جان آس و پاس
گورتان تاریک و بر سر خاکتان
وحدت و وحشت شده ، هم چاکتان
پیش تازانى ز ما هستیدو نک
ما به دنبال شما بى ریب و شک
خانه هاتان شد نشین گاه غیر
با زنانتان شوهران در گشت و سیر
مالتان بر وارثان قسمت شده
اعتبار و جاه بى قیمت شده
این گزارش ، نزد ما بهر شماست
چه گزارش از شماها بهر ماست ؟
رو به یاران کرد و مى فرمود: اگر
رخصتیشان بود در بخش خبر
این گزارش بودشان اندر زمان
بهترین توشه است تقوا، اى فلان

سخنان حضرت على علیه السلام با اهل قبور یک واقعیت است ؛ زیرا انسان بعد از مرگ داراى یک نوع حیات برزخى است . مى فهمد و درک مى کند. اگر اجازه سخن گفتن داشته باشد سخن هم مى گوید:


خطاب على علیه السلام با پیامبر  

اصبغ بن نباته نقل مى کند: روزى حضرت على علیه السلام از کوفه خارج شد و به نزدیک سرزمین ((نجف )) آمد و از آن گذشت . وقتى به او رسیدیم دیدیم روى زمین دراز کشیده است . قنبر گفت : اى امیرمؤ منان ! اجازه مى دهى عبایم را زیر پاى شما پهن کنم ؟ فرمود: نه ، این جا سرزمینى است که خاکهاى مؤ منان در آن قرار دارد و با این کار مزاحمتى براى آنها است .
اصبغ عرض کرد: فهمیدم خاک مؤ من چیست ؟ اما مزاحمت آنها چه معنى دارد؟
فرمود: اى فرزند نباته ! اگر پرده از مقابل چشم شما برداشته شود، ارواح مؤ منان را مى بینید که در این جا حلقه حلقه نشسته اند و یکدیگر را ملاقات مى کنند و با هم سخن مى گویند. این جا، جایگاه مؤ منان و وادى برهوت جاى ارواح کافران است .(329)
از امام صادق علیه السلام در رابطه با ارواح مؤ منان سئوال کردند: فرمود: آنها در حجره هاى بهشت قرار دارند. از غذاهاى آن مى خورند و از نوشیدنى هایش مى نوشند و مى گویند: پروردگارا هر چه زودتر قیامت را بر پا کن و به وعده هایى که به ما داده اى وفا نما.(330)


خطاب على با پیامبر موقع دفن زهرا علیهاالسلام  

بعد از درگذشت پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله ، موضوع غسل آن حضرت پیش آمد و طبق وصیت او که نزدیکترین فرد او را غسل دهد، امیرمؤ منان علیه السلام غسل دادن آن جناب را به عهده گرفت . بعد از تمام شدن غسل ، سه روز بدن پیامبر صلى الله علیه و آله روى زمین ماند. در این مدت گاهى اوقات حضرت على علیه السلام خود را روى آن حضرت خم مى کرد و درد دلهاى خود را با او بیان مى نمود.
از جمله مطالب و درد دلهاى على این بود که مى گفت : اى پیامبر خدا! پدر و مادرم به فدایت باد. با مرگ تو رشته نبوت قطع گردید، با مرگ تو چیزى قطع شد که با مرگ پیامبران دیگر قطع نشد و آن نبوت و وحى الهى و اخبار و آگاهى از آسمانها بود.
یا رسول الله ! اگر مرا، امر به صبر نکرده و از بى تابى منع ننموده بودى ، آن قدر در فراق تو گریه مى کردم و اشک مى ریختم تا اشکم تمام و سرچشمه آن خشک شود. این درد جانکاه و حزن و اندوه ، دائما باقى است و تازه این ها در مصیبت تو کم است ، اما حیف که نمى توان مرگ را بازگرداند و آن را دفع کرد و جز این چاره اى نیست .
یا رسول الله ! پدر و مادرم به فداى تو باد! ما را سراى دیگر و در پیشگاه پروردگارت یاد کن ، به فکر باش و هرگز ما را فراموش ‍ نکن .(331)
امیرالمؤ منین علیه السلام مانند زمان حیات پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله با آن حضرت صحبت مى کند و او را مورد خطاب قرار مى دهد.
چه جمله اى از این بالاتر و روشن تر که امام مى گوید: یا رسول الله ! ما را پیش پروردگار، در سراى دیگر یاد کن و به خاطر بسپار.
آیا یک انسان عاقل و خردمندى ، به خود اجازه مى دهد که بگوید: امام این جمله را به عنوان تسکین دل مى گفت و پیامبر حرفهاى او را نمى شنیده است .


خطابات دیگر على علیه السلام  

بعد از آن که حضرت فاطمه زهرا (س ) دختر گرامى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ، از رنج ها و اندوه هایى که مانند پاره هاى شب تاریک ، آسمان زندگى او را فراگرفته بود آزاد گردید و به پدر بزرگوار خود پیوست .
امیرالمؤ منین ، او را در دل شب غسل داد و کفن نمود و در موقع دفن و خاک سپارى ، کنار قبر آن ((بى بى )) این طور با پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله سخن مى گفت و راز و نیاز مى کرد: گویا شخص آن حضرت را مخاطب قرار داده است و با او صحبت مى کرد و چنین مى گفت :
اى رسول خدا! از فراق دختر برگزیده و پاکت ، پیمانه صبرم لب ریز شد، طاقتم از دست رفت و پوستم نازک شد. ولى با یاد آوردن عظمت جدایى و شدت مصیبت درگذشت تو، براى من تسلى خاطر پیدا مى شود؛ زیرا مصیبت تو جانگدازتر است .
یا رسول الله ! با دست خود ترا در لحد گذاشتم و هنگامى که سر نازنینت در روى سینه ام بود روح پاکت پرواز کرد (چاره اى ندارم جز این که صبر کنم و بگویم :) ((انا لله و انا الیه راجعون )) من مملوک و تسلیم خدا هستم و به سوى او باز مى گردم .
یا رسول الله ! امانتى که به دستم سپرده بودى به تو بازگشت و پس گرفته شد و آن یادگارى که از طرف تو داشتم به خودتان برگردید.
یا رسول الله ! اندوه من جاودانى و بیدارى من در شبها دائمى است ! تا آن دم که خداوند متعال سر منزل ترا که در آن اقامت گزیده اى براى من هم انتخاب کند.
اى پیامبر خدا! دخترت ((فاطمه )) ترا، از اجتماع امت ، بر پایمال کردن حقوق او آگاه مى کند و از فشارهاى خورد کننده اى که به وى دادند براى تو سخن مى گوید. با فشار و اصرار از او بپرس ! از احوال او جویا شو (این ظلم و ستم ها موقعى انجام گرفت ) که هنوز از رفتن تو چندان وقتى نگذشته و یاد تو فراموش نشده و از بین نرفته است .
یا رسول الله ! و یا فاطمه ! سلام و درود من به هر دوى شما باد! سلام وداع کننده ، نه سلام کسى که خشنود و یا خسته دل باشد. از خدمت تو باز مى گردم و این بازگشت از روى ملامت نیست ! اگر در کنار قبرت اقامت گزینم نه به خاطر سوءظنى است به آنچه که خدا به صابران وعده داده است .(332)
آیا مى توان صراحت مذاکره على علیه السلام با پیامبر صلى الله علیه و آله را نکار کرد؟ خطاب امیرالمؤ منین علیه السلام با رسول خدا صلى الله علیه و آله یکى دو تا نیست ، امام نه تنها سخن مى گوید، بلکه نکته اى را یادآور مى شود و به آن حضرت مى فرمایذ: یا رسول الله ! زهراء به این زودى ترا از ستمى که بر او شده است آگاه نمى کند، بلکه باید اصرار کنى و از او مطالبه نمایى و جدا بخواهى تا برایت بگوید.


خطاب حضرت على علیه السلام به کعب  

هنگامى که آن حضرت از جنگ جمل که در بصره روى داد فارغ شد. سوار مرکب گردید و در میان صفهاى لشکر حرکت کرد تا به ((کعب بن سورة )) رسید. (کعب از طرف عمربن خطاب قاضى بصره بود او از زمان خلافت عمر و عثمان در بصره به قضاوت مشغول بود، هنگامى که در بصره فتنه اهل جمل ، علیه امیر المومنین علیه السلام بر پا شد ((کعب )) قرآنى بر گردن خود حمایل کرد و با تمام زن و فرزند و اهل خود براى جنگ با آن حضرت خارج شد، (و همگى آنها کشته شدند.)
آن حضرت بر جنازه ((کعب )) عبور کرد در حالى که او در میان کشتگان افتاده بود. حضرت على در آنجا درنگ کرد و فرمود: ((کعب )) را بنشانید، او را بین مردگان نشاندند.
فرمود: اى ((کعب )) بن سوره ! آن چه پروردگار به من وعده داده بود یافتم که تمامش حق بود، آیا تو هم وعیدهاى پروردگارت را که به تو داده بود حق یافتى ؟ سپس فرمود: او را بخوابانید.


خطاب على علیه السلام به طلحه  

عد از خاتمه یافتن جنگ جمل و پیروزى حق بر باطل حضرت على علیه السلام در میان کشته ها حرکت کرد تا رسید به ((طلحة بن عبدالله )) که آن هم در میان کشتگان افتاده بود. فرمود: او را بنشانید وقتى نشاندند همان خطاب را به طلحه کرد و پس از آن گفت : ((طلحه )) را بخوابانید.
یکى از اصحاب عرض کرد: اى امیرالمؤ منین ! در گفتار شما با این دو مرد کشته شده (کعب و طلحه ) که کلامى را نمى شنوند چه فایده داشت و نتیجه آن چه بود؟
فرمود: اى مرد! سوگند به خدا، آنها کلام مرا شنیدند همان طور که اهل (چاه بدر) کلام رسول خدا را شنیدند.(333)


اموات جواب على علیه السلام را دادند 

نه این که مردگان فقط حرفهاى زندگان را مى شنوند بلکه گاهى بعضى از آنان ، جواب هم مى دهند. نقل شده است :
روزى امیرالمؤ منین علیه السلام داخل قبرستان شد و اهل را ندا کرد و فرمود:
یا اهل قبور من المؤ منین و المومنات السلام علیکم و رحمة اله و برکاته
((اى صاحبان قبرها! (اى زن ها و مردهاى ) مومن ! سلام و درود و برکات خداوند بر شما باد.))
راوى مى گوید: ناگهان صدایى شنیدیم که گفت :
((و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته یا امیرالمؤ منین ))
حضرت فرمود: آیا ما به شما خبر دهیم یا شما به ما خبر مى دهید؟ اهل قبور گفتند: شما اخبار خود را براى ما بیان کنید و ما را آگاه گردانید.
فرمود: بدانید که زنان شما را تزویج کردند، وارثین اموال شما را تقسیم نمودند، اولاد شما در زمره یتیمان دیگر قرار گرفتند، منازل و کاخهایى که پایه و بنیان آنها را محکم کرده بودید دشمنان شما تصرف کردند و در آنها مسکن گزیدند.
بعد فرمود: اخبارى که پیش شماست براى ما بیان کنید تا از وضعیت شما اطلاع پیدا کنیم ؟ در این بین ندایى از جانب قبرستان بلند شد و گفت : یا على ! کفنهاى ما پوسیده و موهاى ما پراکنده و پوست بدن ما قطعه قطعه و پاره پاره شده است . چشمهاى ما از حدقه بیرون آمده ، لبها و دهان و بینى ما پر از چرک و خون شده و خون از آنها جارى است .
بعد گفت : اما چیزهایى که ما جلوتر از خود فرستاده بودیم ، این جا بدون کم و کاست یافتیم و آن چه را که در دنیا انفاق کرده بودیم سود بردیم و آن چه که بعد از خود براى زن و فرزندانمان گذاشتیم ضرر کردیم . ما الان در گروى اعمال خود هستیم و از خداوند امید عفو و غفران و طلب آمرزش ‍ داریم .(334)


خطاب سلمان با اهل قبور  

نه تنها پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و على بن ابى طالب علیه السلام با مردگان تکلم مى کردند و جواب مى شنیدند. بلکه عده اى از مؤ منان هم با مرده ها صحبت کردند و جواب شنیدند. از جمله آنها سلمان فارسى است که چندین مرتبه با مردگان صحبت کرد و از آنان جواب شنید. یک مرتبه در زمان سلامتى ، خود و صحبت او از این قرار است .
نقل شده است : روزى سلمان به قبرستانى عبور کرد و گفت :
ععع السلام علیکم یا اهل الدیار من المومنین و المسلمین یا اهل الدیار هل علمتم ان الیوم جمعة
((سلام بر شما اى اهل دیار از مؤ منین و مسلمین ! اى اهل دیار خاموشان ! آیا مى دانید که امروز، روز جمعه است )).
بعد از این صحبت به سوى منزل حرکت کرد و خوابید. وقتى چشمش به خواب رفت کسى به او گفت : ععع ((و علیکم السلام یا ابا عبدالله )) با ما صحبت کردى و ما هم شنیدیم ، بر ما سلام نمودى و ما جواب دادیم .
بعد از آن گفتى : اى اهل قبور، آیا مى دانید که امروز، روز جمعه مى باشد؟ بلى ، مى دانیم که روز جمعه است و حتى مى دانیم که پرندگان در این روز چه مى گویند و ذکرشان چیست و منطقشان چگونه است .
سلمان پرسید: پرندگان در روز جمعه ذکرشان چیست ؟ آن شخص گفت : ذکر آنها ((سبوح قدوس رب الملائکة و الروح یا قدوس ربنا الرحمن الملک است )).
بعد از آن گفت : خدایا! رحمت تو بر غضبت سبقت گرفته است : نشناخته ترا کسى که به نام تو قسم دروغ بخورد.(335)



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:43 ع توسط جواد قاسم آبادی


عذاب برزخى وزیر و خلیفه عباسى  

یکى از وزیران خلیفه عباسى به عذاب برزخى گرفتار شد و عذابش آن قدر قوى بود که به بدن او هم سرایت کرده و آن را سوزانده و شعله هاى آتش و دود آن از قبر بیرون آمده و فضا را آلوده کرده است .
صاحب کشف الغمه در باب کرامات حضرت موسى ابن جعفر علیه السلام مى نویسد: از بزرگان عراق شنیدم که یکى از خلفاء عباسى ، وزیرى داشت کبیرالشاءن ، داراى مال و منال و در اداره امور لشکرى و کشورى کوشا و توانا و سخت مورد علاقه خلیفه بود.
وقتى آن وزیر از دنیا رفت براى تلافى و جبران خدمتگزاریهاى او دستور داد جنازه او را در حرم مطهر حضرت موسى بن جعفر علیه السلام مجاور ضریح مقدس دفن کردند.
متولى حرم مطهر که مردى باتقوا و خدمت گزار به حرم بود، آن شب را در رواق ماند و همان جا به خواب رفت . در عالم خواب دید قبر وزیر شکافته شد و آتش از آن شعله ور گردید و از دودى که در آن بود بوى گند استخوان سوخته بلند است و به طورى شعله زیاد بود که حرم و صحن پر از دود و آتش شد.
در این هنگام مشاهده مى کند که امام هفتم علیه السلام ایستاده و با صداى بلند متولى را صدا مى زند و مى فرماید: اى متولى ! برو و به خلیفه (نام خلیفه را مى برد) بگو: بسبب دفن این ظالم و مجاورت او در کنار قبر من مرا اذیت و آزار رساندى و ناراحتم کردى .
متولى ترسان و لرزان ، به طورى که تمام اعضا و جوارح او را وحشت فرا گرفته بود از خواب بیدار مى شود و فورا آنچه را که در خواب دیده و واقع شده بود مفصل براى خلیفه مى نویسد و به او گزارش مى دهد.
خلیفه هم ، همان شب از بغداد به کاظمین مى آید و حرم را خلوت مى کند. دستور مى دهد قبر وزیر را بشکافند و جسد خبیسش را بیرون آورده و جاى دیگر دفن کنند.
وقتى قبر را در حضور خلیفه مى شکافند مشاهده مى کنند که در قبر جز خاکستر بدن سوخته شده چیز دیگرى وجود ندارد و اثرى از بدن و حتى استخوانهاى وزیر نیست .(270)


عذاب برزخى ماءمون الرشید 

ماءمون الرشید عباسى در اثر ظلم و جنایتى که انجام داد و امام هشتم علیه السلام به شهادت رساند به عذاب برزخى دچار آمد و عذاب برزخى او چنین است .
شیخ محمد باقر مکى از بعضى موثقین نقل مى کند: وقتى به مسافرت مى رفتم وسط دریا گشتى شکست و من به جزیره اى افتادم . در آن جزیره میمونى را دیدم که از چاهى آب مى کشید و در حوضى که آنجا بود مى ریخت !
در این حال مشاهده کردم ، فیلى از دور پیدا شد و تا کنار چاه آمد و آن میمون را باز جر و عذاب کشت و به زیر پاهاى خود نرم کرد و تمام آبهاى حوض را خورد و رفت . طولى نکشید دیدم آن میمون زنده شد و شروع به آب کشیدن کرد و داخل آن حوض مى ریخت . روز بعد دیدم همان فیل آمد میمون را کشت و به زیر دست و پاى خود نرم کرد و آبهاى حوض را خورد و رفت . باز میمون زنده شد و شروع به آب کشیدن کرد.
مى گوید: من از دیدن این امر عجیب بسیار متعجب شدم و در حیرت فرو رفتم . آن میمون گویا فهمید که من از این قضیه در تعجب هستم . نگاهى به من کرد و گفت : اى فلانى ! مگر مرا نمى شناسى . گفتم : خیر، جواب گفت : خدا لعنت کند دشمنان آل محمد را. آیا تا حال اسم ماءمون عباسى را شنیده اى ؟ گفتم : بلى ، گفت : من همان ماءمون الرشید هستم . از وقتى مرده ام به سبب ظلمى که به حضرت امام رضا علیه السلام کرده ام خداى متعال ، مرا به این عذاب گرفتار کرده است که هر روز آب بکشم و داخل این حوض بریزم ، این فیل بیاید مرا با این نحو بکشد و آبهاى حوض را بخرد و باز خدا مرا زنده کند.
بدان که خوراک من در این جزیره از فضله هاى همین فیل است و کار من هم فقط آب کشیدن براى این فیل مى باشد.(271)


عذاب برزحى ظالم  

ظالمان در عالم برزخ و قیامت به عذاب هایى مبتلا مى باشند که دائما آنها را رنج مى دهد و راه نجات و خلاصى از براى آنان نیست و صحنه هاى عجیب و گوناگونى از براى ایشان خواهد بود که یکى از دیگرى بدتر و خطرناکتر است و ظالمان با آنها دست بگریبانند. قرآن یکى از آن صحنه ها و عذابها را بیان مى کند مى فرماید:
یوم یعض الظالم على یدیه (272)
(اى محمد به خاطر بیاور) ((روزى را که ظالم دستهاى خود را از شدت حسرت و تاءسف و پشیمانى به دندان مى گزد و آنها را گاز مى گیرد.))
گاز گرفتن دستها با دندان ، شاید به جهت این باشد، اشخاص ظالم هنگامى که گذشته خویش را مى نگرند و ظلم هایى که درباره مردم انجام داده اند مشاهده مى کنند، خود را مقصر و مجرم مى دانند و تصمیم مى گیرند از خویشتن انتقام بگیرند و این هم نوعى از انتقام است تا بتوانند در سایه آن کمى آرامش یابند و احساس راحتى کنند.
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در این باره مى فرماید: کسانى که در دنیا ظلم و ستم ، به هم نوعان خود کرده اند فردا (در برزخ و قیامت ) هر دو دست خود از ناراحتى و حسرت با دندان مى گزند (و مى گویند: چرا در دنیا بندگان خدا را ظلم و ستم نمودیم ؟) (273)

حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن
که بر دندان گزى دست تغابن

یکى دیگر از عذابهاى برزخى و قیامتى ظالم این است که او دائما در تاریکى و ظلمت به سر مى بر و قبر ایشان به جاى این که نورانى و روش ‍ باشد تاریک و ظلمانى است ؛ زیرا چهره ظلم و ستم ، وقتى در عالم برزخ و قیامت ظاهر شود و بروز نماید، قیافه و تجسم به خود بگیرد غیر از ظلمت و تاریکى چیز دیگرى نخواهد بود(274). روایاتى در این باره وارد شد. از جمله :
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: بپرهیزید از ظلم و ستم ؛ زیرا ظلم باعث تاریکى (قبر) و قیامت مى شود.(275)
نیز فرمود: بر شما باد که از ظلم دورى کنید؛ زیرا ظلم در پیشگاه خداوند موجب تاریکى و ظلمت روز قیامت است (276).
در حدیث دیگرى است : شخصى آمد خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و عرض کرد: یا رسول الله ! دوست دارم روز قیامت ، در نور و روشنایى محشور شوم . فرمود: (در این صورت ) به احدى ظلم و ستم نکن ، تا روز قیامت در نور و روشنایى باشى (277).


