پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 29336
کل یادداشتها ها : 182

< 1 2 3 4 >
نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:37 ع توسط جواد قاسم آبادی


عذاب براى جسم است یا روح ؟ 

معلوم شد که فشار و عذاب قبر حتمى است و هر کسى باید در عالم برزخ و قیامت ، به اندازه گناهان خود عذاب شود. حال ببینیم عذاب براى جسم است یا روح و یا براى هر دوى آنها؟
از آیات و اخبار این طور به دست مى آید که : براى هر دوى آنها است ؛ چون جسم و جان هیچ کدام مستقلا نمى توانند عملى انجام دهند.
در این جا لازم است مناظره و مشاجره اى را که در برزخ و قیامت بین جسم و روح واقع مى شود بیان کنیم تا حقیقت مطلب براى همگان معلوم شود.
زمان صدور کیفر اعمال و افعال بد و زشت ، بین جسم و جان نزاع واقع مى شود و هر کدام صدور افعال را به گردن دیگرى مى اندازد و خود را از تبعات وارده بر آن ، برى مى داند.
ابوبکر خوارزمى از این عباس نقل کرده است : ((جسد)) میت در پیشگاه الهى در مقام مناظره و مخاصمه با ((روح )) عرض مى کند: پروردگارا! مرا خلق فرمودى در حالى که مانند مار هستم . نه دستى دارم که با آن چیزى را بگیرم و بدهم و عملى انجام دهم ، نه پایى دارم که به واسطه آن ، آمد و شد کنم ، نه چشمى دارم که با آن اشیاء را ببینم ، نه گوشى دارم که با آن صداها را بشنوم مگر این که ((روح )) داخل من شود. چون روح داخل شد زبانم گویا، گوشم شنوا، چشمم بینا، دستم گیرا، و پایم پویا گردید. بار خدایا! عذاب را حواله ((روح )) کن و مرا از آن خلاصى ده .
بعد از آن روح ((عرضه )) مى دارد: بار خدایا! مرا خلق کردى در حالى که مانند باد بودم . براى من دست و پا و چشم و گوش قرار ندادى . حرکت نکنم مگر به واسطه آلات و اجزایى که در بدن است و سکونت نیابم مگر به واسطه تسکین آنها، پس جرم من کدام است و جنایت من چیست ؟ خدایا! عذاب را حواله جسد قرار ده و مرا رهایى بخش .
از این حدیث به دست مى آید که عذاب قبر، هم متوجه جسم است و هم متوجه روح ، مانند انسان خواب ، که خواب وحشتناک ببیند ناراحتى آن ، هم در جسم او اثر مى گذارد و هم در روح او.


مثال انسان نابینا و زمین گیر 

در رابطه با مجرم بودن جسم و جان و عذاب برزخى و این که اعمال از کدامیک از آن صادر شده است مثالى را بیان مى کنم که هر دو را مقصر و مجرم مى داند.
مثل روح و جسم مثل شخص نابینا و انسان زمین گیر است که اعضاء و جوارح او از کار افتاده باشد. این دو نفر با هم دیگر رفاقت مى کنند و به هم دیگر کمک مى نمایند تا به باغى مى رسند که انواع و اقسام میوه ها از درختان آن باغ آویزان شده است .
آنان با هم دیگر مشورت کرده چه حیله کنند تا از آن میوه ها چیده و بخورند. فکرشان به این جا منتهى شد که شخص کور به واسطه این که قدرت بر راه رفتن دارد، شخص زمین گیر مفلوج را بر دوش گرفته و به نزد درخت برساند و زمین گیر به واسطه دیدن درخت و میوه هاى آن ، میوه را از درخت چیده تا هر دو تناول کنند.
پس ملاحظه کنید که چگونه آن دو نفر، هر کدام به رفیق خود محتاج است . آیا انسان نابینا مى تواند بگوید، اى زمین گیر مفلوج ! اگر تو نبودى من میوه اى از این باغ نمى خورم و آن زمین گیر بگوید، اى نابینا اگر تو نبودى من هم نمى توانستم از این باغ میوه بخورم ؟ (خیر هر دوى آنها مجرم هستند و هر کدام با کمک هم دیگر داخل باغ شده اند و از میوه ها استفاده کرده اند).
چنین است حال روح جسد! صادر شدن اعمال و افعال از آن دو هر کدام محتاج به دیگرى است ، اگر روح نبود جسد مانند چوب خشک روى زمین افتاده بود و اگر قالب و بدن نبود عملى از روح تنها صادر نمى شد. پس هر یک نسبت به عملى که انجام داده از جهتى عامل و فاعل مى باشد.
از این جهت خطاب و ثواب و عقاب هم براى جسم است و هم براى روح این طور نیست که منحصر به یکى باشد بدون دیگرى .
با این مثال مى توان معاد جسمانى را هم ، ثابت کرد و این داستان رد بر کسانى است که مى گویند معاد، روحانى است نه جسمانى .(163)