عذاب برزخى سلطان ظالم  

به یکى از پادشاهان ظالمى که به واسطه ظلم بر رعیت و ریاست طلبى در عذاب برزخى واقع شد و عذاب آن هم کند و زنجیر و دود و آتش است توجه کنید.
محمد شوشترى که در اثر تصادف با اتومبیل از بین مى رود، به خواب یکى از دوستانش که از اهل علم و معرفت است مى آید و در عالم خواب او را با خود به وادى ((برهوت )) و جایى که کفار و مشرکان را عذاب مى کنند مى برد و مقدارى از عذاب و شکنجه کفار را به او نشان مى دهد و صداى ضربات شلاق هاى آتشین و داد و فریاد آن ها را به او مى شنواند.
این عالم و دوست شوشترى مى گوید: وقتى با آن مرحوم به وادى ((برهوت )) رسیدیدم ، عذاب و شکنجه اهل آن وادى را مشاهده کردیم . براى آن که بدانیم آن ها را چگونه و براى چه عذاب مى کنند، در خواست کردیم یکى از کفار و دشمنان اولیاء خدا را نزد ما آوردند تا چند سئوال از او بکنیم .
یکى از فرشتگان سر زنجیزى را کشید و یک نفر را در حالى که روى زمین کشیده مى شد و داد و فریاد او بلند بود از میان دود و آتش بیرون آورد و به او گفت : هر چه ایشان مى پرسند همه را جواب بده .
ایشان نقل مى کند: مرحوم شوشترى از او پرسید: چه کسى هستى ؟ چگونه در دنیا عمل مى کردى که مبتلا به این گونه عذاب ها شده اى ؟
در جواب گفت : سلطان یکى از ممالک اسلامى بوده ام و در دنیا به خاطر ریاست طلبى ، ظلم زیادى به مردم آن کشور کردم ، صدها انسان بى گناه را در زندان ها و سیاه چالها، دور از خانواده هایشان شکنجه داده و آن ها را به بدترین عذاب ها مبتلا کرده ام .
به علاوه ، با اولیاى خدا و اهل بیت عصمت و طهارت دشمنى مى کردم و نسبت به آن ها حسادت مى نمودم (و این عذاب ها براى آن ها است ). لذا هر مقدار خداى تعالى مرا عذاب کند جا دارد و بیش از این مستحق عذاب مى باشم .(278)


عذاب برزخى یاران ظالم  

تنها ظالمین گرفتار عذاب برزخى نمى شوند بلکه یاران ، کمک سواران و دوستان آنان هم به عذاب دچار خواهند شد.
مرحوم محمد شوشترى در عالم خواب به دوست خودش مى گوید: وقتى از دنیا رفتم روح مرا در وادى ((السلام )) نجف پیش اولیاء اله بردند، یکى از علما که در دنیا با هم رفیق بودیم مرا به آن ها معرفى کرد. آن ها هم ، دور مرا گرفتند و هر یک از احوال دوستانشان مى پرسیدند.
یکى از ایشان از شخصى سئوال کرد. او مردى گناه کار و از اعوان و همکاران ظلمه و در رژیم طاغوت با آنان بود.
گفتم : او چند سال است از دنیا رفته است . گفت : پس او نزد ما نیامده ، حتما اعمال زشتش دامن گیرش شده است و او را حبس کرده اند. سئوال کردم او را در کجا حبس مى کنند؟
گفت : معلوم نیست ، زندان هاى متعددى هست ولى بیشتر احتمال دارد او را در میان قبرش زندانى کنند. گفتم : آیا مى توانم با او ملاقات کنم ؟
گفت : براى تو چه فایده دارد جز آن که ناراحت شوى و براى او هم نمى توانى کارى انجام دهى . گفتم : پس همراه تو مى آیم شاید اگر قابل عفو باشد از حضرت مولا على علیه السلام بارى او تقاضاى عفو کنیم .
قبول کرده ، با هم به قبرستان رفتیم . همان طورى که او گفته بود آن شخص ‍ را در قبرش ندان کرده بودند. از فرشتگان که موکل او بودند اجازه گرفتیم با او ملاقات کنیم و با هر زحمتى بود او را دیدیم .
پرسیدیم : بعد از مرگ چه به سرت آمد؟ آهى کشید و گفت : حال مرا مى بینید، چند سال است که از این سلول تاریک قبر بیرون نرفته ام . وقتى حضرت عزرائیل با من روبرو شد با تندى و بدخویى جان مرا گرفت . همه ملائکه با خشونت و تندى با من رفتار کردند. وقتى مرا در قبر گذاشتند ماند این بود که در گودالى از آتش گذاشته اند، مى سوختم و در عذاب بودم .
تا این که حضرت على و ائمه علیه السلام را دیدم و از آن ها کمک خواستم . فرمودند: در دنیا ما را فراموش کردى و دوستان ما را اذیت نمودى . اکنون باید تا مدتى کفاره کناهانت را بپردازى . بالاخره اعتنایى نکردند و مرا این جا گذاشته اند. به ایشان گفتم : دستم به دامنتان ، شما که آزادید به پسرم بگویید تا از مردم براى من طلب رضایت کند، و از مال خودم به فقرا خیرات نماید و پولى به کسانى بدهد که ده هزار صلوات بفرستند و ثوابش ‍ را به روح من نثار کنند شاید از این مهلکه نجات پیدا کنم .(279)


عذاب برزخى زنان  

در این جا به عذاب برزخى دسته اى از زنان مجرمى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در شب معراج آن ها را دید توجه فرمایید.
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: روزى من و فاطمه بر حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم وارد شدیم دیدیم آن حضرت به شدت گریه مى کند. عرض کردم : یا رسول الله ! پدر و مادرم به فدایت باد. چرا مى گریید؟
فرمود: یا على ! شبى که مرا به معراج و آسمان ها بردند زنان امتم را در عذابى سخت دچار مى دیدم ، حال به فکر آن ها افتادم و از شدت عذابى که بر آن ها وارد مى شد مى گریم .
زنى را دیدم که به موهاى خود آویخته شده و مغز سر او در اثر حرارت و گرمى آتش به جوش آمده بود. او زنى بود که موهاى خود را از نامحرم نمى پوشانید.
زنى را دیدم که به زبان آویخته شده بود از آب سوزان جهنم در حلق او مى ریختند. او زنى بود که با زبان ، شوهر خود را اذیت مى کرد.
زنى را دیدم که به پستان هاى خود آویخته شده بود، و او زنى بود که شوهرش را به خود راه نمى داد و از رختخواب دور مى کرد و مانع مقاربت او مى شد.
زنى را دیدم که گوشت بدن خود را مى خورد و آتش از زیر او شعله مى کشید. او زنى بود که براى غیر شوهر زینت مى کرد.
زنى را دیدم که پاهاى او را به دست هایش محکم بسته اند و مارها و عقرب ها بر او مسلط بودند (و او را نیش مى زدند). او زنى بود که بدن و لباسش دائما کثیف بود و از جنابت و حیض غسل نمى کرد و خود را تمیز و پاکیزه نگه نمى داشت ، به نماز اهمیت نمى داد و براى آن وضو نمى گرفت .
زنى را دیدم که در تنورى از آتش به پاهاى خود آویخته شده (و سر او آویزان بود) او زنى بود که بدون اجازه شوهر از خانه بیرون مى رفت .
زنى را دیدم که کور و کر و گنگ بود و در تابوتى از آتش قرار داشت و مغز سرش از بینیش خارج مى شد و بدنش در اثر جذام و برص قطعه قطعه شده بود. او زنى بود که بچه از زنا به وجود مى آورد و او را به گردن شوهر مى انداخت .
زنى را دیدم که گوشت هاى بدن خود را از جلو و عقب با قیچى هایى از آتش قیچى مى کرد. او زنى بود که خود را به نامحرم عرضه مى کرد و باکى از زنا دادن نداشت .
زنى را دیدم که دست ها و صورت او آتش گرفته بود و روده ها و چیزهاى اندرون خود را مى خورد. او زنى بود قواده (زنى که دلال است ، زنان را براى مردان بیاورد و واسطه زنا باشد.)
زنى را دیدم که صورتش مانند صورت سگ بود و آتش از عقب او داخل مى شد و از دهانش بیرون مى آمد و ملائکه با گرزهاى آتشین بر سر و بدن او مى کوبیدند. او زن غنا خوان و آرایش گر و نوحه کننده و حسود بود.
سپس آن حضرت فرمود: واى بر زنى که شوهر خود را به غضب آورد و او را ناراحت کند، خوشا به حال زنى که شوهرش از او راضى باشد.(280)


اما عذاب زناکاران در عالم برزخ  

روزى ، حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شب گذشته دو نفر پیش من آمدند و گفتند: با رسول الله ! با ما حرکت کن . اطاعت کردم و با ایشان حرکت نمودم تا به سرزمین مقدسى رسیدیم . در آن جا به تنورى برخورد کردیم که از آن صداى ضجه و ناله و استغاثه بلند بود.
موقعى که در آن نگاه کردیم ، مردان و زنان عریانى را مشاهده نمودیم که از زیر پاى آنان شعله هاى آتش بیرون مى آمد و آن ها در اثر سوزش ، ضجه و ناله مى کردند.
گفتم : ((سبحان الله )) این ها چه کسانى هستند؟
گفتند: ایشان مردان و زنانى هستند که در دنیا مرتکب عمل زنا بودند و آنان تا روز قیامت در میان این تنور و شعله هاى آتش خواهند بود و عذاب و جزاى آنان ادامه خواهد داشت !(281)
نیز فرمود: هر کس با زن مسلمان یا یهودى و نصرانى و مجوسى یا کنیزى که آزاد باشد زنا کند و بدون توبه و با اصرار بر این گناه از دنیا برود، خداوند متعال سیصد در عذاب را در قبرش باز مى کند که از هر درى مارها، عقرب ها، افعى ها و اژدهاهایى از آتش بیرون آیند و او را نیش زنند که در اثر آن ، بدنش آتش گیرد و تا روز قیامت بسوزد.
چون از قبرش بیرون آید، مردم از بوى زننده و گندش اذیت و ناراحت مى شوند و با همان بو شناخته مى شوند و همه اهل محشر مى دانند او زنا کار است تا این که (خداوند) امر کند او را داخل آتش نمایند.(282)
نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: شبى که مرا به آسمان بردند و در آن جا سیر دادند به زنانى برخورد کردم که به پستان هاى خود آویزان بودند.
گفتم : اى جبرئیل ! اینان چه کسانى هستند؟ عرض کرد: یا رسول الله ! زنانى زناکار هستند که از راه زنا اولاد به هم رسانیدند و اموال شوهران را به ارث ، به آن ها دادند. (و این فرزندان نامشروع را به گردن شوهران خود مى انداختند).(283)
نیز آن حضرت فرمود: زن شوهر دارى که در رختخواب غیر از شوهر خود بخوابد (کنایه از این که زناکار باشد) بر خداوند متعال حق است اول او را به قبر شکنجه و عذاب کند و بعد از آن در قیامت او را به آتش جهنم بسوزاند.(284)
اما عذاب آخرتى زناکاران ، قرآن در این باره مى فرماید:
و لایزنون و من یفعل ذالک یلق اثاما (285)
(از جمله صفات نیک بندگان خدا این است که ) ((آنان زنا نمى کنند، و هر کس چنین عمل زشتى انجام دهد عقوبت و مجازاتش را (در قیامت ) خواهد دید.))
کلمه (اثاما) که در آیه آمده است مفسرین این طور معنى کرده اند: یکى از وادى هاى جهنم است و آن پر از مس مذاب و گداخته مى باشد و سرچشمه آن از شکاف و گودالى در جهنم است . چند طایفه در آن جاى دارند.
1- کسانى که غیر از خدا را عبادت کنند. 2- کسانى که آدم کش و قاتل باشند. 3- زناکاران ، که عذاب این طایفه در آن وادى دائما اضافه مى شود.(286)
از امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده است که فرمود: وقتى قیامت بر پا شود خداوند متعال دستور دهد که بادى به وزد و بوى گندى که تمام اهل محشر را ناراحت و اذیت مى کند به مشام آنان برساند.
در این بین ، منادى پروردگار ندا کند: این بوى فرج هاى زنان زناکار مى باشد که همه اهل عرصات را ناراحت و اذیت کرده است .(287)



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:43 ع توسط جواد قاسم آبادی


قبر جنازه زناکار را قبول نکرد 

طبق قاعده کلى ، که تمام اشیاء عالم احساس و شعور دارند، زمین هم از این قاعده و قانون بیرون نیست . هم احساس و شعور دارد و هم افراد نیک و بد را مى شناسد. به بعضى از جنازه ها ((مرحبا)) و خوش آمد و به بعضى دیگر ((لامرحبا)) و خوش نیامدى مى گوید: بعضى را قبول مى کند و بعضى را بیرون مى اندازد. در این باره به داستانى که در ذیل آورده مى شود توجه کنید.
نقل شده است : در زمان امام صادق علیه السلام زنى بود که زنا مى داد و از راه زنا آبستن مى شد؛ چون وضع حمل مى کرد از ترس این که مبادا خویشان و اقوامش از عمل او اطلاع پیدا کنند( فقط مادرش از عمل او اطلاع داشت ) فرزندان خود را به آتش مى سوزاند؟!
وقتى از دنیا رفت او را دفن کردند و قبر او را قبول نکرد و جنازه را بیرون انداخت ! قبر دیگرى کندند و او را داخل آن کردند و سرش را پوشاندند باز قبر شکافته شد و جنازه را بیرون انداخت !
خویشان او خدمت امام صادق علیه السلام آمدند و داستان را براى آن بزرگوار نقل کردند. فرمود: مادرش را خبر کنید بیاید. وقتى آمد از او پرسید: دخترت در دنیا چه اعمال زشتى را مرتکب مى شد؟
عرض کرد: دختر من زنا مى کرد و بچه هایى که از زنا به وجود مى آمدند به آتش مى سوزاند تا کسى بر اعمال او آگاه نشود.
حضرت فرمود: زمین جنازه این زن را قبول نمى کند؛ چون او خلق خدا را به عذابى که مخصوص خداوند است (یعنى به آتش سوزاندن ) عذاب مى کرد.
پس از آن فرمود: قدرى از تربت جدم حضرت سیدالشهداء، حسین علیه السلام را در قبرش بگذارید تا زمین او را قبول کند. خویشان او قدرى تربت امام حسین علیه السلام را همراه او دفن کردند دیگر قبر او را بیرون نیانداخت .(288)
تنها آثار زنا در عالم قبر و قیامت ظاهر نمى شود بلکه در دنیا هم ظاهر خواهد شد. از جمله ، هر کس با زن ها و دخترهاى دیگران زنا کند، با زن یا دختر و خواهر او زنا خواهند کرد. روایات و داستان هایى در بحار ولئالى الاخبار و دیگر کتب وارد شده است که تذکر آن ها ما را از روش کتاب بیرون مى برد طالبین مى توانند به آن ها رجوع کنند.


عذاب برزخى سخن چینان  

یکى از گناهان بزرگ که قرآن و احادیث از آن منع کرده و به انجام دهندگان آن وعده عذاب و آتش داده اند، سخن چینى و نمامى است که به وسیله آن بین زن و شوهر، بین دو دوست و دو برادر اختلاف و نزاع واقع مى شود و به وسیله آن خون ها ریخته ، خانه ها خراب و ویران مى شود، اسرار نهانى و پشت پرده آشکار گشته و حیثیت ها و آبروها از بین رفته و هتک مى شود و فتنها در عالم بر پا مى گردد.
براى سخن چین دو نوع عذاب است ، یکى عذاب برزخى و دیگرى عذاب آخرتى . در حالى که عذاب قیامت از عذاب برزخى سخت تر و مشکل تر است .
عذاب برزخى سخن چین و نمام طبق اخبار رسیده : عذاب و آتش در قبر است . وقتى سخن چین از دنیا رفت و او را داخل قبر کردند قبرش شعله ور مى شود و او تا روز قیامت در میان آتش خواهد سوخت .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: کسى که کوشش کند میان دو نفر را با سخن چینى به هم بزند و آن ها را از هم جدا کند، وقتى از دنیا رفت خداوند آتشى را بر قبر او مسلط مى کند که تا روز قیامت او را بسوزاند و مسلط مى کند و بر او مارها و عقرب هاى سیاه را که او را نیش ‍ زنند تا وقتى که از قبر خارج شود، (طول نیش و دندان هاى مارها و عقرب هایى که افراد سخن چین را نیش مى زنند صد و بیست زراع است .(289)
در حدیث معراجیه است که حضرت رسول فرمود: در شب معراج وقتى از جهنم عبور کردم بر جمعیتى برخوردم که لب هاى آن ها مانند لب هاى شتر بود و ملائکه گوشت هاى پهلوهایشان را مقراض مى کردند و در دهان آن ها مى گذاشتند!
گفتم : اى جبرئیل ! این ها چه کسانى هستند؟ عرض کرد: افراد سخن چین و غیبت کننده در دنیا هستند.
نیز از آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: شبى که مرا به آسمان بردند زنانى را دیدم که سرشان سرخوک و بدنشان مانند بدن الاغ بود و آن ها را با هزار هزار نوع عذاب ، مجازات مى کردند. از جبرئیل سئوال کردم : عمل آن ها در دنیا چه بوده است ؟ گفت : آنان زنان سخن چین و دروغ گو بوده اند.(290)
اما عذاب آخرتى سخن چینان از این قرار است : وقتى آن ها از قبرهایشان خارج مى شوند مارها و عقرب هایى بر آن ها مسلطاند و آن ها را احاطه کرده اند تا وقتى که داخل جهنم شوند.(291)
سخن چین در قیامت داخل بهشت نمى شود و از نعمت هاى آن استفاده نمى کند.
امام باقر علیه السلام فرمود: براى کسانى که جهت سخن چینى و نمامى و جدایى انداختن میان مردم رفت و آمد مى کنند بهشت حرام است .(292)


عذاب برزخى دروغ گویان  

یکى از گناهانى که باعث عذاب مى شود و مجازاتش ، هم در دنیا هم در قبر و هم در قیامت گریبان انسان را مى گیرد، دروغ گویى مى باشد. چون بحث ما درباره عذاب برزخى است از عذاب دروغ گو در قیامت صرف نظر مى کنیم .
روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شب گذشته شخصى پیش من آمد و گفت : برخیز، برخواستم و با او روانه شدم تا به جایى رسیدیم . در آن جا دو نفر را مشاهده کردیم یکى ایستاده و دیگرى نشسته بود، شخص ایستاده یک ((انبر)) بزرگ آهنى در دست داشت و به دهان شخص نشسته فرو مى برد و یک طرف دهان او را با آن مى گرفت و مى کشید، به طورى که صورت و بینى و چشمان او به همان طرف بر مى گشت و به هر طرف انبر را مى کشید آن شخص نشسته هم به همان طرف خم مى شد.
تعجب کردم ! و از آن شخص که مرا صدا زد. و از جاى خود بلند نموده بود پرسیدم : این کیست و چه کاره است و این چه صحنه اى است ؟ چرا چنین مى کند؟
گفت : یا رسول الله ! این شخص نشسته ، کسى است که در دنیا دروغ مى گفت (و بدون توبه از دنیا رفته است )! اکنون در عالم برزخ تا فرا رسیدن قیامت ، همواره این گونه عذاب مى شود و در قیامت عذابش ‍ سخت تر خواهد بود.(293)
مالک بن دینار مى گوید: در کتابى خواندم : هیچ خطیب و گوینده اى نیست مگر این که گفتار او را با کردارش تطبیق مى کنند. اگر مطابق باشد خوشا به احوالش و اگر مطابقت نداشته و گفتارش غیر از اعمالش باشد، دو لب او را با قیچى هاى آتشین قیچى مى کنند. دو مرتبه لب ها بلافاصله سالم مى شوند و این عمل تا روز قیامت ادامه دارد.(294)
انسان دروغ گو، چون با لب و دهان سخن دروغ مى گوید، در این حدیث لب و دهان را عذاب مى کنند و آن ها را با ((انبر)) به این طرف و آن مى کشند و با قیچى مى برند.
آن قدر دروغ گفتن زشت و زننده است که خداوند، در قرآن به صاحب آن وعده عذاب داده است و ملائکه از بوى دهان دروغ گو اذیت مى شوند.


عذاب برزخى مال یتیم خوران  

تمام اعمال انسان علاوه بر چهره هاى ظاهرى خود، چهره هاى واقعى نیز دارند که در این جهان از نظر ما پوشیده و پنهان اند چهره هاى واقعى اعمال در جهان دیگر ظاهر مى شوند و مسئله تجسم اعمال را تشکیل مى دهند.
از جمله آن ها خوردن مال یتیم از روى ظلم و ستم است که جلوه مخصوص به خود دارد و آن جلوه در عالم برزخ و قیامت بروز و ظهور مى کند و چهره و قیافه واقعى خود را آن جا نشان مى دهد. گرچه چهره ظاهرى خوردن مال یتیم بهره گیرى و لذت بردن از غذاهاى لذیذ و رنگین است ، اما چهره واقعى و برزخى این غذاها و خوردن مال یتیم ، آتش ‍ سوزان مى باشد و همین چهره است که در عالم برزخ و قیامت بروز و ظهور مى کند و آشکار مى شود. قرآن در این باره مى فرماید:
ععع ان الذین یاءکلون اموال الیتامى ظلما انما یاءکلون فى بطونهم نارا و سیصلون سعیرا (295)
((آن کسانى که اموال یتیمان را از روى ظلم و ستم مى خورند (در واقع و حقیقت )
تنها آتش مى خوردند (و شکم خود را پر از آن مى کنند) و به زودى در آتش سعیر (و آتش ) سوزانى خواهند سوخت .))
این آیه با صراحت تمام : خوردن مال یتیم را از روى ظلم و ستم ، به خوردن آتش تعبیر کرده است و مى فرماید: آنان فقط آتش سوزان مى خوردند و شکم هاى خود را از آن پر و انباشته مى کنند.
چه عمل زشتى بدتر از خوردن مال یتیم و تصرف ناروا در اموال ایشان است که قرآن با شدت از آن نهى کرده .

هر آن کس که با ظلم و زور و ستم
زمال یتیمان خورد بیش و کم
همانا که آتش فرو مى برد
که از مال ایتام بر مى خورد
به زودى به جبران این زشت کار
بیفتند در بطن سوزنده نار

بلى ، چهره واقعى هر عمل همیشه تناسب خاص با کیفیت ظاهرى آن عمل دارد، همان گونه که خوردن مالى یتیم و غصب حقوق او، قلب او را مى سوزاند و روح او را آزار مى دهد، چهره واقعى این عمل ، آتش سوزان در برزخ و قیامت مى شود و خورنده مال را مى سوزاند.
با این حساب ، آیا افراد عاقل و با ایمان ، چنین عمل خطرناکى را انجام مى دهند که با دست خود پاره هاى آتش سوزان را برداشته و در میان دهان بگذارند و ببلعند؟
ممکن نیست . حتى افراد کم شعورى هم حاضر به چنین عملى نیستند.
اگر مى بینیم مردان خدا و اولیاء الله ، حتى فکر معصیت را به خود راه نمى دادند، دلیلش همین بوده است که آن ها بر اثر قدرت علم و ایمان و تقوا و پرورش هاى اخلاقى ، چهره هاى واقعى اعمال را مى دیدند و هرگز فکر انجام دادن آن ها را نمى کردند.
احادیث در نکوهش تجاوز به اموال یتیمان بسیار تکان دهنده است . حتى کمترین تعدى به اموال ایشان مشمول این حکم معرفى شده است .
در حدیثى از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى سئوال کرد: مجازات آتش درباره چه مقدار از خوردن و غصب کردن مال یتیم است ؟ فرمود: در برابر دو درهم .(296)


عذاب برزخى ثروت اندوزان  

ثروت اندوزان و کسانى که طلا و نقره را از هر راهى که شده به دست مى آورند و آن ها را ذخیره مى کنند، یا به عنوان گنج در دل کوه ها و داخل زمین مخفى مى کنند و در راه خدا انفاق نمى نمایند و کارهاى عام المنفعه با آن ها انجام نمى دهند و حتى حقوق واجبى را که خداوند در آن ها قرار داده است نمى پردازند و نه خود از آن بهره مى بردند و نه دیگران ، عذابى مخصوص هم در عالم برزخ و هم در قیامت براى آنان خواهد بود که عبرت براى دیگران باشد. قرآن در این باره مى فرماید:
ععع والذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشر هم بعذاب الیم یوم یحیمى علیها فى نار جهنم فتکوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ماکنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون (297)
((آنان که طلا و نقره را گنجینه (ذخیره و پنهان ) مى سازند، و در راه خدا انفاق نمى کنند، آن ها را به مجازات دردناکى بشارت بده .))
در آن روز (عالم برزخ و قیامت ) آن ها را در آتش گرم و سوزان جهنم داخل کرده و با آن طلاها و نقره ها صورت ها و پهلوها و پشت هایشان را داغ مى کنند (و به آنها مى گویند:) این همان چیزهایى است که براى خود گنجینه و ذخیره ساختید پس بچشید چیزى را که براى خود اندوخته اید!))
ملاحظه فرمایید، در این آیه مبارکه با صراحت تمام مى فرماید: طلاها و نقره هاى داغ شده که با آن ها بدن ها را داغ و علامت گذارى مى کنند، همان طلا و نقره هایى است که در دنیا ذخیره کرده و حاضر نبودند مقدارى از آن ها را در راه خدا مصرف کنند، حتى حاضر نبودند خود و فرزندانشان و دیگران از آن ها سود و منفعت برند، حتى حاضر نبودند که در برابر خدا تسلیم شوند و واجبات شرعى آن ها را بپردازند.

بدانید اى مؤ منان ! این میان
چه بسیار احبار و رهبانیان
از اموال مردم به باطل خورند
به هر چه حرام است دست آورند
کنون بر کسانى که بس سیم و زر(298)
ذخیره نمودند، گنج و گهر
نکردند انفاق از زر و سیم
خبرها بده از عذابى الیم (299)
ز روزى که در دوزخ کردگار
ذخایر گدازند از تاب نار
به پیشانى و پشت و پهلو بدان
گذازند بس داغ اندر میان
چنین است فرجام آن سیم و زر
که کردید آن را نهان سر به سر
چشید آتشى بس برافروخته
سزاى همان گنج اندوخته

در آیه فوق چرا از میان تمام اعضاى بدن ، تنها ((پیشانى و پشت و پهلو)) ذکر شده و نامى از بقیه اعضا و جوارح برده نشده است ؟ شاید به این جهت باشد که با آن سه عضو در مقابل محرومان و مستضعفین عکس ‍ العمل نشان مى دادند. گاهى صورت را در مقابل آنان در هم مى کشیدند و زمانى به علامت بى اعتنایى و بى توجهى ، از رو به رو شدن با آن ها خوددارى مى کردند و راه خود را منحرف مى نمودند، گاهى به آنان پشت کرده و از روى تکبر و خودخواهى توجهى به آن ها نمى کردند.
از این جهت ، این سه نقطه از بدن آن ها را با سکه هاى پرزرق و برق و با سیم ورزشان که داخل آتش انداخته و سرخ و سوزان شده است داغ مى کنند.
آیه ذکر شده این حقیقت را مى رساند که هیچ کدام از اعمال انسان ها از بین نمى رود و هم چنان باقى مى ماند و باعث سرور و شادى نیکان و رنج و عذاب بدان مى گردد.



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:42 ع توسط جواد قاسم آبادی


عذاب برزخى معاویه  

معاویة بن ابوسفیان هم ، در اثر ظلم و ستم هایى که در دنیا مرتکب شده و حق کشیهایى که در طول عمر خود انجام داده است از عذاب برزخى مصون نمى باشد و او را در برزخ با بدترین شکنجه ها تا روز قیامت عذاب مى کنند.
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى با پدرم عازم تشرف به خانه خدا بودیم ، پدرم از جلو و من از عقب سر او حرکت مى کردیم تا به موضعى رسیدیم که آن را ((ضجنان )) مى گویند. ناگهان مردى پدیدار شد، به گردنش زنجیرهایى بود که آن را با خود حمل مى کرد و آنها روى زمین مى کشید.
رو به من آورد و گفت : مرا آب دهید، (که الان از تشنگى هلاک مى شوم !)
پدرم متوجه من شد و فریاد زد: اى فرزند! آبش نده ، خداوند او را آب ندهد! (این معاویة بن ابى سفیان است ).
و مرد دیگرى پیوسته دنبالش در حرکت بود و زنجیرش را دست داشت و با آن ، او را در پایین ترین نقطه از نقاط آتش انداخت (و حال او تا روز قیامت چنین خواهد بود.) (261)
در روایتى دیگر عذاب او را چنین نقل مى کند:
روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله در خانه دختر عموى خود ((ام هانى )) خواهر امیرالمؤ منین علیه السلام خوابیده بود. ناگهان وحشت زده از خواب بیدار شد.
((ام هانى )) سئوال کرد: چرا ناراحتید؟! فرمود: اى ام هانى ! الان که خواب بودم خداوند متعال قیامت و سختى هاى ، جهنم و عذابهاى آن را به من نشان داد. در جهنم به معاویه و عمروعاص برخوردم ، دیدم هر دو در وسط آتش سوزان جهنم ایستاده بودند و مالکین جهنم سرهاى آنان را با سنگهاى آتشین مى کوبیدند و به آنان مى گفتند: آیا به ولایت و امامت على بن ابى طالب ایمان آوردید؟!
ابن عباس مى گوید: (روز قیامت ) على علیه السلام از حجاب عظمت خارج مى شود در حالى که خوشحال و خندان است . فریاد مى زند و مى گوید: به خداى کعبه ، خدا درباره من حکم کرد.
در این هنگام ، خداوند معاویه را به سوى آتش روانه مى کند و على در کنار پل صراط مى ایستد و درباره اصحاب و شیعیان و اهل بیت خود شفاعت مى نماید.(262)


عذاب برزخى یزید 

حال که عذاب برزخى معاویه را خواندید و از آن اطلاع پیدا کردید. عذاب برزخى یزید فرزند خلف آن را هم بخوانید. ابتدا به هلاکت رسیدن یزید و بعد از آن عذاب برزخى او را بیان مى کنیم .
یزید بن معاویة بن ابى سفیان ، بعد از قضیه خونین کربلا و به شهادت رساندن اهل بیت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در صحراى سوزان نینوا، در سال 61 هجرى قمرى ، خودش هم در اثر ظلم و جنایاتى که درباره مردم به خصوص مردم مدینه و مکه روا داشت در سال 63 هجرى با طرز عبرت انگیزى در کاخ شخصى خودش به هلاکت رسید و به زندگى سراسر ننگ و پرماجراى او خاتمه داده شد و بدن خبیث او را در کنار قبرستان باب الصغیر (قبرستان عمومى شام ) به گودالى از گودالهاى جهنم به نام ((قبر)) فرو بردند.
در سال 66 وقتى مختار بن ابى عبیده ثقفى قیام کرد و توابین اطراف او را گرفتند و به خون خواهى امام حسین علیه السلام و یارانش بلند شدند. اول ،
کسانى را که در قتل و کشتار کربلا شرکت داشتند به هلاکت رساندند و بدن بعضى از آنان را در آتش قهر خود سوزاندند و دل اهل بیت را شفا دادند.
بعد از به هلاکت رساندن آنها، کسانى که جلوتر به درک واصل شده بودند قبرهایشان را شکافتند و بدن خبیثشان را بیرون آوردند و آتش زدند. وقتى به قبر یزید رسیدند، او را شکافتند که بدنش را آتش زنند، دیدند چیزى در قبر نیست . فقط به اندازه قامت یک انسان ، داخل قبر خاکستر است . معلوم شد آتش قهر و غضب الهى جلوتر او را سوزانده است (علیه و على آبائه اللعنت و العذاب )
نقل شده است : آن ملعون را در بعضى از جزیره ها دیده اند که او را سرنگون در مقابل آبى آویخته اند و آن شقى و بدبخت پیوسته از تشنگى در برابر آب فریاد و ناله مى کند، اما کسى به او آب نمى دهد.
نیز نقل شده است : وقتى یزید بن معاویه هلاک شد بعد از آن به صورت سگى در آمده و با نهایت تشنگى در بیابانها سرگردان است و دائما از دور سراب به شکل آب در چشمش ظاهر مى شود. وقتى به آن مى رسد، چیزى غیر از سراب وجود ندارد.(263)


عذاب برزخى عبیداله  

عذاب برزخى طبق قانون تجسم اعمال گریبان عبیدالله بن زیاد را در همین دنیا گرفت .
در ماجراى قیام مختار که در سال 66 و 67 هجرى قمرى واقع شد، ((عبیداله بن زیاد)) در کنار موصل به دست ابراهیم پسر ((مالک اشتر))، کشته شد، ابراهیم سرهاى بریده ابن زیاد و دشمنان را براى مختار فرستاد در حالى که او مشغول غذا خوردن بود.
وقتى مختار چشمش به سرهاى قاتلین امام حسین علیه السلام افتاد. گفت : حمد و سپاس مخصوص خداوند است . سپس گفت : وقتى سر مقدس ‍ امام را نزد ((عبیدالله )) آوردند او مشغول غذا خوردن بود و اکنون که سر نحس آن ملعون را پیش من آوردند مشغول غذا خوردن ام .
عمار بن عمیر گوید: بعد از آن که مختار قیام کرد و قاتلین کربلا را به هلاکت رسانید و سرهاى خبیث آنها را از بدنشان جدا کرد. سر ((عبیدالله )) و اصحابش را در مکانى براى تماشا و عبرت گذاشته بود. من هم براى تماشاى آنها رفته بودم . دیدم مردم فریاد مى زنند: ((باز آمد)) وقتى توجه کردم دیدم مار سفید و بزرگى آمد از تمام سرها گذشت تا به سر ((عبیداله )) رسید، از بینى او داخل شد و از گوشش ‍ بیرون آمد، از گوش او داخل شد و از بینى اش بیرون آمد و این کار ادامه داشت (تا روز قیامت هم ادامه خواهد داشت ).
بعد از آن مختار سرهاى نحس دشمنان را با نامه اى به مکه ، پیش محمد بن حنیفه فرستاد، هنگامى که سرهاى را نزد محمد بن حنیفه بردند او هم مشغول غذا خوردن بود.
محمد بن حنفیة مى گوید: در این هنگام عرض کردم : خدایا! مرا نمیران تا این که سر بریده ((عبیدالله )) را کناره سفره ام بنگرم . ((الحمد لله )) خدا دعایم را اجابت رسانید.
بعد، سر آن ملعون را پیش عبدالله بن زبیر بردند، او هم دستور داد سر را بالاى نیزه زدند. ناگهان بادى آمد و آن رابه زمین انداخت ، در این هنگام مارى آمد و داخل بینى او شد. باز آن را بالاى نیزه زدند. دو مرتبه باد آن را انداخت و مارى داخل بینى او رفت . این عمل سه مرتبه تکرار شد. عبدالله بن زبیر دستور داد سر را دره اى از دره هاى مکه انداختند.(264)
شیخ عباس قمى مى نویسد: وقتى سر مبارک امام حسین علیه السلام را در مجلس ((عبیدلله )) مقابل او قرار دادند. آن ملعون ، با چوب خیزران مکرر بر لب و دندان امام علیه السلام مى زد. شاید بر اساس ((تجسم اعمال )) همان چوب (در عالم برزخ ) به صورت مار درآمده و مکرر از بینى آن وارد مى شد و از گوشش بیرون مى آمده ، تا مردم در همین دنیا مجازات ننگین او را ببینند.(265)


عذاب برزخى مروان و عبدالملک  

عذاب برزخى عده اى از مجرمان مسخ شدن و به شکل حیوانات در آمدن است . از جمله آنها مروان حکم و فرزندش عبدالملک است .
بنى امیه هنگام مرگ به صورت سوسمار مسخ مى شدند و شکل و قیافه انسانى را از دست مى دادند. حتى فرزندان آنان مسخ شدن ایشان را مى دیدند. از جمله مروان حکم (که یکى از خلفاى بنى امیه است مى باشد).
همان مروانى که سخت ترین دشمن پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت است و حضرت رسول صلى الله علیه و آله در زمان حیات خود او را از مدینه بیرون کرد و عثمان در زمان خلافت خود با پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مخالفت کرد و او را به مدینه برگردانید.
همان مروانى که بعد از شهادت امام حسن آن جنایت بزرگ را انجام داد و به عایشه خبر داد که : بنى هاشم قصد دارند جنازه امام حسن علیه السلام را کنار قبر جدش دفن کنند و آن زن را سوار بر قاطر کرد و کنار حرم پیغمبر آورد و او هم دستور تیرباران کردن جنازه امام علیه السلام را صادر کرد و ناچار آن حضرت را مظلومانه در بقیع دفن کردند.
همان مروانى که به ولید، فرماندار مدینه پیشنهاد قتل امام حسین علیه السلام را مى دهد و بعد هم به امام حسین علیه السلام مى گوید: اگر با یزید بیعت کنى سعادت دنیا و آخرت را خواهى داشت .
همان پیر ملحد و کافرى که بعد از معاویه صغیر ((پسر یزید)) به خلافت رسید و غاصبانه آن را به چنگ آورد و مدتى خلافت کرد.
از جمله پسرش عبدالملک (پنجمین خلیفه اموى ) موقع مرگ ، در حالى که فرزندانش اطراف او بودند، دیدند قیافه او عوض شد و از شکل انسانیت خارج گردید و به شکل سوسمارى در آمد. فرزندانش متعجب شدند و حیران ماندند که او را چه کنند؟
ناگهان دیدند آن قیافه مسخ شده ناپدید شد آنها (جهت حفظ آبرویشان ) تنه درخت بزرگى را آوردند و خارج از دید مردم آن را به صورت ظاهر کفن کردند و تشییع و دفن نمودند تا مردم خبردار نشوند(266).


عذاب برزخى دوستداران بنى امیه  

ابو عیینه مى گوید: در خدمت امام محمد باقر علیه السلام بودم که مردى وارد شد و گفت : یا بن رسول الله ! من از اهل شام هستم ، شما را دوست دارم و از دشمنان شما بیزارى مى جویم . پدرى داشتم از دوستداران بنى امیه که داراى مال و ثروتى زیاد بود. به غیر از من هم فرزند دیگرى نداشت ، منزل او در رمله بود و باغى داشت که فقط خودش در آن رفت و آمد مى کرد.
وقتى از دنیا رفت درصدد پیدا کردن مال پدرم برآمدم ولى آنرا پیدا نکردم . یقین دارم پدرم آن مال را مخفى کرده است ؛ زیرا من شیعه و از پیروان شما بودم و او با من عداوت و دشمنى داشت .
امام باقر علیه السلام فرمود: آیا دوست دارى که پدرت را ببینى و از مخفى گاه مال از او بپرسى و پدرت جاى آن را بتو نشان دهد؟
عرض کرد: آرى ، قسم به خدا که محتاج و مسمندام . حضرت نامه اى نوشت و آن را مهر کرد و به مرد شامى داد و فرمود: این نوشته را به جانب بقیع ببر و در وسط قبرستان بایست و به آواز بلند ندا کن و بگو: ((یا درجان )) پس شخصى که عمامه بر سر دارد نزد تو حاضر مى شود. نوشته را به او بده و بگو: من فرستاده محمد بن على علیه السلام هستم و هر چه مى خواهى از او باز پرس ، آن مرد هم نوشته را گرفت و رفت .
ابوعیینه مى گوید: چون روز دیگر شد، خدمت امام باقر علیه السلام رفتم تا از قضیه اطلاع حاصل کنم . دیدم آن مرد هم ، در خانه امام علیه السلام منتظر اذن دخول است . وقتى اجازه دادند همگى داخل خانه شدیم . مرد شامى عرض کرد: خدا بهتر مى داند که علم خود را در کجا قرار دهد.
بعد عرض کرد: شب گذشته به قبرستان بقیع رفتم . و به دستور شما عمل کردم . همان ساعت شخصى پیش آمد و من مطلب خود را بیان کردم .
گفت : از این جا حرکت نکن تا پدرت را حاضر کنم . آن شخص رفت و با مردى سیاه حاضر شد و گفت : اى مرد! این پدر تو است هر چه خواهى از او بپرس . گفتم : پدر من نیست . جواب داد: چرا او پدر تو است ، لکن شراره آتش و دود جهنم او را به این حالت درآورده است .
گفتم : پدر من هستى ؟ جواب داد: بلى . گفتم : این چه حالت است که در تو مى بینم ؟ گفت : اى فرزند! من از دوست داران بنى امیه بودم و آنان را بر اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله برجیح مى دادم . از این رو خداوند متعال مرا به این حالت درآورد و به عذاب مبتلا کرد. چون از دوستداران اهل بیت بودى با تو دشمن بودم ، از این روى ترا از مال خود محروم کردم و امروز پشیمانم .
بعد گفت : اى فرزند! به جانب آن باغ برو و زیر فلان درخت زیتون را حفر کن پولها آنجاست آن را که صدهزار درهم مى باشد بردار. پنجاه هزار درهم را به حضرت امام باقر علیه السلام تقدیم کن و بقیه آن ، مال خودت باشد. سپس آن مرد گفت : الان مى روم مال را پیدا مى کنم و حق شما را مى آورم .
ابو عیینه مى گوید: سال بعد از حضرت سئوال کردم : آن مرد شامى چه کرد؟ فرمود: او پنجاه هزار درهم را نزد من آورد، با آن دین خود را پرداختم و زمینى خریدم و مقدارى را به حاجتمندان اهل بیت دادم .(267)


عذاب برزخى حجاج بن یوسف  

یکى از کسانى که جزاى اعمال ننگین خود را، هم در دنیا و هم عالم برزخ دید و سخت تر از آن را در قیامت خواهد دید حجاج بن یوسف ثقفى فرماندار عبدالملک مروان در عراق است .
حجاج در مدت فرمانداریش صد و پنجاه هزار نفر از شیعیان و اولادان امیرالمؤ منین علیه السلام را به شهادت رسانید و همین مقدار در زندان او شکنجه مى شدند. همان جنایت کارى که دستور مى داد موقع غذا خوردن شیعیان را در کنار سفره او، مقابل چشمش سر ببرند و آهن قرمز شده اى را به جاى رگهاى بریده گردن آنها گذارند تا خون قطع شود و بدنها در اثر قطع شدن خون بالا و پایین روند و آن ملعون غذا بخورد و لذت ببرد.
آخرین کسى که به دست آن خون آشام روزگار به شهادت رسید ((سعید بن جبیر)) که یکى از شیعیان و علماى برجسته و شاگردان ممتاز امام سجاد علیه السلام و از مفسران بزرگ قرآن بود.
حجاج به دژخیمان و جلادان خود دستور داده بود هر کجا ((سعید)) را بیابید دستگیر کنید و نزد من آورید. بعد از دستگیرى ((سعید)) و گفت و گوهاى تندى که بین او و حجاج رد و بدل شد، حجاج دستور داد: سر از بدن ((سعید)) جدا کنند و او را در ماه شعبان 95 در سن 94 سالگى به شهادت رسانید.
((سعید)) در آخرین لحظات عمر خود، او را نفرین کرد و چنین گفت : ((خدایا! حجاج را بعد از من بر هیچ کس مسلط نکن .)) خداوند هم دعاى او را به اجابت رسانید و پانزده روز بیشتر از شهادت ((سعید)) نگذشته بود که حجاج بر اثر بیمارى سختى در بستر مرگ افتاد.
در مدت مرضش ، گاهى بى هوش مى شد و گاهى به هوش مى آمد. هنگام به هوش آمدن مى گفت : ((مرا با سعید بن جیر چه کار؟ در این مدت هر وقت به خواب مى رفت و بى هوش مى شد مى دید ((سعید)) نزد او مى آید و لباس او را مى گیرد و مى گوید: ((اى دشمن خدا! به چه جرم و گناهى مرا کشتى ))؟ در اثر ناراحتى و شکنجه روحى که در خواب به او هجوم مى آورد، وحشت زده بیدار مى شد و فریاد مى زد. با این وضع بود تا به درک واصل شد. این عذاب دنیایى حجاج تا هنگام مرگ بود.