چیزهایى که باعث عذاب قبر مى شود 

در این جا لازم است بدانیم چیزهایى که باعث عذاب قبر مى شود چیست و چیزهایى که عذاب قبر را زیاد مى کند کدام است ؟


نماز بدون وضو 

جایى که انسان براى نماز باید غسل کند اگر بدون غسل و تیمم نماز بخواند یا جایى که باید وضو بگیرد اگر بدون وضو نماز بخواند، موجب عذاب قبر مى شود.
صفوان بن مهران از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: شخص مؤ منى از دنیا رفت . بعد از دفنش ، ملائکه او را در قبرش نشاندند و گفتند: ماءموریت داریم که صد تازیانه به تو بزنیم . مؤ من گفت : طاقت ندارم . گفتند: پنجاه ضربه شلاق مى زنیم . گفت : طاقت ندارم . گفتند: ده ضربه . گفت : طاقت ندارم تا رسید به یک ضربه . گفتند: چاره اى نیست باید یک ضربه را به تو بزنیم .
مؤ من گفت : چرا و به چه علت باید یک ضربه شلاق به من بزنید؟ گفتند: براى اینکه روزى نماز بدون وضو خواندى و دیگر این که بر ضعیفى گذشتى ، در حالى که (قادر بر یاریش بودى اما) او را یارى نکردى ، پس او را تازیانه اى زدند که در اثر آن قبرش پر از آتش ‍ شد.(164)


سخن چینى  

از جمله چیزهایى که باعث عذاب قبر مى شود سخن چینى و حرف مردم را به دیگران رساند است ولو این که آن حرف راست باشد. حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: عذاب قبر به جهت سخن چینى و نمامى به وجود مى آید.(165)
از ابن عباس نقل شده :13 عذاب قبر جهت نمامى است .(166)
در وصیت هاى حضرت رسول صلى الله علیه و آله به على آمده است که فرمود: یا على ! از نمامى بپرهیز؛ زیرا آن باعث عذاب قبر مى شود.(167)
از جمله عذاب هاى قبر براى نمام این است که : او در عالم برزخ از قیافه انسان بیرون مى رود و به شکل خوک و الاغ در مى آید.
چنانچه از حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: شبى که مرا به آسمان ها بردند (در عالم برزخ ) زنى را دیدم که سرش سر خوک و بدنش مانند الاغ بود و با هزار هزار نوع عذاب ، او را مجازات مى کردند. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله ! صلى الله علیه و آله عمل او در دنیا چه بوده است ؟ فرمود: عمل او سخن چینى و دروغ گویى بوده است .(168)
نیز فرمود: هر کس به قصد سخن چینى و نمامى در میان دو نفر قدم بردارد، خداوند آتشى را بر او سلطه مى سازد که از هنگام دفن تا روز قیامت او را بسوزاند و چون در قیامت از قبر خود بیرون آید اژدهایى را بر او مسلط مى کند که پیوسته بدنش را نیش زند تا این که به دوزخ داخل شود.(169)