اما عذاب برزخى او  

حجاج نه تنها عذاب روحى خود را در دنیا دید بلکه در عالم برزخ هم تا روز قیامت او را عذاب مى کنند و عذابهاى برزخى او متفاوت است . به چند نمونه از آنها توجه کنید.
اشعث جدانى نقل مى کند: شبى حجاج را با بدترین حال در خواب دیدم . از او پرسیدم : خداوند در مقابل آن همه کشتار و اعمال ننگین تو چه کرد؟
گفت : ((به ازاى هر انسانى که کشته بودم یک مرتبه مرا کشتند. گفتم : دیگر چه ؟ گفت : بعد از آن امر شد که مرا به آتش برند. گفتم : دیگر چه کردند؟ گفت : این شکنجه و عذاب تا روز قیامت ادامه خواهد داشت .(268)
نیز در این رابطه عمر بن عبدالعزیز مى گوید: بعد از مرگ حجاج ، او را در عالم خواب به صورت یک لاشه گندیده دیدم . به او گفتم : ((خدا با تو چه کرد؟))
گفت : خداوند، براى هر کسى که کشته بودم ، یک بار مرا کشت ، ولى در عوض قتل ((سعید بن جبیر)) هفتاد با مرا به قتل رسانید.(269)
نوعى دیگر از عذاب برزخى حجاج که یکى از بندگان خالص خدا با چشم خود تماشا کرد و براى مردم بیان نموده است را نقل مى کنیم :
شخصى گوید: در مسجد الحرام طواف مى کردم . چون به نماز مى ایستادم غلامى را مى دیدم که با حال خضوع نماز مى خواند و با احدى سخن نمى گفت .
با خود گفتم : از این غلام بوى آشنایى مى آید. روزى به نزد او رفتم و گفتم : اى بنده خدا! لحظه اى توقف کن تا با تو سخن گویم . گفت : از مولاى خود اجازه ندارم ، امشب از او اذن مى طلبم و فردا سخن ترا گوش مى کنم .
روز دیگر پیش او رفتم و گفتم : به این طریق که عبادت مى کنى مى دانم در نزد خداوند متعال قرب و منزلتى دارى ، آیا تا حال هیچ از خداى خود خواسته اى که برآورده شده باشد. گفت : آرى ، روزى در حال مناجات گفتم :
((خدایا! مردى از اهل آتش را به من بنما و نشان بده تا او را ببینم )).
ناگاه آوازى شنیدم که گفتند: اى فلان ! به فلان وادى برو و مشاهده کن . چون به آنجا رسیدم شخصى را دیدم که همه اعضاى او سیاه شده است و آتش دروى افتاده بود. مار عظیمى بر گردن او پیچیده است و هر لحظه او رانیش مى زند. از او پرسیدم : اى بدبخت ! کیستى و در دنیا چه کرده و چه عملى انجام داده اى که به این عذاب گرفتار شده اى ؟
گفت من حجاج بن یوسف هستم . از براى ظلم و تعدى بسیار که بر مسلمانان کرده ام مرا عذاب مى کنند، و آن نوع دیگر است .
اما این عذابى که الحال مشاهده مى کنى براى آن است که روزى به عالمى ظلم کردم و او را رنجانیدم .
آن عالم دلش به درد آمد و مرا نفرین کرد و از نزد من آزرده خاطر بیرون رفت و این عذاب که مى بینى در اثر آن عالم است .
این نیز یک نمونه از عذاب دنیایى و برزخى در مورد یکى از ستمگران تاریخ است . که رویاى صادقه عمر بن عبدالعزیز و مشاهده غلام ، نشان دهنده آن بود.



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:41 ع توسط جواد قاسم آبادی


عذاب برزخى عمر  

اصبغ بن نباته که یکى از شیعیان على علیه السلام بوده نقل مى کند: روزى در خدمت مولایم امیر المؤ منین علیه السلام بودم که عده اى از اصحاب ، از جمله ابوموسى اشعرى و عبدالله بن مسعود و انس بن مالک و ابوهریره و معیرة بن شعبه و خذیفة یمانى داخل شدند و عرض کردند: یا امیر المؤ منین ! از معجزاتى که خداوند مخصوص تو قرار داده است بعضى از آن را به ما هم نشان بده . فرمود: قصد شما دیدن معجزه نیست و نمى خواهید حقیقت برایتان آشکارا شود. ولى براى این که امام حجت باشد و در قیامت عذرى براى عذاب خود نداشته باشید چند معجزه را به شما نشان مى دهم .
سپس فرمود: به نام خدا و برکات او بلند شوید و حرکت کنید. همه با آن حضرت حرکت کردند تا به صحرا، و آن جایى که قصدشان بود رسیدند.
بعد فرمود: اى ملائکه خدا! همین الان رئیس شیاطین و فرعون فرعون ها (عمر را) پیش من آورید.
اصبغ گفت : به خدا قسم ! به کمتر از چشم بهم زدنى او را حاضر کردند و صداى غل و زنجیرى را که روى زمین مى کشید با گوش خود شنیدیم در حالى که چشم ما طاقت دیدن ملائکه و گوش ما طاقت شنیدن صداى غل و زنجیرى که بهم مى خورد و روى زمین مى کشید رانداشت . در این هنگام باد عظیمى وزید که همه ما وحشت کردیم .
ملائکه عرض کردند: یا امیرالمؤ منین ! و اى خلیفه خدا! لعن و عذاب او را زیاد گردان . بعد او را کشان کشان آوردند و در پیش روى آن حضرت قرار دادند. فرمود:
و اویلا از آن ظلمى که به آل محمد روا داشتى ، و اویلا از آن جرئت و جسارتى که به آنان کردى .
عرض کرد: اى مولا من ! بر من رحم کن ؛ زیرا طاقت این همه عذاب و شکنجه را ندارم (در حالى که هر روز هم به آن اضافه مى شود).
حضرت على فرمود: خدا ترا رحم نکند و از گناه و کردار زشت تو در نگذرد. اى شخص پلید، اى خبیث تر از همه خبیثان ، اى شیطان پست .
بعد از آن متوجه ما شد و فرمود: آیا او را شناختید؟ قیافه و اسم او را دانستید؟ عرض کردیم : بلى ، یا امیر المؤ منین .
فرمود: شما هم از او سئوال کنید تا خود را بهتر معرفى کند. گفتیم : چه کسى هستى ؟ در جواب گفت : ابلیس ابلیسان و رئیس شیطان ها و فرعون این امت (عمر) هستم ، کسى که حق على را منکر شدم ، کسى که به او و اهل بیتش ظلم و ستم روا داشتم ، کسى که آیات و معجزات او را دیدم و انکار کردم .
سپس آن حضرت فرمود: اى جمعیت ! چشم هاى خود را ببندید. وقتى چشم هاى خود را بستیم آن حضرت آهسته کلامى فرمود. آن را نفهمیدیم ناگهان متوجه شدیم مکه در جاى اولیه خود مى باشیم . (254)
نیز از سلمان فارسى نقل شده است : روزى امیر المؤ منین علیه السلام به من فرمود: اى سلمان ! آیا دوست دارى رفیقت را ببینى ؟ عرض کردم : بلى یا امیر المؤ منین ! آن حضرت لب هاى خود را حرکت داد ناگهان دیدم ملائکه غلاظ و شداد فردى را مى آوردند در حالى که زنجیرهایى از آن در گردنش بود و آتش از بینى او بیرون مى آمد و سرش به سوى آسمان بلند و دود او را احاطه کرده بود.
با این حال ملائکه او را از عقب مى زدند و زبانش در اثر شدت تشنگى از پشت سرش بیرون آمده بود.
وقتى نزدیک ما آمدند به من فرمود: اى سلمان ! آیا او را مى شناسى ؟ نظر کردم دیدم ((عمر)) است . فریاد مى زد و مى گفت : یا امیرالمؤ منین ! به فریادم برس ، معذب و تشنه ام .
فرمود: اى ملائکه ! عذاب او را زیاد کنید. سلمان گفت : دیدم زنجیرها اضافه شد و ملائکه او را با خوارى و ذلت گرفتند و مشغول عذاب او شدند. سپس فرمود: اى سلمان ! این شخص عمر بن خطاب است ، از وقتى که از دنیا رفته است روزى نشده که بر عذاب او افزوده نشود، هر روز او را به من عرضه مى دارند. به آنها مى گویم عذاب او را زیاد کنید، آن ها هم عذابش را تا روز قیامت زیاد مى کنند.(255)

عذاب برزخى ابن ملجم  

یکى از شقاوت مندترین عالم که امام بر حق خود را به شهادت رساند و در برابر اعمال ننگینش به عذاب هاى گوناگون برزخى رسید عبدالرحمان بن ملجم مرادى است .
از ابوالقاسم بن محمد روایت شده است که گفت : در مسجد الحرام جماعتى را در مقابل مقام ابراهیم دیدم اجتماع کرده اند. گفتم : این اجتماع براى چیست ؟ در جواب گفتند: راهبى مسلمان شده است ، به مکه آمده و از داستان عجیبى خبر مى دهد.
پیش رفتم پیرمردى عظیم الجثه و بزرگ ، پشمینه پوش با کلاهى از پشم را دیدم نشسته بود و مى گفت : کنار دریا میان صومه خود مشغول عبادت بودم . روزى به دریا نگاه کردم دیدم ، مرغى بزرگ مانند کرکس آمد و بر فراز سنگى نشست و یک چهام از بدن مردى را قى کرد و رفت . باز آمد و یک چهارم دیگر او را قى کرد تا چهار مرتبه اعضاى آن مرد را قى کرد. پس آن مرد، انسان کاملى شد و برخاست .
من از دیدن این قضیه در تعجب شدم ! باز دیدم همان مرغ آمد و یک ربع او را بلعید و رفت و بدین طریق در چهار مرتبه او را بلعید و رفت ؟! در حیرت شدم که این چیست و این مرد کیست ؟ اعمال و افعال او چه بوده است ؟ تاسف خوردم که چرا از وى نپرسیدم و از قضیه او سئوال نکردم .
روز دوم نیز آمد و در چهار مرتبه هر دفعه یک چهارم او را قى کرد. در این مرتبه وقتى اعضاى او کامل شد. از صومعه بیرون دویدم و او را به خدا سوگند دادم و گفتم : اى مرد! کیستى ؟ جوابم را نداد. باز گفتم : به حق آن کسى که تو را آفریده است سوگند مى دهم بگو چه کسى هستس و چه کاره بوده اى ؟ قضیه تو با این مرغ چیست ؟ در جواب گفت : ((عبدالرحمان بن ملم مرادى )) هستم و على بن ابیطالب علیه السلام را کشته ام . خداوند این مرغ را بر من گماشته است که هر روز مرا بدین گونه که دیدى عذاب کند. از او پرسیدم : على بن ابیطالب کیست ؟ گفت : پسر عموى حضرت محمد علیه السلام و وصى اوست . وقتى آن ها را شناختم مسلمان شدم و اکنون به حج خانه خدا و زیارت حضرت رسول علیه السلام مشرف شده ام . (256)
در احوال حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده است : اهل کوفه بعد از به درک فرستادن ابن ملجم مرادى استخوانهاى او را در گودالى انداختند. تا مدتى مردم صداى ضجه و ناله از استخوانهاى او را مى شنیدند.(257)
چرا چنین نباشد؟ آن شقى و بدبخت ، بزرگترین جنایت را مرتکب شد و جزاى خود را هم دید. او هنوز به درک واصل نشده بود که به آتش قهر و قضب مردم سوخت .
نقل شده است بعد از شهادت على علیه السلام : عبدالله بن جعفر گفت : ابن ملجم را به من واگذارید. سپس دستور داد میخى را داخل آتش گذاشتند، وقتى سرخ شد به داخل چشمهاى او کشیدند و با آن میخ سرخ شده چشمهاى او را سرمه کردند، بعد از آن دست و پاى او را قطع کردند، سپس زبانش را بریدند و او را به آتش سوزاندند.
این عذاب دنیایى او بود و عذاب برزخى او را هم شنیدى ، عذاب آخرتى را هم خدا مى داند که چگونه باید او را در آتش قهر و غضب خود بسوزاند.


عذاب برزخى منکرین ولایت  

کسانى که منکر ولایت و امانت امیرالمؤ منین علیه السلام و اولادش ‍ باشند، هم در دنیا و هم در عالم برزخ و هم در قیامت مسخ مى شوند و به صورت ((سوسمار)) و ((ماهى جرى )) در مى آیند. چند نمونه از آنها را متذکر مى شویم .
1 - اصبغ بن نباته روایت کرده است : جمعى از منافقین نزد حضرت على علیه السلام آمدند و عرض کردند: شما مى گویید: ((ماهى جرى )) مسخ شده و حرام است ؟ فرمود: آرى .
عرض کردند: دلیلش را براى ما بیان کن . آن حضرت (در حالى که جمعیت با ایشان بودند) نزد فرات آمد و صدا زد اناس ، اناس ، ((جرى ماهى )) از داخل آب جواب داد: ((لبیک )). فرمود: کیستى ؟
گفت : از اشخاص هستم که ولایت ترا بر ما عرضه کردند نپذیرفتم و مسخ شدیم . بعد گفت : یا على ! در میان کسانى که الان با شما هستند اشخاصى مى باشند که مانند ما مسخ مى شوند و به سرنوشت ما مبتلا مى گردند.
سپس گفت : ما اهل قریه اى در کنار دریا بودیم . خداوند، ولایت ترا بر ما عرضه داشت نپذیرفتیم و به این علت مسخمان کرد. بعضى در دریا و بعضى در خشکى به سر مى بریم . آنها که در خشکى هستند به شکل ((سوسمار و موش صحرایى )) هستند. حضرت فرمود: گفتار او را شنیدید، به خدا قسم اینها مانند زنان شما حیض مى شوند.
2 - در روایت دیگرى آمده است : مردى از خوارج با امیرالمؤ منین برخورد کرد در حالى که دو ((ماهى جرى )) به همراه خود داشت و آنها را با جامه اش پوشانده بود.
حضرت فرمود: اى مرد! پدر و مادرت را از بنى اسرائیل به چند خریده اى ؟ مرد گفت : چه بسیار ادعاى علم غیب مى کنى !
فرمود: آنها را بیرون آور. وقتى بیرون آورد حضرت فرمود: چه کسانى هستید؟ یکى گفت : پدر این شخص و دیگرى گفت : مادر او مى باشم ؟(258)
3 - امام صادق علیه السلام فرمود: روزى ، پدرم امام محمد باقر ((ع )) در کنار کعبه با مردى گفتگو مى کرد. ناگهان دید جانورى شبیه ((سوسمار)) مى جنبد و دهانش حرکت مى کند. پدرم به آن مرد فرمود: آیا مى دانى این جانور چه مى گوید و منطقش چیست ؟
عرض کرد: خیر نمى دانم . فرمود (این گوشه اى از عالم برزخ است یک نفر از بنى امیه مرده به این صورت در آمده است ) و مى گوید: اگر عثمان را به بدى یاد کنى ، حتما به على ناسزا مى گویم .(259)


عذاب برزخى دشمنان امیرالمؤ منین  

عذاب برزخى دشمنان امیرالمؤ منین علیه السلام و اهل بیت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بسیار مشکل است و تا روز قیامت ادامه دارد.
داود رقى گفت : خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم : یا بن رسول الله ! از وضعیت دشمنان حضرت على علیه السلام و اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله اسلام برایم بگو.
فرمود: از عذابشان سخن بگویم و بیان کنم که چگونه است ؟ یا عذاب برزخى ایشان را به تو نشان دهم . کدام براى تو بهتر است ؟
عرض کردم : دیدن عذاب برزخى براى من بهتر است . به فرزند خود موسى بن جعفر فرمود: برو و چوب قضیب مرا بیاور. موسى بن جعفر علیه السلام رفت چوب و عصاى آن حضرت را آورد.
فرمود: اى موسى ! عصا را به زمین بزن . وقتى زد زمین شکافته شد و دریاى سیاهى ظاهر گشت . باز عصا را به دریا زد آن هم شکافته شد و سنگى بزرگ نمایان گردید. مرتبه سوم عصا را به سنگ زد درى از آن باز شد. جمع زیادى مشاهده شدند که صورتهایشان سیاه و ارزق چشم بودند در حالى که کند و زنجیر به دست و پایشان بود (و با بدترین وضعى در عذاب و شکنجه به سر مى بردند. دائما فریاد مى زدند و مى گفتند: یا محمد یا محمد!
ماءمورین عذاب ، با تازیانه بر سر و صورت آنها مى زدند و به ایشان مى گفتند: اى دروغ گویان ! دروغ مى گویید، نه شما کارى به محمد دارید و نه آن حضرت کارى با شما دارد.
داود رقى گوید: عرض کردم : ایشان چه کسانى هستند که به این وضع عذاب مى شوند و در غل و زنجیر به سر مى برند؟
فرمود: اولى و دومى و سومى ، ابوسفیان و معاویه و یک یک را نام برد تا اهل سقیفه و اصحاب فتنه که ((همان صلحه و زبیر)) باشند و بنى امیه و عده اى از انصار و جماعات مختلف دیگرى که همه از مخالفان و دشمنان امیرالمومنین علیه السلام بودند که خداوند هر صبح و شام بر عذاب آنها بیفزاید و عذاب هاى تازه ترى به آنهابچشاند.
وقتى همه حاضرین ، صاحبان عذاب را دیدند و ایشان را شناختند، امام صادق علیه السلام به آن سنگ خطاب کرد و فرمود: اى سنگ ! تا موقع قیامت بهم آى و آنان را بپوشان .(260)



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:41 ع توسط جواد قاسم آبادی


انسان را از عذاب مى رهاند 

بعضى از اعمال هستند اگر انسان آن ها را در دنیا انجام دهد، در عالم برزخ و هنگام عذاب به فریاد او مى رسند و از عذاب نجاتش مى دهند. حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم آن ها را در شب معراج دید و در صبح آن هنگامى که از معراج برگشت براى مردم بیان فرمود. آن ها از این قراراند.
عبدالله سمره مى گوید: روزى در خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم بودیم ، آن حضرت فرمود: دیشب عجایبى و عذاب هاى گوناگونى که امتم به آن ها مبتلا بودند را مشاهده کردم . دیدم اعمال نیک و پسندیده آن ها آمدند و آنان را از عذاب ها رهانیدند و نجات دادند.
عرض کردیم : یا رسول الله ! دیشب چه چیزهاى عجیبى مشاهده کردید؟ آنها را براى ما بیان فرمایید. آن حضرت چنین شرح دادند.


نیکى به پدر و مادر  

فرمود مردى از امت خود را دیدم (که موقع جان دادن او بود) و ملک الموت براى قبض روح او آمده در این بین ((نیکى )) به والدین او. آمد و ملک الموت را از قبض روحش منع کرد.


وضو  

مردى از امتم را دیدم که عذاب قبر، او را فرا گرفته بود پس ((وضوى )) (نیکویى که در دنیا براى نماز و کارهاى دیگر گرفته بود) آمد و عذاب را از او بر طرف کرد.


ذکر خدا 

مردى از امت خود را دیدم که شیاطین اطراف او را احاطه کرده بودند، و او در محاصره شیاطین قرار داشت .
در این میان ((ذکرهاى )) او که در دنیا گفته و خدا را با آن ها خوانده بود آمدند و او را از بین شیاطین نجات دادند و آزادش ‍ کردند.


نماز  

مردى از امتم را دیدم که ملائکه عذاب او را بر گرفته (عذاب و شکنجه مى کردند). ((نماز صحیح )) او آمد و ملائکه را از عذاب کردن او منع کرد. در حدیثى وارد شده است که حضرت صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: وقتى میت را دفن کردند نماز او به صورت شخصى نورانى داخل قبر رفیق و مونس او مى شود، ترس و سختى هاى عالم برزخ را از او دفع مى کند.(245)


روزه  

مردى از امتم را دیدم که در اثر تشنگى زبانش از دهانش بیرون آمده بود و هر وقت مى خواست وارد حوض شود و آب بیاشامد او را مى راندند و دور مى کردند. سپس ((روزه )) ماه مبارک رمضان آمد و او را سیر آب نمود و از تشنگى نجاتش داد.


غسل جنایت  

مردى از امتم را بودم در حالى که پیامبران حلقه حلقه دور هم نشسته بودند مى خواست در میان آن ها داخل شود ولى آنان او را مى راندند و طرد مى کردند. پس ((غسل جنابت )) او آمد دست او را گرفت و پهلوى من نشانید (و از حیرانى و سرگردانى نجاتش ‍ داد.)


حج و عمره  

مردى را دیدم که تاریکى اطراف او را گرفته و در میان آن غرق شده بود (و نورى را مشاهده نمى کرد که راه را به وسیله آن پیدا کند). ناگهان ((حج و عمره )) او آمدند و او را از ظلمت و تاریکى خارج کردند و داخل دریاهاى نور کردند.


صله رحم  

مردى از امتم را دیدم که با همه مردم تکلم مى کرد ولى هیچ کس او را تحویل نمى گرفت و با او صحبت نمى کرد. پس ((صله رحمى )) که در دنیا انجام داده بود آمد و با فریاد گفت : اى مؤ منان ! با او حرف بزنید و گفتگو کنید؛ زیرا او از کسانى است که در دنیا ((صله رحم )) مى کرد و بدیدن اقوام و نزدیکان خود مى رفت و از آنان دل جویى مى نمود.
پس از آن ، مؤ منان با او تکلم کردند و با هم مصافحه نمودند و جزو آنان قرار گرفت .


صدقه  

مردى از امتم را دیدم که شعله و حرارت آتش به او نزدیک مى شد، آن مرد با دست صورت خود را مى گرفت که آتش و حرارت او را اذیت نکند. در این بین ((صدقه هایى )) که در دنیا داده بود آمدند، سایه اى بر سرش و حجابى در مقابل صورتش شدند.


امر به معروف  

مردى از امتم را دیدم که شعله ها و زبانیه هاى آتش او را فرا گرفته و از هر طرف به او حمله ور بود. در این میان ((امر به معروف و نهى از منکرى )) که در دنیا کرده بود آمدند و او را از میان شعله هاى آتش ‍ خلاص کردند و در میان ملائکه رحمه قرارش دادند.


حسن خلق  

مردى از امتم را دیدم که بر روى دو زانوى خود قرار گرفته بود و بین او و رحمت خدا حجابى قرار داشت . پس اخلاق نیکوى او آمد، دست او را گرفت و داخل در ((رحمت )) خدا قرار داد.


خوف از خدا  

شخصى را دیدم که پرونده اعمالش از طرف چپش سرازیر بود، ناگهان ترس و خوف را خدایش آمد و آن پرونده عمل را گرفت و در طرف راست او قرار داد.


سبقت در کار خیر  

کسى از امتم را دیدم که میزان اعمالش سبک بود. در این هنگام کارهاى خوبى که به آن ها سبقت گرفته بود آمدند و در میزان اعمالش قرار گرفتند و میزانش سنگین شد.


امید داشتن به خدا  

مردى را دیدم که در کنار جهنم قرار داشت و نزدیک بود داخل آتش افتد. در این حال امید به خدا داشتنش آمد را گرفت و از پرتگاه جهنم نجاتش ‍ داد.


گریه از ترس خدا 

مردى را دیدم که او را داخل آتش پرت کردند. ناگهان ((گریه )) و اشکى که از ترس خدا ریخته بود، آمد او را گرفت و از آتش بیرون آورد و داخل بهشتش کرد.


حسن ظن به خدا  

مردى از امتم را دیدم که بر روى پل صراط مى لرزید، مانند لرزیدن شاخه درخت خرما در روزى که باد سختى مى وزد. پس ((حسن ظنى )) که به خدا داشت آمد و او را از ((لرزیدن )) باز داشت و از صراط گذراند و داخل بهشتش گردانید.


صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم  

مردى از دیدم که بر روى صراط گاهى مى نشست و گاهى دو زانو مى رفت ، گاهى خود را آویزان مى کرد و گاهى با دست و پا راه مى رفت . در این بین ((صلوات )) فرستادن او بر من آمده او را گرفت و بر روى دو پاى خود قرارش داد و از صراط گذشت و به آسانى داخل بهشت شد.


شهادت به یگانى خدا  

مردى از از امتم را دیدم که بر در بهشت رسیده بود. هر وقت مى خواست داخل آن شود در را قفل مى کردند و او پشت در مى ماند، ناگهان شهادت به ((لا اله الا الله )) او آمد و در را باز کرد و او را داخل بهشت نمود.(246)


نعمت ها افزایش مى یابد 

دنیا دار تکلیف ، برزخ و قیامت ، دار پاداش و کیفر، و مرگ حد فاصل بین این دو است . با فرا رسیدن مرگ ، مرحله سعى و کوشش و عمل پایان مى یابد. آدمى بعد از مرگ از کار و کوشش باز مى ماند و قدرت فعالیت هاى خوب و بد از وى سلب مى شود. از این رو پس از مرگ ، هیچ کس قادر نیست عملا وضع موجود خویش را دگرگون سازد و در پرونده اعمال خود تغییر و تحولى به وجود آورد.
حضرت على علیه السلام مى فرماید: کسانى که از دنیا رفته ام ، نه قادراند. هیچ یک از زشتى هایى را که مرتکب شده اند از خود بگردانند و نه مى توانند به اعمال نیک خویش فزونى بخشند.(247)
ولى تا هنگامى که قیامت بر پا نشده است رابطه برزخیان کم و بیش با کسانى که در دنیا هستند بر قرار مى باشد. ممکن است بر اثر پاره اى از عوامل و شرائط نعمت هاى بعضى از افراد متنعم ، در عالم برزخ افزایش ‍ یابد یا به مقامات بالاترى نائل گردد.
از باب نمونه ، شخص بزرگ و خیر خواهى تصمیم مى گیرد براى بیماران و مجروحان و مصدومان و براى معالجه آنان بیمارستانى بسازد و مقدارى از مال خود یا همه آن را در این راه صرف کند، بیماران به آن بیمارستان مراجعه مى کنند و معالجه مى شوند. ممکن است این عمل دهان به دهان به شهرهاى دیگر برسد و افراد خیر خواه دیگرى هم ، چنین کارى را انجام دهند و در هر شهرى بیمارستانى ساخته شود و صدها و هزاران بیمار در آن ها معالجه شوند و از مرگ نجات پیدا کند و صدها سال آن بیمارستان ها بر پا باشد.
به موجب روایاتى که از اولیاء خدا رسیده است . هر کسى که سنت خوبى را در جامعه پایه گذارى کند سپس دیگران از وى پیروى نمایند هر بار که آن سیره و سنت ، مورد عمل پیروان قرار گیرد مؤ سس و پایه گذار آن ، خواه مرده باشد یا زنده ، در پیشگاه الهى از پاداش برخوردار مى گردد و به نعمت جدیدى دست مى یابد و ثواب ساختن بیمارستان ها و مراجعین به آنها، لحظه به لحظه در نامه اعمال آن ها نوشته مى شود.
حضرت امام حسین علیه السلام از جدش نبى اکرم اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود: هر کس سیره و روش خوبى را در جامعه بنیان گذارد، اجر آن و اجر کسانى که تا قیامت به آن سیره عمل مى کنند براى او خواهد بود بدون آنکه از اجر عاملین به آن ، چیزى کاسته شود.(248)
و حضرت امام صادق علیه السلام فرموده است : پس از آن که آدمى از دنیا مى رود، اجرى عابدش نمى گردد مگر از سه راه ، صدقه اى که آن را در ایام حیات خود، به جریان انداخته ، پس از مرگش تا قیامت باقى باشد. مانند( موقوفانى که ارث بوده نمى شود). یا سنت خوبى که پایه گذارى نموده و بعد از او مورد عمل دیگران قرار گیرد یا فرزند صالحى که وى را به شایستگى تربیت کرده و بارى او استغفار نماید.(249)


فصل پنجم : عذاب هاى برزخى مجرمان 
مقدمه  

تذکر این مطلب است که غیر از امام معصوم تمام انسان ها مرتکب گناه مى شوند بعضى کم گناه مى کنند و بعضى زیاد، بعضى از گناهان کبیره است ، و بعضى صغیره ، بعضى در همین دنیا قابل عفو و بخشش است و بعضى در آخرت ، کیفر گناهکاران گاهى موقت است و گاهى دائم .
عذاب افراد مجرم و گناهکار در دو مرحله انجام مى گیرد، یک مرحله در عالم برزخ است و مرحله دیگر در قیامت .
چون بحث در رابطه با عالم برزخ است از عذاب هاى آخرتى صرف نظر مى کنیم و به عذاب هاى مجرمان در عالم برزخ مى پردازیم . شاید براى جنایت کاران عبرتى باشد.
عذاب برزخى بعضى از افراد مجرم و گنهکار از این قرار است .


عذاب برزخى قابیل  

قابیل یکى از فرزندان آدم و اولین قاتل روى زمین است . او در برابر گناهانى که انجام داده است هم در برزخ و هم در قیامت عذاب مى شود در این جا یکى از عذاب هاى برزخى او را بیان مى کنم .
وارد شده است : روزى مردى وارد مجلس حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله و سلم شد و اظهار وحشت کرد که چیز عجیبى دیده ام . حضرت فرمود: چه دیده اى ؟ عرض کرد: زنم سخت مریض شد. گفتند: اگر از چاهى که در ((برهوت )) است آب بیاورى و او استفاده کند خوب مى شود (بعضى امراض جلدى با آب معدنى معالجه مى شوند و آن چاهى هم که در آن جا بوده آب معدنى داشته است ).
با خودم مشک و قدحى برداشتم که از قدح آب در مشک بریزم . در آن سرزمین رفتم صحراى وحشت ناکى را دیدم ، با این که خیلى ترسیدم ولى مقاومت کردم و براى آوردن آب در جستجوى چاه بودم . ناگهان از سمت بالا چیزى مانند زنجیر صدا کرد و پائین آمد. وقتى توجه کردم دیدم شخصى مى گوید: مرا سیراب کن و هلاک شدم .
وقتى سر خود را بلند کردم که قدح آب را به او بدهم ، دیدم مردى است که زنجیرى به گردن او بسته است . وقتى خواستم آبش دهم او را به طرف بالا تا نزدیک خورشید کشاندند. دو مرتبه خواستم مشک را آب کنم دیدم پائین آمد و اظهار عطش مى کرد. خواستم ظرف آبى به او دهم باز او را به طرف بالا کشیدند و تا نزدیک خورشید بردند.
باز پائین آمد و آب خواست . هنوز آب را به او نداده بودم که مرتبه سوم هم ، او را به طرف آسمان کشیدند. از این قضیه ترسیدم و بعد از آن سر مشک را بستم و به او آب ندادم . اکنون خدمت شما آمدم ببینم آن مرد چه کسى بوده است و داستان او چیست ؟
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرموده : آن بدبخت قابیل بود که برادرش هابیل را (به جهت زن یا خلافت و جانشینى پدر) گشت و او تا روز قیامت همین جا و به همین طریق در عذاب است تا در آخرت به جهنم و عذاب دائمى خود برسد.
قرآن مجید، درباره آن جنایت کار بزرگ و بیدادگرى که از نفس سرکش و چموش او سرچشمه گرفته و عذاب وجدان و مجازات الهى و نام ننگین که تا روز قیامت براى او باقى مانده است چنین مى فرماید:
فطوعت له نفسه قتل اخیه فاصبح من الخاسرین (250)
((نفس سرکش (قابیل ) تدریجا او را مصمم به کشتن برادر کرد، او را کشت و از زیانکاران شد)).
چه زیانى از این بالاتر که در سه زمان سه عذاب بر او وارد شود، یکى عذاب وجدان . دوم عذاب برزخى . سوم عذاب ها و مجازات هاى الهى که از روز قیامت شروع مى شود و هیچ وقت تخفیف پیدا نمى کند و در حالى که عذاب آخرتى او چندین برابر عذاب برزخى خواهد بود.


عذاب برزخى قاضى  

از جمله کسانى بعد از مرگ عذاب برزخى خود را مى بینند قاضیانى هستند که خیانت مى کنند و حق را به حق دار نمى دهند یا مایل نیستند حق به حق دار برسد به یک نمونه از آن توجه کنید.
امام باقر علیه السلام فرمود: در بنى اسرائیل یک نفر قاضى که بر اساس ‍ حق بین مردم قضاوت مى کرد، لحظات پایان عمرش فرا رسید. به همسرش گفت : ((وقتى از دنیا رفتم مرا غسل بده و کفن کن و جنازه ام را بر روى تابوت بگذار و چهره ام را بپوشان )) (تا مردم باخبر شوند و جنازه ام را به خاک سپارند.)
وقتى قاضى از دنیا رفت ، همسرش طبق وصیت او عمل کرد، پس از مدتى روپوش را از چهره قاضى عقب زد تا به صورت او نگاه کند، ناگاه دید کرمى بینى شوهرش را مانند قیچى پاره کرد (و خورده است ) با دیدن این منظره بسیار وحشت کرد و از این پیش آمد تعجب نمود!؟
هنگامى که شب فرا رسید، زن در بستر خود خوابید. قاضى در عالم خواب نزد همسرش آمد و گفت : ((با دیدن آن منظره وحشت کردى و ناراحت شدى ؟)) گفت : آرى .
قاضى گفت : موقعى که زنده بودم روزى بر مسند قضاوت نشسته بودم ، دیدم برادرت با یک نفر براى مرافعه به سوى من مى آیند (در قلبم ) گفتم : خدایا! حق را با برادر زنم قرار بده تا در این دادگاه طرف مرافعه اش ‍ محکوم گردد و من در مقابل او شرمنده نشوم .
آن دو نفر آمدند و در محکمه کنار من نشستند و مشغول مرافعه شدند، حرف هاى خود را مطرح کردند و من گوش مى دادم .
بعد از شنیدن حرف هاى طرفین به یقین دریافتم که حق با برادر تو است . من هم به نفع برادرت قضاوت کردم و حق را به او دادم .
آن کرمى را که دیدى بینى مرا پاره کرده و خورده است (گوشه اى از عذاب برزخى مى باشد که به چشم تو آمد) علتش این بود که مایل بودم حق با برادرت باشد.
گر چه حق با او بود، ولى نباید قبل از ثابت شدن حق ، چیزى فکرى را در مغز خود راه مى دادم .
آن چه را که دیدى مربوط به برادرت و تمایل من نسبت به حاکمیت او و محکوم بودن طرفش بود.(251)
(واى به حال آن قاضى هایى که حق را مى دانند و براى غرض هاى شخصى یا غیر شخصى به خلاف حق قضاوت مى کنند و با علم به آن ، صاحب حق را محکوم و ناحق را حاکم مى گردانند، آنان در عالم برزخ و قیامت به چه عذابى گرفتار شوند خدا مى داد.)


عذاب برزخى خسروپرویز 

یکى از پادشاهان ظالمى که در برابر ظلم ها و بى عدالتى هایى که در دنیا انجام داده بود به عذاب برزخى خود رسید خسروپرویز است .
ابورواحه انصارى از مغزى نقل کرده است که او گفت : در جنگ نهروان در رکاب امیر المؤ منین علیه السلام بودم . بعد از پایان جنگ جمجمه پوسیده اى را مشاهده کردیم حضرت با تازیانه خود آن را حرکت داد و فرمود: او را بیاورید. سپس به او فرمود: چه کسى هستى ؟ با فقرایى یا از اغنیاء؟ از سعادت مندانى یا از شقاوت مندان ؟
جمجمه با زبان فصیح گفت : پادشاه ظالم ، خسرو پرویز هستم که شرق و غرب عالم را متصرف شدم . هزار پادشاه را به قتل رساندم و مملکت آن ها را تصرف کردم ، به مردم مظلوم و بى پناه آن کشورها ظلم و ستم نمودم ، پنجاه شهر بنا کردم و هزار غلام ترکى و ارمنى خریدم ، دختران زیادى را بى آبرو نمودم و دختران پادشاهان را به ازدواج خود درآوردم .
وقتى عمرم به پایان رسید و ملک الموت براى قبض روح من آمد گفت : اى ظالم و اى طاغى ! با خداى خود مخالفت کردى . در این بین تمام اعضاء و جوارح من لرزید. وقتى مرا قبض روح کرد تمام روى زمین از ظلم من راحت شدند، ولى من تا روز قیامت در عذاب هستم و خداوند هزاران ملائکه غضب را بر من موکل کرده که به دست هر کدام گرزهاى آتشینى است . اگر یکى از آن ها با بر کوه هاى عالم بزنند تمام از هم مى پاشند و آب مى شوند. هر وقت یکى از آن ها را بر من مى زنند قبرم آتش مى گیرد. خداوند مرا به واسطه ظلمى که بر بندگان خدا کرده ام تا روز قیامت عذاب مى کند و به عدد هر موئى که در بدن دارم مارها و عقربها بر من مسلط شده اند و مرا نیش مى زنند و مى گویند. این جزاى ظلمى است که کرده اى . بعد از آن جمجمه ساکت شد و تمام لشگریان على گریه کردند و بر سر خود مى زدند.(252)


عذاب برزخى ابابکر و عمر  

کسانى که اولین بار به اهل بیت پیامبر اسلام علیه السلام ظلم کردند و به عذاب برزخى دچار شدند ابابکر و عمر بودند.
عبدالله بن بکر جانى گفت : روزى با امام صادق علیه السلام از مدینه به سوى مکه مى رفتیم ، در مکانى که او را ((عسفان )) مى نامیدند پیاده شد و بعد از آن به سوى کوه سیاهى که در جانب چپ قرار داشت رفتیم و آن کوهى هول ناک بود. عرض کردم : یا بن رسول الله علیه السلام این کوه چقدر وحشت ناک است . در مسیر این راه کوهى بیمناک تر و پر وحشت تر از آن ندیدم .
حضرت فرمود: اى پسر بکر! آیا مى دانى این چه کوهى مى باشد؟ این کوهى است که آن را ((کمد)) گویند و بر یکى از وادى هاى دوزخ قرار گرفته است که خداوند (ارواح ) قاتلین پدرم حسین علیه السلام را در آن زندانى کرده است و از زیر آن چندین آب خارج مى شود، چرکابى از غسلین (کثافات ) و از صدید (خوناب )، از حمیم (آب هاى تیره و آلوده جوشان ) و آن چه از طینت خبال (آبى که از قرجهاى زنان بدکاره ) بیرون آید و آن چه از لظى (زبانه هاى آتش ) خارج شود و از حطمه (آتش هاى در هم شکننده ) و از سقر که یکى از بدترین درکات جهنم است واز جهیم که آن آتش گداخته است و از هاویه که نام درکى از درکات دوزخ است و از سعیر که آن آتش افروخته اى است ، این ها همه از زیر این کوه بیرون مى آید که نصیب ظالمان و قاتلان حسین علیه السلام است .
بعد فرمود: تاکنون در این راه بدین کوه گذر نکرده ام و نه ایستاده ام جز این که دیدم آن دو تن (ابابکر و عمر) استغانه و زارى مى کنند و من به کشندگان پدرم حسین نظر مى افکنم و به این دو نفر مى گویم : مردم در روز عاشورا به این کار اقدام نکردند مگر بر اساس کارى که به دست شما تاءسیس گردید. چون (خلافت را غضب نمودید) رحم نکردید، ما را کشتید و محروم ساختید و حقوقمان را پایمال نمودید، استبداد. به خرج دادید در حالى که ما به انجام وظیفه خود آشنا بودیم ولى شما به ما راه ندادید. خدا رحم نکند کسى را که بر شما رحم کند، بچشید عقوبت آن چه را که انجام داده اید، و خداوند بر بندگانش ستم نخواهد کرد. (253)




مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:40 ع توسط جواد قاسم آبادی


محبت اهل بیت  

از جمله چیزهاى دیگرى که انسان را از عذاب قبر و ناراحتى آن نجات مى دهد و از همه اعمال کارسازتر است ، محبت داشتن به اهل بیت عصمت و طهارت مى باشد.
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: از جمله مواردى که من به زیارت زائرم مى آیم شب اول قبر است . (که اولین و خطرناک ترین منزل آخرت است .)
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: محبت و علاقه به من و اهل بیتم در هفت مورد بسیار هول ناک کار ساز و نجات بخش ‍ است .
1- هنگام مرگ و حضور فرشته ماءمور قبض روح .
2- هنگام بازجویى در برابر فرشتگان مسئول برزخ در شب اول قبر.
3- هنگام زنده (و بیدار) شدن مردگان در قیامت
4- هنگام باز شدن پرونده عمل در برابر انسان در قیامت ، و یا زمانى که پرونده عمل هر شخصى را به دستش مى دهند.
5- هنگام حساب و حضور در دادگاه عدل الهى .
6- هنگام سنجش افکار و اعمال انسان با معیارهاى حق و الگویى که در آن روز است .
7- هنگام عبور از صراط و پلى که بر روح دوزخ نهاده شده است .(233)
عبید بن کعب گوید: بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد شدم ، دیدم حسین علیه السلام در دامنش نشسته است و آن حضرت او را مى بوسد و مى بوید. گفتم : یا رسول الله ! حسین را خیلى دوست دارى ؟
فرمود: اهل آسمان حسین علیه السلام را بیش از اهل زمین دوست دارند، در عالم قبر و برزخ و قیامت عظمت و شاءن حسین آشکار مى گردد، عزت حسین و نفوذ و سلطنت او و سایر ائمه آن جا ظاهر مى شود.(234)


صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم  

حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: بر من زیاد صلوات بفرستید، زیرا صلوات فرستادن بر من سبب نور در قبر و صراط و نور در بهشت مى شود.(235) افرادى بودند که به واسطه صلوات فرستادن از عذاب و فشار قبر نجات پیدا کردند. در این رابطه به دو داستان توجه فرمایید.