غیبت  

بدگویى کردن و غیبت نمودن از دیگران موجب عذاب قبر است . از ابن عباس نقل شده است : غیبت و بدگویى کردن از مردم ، عذاب قبر را فراهم مى کند و یک سوم عذاب قبر به سبب غیبت است .(170)
از جمله عذاب هاى عالم قبر این است که غیبت کنندگان ، سینه و صورت هاى خود را با ناخنهاى خود مى خراشند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: در شب معراج به قومى برخورد کردم که ناخن هاى آنها از مس بود، آنان سینه و صورتهاى خود را با آنها مى خراشیدند.
از جبرئیل پرسیدم : اینها چه کسانى هستند و عمل آنها چه بوده است ؟ گفت : اینها کسانى هستند که غیبت مردم را مى کردند و گوشت آنان را به وسیله غیبت مى خوردند و آبروى آنها را هتک مى کردند.(171)


اجتناب نکردن از بول  

از حضرت على علیه السلام روایت شده است : اجتناب نکردن از بول و ترشحات آن باعث عذاب و فشار قبر مى شود. (مانند این که انسان ایستاده یا روى زمین سخت بول کند به طورى که قطرات آن به بدن و لباسش ترشح نماید و بعدا بدن و لباس را براى نماز آب نکشد(172)
جابر بن عبدالله مى گوید: همراه پیامبر صلى الله علیه و آله عبور مى کردیم تا به کنار دو قبر رسیدیم . آن حضرت فرمود: صاحبان این دو قبر اکنون عذاب مى شوند، عذاب یکى از اینها به این جهت است که در دنیا غیبت مردم را مى کرد و عذاب دیگرى به این علت بوده که از پاشیدن قطرات بول به بدنش پرهیز نداشته است .(173)


دورى کردن از همسر  

هم خوابى نکردن با زن (مقاربت و جماع نکردن با او و به خواسته طبیعى او توجه نکردن ) موجب عذاب و فشار قبر مى شود. چنانچه حضرت على علیه السلام فرمود: دورى کردن مرد از همسر خود موجب عذاب قبر مى شود.(174)


حق الناس  

از جمله امورى که در عالم برزخ بسیار خطرناک است و باعث عذاب هاى شدید مى شود ((حق الناس )) است . البته هر گناهى در شب اول قبر دست و پاگیر انسان مى شود اما ((حق الناس )) را عذابى است .
مرحوم نورى در دارالسلام مى فرماید: یکى از علما پس از مرگ پدرش ، او را به خواب دید در حالى که بسیار افسرده بود. از او پرسید: شما عالم خدمتگزار به اسلام بودى . چرا ناراحت و افسرده اى ؟ پدر گفت : مقام و جاى من خوب است ولى واى از ((حق الناس ))! من ده تومان به فلانى بدهکارم ، همین قرض مرا چنین ناراحت و آزرده خاطر کرده است .
پسر گوید: رفتم و طلبکار را پیدا کردم . از او سئوال نمودم : آیا پدر من این مقدار به تو بدهکار است ؟ گفت : آرى ، گفتم : چرا نیامدى تا طلب خود را وصول کنى ؟ گفت : ترسیدم مرا دروغ پندارى ، اما از دست پدر شما ناراحت بودم که چرا بدهى اش را در دفترى ننوشته است !(175)


یک سال عذاب قبر  

براى ((حق الناس )) در عالم برزخ انسان را زندانى مى کنند و او را نگاه مى دارند تا حق مردم پرداخته شود.
سلیمان دارایى را که یکى از زهاد و بندگان خاص خدا بود بعد از مرگش ‍ در خواب دیدند، احوالش را پرسیدند و گفتند: با تو چه کردند؟
در جواب گفت : یک سال است که در عالم برزخ مرا زندانى کرده اند (و عذاب مى کنند). پرسیدند: براى چه ؟ گفت : روزى بار کاهى وارد شهر مى شد، من بدون آنکه از صاحب آن اجازه بگیرم پر کاهى برداشتم که با آن خلال کنم و زیر دندانم نمایم . براى این عمل ، یک سال است که مرا نگاه داشته اند و مورد عتاب قرار گرفته ام که چرا بدون رضایت صاحبش ‍ در مال مردم تصرف کرده ام .(176)
عذاب برزخى تنها براى اموات نیست بلکه زنده ها هم ، گاهى عذاب برزخ را در همین دنیا مشاهده کرده اند و اثر درد و رنج آن تا آخر عمر در بدن آنها باقى مانده است .
لازم مى دانم در این جا داستانى را در این باره نقل کنم شاید هشدارى باشد براى کسانى که ((حق الناس )) را مانند شیر مادر مى خورند و در صدد جبران آن نیستند.