عذاب از قبرستان بر داشته شد 

1- نقل شده از: زنى دختر خود را بعد مرگ در خواب دید که به عذاب شدید گرفتار است . وقتى بیدار شد شروع به گریه کرد و از خدا مى خواست که عذاب را از او بر طرف گرداند. بعد از یک شبانه روز بار دیگر او را به خواب دید که خوشحال و مسرور است و در باغ هاى بهشت به سر مى برد.
از او سئوال نمود: اى دختر! دیروز در عذاب بودى ولى امروز ترا در بهشت مى بینم ؟ جواب داد: اى مادر! من به واسطه گناه و معصیت در عذاب بودم . اما امروز شخصى از این قبرستان گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آن ها را بر اهل قبرستان هدیه کرد. خداوند، به برکت آن ها عذاب را از اهل قبرستان برداشت و به جاى آن از باغ ها و نعمت هاى بهشت عنایت فرمود.


صورتش عوض شد 

2- گویند: شخصى در طواف خانه خدا غیر از ((صلوات )) ذکر دیگرى نمى گفت (در حالى که در هر دور از طواف ذکرى مخصوص ‍ دارد). به او گفتند: چرا ذکرى که وارد شده نمى گویى ؟ در جواب گفت : با خدا عهد کردم به غیر از ((صلوات )) ذکر دیگرى نگویم ؛ زیرا وقتى پدرم از دنیا رفت بعد از مرگش دیدم روى او مانند صورت الاغ شده است . از دیدن این قضیه ناراحت شدم .
وقتى خوابیدم حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم . دامن آن حضرت را گرفتم و التماس کردم و خواستم : پدرم را شفاعت کند و از تغییر صورت او سئوال کردم . حضرت فرمود: پدرت ربا خوار بود و خاصیت ربا خوارى این است که ربا خوار هنگام مرگ به صورت الاغ در آید. لکن پدر تو هر شب در وقت خواب صد مرتبه ((صلوات مى فرستاد.
من هم به واسطه این عملش شفاعت تو را درباره او قبول کردم و صورت او را به حالت اول بر مى گردانم . از خواب بیدار شدم . وقتى به صورت پدرم نگاه کردم دیدم صورتش مانند ماه درخشنده است . پس او را دفن کردم . بعد از دفن شنیدم هاتفى مى گفت : به سبب ((صلواتى )) که پدرت براى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم مى فرستاد او را آمرزیدم و از گناهان او گذاشتم .


دفن در نجف  

در حدیث آمده است : دفن کردن میت در نجف اشرف و همسایگى امیر المؤ منین علیه السلام عذاب قبر و سئوال نکیر و منکر را از او بر مى دارد.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است : نجف ، قطعه کوه منزه اى است که خداوند در آن ، با موسى سخن مى گفت و حضرت ابراهیم را در آن جا خلیل و حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم را حبیب خود برگزید و آن را جایگاه پیامبران قرار داده است .(236)
روایت شده است . روزى امیرالمؤ منین علیه السلام به وادى السلام نگاه کرد و فرمود: چه نیکو است منظره ات و چه خوشبو است درون تو خدایا! قبر مرا در آن جا قرار بده .(237)
از قاضى ابى بدر که از قبیله همدان و اهل کوفه و مرد درستکار و عابدى بود. نقل شده است : در یک شب بارانى در مسجد کوفه بودم . درى که طرف حرم حضرت مسلم به عقیل است زده است . پس از باز شدن ، گروهى همراه با یک جنازه وارد مسجد شدند و جنازه را روى یک بلندى که مقابل همان در بود گذاشتند.
یکى از افرادى که همراه جنازه بود خوابید، در خواب دید که شخصى به دیگرى مى گوید: صورت این میت را باز کنیم تا ببینیم با او حسابى داریم یا نه . وقتى صورت میت را باز کردند. به رفیقش گفت : آرى ، با او حساب داریم و باید قبل از این که جنازه را حرکت دهند و از رصافه (238) بگذرد، هر چه زودتر حساب او را تسویه کرد، در غیر این صورت دیگر دسترسى به او نخواهیم داشت ؛
ناگهان آن شخص از خواب بیدار شد و خواب خود را براى دوستان باز گو کرد و به همراهان گفت : جنازه را زودتر حرکت دهید. آن ها هم جنازه را برداشته و فورا به طرف نجف اشرف حرکت کردند.(239)
شاعر عرب اشعارى را درباره دفن در نجف ، کنار امیرالمؤ منین علیه السلام سروده که معنى فارسى آن ها چنین است . وقتى از دنیا رفتم ، مرا در کنار پدر گرامى حسن و حسین علیه السلام دفن کنید.
چون در همسایگى آن حضرت از آتش (جهنم ) نمى ترسم و پروایى از (سئوال ) نکیر و منکر ندارم .
همانا بر پناه دهنده بى پناهان ننگ است با بودن او، در بیابان زانو بند شترى گم شود.
بار الها! شیعیان على علیه السلام را از همسایگان او قرار ده و ما را بر ولایت و دوستى فرزندان ثابت بدار و بمیران .
انسان باید اشعارى را که حضرت على علیه السلام بر کفن سلمان نوشت بر کفن خود بنویسد و آن ها از این قراراند.

وفدت على الکریم بغیر زاد
من الحسنات و القلب السلیم
و حمل الزاد اقبح کل شى ء
اذا کان الوفود على الکریم

بر شخص بسیار بخشنده اى بدون توشه و بدون نیکى و سلامت قلب وارد شدم . زاد و توشه همراه بردن کارى ناروا است هرگاه مهماندار شخص ‍ بخشنده اى باشد.


توبه از گناهان  

یکى دیگر از چیزهایى که عذاب قبر را بر طرف مى کند، توبه کردن از گناهان است . سابقا بیان شد: فشار و عذاب قبر تابع گناه است . اگر گناه زیاد باشد عذاب قبر هم زیاد است و اگر گناه کم باشد عذاب هم کم است و اگر اصلا گناه نباشد عذاب قبر هم وجود ندارد.
وارد شده است : در زمان حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم پیرزنى خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: یا رسول الله ! احوال ما در قبر چگونه خواهد بود؟ از کثرت گناه چه خواهیم کرد؟ (و براى نجات از عذاب قبر چه عملى انجام دهیم ). فرمود: بازگشت از گناه و به سوى خدا روى آوردن است ؛ زیرا به این وسیله خداوند انسان را مى آمرزد و از خطاى او صرف نظر مى کند و از عذاب قبر نجات مى دهد. قرآن در این باره مى فرماید:
و من تاب و عمل صالحا فانه یتوب الى الله متابا(240)
((و کسانى که از گناهان خود توبه کنند و اعمال صالح انجام دهند خداوند متعال توبه ایشان را قبول مى کند و از گناهان آنان صرف نظر مى نماید)).
پیرزن عرض کرد: یا رسول الله ! چکنم ؟ گناهان مرا در نامه اعمالم نوشته و ثبت کرده اند و راه فرارى از آن ها را ندارم . حضرت فرمود: ناراحت مباش ، خداوند آن ها را محو و نابود مى کند. قرآن در این باره مى فرماید:
یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب (241)
((خداوند هر چه را بخواهد محو (و نابود) و هر چه را بخواهد ثبت مى کند، و اصل کتاب آفرینش (لوح محفوظ) نزد او و با مشیت او است .))
عرض کرد: یا رسول الله ! مکانى که در آن معصیت کرده ام فرداى قیامت علیه من گواهى مى دهد، آن را چه کنم ؟ فرمود: زمین را به زمین دیگر بدل کنند. خداوند در این باره مى فرماید:
یوم تبدل الارض غیر الارض (242)
((روزى که به امر خداوند زمین را به غیر این زمین مبدل کنند و هم چنین آسمان را دگرگون سازند.
عرض کرد: یا رسول الله ! چه کنم ؟ آسمانى که بر سرم سایه انداخته است فرداى قیامت در حق من و علیه من شهادت مى دهد. فرمود: فرداى قیامت آسمان را مثل طومار مى پیچند. قرآن در این رابطه مى فرماید:
یوم نطوى السماع کطى السجل للکتب (243)
((روزى که آسمان را مانند طومارى در هم پیچیم و به حال اول در آوریم )).
پیر زن عرض کرد: با شرم و حیایى که در چشم من باشد چکنم که از عهده آن نمى توانم بر آیم ؟ وقتى حضرت این سخن را شنید گریست و فرمود:
واقعا حیاء از خداوند حیاء است ، پیرزن هم گریست .(244)

با خود همه روزه در نبردم چکنم ؟
از کرده خویشتن به دردم چکنم ؟
گیرم که ز کرده هاى من در گذرى
وین شرم که پیش دیده کردم چکنم ؟



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:40 ع توسط جواد قاسم آبادی


با لباس کهنه از قبر بیرون آمد  

صالح مرى : از جمله زاهدها و عبادت کنندگان بصره است . گوید: شب جمعه اى به سوى مسجد جامع رفتم در بین راه به قبرستانى گذشتم . در وسط آن نشستم تا خوابم برد. در عالم خواب دیدم قبرها شکافته شد و از هر قبرى شخصى بیرون آمد و براى هر صاحب قبرى طبقى از نور فرود آمد، هر کدام از آنان طبق خود را گرفتند و داخل قبر خود شدند.
در این بین جوانى را دیدم که با لباس کهنه از قبر بیرون آمده و از براى او طبقى فرود نیامد، خواست با ناامیدى برگردد. به او گفتم : اى جوان ! این طبق ها چه بود، چه چیز داخل آنها بود؟ چرا براى تو از این طبقها نیامد؟
گفت : اینها خیرات و صدقاتى بود که زندگان براى اموات خود مى فرستند. حق تعالى شبهاى جمعه ثواب آنها را به ایشان مى رساند، اما من کسى را ندارم که برایم خیرات دهد و ثواب آن را به من هدیه کند، لذا طبقى براى من نیامد.
گفتم : آیا در دنیا کسى را دارى ؟ گفت : فقط مادرى دارم که با او هم به حج مى رفتم . چون به اینجا رسیدم از دنیا رفتم و در این قبرستان دفن شدم . بعد از آن مادرم شوهر کرد و مشغول کار خود شد و از من یادى نمى کند و صدقه اى از برایم نمى دهد.
گفتم : مادرت کجا است ؟ گفت : در فلان محله از شهر. مرد صالح مى گوید: وقتى صبح شد به آن محله رفتم و مادر آن جوان را پیدا کردم و آنچه دیده بودم براى او نقل کردم :
پیر زن بگریست و رفت داخل خانه کیسه طلایى آورد به من داد و گفت : این کیسه را از براى فرزندم صدقه بده . من هم قبول کردم که شبهاى جمعه از براى او صدقه دهم و همان وقت مقدارى از طلاها را براى او صدقه دادم . شب جمعه دیگر که به مسجد مى رفتم چون به میان قبرستان رسیدم نشسته باز خوابم برد. در عالم خواب دیدم قبرها شکافته شد، از هر قبرى شخصى بیرون آمد و از آسمان طبقهایى از نور فرود آمد و هرکس طبق خود را گرفت و داخل قبر شد.
باز آن جوان را دیدم که جامه زیبا و سفید پوشیده است و طبقى را در دست دارد. رو به من کرد و گفت : اى مرد! خدا از تو خشنود شود همچنان که من از تو خشنودم ، تو باعث خوشحالى من شدى ، این را گفت و به قبر خود داخل شد.(221)


اولاد صالح و دوستان باوفایى ندارم  

از ابى قلابه نقل شد که : ایشان در خواب دید، داخل قبرستانى شده است و مثل این که همه قبرها شکافته شده و مردگان از آن ها بیرون آمده و در کنار آنها نشسته و در مقابل هر کدام طبقى از نور گذاشته اند. در میان آن ها فقط همسایه او که آن هم از دنیا رفته بود هدیه و طبق نور ندارد. در میان اموات خجلت زده و سر خود را به زیر انداخته است . از او سئوال کرد: چرا براى تو طبق نورى نیامده است .
گفت : اى ابى قلابه ! هر کدام از آن ها اولادان صالحى ، دوستان با وفایى ، اقوام دلسوز و مهربانى دارند که براى ایشان دعا مى کنند، صدقه مى دهند و به فکر آنان مى باشند. این طبق هاى نور از طرف آنها براى اموات فرستاده مى شود، اما من یک اولاد غیر صالح و ناخلف دارم که به فکرم نیست ، هدیه و صدقه اى برایم نمى فرستد، از این جهت طبقى از نور ندارم و در میان اموات و همسایگانم خجلت زده و شرمنده ام .
ابى قلابه گوید: وقتى از خواب بیدارم شدم ، پیش فرزندش رفتم و داستان را برایش نقل کردم : وقتى پسر از قضیه پدر آگاه شد. گفت : ابى قلابه ! به دست تو، توبه مى کنم و دست از گناه و معصیت مى کشم و بعد از آن روز، مشغول عبادت و بندگى خداوند شد و دائما براى پدرش خیرات و صدقات مى داد و براى او دعا مى کرد.
ابى قلابه گوید: بعد از مدتى باز همان خواب را دیدم که همه اموات در مقابلشان طبق هایى از نور است اما طبقى که در مقابل همسایه ام مى باشد از همه بهتر و نورش بیشتر و مثل خورشید همه جا را روشن کرده است .
وقتى چشمش به من افتاد گفت : اى ابى قلابه ! خداوند به تو جزاى خیر عنایت فرماید که باعث شدى فرزند من عوض شود و دیگر گناه نکند و براى من صدقه و خیرات دهد و به واسطه همین ها من از آتش نجات پیدا کنم و از خجلت دوستان و همسایگان بیرون آیم .
(222)


براى ما خربوزه فرستادى  

در شهر سمرقند، یکى از مسلمانان ، بیمار شد. نذر کرد که اگر سلامتى خود را باز یابد مزدکار روزهاى جمعه خود را به نیت پدر و مادرش که از دنیا رفته اند صدقه دهد.
او پس از مدتى سلامتى خود را باز یافت و به نذر خود وفا کرد و مزدکار روز جمعه خود را، به نیت پدر و مادرش صدقه مى داد تا این که در یکى از روزهاى جمعه ، هر چه کوشش کرد کارى پیدا نکرد. آن روز مزدى به دست نیاورد تا به نیت پدر و مادرش صدقه دهد.
نزد یکى از علما عصر خود رفت و پرسید: این جمعه کارى برایم پیدا نشد تا مزدش را براى پدر و مادرم صدقه دهم ، اکنون چکنم ؟
عالم به او گفت : از خانه بیرون برو و پوست خربوزه ها را جمع کن و آن ها را تمیز بشوى و بیرون دروازه ، سر راه دهقانان که از صحرا باز مى گردند بایست و پوسته ها را پیش الاغ آنها بینداز و ثوابش را به روح پدر و مادرت نثار کن . او به این دستور عمل کرد، شب شنبه والدین خود را در خواب دید که با شادمانى بسیار او را در آغوش محبت خود گرفتند و گفتند:
اى فرزند! براى ما آنچه لازم بود پاداش فرستادى ، تا این که ما به خربوزه میل زیاد داشتیم ، آن را نیز براى ما فرستادى ، ما را خشنود ساختى ، خدا ترا خشنود کند.
(223)


شهادت به نفع میت  

در اخبار وارد شده است که : اگر عده اى به نفع میتى شهادت دهند، خداوند شهادت آنان را درباره آن میت قبول مى کند و لو این که میت نزد خدا از گناه کاران باشد.
امام صادق فرمود: اگر چهل نفر بر جنازه اى وارد شوند و بگویند: ((اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا)) خدایا! ما از این بنده تو غیر از خوبى چیز دیگر نمى دانیم . خداوند در جواب مى فرماید: شهادت شما را درباره بنده خود قبول کردم و آن چه که خود درباره گناهان او مى دانستم همه را بخشیدم و او را عفو کردم .
(224)
چند حکایت در این باره مى آوریم . از جمله :


عده اى به نفع او شهادت دادند 

از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است : در بنى اسرائیل عابدى بود از شدت عبادت او حضرت داود تعجب مى کرد. خداوند وحى نمود: اى داود! از زیادى عبادت او تعجب نکن ؛ چون عبادت او خالص نیست و از روى ریا و خودنمایى مى باشد.
بعد از مدتى عابد از دنیا رفت . به داود خبر دادند که : عابد از دنیا رفت . فرمود: بروید او را دفن کنید و به خاک سپارید. مردم از شکرت نکردن داود علیه السلام ناراحت شدند که چرا باید در تشییع جنازه عابد شرکت نکند؟ وقتى او را غسل دادند. پنجاه نفر از جاى خود بلند شدند و شهادت دادند که خدایا! غیر از خیر و خویى از این شخص چیز دیگرى ندیدیم و بعد از آن بر او نماز خواندند. پنجاه نفر دیگر شهادت دادند و گفتند: خدایا! غیر از خوبى و نیکى از او چیزى ندیده ایم ، بعد از دفن هم پنجاه نفر دیگر همین شهادت را دادند.
خداوند به داود علیه السلام وحى کرد: چه چیز باعث شد که در تشییع جنازه عابد شرکت نکردى ؟ عرض کرد: خدایا! به واسطه همان چیزى که به من اطلاع دادى و گفتى او ریاکار است . وحى شد: درست است که عملش براى خدا نبود ولیکن عده اى از مؤ منان به نفع او شهادت دادند، من هم شهادت آن ها را درباره او قبول کردم و او را عفو نمودم .
(225)

نامه را در کفش گذاشت  

نقل شده است : سید فقیرى نزد ((مقدس )) اردبیلى رفت و گفت : سفارش مرا به شاه طهماسب بکن و مشکل مرا به او برسان . ((مقدس )) اردبیلى نامه اى به شاه نوشت و سفارش سید را به او کرد. در اول نامه نوشته بود. اى برادر! مشکل این سید را حل کن و نامه را به دست سید داد که خود او به شاه رساند.
وقتى سیدنامه را به شاه رسانید و او فهمید از طرف ((مقدس )) اردبیلى است ، براى احترام از جا بلند شد و تعظیم کرد. بعد از آن که نامه را خواند دید نوشته است : اى برادر! شاه به غلام خود دستور داد: کفن مرا بیاور، غلام هم اطاعت کرد. او نامه ((مقدس )) را داخل کفن نهاد و به خاصان خود گفت : وقتى من از دنیا رفتم و دفنم کردید، این نامه را بالاى سرم بگذارید تا به واسطه آن بر نکیر و منکر شاهد بیاورم و بگویم من کسى هستم که ((مقدس )) اردبیلى ، این مرد با تقوا و مجتهد اهل زمان ، مرا به عنوان برادرى قبول کرده و این هم خط و مهر او است . (آن ها هم بعد از مرگش چنین کردند). بعد حاجات آن سید را برآورد و مشکلات او را حل کرد.(226)


اولاد صالح  

یکى دیگر از چیزهایى که باعث مى شود عذاب قبر از انسان برداشته شود اولاد صالح است که بعد از مرگ پدر و مادر براى آن ها طلب مغفرت کند و از خداوند متعال بخواهد گناهان آن ها را عفو نماید و با اعمال صالحى که انجام مى دهد سهمى براى والدین قرار مى دهد.
امام صادق علیه السلام از پدران خود نقل مى کند: حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: عیسى بن مریم به قبرى گذشتند که صاحب آن را عذاب مى کردند. سال بعد از که برگشتند و به آن قبر رسیدند دیدند، عذاب از آن قبر برداشته شده است . عرض کرد: پروردگارا! سال قبل رسیدند که بر این قبر گذشتم دیدم صاحب آن را عذاب مى کردند، ولى الان که برگشتم مشاهده مى کنم عذاب از آن برداشته شده است . علت چیست ؟
وحى شد: اى عیسى ! اولاد صالحى از او باقى مانده بود. امسال او بزرگ شده و جاده اى را اصلاح و عمیر کرده و یتیمى را پناه داده است . خداوند گناهان پدر او را به واسطه اعمال صالح فرزندش که انجام داده بود او را بخشید و عفو نمود.(227)
هم چنین نقل شده است : حضرت عیسى علیه السلام به قبرى عبور کرد، دید ملائکه عذاب ، صاحب آن را عذاب مى کنند، بعد از آن که کار خود را انجام داد و برگشت . باز به همان قبر رسید. دید ملائکه رحمت با طبق هایى از نور کنار قبر او هستند عیسى علیه السلام تعجب کرد و عوض ‍ نمود: خدایا! علت چه بود که اول او را عذاب مى کردند و الان با طبق هایى از نور در کنار او هستند؟
خداوند به او وحى است : اى عیسى ! این بنده یکى از گناه کاران بود. وقتى از دنیا رفت زن او آبستن بود بعد از آن که طفل به دنیا آمد او را خوب تربیت کرد تا بزرگ شد، مادر او را نزد معلم برد تا به او علم خداشناسى بیاموزد. وقتى معلم ((بسم الله )) را به آن طفل یاد داد، دیگر خجالت کشیدم او را عذاب کنم در حالى فرزندش روى زمین اسم مرا به زبان جارى کرده است .(228)


پدرى از عذاب نجات یافت  

مانند داستان فوق قضیه اى در زمان حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم واقع شده است . روزى آن حضرت در قبرستان بقیع با اصحاب خود رد حرکت بودند تا به قبرى نزدیک شدند. به اصحاب فرمود: سرعت کنید و هر چه زودتر از این قبر عبور نمایید، همه با عجله و سرعت گذشتند. وقت مراجعت باز به همان قبر رسیدند و مى خواستند که با سرعت رد شوند. حضرت فرمود: لازم نیست ، عجله نکنید.
عرض کردند: یا رسول الله ! وقت رفتن فرمودید عجله کنیم و با سرعت رد شویم ولى الان مى فرمایید عجله لازم نیست ؟
فرمود: وقت رفتن ملائکه صاحب قبر را عذاب مى کردند در حالى او فریاد مى زد و من طاقت شنیدن ناله و ضجه او را نداشتم . ولى الان خدا او را مورد رحمت و مغفرت خود قرار داده و عذاب را از او بر طرف کرده است .
اصحاب علت را پرسیدند؟ فرمود: این مرد فاسق بوده و با حال فسق از دنیا رفته است ، به این جهت او را تا حال عذاب مى کردند، ولى طفل صغیرى داشت که او را نزد معلم بردند او هم ((بسم الله )) به او تعلیم کرد. وقتى آن طفل ((بسم الله )) را به زبان جارى نمود، خداوند به ملائکه که او را عذاب مى کردند دستور داد: دیگر او را عذاب نکنید؛ زیرا سزاوار نیست شخصى که فرزندش نام مرا مى برد عذاب کنم .(229)


زیارت امام حسین علیه السلام  

از جمله پاداش هایى که خداوند به زائرین قبر امام حسین علیه السلام مى دهد آن است که از عذاب و فشارهاى قبر، آنها را نجات مى دهد.
مناسب است در این جا داستانى مربوط به زیارت عاشورا که به واسطه آن ، عذاب را از قبرستان برداشتند نقل کنم .
حاج محمد على یزدى ، مرد فاضل و صالحى که دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شب ها در مقبره خارج شهر که جماعتى از مؤ منان در آن دفن شده بودند به سر مى برد، او را همسایه بود که در کودکى با هم بزرگ شده و نزد معلم درس مى خواندند تا آن که بزرگ شد و شغل عشارى (230) را پیش گرفت . وقتى از دنیا رفت در همان مقبره ، نزدیک محلى که آن مرد صالح به سر مى برد دفن کردند.
هنوز از مرگ آن مرد ظالم ، یک ماهى نگذشته بود که ((حاج محمد على )) او را به خواب دید که در هیئت نیکویى است . به نزد او رفت و گفت : من از اول تا آخر کار و ظاهر و باطن ترا مى دانم . از جمله کسانى نبودى که احتمال نیکى درباره تو رود، شغل تو شغلى بود که غیر از عذاب چیز دیگر در بر نداشت . با کدام عمل به این مقام رسیدى .
در جواب گفت : همین طور است که گفتى ، وقتى من از دنیا رفتم و مرا دفن کردند. در شدت عذاب بودم تا دیروز که عذاب را موقتا از من برداشتند.
علت را از او پرسیدم . گفت : دیروز، زن استاد اشرف حداد(231) فوت شد، او را در این مکان دفن کردند. (اشاره نمود به موضعى که قریب صد زرع از او دور بود) در شب وفات او حضرت امام حسین علیه السلام سه مرتبه به زیارتش آمد. در مرتبه سوم امر فرمود: عذاب را از مقبره بردارند. از آن وقت حال ما خوب شد و عذاب را از ما برداشتند و در ناز و نعمت قرار گرفتیم .
((حاج محمد على )) مى گوید: متحیرانه از خواب بیدار شدم در حالى که استاد اشرف حداد را نمى شناختم و محله او را نمى دانستم . رفتم در بازار آهنگران و جستجو کردم تا او را پیدا کردم . از او پرسیدم : زوجه ، تو مرده است . گفت : آرى ، دیروز مرد و او را در فلان مکان (همان جا را که آن مرد ظالم نام برده بود) دفن کردم .
گفتم : آیا او به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بود؟ گفت : نه ، گفتم : آیا ذکر مصیبت او مى کرد؟ گفت : نه ، گفتم : مجلس عزا و تعزیه دارى داشت ؟ جواب داد: نه ، بعد گفت : اى مرد! براى چه این قدر تحقیق مى کنى و از احوال او مى پرسى . خواب خود را براى او نقل کردم . گفت : بلى ، زن من هر روز مشغول خواندن زیارت عاشورا بود.(232)
((حاج محمد على )) مى گوید: تازه متوجه شدم که چرا امام حسین در یک شب سه مرتبه به زیارت او رفته است و در نتیجه عذاب را از اهل مقبره برداشتند.



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:39 ع توسط جواد قاسم آبادی


ربا خوردن  

سپس فرمود: بر عده اى گذشتم . شکمهایشان به قدرى بزرگ بود که نمى توانستند از جاى خود برخیزند! از جبرئیل پرسیدم : اینان کیانند؟
گفت : اینها ربا خواران امت تو هستند که هرگاه عزم بر خواستن مى کنند، شیطان مزاحم آنها مى شود و همواره آنان را مى آزارد. سرنوشت اینان ، همچون سرنوشت آل فرعون است که شب و روز بر آتش عرضه مى شوند و آتش را بر آنان مى نمایانند و دائما فریادشان بلند است و مى گویند: قیامت کى برپا مى شود؟(191)
و نیز فرمود: در شب معراج مردانى را دیدم که شکمهاى آنان مانند خانه هاى بزرگ بود و داخل آنها پر از مار و عقرب بود و از خارج شکمشان ، داخل آنها دیده مى شد!
گفتم : اى جبرئیل ! اینها چه کسانى هستند؟ گفت : یا رسول الله ! اینها رباخواران از امت تو هستند.


عیب جویى از مردم  

بعد از آن فرمود: قومى را دیدم که لبهاى آنان مانند لبهاى شتر بود و گوشتهاى پهلوهاى خود را با قیچى مقراض مى کنند و در دهان خود مى گذارند و مى خورند.
گفتم : برادر جبرئیل ، اینها چه کسانى هستند؟ جواب داد: کسانى از مردم عیب جویى مى کنند و آنها را با گوشه هاى چشمهایشان و با اشاره سر و ابرو و دستهایشان مسخره مى کنند و غیبت مى نمایند و باز بان به عیب ظاهر و باطن مردم مى پردازند.


مال شوهر را به اولاد شوهر قبل دادن  

سپس فرمود: شب معراج در سیر خود به زنانى رسیدم که به پستانهایشان آویزان بودند. از جبرئیل پرسیدم : اینها چه طایفه اى هستند؟ گفت : زنانى مى باشند که مال شوهران خود را به اولادانى که از شوهر قبلى خود پیدا کرده اند مى دادند.
بعد از آن فرمود: غضب خدا بر زنانى است که در قوم و جمعیتى داخل کنند کسانى را که داخل آن قوم و جمعیت نیستند و آنها را بر اسرار آن قوم آگاه نمایند و اموال و سرمایه آنها را به ایشان بخورانند و آنان را صاحب حق بدانند.(192)


امر به معروف و خود عمل نکردن  

فرمود: آن شبى که مرا به آسمانها سیر دادند به عده اى برخوردم که لبهاى خود را با قیچى هاى آتشین مقراض مى کردند، گفتم : اى جبرئیل ! اینها چه کسانى هستند گفت : خطبا و سخن گویان در دنیا هستند که مردم را امر به معروف مى کردند و خود عمل نمى کردند(193)


عذابهاى بعضى اضافه مى شود 

همین طور که در عالم برزخ به نعمت ها و ثواب هاى بعضى از مردم که مؤ سسات خیریه بنا نهاده و باقیات الصالحات از خود باقى گذاشته اند اضافه مى شد و در پرونده نیک آنها ثبت مى گردد، بعضى از مجرمان و خیانتکارانى هم هستند که بعد از مرگشان بر اعمال زشت آنها اضافه مى شود و عذابشان بیشتر مى گردد.
از باب مثال ، کسى که کارخانه مشروب سازى یا مرکز فساد و فحشاء براى به انحراف کشاندن جوانان تهیه کند و عده اى از مردم مال دار وقتى بناهاى فساد را دیدند آنها هم بروند و در مکان هاى دیگر همین بناها را آماده کنند طبق روایاتى که مى فرمایند: کسى که سنت بدى را در جامعه بنیان نهد و سپس دیگران از او پیروى نمایند هر بار که آن سیره و روش ، مورد عمل واقع شود در پرونده مؤ سس آن ، خواه زنده باشد یا مرده ، گناه تازه اى ثبت مى شود و مستحق کیفر جدیدى مى گردد.
امام باقر علیه السلام فرمود: هر بنده اى از بندگان خدا که روش گمراه کننده اى را بین مردم بنیان نهد براى او گناهى همانند گناه کسانى است که مرتکب آن عمل شده اند بدون آنکه از گناه عاملین آن کاسته شود.(194)


فصل چهارم : چیزهایى که عذاب قبر را برطرف مى کند 
مقدمه  

همین طور که گفته شد: بعضى از اعمال و کردار، باعث عذاب و فشار قبر مى شود. بعضى از اعمال و کارها هم باعث برطرف شدن عذاب قبر مى گردند. به طور کلى کارهاى نیک نقش بسزایى در آرامش روح در عالم برزخ و رهایى از فشار قبر دارد، ولى مطابق روایات ، بعضى از اعمال در این راستا نقش بیشترى دارند، و آنها از این قرارند.


جریدتین  

گذاشتن جریدتین زیر بغل میت (و آن دو چوب تر از نخل یا چیز دیگر است ) عذاب قبر را برطرف مى کند.
زراه گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : وقتى انسان مى میرد چرا ((جریدتین )) با او دفن مى کنند؟ حضرت فرمود: براى این که تا زمانى که آن دو چوب تر باشند عذاب از میت برداشته مى شود و حسابرسى از او نمى کنند؛ زیرا عذاب قبر و حساب در یک روز و یک ساعت مى باشد و آن هم از وقتى است که میت را داخل قبر مى کنند تا موقعى که بستگان از سر قبر او برمى گردند. اما بعد از خشک شدن آن دو چوب ، دیگر میت را عذاب نمى کنند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله به قبرستانى عبور کرد، دید صاحب قبرى را عذاب مى کنند فرمود: دو چوب تر بیاورید، وقتى آوردند یکى را بالاى سر میت و دیگرى را پائین پاى میت دفن کرد.
عرض کردند: یا رسول الله ! چرا چنین کردید؟ فرمود: براى این که عذاب او تخفیف پیدا کند و تا وقتى این دو چوب تر باشد او را عذاب نمى کنند.(195)
نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: ((جریدتین )) که با انسان دفن مى شوند، هم براى مؤ من نفع دارد و هم براى کافر(196).


مرگ در شب و روز جمعه  

ابان بن تغلب از حضرت صادق نقل کرده است که : آن حضرت فرمود: کسى که از ظهر پنج شنبه تا ظهر جمعه بمیرد خداوند عذاب و فشار قبر را از او برطرف مى کند و براى او برات آزادى از فشار قبر را مقرر مى گرداند.(197)
و از امام باقر علیه السلام نقل شده است : کسى که شب جمعه بمیرد خداوند نامه آزادى و برائت از آتش را به او کرامتى فرماید و کسى که روز جمعه بمیرد از آتش جهنم نجات پیدا مى کند و نیز فرمود: کسى که شب یا روز جمعه بمیرد عذاب قبر از او برداشته مى شود.(198)


تلقین  

از جمله چیزهایى که عذاب قبر را برطرف مى کند و حساب را آسان مى گرداند تلقین است . مستحب است وقتى میت را داخل قبر گذاشتند قبل از آن که لحد را بپوشانند و خاک بر آن بریزند او را تلقین کنند: وقتى میت را تلقین کنند آن دو ملک که براى حسابرسى آمده اند یکى به دیگرى مى گوید: برگرد و داخل قبر نشو؛ زیرا او را تلقین کردند، و چیزهایى که مى خواستیم از او سئوال کنیم به او یاد دادند و او را آگاه کردند.(199)


ریختن آب بر قبر  

از امام صادق علیه السلام نقل شده است : اگر آب روى قبر بپاشند تا زمانى که خاک قبر رطوبت داشته باشد صاحب آن را عذاب نمى کنند.
بعید نیست آب پاشیدن بر روى قبر تا چهل روز یا چهل ماه مستحب باشد.(200)
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله دستور مى دادند، روى قبرها، آب بپاشند. و این سنت در زمان خود آن حضرت عملى شد.(201)
مرحوم حاج شیخ عباس قمى رحمة الله علیه ) مى گوید: پاشیدن آب ، روى قبر در هر وقت و هر زمان باشد نیکو است .(202)


قرآن خواندن  

خداوند به واسطه خواندن قرآن ناراحتى هاى دنیا و آخرت را از انسان برطرف مى کند و از جمله آنها، عذاب قبر است .
امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: کسى که در هر روز یا هر شب جمعه ، سوره ((نساء)) را بخواند، از فشار قبر در امان باشد.(203)
امام صادق علیه السلام فرمود: سوره ((یاسین )) قلب قرآن است ، هر کس آن را قبل از خواب یا قبل از غروب آفتاب بخواند از فشار قبر در امان باشد.(204)
کسى که به خواندن سوره زخرف مداومت کند خداوند، او را از فشار قبر و جانوران زمین ، ایمن گرداند.(205)
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که هنگام خواب سوره (الهاکم التکاثر) را بخواند، از سختى قبر ایمن گردد.(206)
امام صادق علیه السلام فرمود: کسى که سوره (نون و القلم ) را در نماز واجب یا مستحب خود بخواند، خداوند او را از فشار قبر ایمن دارد(207).
خواندن سوره ((ملک )) بالاى سر قبر میت ، موجب رفع عذاب از میت مى شود.(208)


نماز وحشت  

یکى از چیزهایى که عذاب قبر را برطرف مى کند و هدیه براى میت مى باشد، نماز وحشت است که در شب اول قبر خوانده مى شود و آن دو رکعت است . در رکعت اول پس از خواندن حمد یک مرتبه ((آیة الکرسى )) و در رکعت دوم پس از حمد ده مرتبه سوره ((قدر)) خوانده مى شود و پس از سلام مى گوید:
اللهم صل على محمد و ال محمد و ابعث ثوابها الى قبر فلان
((یعنى خدایا! بر محمد و آل او درود و رحمت فهرست و ثواب این نماز را به قبر فلان شخص برسان )) .
سید على بن طاووس از حذیفه نقل کرده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: ((براى میت ، ساعتى سخت تر از شب اول قبر نیست . پس با دادن صدقه به مردگان خود رحم کنید و اگر چیزى ندارید، هر یک از شما دو رکعت نماز براى میت بخوانید)).
بعد از آن ساعت ، خداوند هزار فرشته که با هر یک از آنها حله اى بهشتى است مى فرستد و قبرش را تا روز قیامت توسعه مى دهد و به تعداد آن چه خورشید بر آن طلوع مى کند به نمازگذار حسنه مى دهد و تا چهل درجه او را بالا مى برد.(209)
از ملا فتحعلى سلطان آبادى (ره ) نقل شده است که مى گوید: عادت من این بود براى هر میتى که از مرگش آگاه مى شدم ، دو رکعت نماز شب اول قبر مى خواندم و کسى از عمل من آگاه نبود، تا یکى از دوستانم داستان خوابى را که دیده بود برایم نقل کرد و گفت : دیشب دوستم فلانى را که دیروز از دنیا رفته است ، خواب دیدم . احوالش را پرسیدم : خبر داد و گفت : از هنگام مرگ تا حال در شدت سختى و ناراحتى بودم تا این که شیخ ملا فتحعلى برایم هدیه اى فرستاد و مرا از آن سختى و ناراحتى که داشتم نجات داد و هدیه اش دو رکعت نماز و دعاى خیر و طلب رحمت و آمرزش برایم بود.
ملا فتحعلى مى گوید: رفیقم از من پرسید: آن ، چه نمازى بوده است ؟ گفتم : با خود قرار گذاشته بودم هر کس مى میرد، دو رکعت نماز وحشت برایش ‍ بخوانم .(210)


نماز شب  

حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: کسى که نماز شب بخواند و در قنوت ((وتر)) هفتاد مرتبه استغفار کند، از عذاب قبر، نجات پیدا مى کند.(211)


نماز خواندن  

حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: اگر مالى براى صدقه دادن براى اموات ندارید، لااقل دو رکعت نماز بخوانید و به روح آنان هدیه کنید.(212)
روزى آن حضرت از کنارى قبرى که روز قبل جنازه اى را در آن دفن کرده بودند عبور کرد، دید بستگانش در کنار قبر گریه مى کنند. به آنها فرمود: دو رکعت نماز خفیف که شما آن را کوچک مى شمارید، براى صاحب قبر با ارزش تر از همه دنیا است .(213)
عمر بن یزید از امام صادق پرسید: آیا مى توان براى میت نماز خواند؟ فرمود: بله ، گاهى میت در فشار و عذاب قبر است و به خاطر نمازى که شما براى او هدیه مى کنید در رفاه و امنیت قرار مى گیرد و به او گفته مى شود: این تخفیف عذاب و رفاه به جهت نمازى است که فلان برادر ایمانى ، براى تو هدیه کرد.
عرض کرد: یا بن رسول الله ! مى شود دو رکعت نماز براى دو میت خواند؟ فرمود: بلى ، همانگونه که زنده ها با هدیه شاد مى شوند اهل قبرستان و برزخیان با ترحم و استغفارى که نسبت به آنان مى شود شاد مى شوند.(214)


رکوع صحیح  

امام باقر فرمود: هر که رکوع نمازش را درست و صحیح انجام دهد و در آن عجله نکند، و توجه قلبى به آن داشته باشد خداوند او را از وحشت و عذاب قبر دور مى دارد.(215)


آگاهى به مردم دادن  

حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: کسى که افراد مستضعف فکرى و دینى را تقویت کند و آنها را در برابر مخالفان ما عالم و آگاه گرداند، در عالم برزخ مورد لطف و رحمت خداوند قرار مى گیرد و عقاید حقه را به او تلقین مى کنند و قبر او را به صورت بهترین باغهاى بهشت در مى آورد و عذاب قبر را از او برطرف مى نماید.(216)


با فقر ساختن  

از جمله چیزهایى که انسان را از فشار قبر رهایى مى بخشد با فقر ساختن و با رفیق بداخلاق به سر بردن است .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: سه طایفه از زنان امت من عذاب و فشار قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت فاطمه (س ) محشور مى شوند.
طایفه اول : زنى که با فقر و تنگدستى شوهر خود بسازد و توقع بیجا از او نداشته باشد.
طایفه دوم : زنى که با تندى و بداخلاقى شوهر خود صبر کند و بردبارى خود را از دست ندهد.
طایفه سوم : زنى که براى رضاى خدا مهریه خود را به شوهر ببخشد.(217)


حج خانه خدا 

حج انجام دادن ، عذاب قبر را برطرف مى کند. امام صادق علیه السلام فرمود: کسى که چهار مرتبه (یا بیشتر) حج انجام دهد، هرگز فشار قبر به او نرسد.(218)


صبر بر مشکلات  

از جمله مواردى که باعث مى شود فشار قبر از میت برداشته شود صبر کردن بر مشکلات زندگى است ، صبر نمودن بر معصیتها و سختیهاى دنیا در عالم برزخ نفعش به انسان مى رسد.
نقل شده است : وقتى بنده اى از دنیا رفت و او را داخل قبر گذاشتند و روى او را پوشاندند، اعمالش (از قبیل نماز، روزه ، خمس ، حج ، صبر و خویهایى که به مردم کرده است ) به سراغش مى آیند.
صبر در گوشه اى مى ایستد و به دیگران نظر مى کند که ببیند براى میت چه کارهایى را انجام مى دهند، آیا مى توانند او را نجات دهند؟ صبر به نماز و دیگر اعمال گوید: این میت را به خودتان مى سپارم ، او را حفظ کنید و اگر نتوانستید، من او را نگاه مى دارم . صبر بر سه قسم است . صبر بر معصیت و صبر در عبادت . اما آنچه بیش از همه در عالم برزخ به کار انسان مى آید صبر بر معصیت است . (یعنى ) مقدمات گناه فراهم باشد و انسان صبر کند و مرتکب آن نگردد و پناه به خدا برد، این صبر فشار قبر را برطرف مى کند.


صدقه  

از جمله چیزهایى که عذاب و فشار قبر را از میت برطرف مى کند و نفع آن ، زود عاید او مى شود صدقه و هدیه دادن براى میت است . چه آن هدیه ، صدقه باشد یا دعا و استغفار و چه کارهاى نیک دیگر.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: میت در قبر، هم چون انسانى است که در حال غرق شدن مى باشد که در هر لحظه منتظر رسیدن کمکى به او است . میت چشم به صدقه و دعاى زنده ها دارد. همینکه مى بیند شخصى براى نجات او دعاى خیر و استغفار کرد یا صدقه داد شادتر و خوشحالتر مى شود از اینکه تمام دنیا را به او دهند.
و فرمود: براى میت هیچ وقت سخت تر از شب اول قبر نیست . پس از مردگان خود را به واسطه صدقه دادن و هدیه فرستادن از براى آنها رحم کنید.(219)
نیز فرمود: اگر کسى براى میت صدقه دهد، خداوند به جبرئیل امر کند: با هفتاد هزار فرشته که به دست هر کدام از آنان طبقى از نور باشد بر قبر میت وارد شوند و گویند: سلام و درود بر تو اى دوست خدا! این هدیه اى از فلان شخص به سوى تو است (و بعد از تحویل گرفتن میت ) قبر او پر نور مى شود.
همچنین فرمود: صدقه اى که انسان براى اموات مى دهد ملکى از جانب خدا آن را مى گیرد و در طبقى از نور مى گذارد، کنار قبرستان مى آید و فریاد مى زند، سلام بر شما بازماندگانتان هدیه اى برایتان فرستاده اند، اموات هم (با خوشحالى ) آن طبق را مى گیرند و داخل قبر خود مى کنند و به این وسیله قبرشان وسیع و پرنور مى شود.
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده است که آن حضرت فرمود: ارواح مؤ منان هر شب جمعه ، در اطراف خانه هاى خود آیند و با هزار حسرت و اندوه فرزندان و خویشان خود را بخوانند و گویند: اى فرزندان و عزیزان ! اى دوستان و خویشان ! بر ما شفقت و رحمت کنید؛ زیرا ما در زندان محکم (قبر و عالم برزخ ) استوار و در غم و محنت ، سخت گرفتاریم ، اگر مى توانید براى ما هدیه اى فرستید و صدقه اى زیبا دهید.
آنچه اکنون به دست شما است پیش از این در دست ما بوده است ، ما بر خویشتن رحم نکردیم و از براى درماندگى خود چیزى از پیش ‍ نفرستادیم و الان محتاج شما شده ایم . ما را ناامید نکنید تا خداوند شما را از رحمت خود محروم نفرماید. اگر کسى براى ایشان خیرات و صدقات فرستد خوشحال مى شوند و اگر توجهى به آنها ننماید با ناامیدى و حسرت باز مى گردند.(220)
اى بازماندگان اموات ! از براى پدر و مادر و خویشان و دوستان خود خیراتى بفرستید و صدقه اى بدهید و دعاى خیر و استغفار برایشان کنید، زیرا آنها از عمل خیر بازمانده اند و عاجز و درمانده شده اند والحال محتاج به صدقات و خیرات و دعا و استغفار شما هستند.
در این جا مناسب است براى عبرت گرفتن و به فکر اموات بودن و فراموش نکردن آنها به چند داستان توجه کنیم .




مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:38 ع توسط جواد قاسم آبادی


یک سال عذاب براى حق الناس  

مرحوم سید محمد (ره ) که یکى از علماى بزرگ اصفهان بود نقل کرده است : یک سال از فوت پدرم گذشته بود. شبى او را در عالم خواب دیدم و احوالش را پرسیدم : گفت : تا کنون گرفتار بودم اما حالا راحت شدم . عرض کردم : سبب گرفتارى شما چه بود؟
فرمود: هیجده قران به مشهدى رضاى ((سقاباشى ))، بدهى داشتم و فراموش کردم که وصیت نمایم تا به او بدهند. از وقتى که مردم تا کنون گرفتار بودم ، ولى دیروز مشهدى رضا مرا حلال کرد و از گرفتارى برزخ نجات پیدا کردم .
سید محمد وقتى این خواب را مى بیند از نجف اشرف به برادرش که در اصفهان بود مى نویسد: چنین خوابى دیدم . تحقیق کن اگر پدرم به کسى بدهى دارد بپردازید، برادرش دنبال ((سقا باشى )) مى رود و قضیه را از او مى پرسد: ((سقا باشى )) مى گوید: آرى ، من مبلغ هیجده قران از پدر شما طلب کار بودم ، پس از مرگ آن بزرگوار چون سندى در دست نداشتم مطالبه آن پول را نکردم ؛ زیرا بى فایده بود و اگر طلب مى کردم آنها هم از من طلب سند مى نمودند. تا این که یک سال از مرگ مرحوم پدرتان گذشت . با خود گفتم : هر چند سید کوتاهى کرد و سندى به من نداد وصیت هم نکرد ولى به خاطر جدش او را حلال مى کنم تا گرفتار عذاب نباشد.
فرزندان آن مرحوم ، هیجده قران را آماده مى کنند که به آقاى ((سقا باشى )) بپردازند. ولى ایشان قبول نمى کند و مى گوید: من چیزى را که بخشیده ام دیگر نمى توانم پس بگیرم .(181)


به اندازه یک گندم از حسناتم کم شد  

وارد شده است : مرد فقیرى از دنیا رفت ، اول صبح جنازه او را برداشتند و در اثر زیادى جمعیت ، دفن او تا شب طول کشید. بعد از دفن ، او را به خواب دیدند. به او گفتند: با این همه مقام و احترامى که از تو به عمل آمد خداوند با تو چه کرد؟ و چه عملى انجام داد؟
در جواب گفت : به حمدالله خدا مرا بخشید و احسان زیادى به من کرد، ولى روزى با حالت روزه به آسیاب دوستم که مشغول آرد کردن گندم هاى خود بود رفتم ، هنگام افطار بدون اجازه دوستم ، یک دانه گندم برداشتم به دو نیم کردم و باز گندم را میان گندمها انداختم .
دوستم گفت : که اینها مال من نیست . وقتى از دنیا رفتم ، خداوند به حسابم رسیدگى کرد حتى از آن یک دانه گندم هم ، حساب به عمل آورد و از من مطالبه حق دوستم را نمود و از حسناتم به اندازه قیمت آن دانه گندم برداشته و به رفیقم دادند. از این جا معنى آیه
فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یثره (182)
معلوم مى شود.
خداوند مى فرماید: ((کسى که به اندازه ذره اى کار خیر انجام داده باشد آن را مى بیند و کسى که به اندازه ذره اى شر و کار ناپسند انجام داده باشد آن را مى بیند)).
پس اى بندگان خدا! مواظب باشید ((حق الناس )) را ضایع نکنید، و تا فرصت دارید اگر حق کسى پیش شما است به صاحبش برسانید؛ زیرا در قیامت با دقت به حساب بندگان رسیدگى مى شود.
اگر بنا باشد براى یک درهم ناچیز شش صد نماز قبول شده بردارند(183)!! چیزى براى انسان باقى نمى ماند مگر این که خداوند رحم کند.


بد اخلاقى  

از جمله چیزهایى که باعث عذاب و فشار قبر مى شود ((بداخلاقى )) است ، چه با مردم و چه با خانواده و دوست و رفیق . حتى اگر انسان از دوستان و اولیاء خدا هم بوده است و اخلاقش بد باشد باز قبر به طورى او را فشار مى دهد که استخوانهاى او درهم شکسته مى شود.


داستان سعد بن معاذ 

در این جا لازم است سعد بن معاذ را بیان کنم که : او با آن همه ایمان و اعتقاد و با آن همه خدماتى که به اسلام و مسلمین کرده بود باز قبر او را فشار داد. او در جنگ هاى اسلامى مانند جنگ بدر، احد، خندق و.... شکرت داشت و در جنگ بدر پرچم دار طایفه اى بود.
سعد یکى از اصحاب بزرگ پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و از اهل مدینه بود. او رئیس انصار و فوق العاده نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و مسلمین محترم بود به طورى احترام داشت که وقتى سواره مى آمد. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى فرمود: مسلمین به استقبالش روند و خود پیامبر هم هنگام ورودش تمام قامت در برابر او بر مى خواست . در جنگ خندق از خود گذشتگى هایى نشان داد تا آن که تیرى به دستش اصابت کرد و دچار خون ریزى شد. در این حالت گفت :
خدایا! اگر از جنگ قریش ، چیزى باقى گذاشته اى مرا زنده بدار؛ چون من بیشتر از هر کس به جنگ با آنان علاقه مند هستم و اگر جنگ به پایان رسیده است همین تیر را وسیله شهادت من قرار ده و مرا نمیران تا. چشمم به خوارى و نابودى یهودیان بنى قریضه روشن گردد.
بعد از آن ، سعد محل زخم خود را محکم بست و از خون ریزى جلوگیرى کرد. لکن دست او تورم نمود. به دستور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در مسجد، خیمه اى برافراشتند و سعد در آن خیمه ، تحت درمان قرار گرفت و خود پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پرستارى او را عهده دار شد.(184) و این دعا را در حق او مى کرد. ((خدایا! سعد در راه تو جهاد کرد و پیامبرش را تصدیق نمود، روح او را به خوبى بپذیر.))(185)
بعد از خاتمه جنگ خندق و محاصره قلعه بنى قریطه و در فشار قرار گرفتن آنان .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم حکمیت جنگ با یهودیان را به او واگذار کرد و به آنان فرمود: آیا راضى هستید یکى از قبیله شما را حکم گردانم و به حکم او راضى شوید. گفتند: بلى ، آن مرد کیست ؟
فرمود: سعد بن معاذ است . یهود گفتند: به حکم او راضى شدیم . حضرت دستور داد: او را بر تختخوابى گذاشتند و پیش یهود آوردند. یهودیان بنى قریضه دور بستر او جمع شدند و مى خواستند که او درباره آن ها نیکى کند. سعد گفت : آیا به حکم من راضى هستید! گفتند: آرى ، والله راضى هستیم . گفت : هر حکمى درباره شما بکنم به آن راضى هستید. گفتند: بلى ، آن گاه متوجه حضرت شد و گفت : شما چه مى فرمایید؟ حضرت فرمود: اى سعد! حکم کن در حق ایشان ، زیرا هر حکمى که تو در حق ایشان بکنى من راضى هستم .
عرض کرد: یا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ! مردان ایشان را بکش ‍ و زنان و اطفال آنان را اسیر کن و اموالشان را در میان مهاجر و انصار قسمت فرما. حضرت فرمود: حکمى کردى که خدا در بالاى هفت آسمان چنین حکم کرده بود. بعد از آن جاى زخم تیر، طبق خواسته خودش که از خدا درخواست کرده بود منفجر شد و شروع به خون ریزى نمود تا از دنیا رفت .(186)
صبح آن روزى که سعد از دنیا رفت . جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله ! چه کسى از امت تو از دنیا رفته است ، که فرشتگان آسمان روح او را به یک دیگر مژده مى دهند؟


خبر شهادت سعد به پیامبر رسید 

حضرت صادق فرمود: عده اى به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: یا رسول الله ! ((سعد بن معاذ)) رحلت کرده و به شهادت رسیده است .
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وقتى خبر شهادت ((سعد)) را شنید همراه جماعتى از اصحاب خود، با عجله به طرف منزل ((سعد)) حرکت کردند و در حالى که تکیه به در داده و نشسته بود امر کرد تا ((سعد)) را غسل دهند، ناگهان دیدند آن حضرت زانوهاى خود را جمع کرد، علتش را پرسیدند؟ فرمود: ((ده هزار فرشته براى تشییع جنازه او آمده اند، به آن ها جا دادم )). وقتى غسل به پایان رسید او را حنوط و کفن کرده و به سوى قبرستان بقیع حمل نمودند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم پا برهنه و بدون ردا، جنازه را تشیع مى کرد، گاهى طرف راست و گاهى جانب چپ تابوت را مى گرفت تا آن که جنازه سعد را کنار قبر بر زمین گذاشتند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم داخل قبر شد و براى سعد، لحد معین کرد و او را در لحد گذاشت . خشتها را یکى یکى پهلوى هم چید و فرمود: سنگ و گل بدهید و با آن ها میان خشت ها را پر کرد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم چون فارغ شد و خاک بر روى ((سعد ریختند و قبر را پر کردند. فرمود: مى دانم که حرکت و تلاش ما به سوى دیار نیستى و قبر است و نیز مى دانم که پوسیدگى به این قبر مى رسد، لیکن پروردگار دوست دارد بنده خدا کارى را که انجام مى دهد، در آن حکم کارى کند.
چون از تسویه قبر فارغ شد و خاک به روى آن ریختند. مادر ((سعد)) گفت : گوارا باد بر تو اى ((سعد))! در این بهشتى که داخل مى شوى .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى مادر سعد! به طور جزم بر خدا حکم نکن ؛ چون الان قبر؛ بدن ((سعد)) را چنان فشارى داد.
رسول خدا بعد از دفن ((سعد)) مراجعت کرد و مردم نیز مراجعت نمودند و عرض کردند: یا رسول الله ! ما امروز کارهایى را درباره سعد از شما مشاهده کردیم که تا به حال درباره هیچ کس دیگر ندیده بودیم که انجام دهید، بدون ردا، و کفش به دنبال جنازه ((سعد)) حرکت کردید!
فرمود: دیدم هفتاد هزار از فرشتگان آسمان بدون کفش و رداء به تشییع جنازه ((سعد)) آمده اند، من هم به آن ها تاءسى نمودم .(187)
عرض کردند: شما گاهى جانب راست و گاهى جانب چپ سریر را مى گرفتید! فرمود: دست راست من در دست جبرئیل بود او از هر جا شروع مى کرد و مى رفت من نیز از همان جا شروع مى کردم و مى رفتم .
عرض کردند: شما دستور دادید که ((سعد)) را غسل دهند و خود بر جنازه اش نماز خواندید و براى او لحد قرار دادید و بعد از آن فرمودید که قبر، بدن سعد را فشار داد.
فرمود: آرى ، چون ((سعد)) با اهل منزلش بداخلاق بود و فشار قبر در اثر خلق بد او بوده است .(188)


ضد ولایت  

از جمله چیزهایى که عذاب قبر را به وجود مى آورد اعتقاد نداشتن به ولایت امامان است .
شخصى به نام ((على بن ابى حمزه بطائنى از فرقه واقفیه )) که در سابق از نمایندگان حضرت موسى بن جعفر علیه السلام به حساب مى آمد و در زندگانى و حیات آن حضرت مبلغ سى هزار دینار بابت وجوهات از مردم گرفته و پیش خود نگاه داشته بود (چون آن حضرت داخل زندان به شهادت رسید پولها را به فرزندش ((على بن موسى الرضا)) تحویل نداد) و گفت : موسى بن جعفر در زندان از دنیا رفته است و کسى را بعد از خودش تعیین نکرده بود که وجوهات را به او تحویل دهم . این شخص ‍ امامت على بن موسى الرضا علیه السلام را انکار کرد و با آن حضرت دشمنى ورزید. پس از مرگش حال او را از امام رضا علیه السلام پرسیدند؟
آن حضرت فرمود: ملائکه در شب اول قبرش در مورد امامان از او پرسیدند: همه را جواب داد تا وقتى نوبت به من رسید، امامت مرا منکر شد، پس ملائکه ضربه اى بر او زدند که آتش از قبرش زبانه کشید و او را سوزاند!(189)


حرام خوردن  

حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: شبى که مرا به معراج بردند، قومى را دیدم که قلاب هاى آتشین در بینى هاى آن فرو برده و در میان جهنم معلق بودند. از جبرئیل پرسیدم : این ها چه کسانى هستند؟
عرض کرد:رسول علیه السلام فرمود: شبى که مرا به معراج بردند قومى را دیدم که قللب هاى آتشین در بینى هاى آن ها فرو برده و در میان جهنم معلق بودند. از جبرئیل پرسیدم : این ها چه کسانى هستند؟
عرض کرد:یا رسول لله ! کسانى هستند که خداوند متعال مال حلال روزى آنان کرده است ولى ایشان دنبال حرام رفته و حرام مى خوردند.
نیز فرمود: به قومى گذشتم ، دیدم سفره اى جلوى آنها گسترده شده و در آن گوشت هاى پاک و پاکیزه موحد است که در طرف دیگر آن ، گوشت هاى کثیف و گندیده قرار داشت .
ولى آنها گوشت هاى پاک و پاکیزه را رها کرده و از گوشتهاى گندیده مى خورند. گفتم : اى جبرئیل ! اینها چه کسانى هستند؟
عرض کرد: کسانى هستند که در دنیا غذاى حلال را رها کرده و حرام مى خورند؟! یا رسول الله ! اینها که مشاهده مى کنى از امت تو هستند.(190)


ترک نماز عشاء 

و فرمود: پس از آن ، بر جمعیتى گذشتم که سر و صورت هایشان را با سنگ ، شکسته و له مى کردند. از جبرئیل پرسیدم : اینها چه کسانى هستند؟!
عرض کرد: جمعیتى از امت تو هستند که نماز عشاء را نخواندند و از روى غفلت و اهمیت ندادن به نماز آن را ترک کرده اند.


ضایع کردن مال یتیم  

و فرمود: جمعیتى را دیدم که آتش از دهان و پشتشان شعله ور بود. پرسیدم : اینان کیستند و کارشان چه بوده است ؟!
جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله ! اینها ستمکارانى بودند که مال و دارایى یتیمان را به هر عنوان مى بردند و آنها را از حقشان محروم و بى نصیب مى کردند.
(نیز فرمود: در جهنم قومى را مشاهده کردم که لبهاى آنان مانند لبهاى شتر بود و جماعتى را بر آنها موکل کرده بودند که لبهایشان را مى بریدند و سنگهایى از آتش را در دهانشان مى گذاشتند و آن سنگها از زیر آنان بیرون مى آمد.
گفتم : اى جبرئیل ! اینها چه کسانى هستند؟ جواب داد: کسانى که اموال اطفال یتیم را از روى ظلم و ستم مى خوردند.



مرگ ،
  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