شاهزاده هندى  

از عالم بزرگوار سید هاشم بحرانى نقل شده است : در نجف اشرف شخص ((عطارى )) بود که همه روزه پس از نماز ظهر در مغازه اش ، مردم را موعظه مى کرد و هیچگاه دکانش از جمعیت خالى نبود.
یکى از شاه زداگان هند که مقیم نجف شده بود برایش مسافرتى پیش آمد. جعبه اى که در آن گوهرهاى نفیسى و جواهرات قیمتى بود نزد ((عطار)) به امانت گذاشت و به مسافرت رفت . بعد از مراجعت ، نزد ((عطار)) آمد و امانت خود را از او مطالبه کرد. ((عطار)) منکر امانت شد و گفت : امانتى پیش من نیست و ترا نمى شناسم .
شاهزاده در کار خود بیچاره شد و پناهنده به قبر مطهر حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام گردید و گفت : یا على ! براى اقامت در کنار قبر تو ترک وطن کردم و تمام دارایى خود را نزد مرد ((عطار)) که در کنار حرم تو مغازه دارد و مردم او را امین مى دانند گذاشتم و به مسافرت رفتم . حال که برگشتم او منکر امانت شده است پول مرا نمى دهد. من هم ، نه مالى دارم که بتوانم با آن زندگى کنم و نه شاهدى دارم براى اثبات حق خود و کسى غیر از حضرتت نیست که به داد من رسد.
هنگام شب آن حضرت را در خواب دید که به او فرمود: اول صبح دروازه شهر باز مى شود. بیرون برو. اول کسى را که دیدى امانت خود را از او مطالبه کن ، به تو مى رساند.
صبح از شهر خارج شد. اول کسى را که ملاقات کرد پیرمرد عابد و زاهدى بود که پشته هیزمى بر دوش داشت و مى خواست آن را بفروشد (و پول آن را به مصرف زندگى خود و عیالش برساند). هندى که وضع او را دید تعجب کرد و گفت : آیا این شخص مى تواند حق مرا بگیرد؟ خجالت کشید که از او چیزى بخواهد و مطلب خود را با او در میان گذارد.
دو مرتبه به حرم مطهر برگشت و عرض جمال نمود: شب دوم همان خواب را دید. باز فردا از شهر بیرو رفت و همان مرد را دید. باز چیزى نگفت و به حرم برگشت . شب سوم باز همان را شنید که شبهاى قبل شنیده بود. روز سوم آن مرد شریف را دید و قضیه خود را برایش نقل کرد و مطالبه امانت خود را از او نمود. آن بزرگوار ساعتى فکر کرد و بعد از آن فرمود:
فردا بعد از نماز ظهر در دکان ((عطار)) بیا تا امانت را به تو رسانم . شاهزاده هم ، هنگام اجتماع خلق ، در دکان ((عطار)) آمد آن مرد زاهد هیزم کش جلو آمد و به ((عطار)) فرمود: امروز موعظه و سخنرانى را به من واگذار کن . او هم قبول کرد.
مرد عابد در مقابل مردمى که براى شنیدن موعظه اجتماع کرده بودند قرار گرفت و گفت :
اى مردم ! من فلانى پسر فلان شخص هستم و از ((حق الناس )) سخت در هراسم و به توفیق خداوند دوستى مال دنیا در دلم نیست ، اهل قناعت و گوشه گیرى هستم ، با این وصف پیش آمد ناگوارى برایم واقع شده است . مى خواهم امروز شما را از آن باخبر کنم و از سختى عذاب الهى و سوزش ‍ آتش عالم برزخ و جهنم بترسانم و بعضى گذارشات روز جزا را به گوش ‍ شمابرسانم که خود شاهد آن بودم و شما هم مى توانید آن را مشاهده کنید.
اى مردم ! من محتاج قرض گرفتن شدم . از یک نفر یهودى ده قران (177) گرفتم و شرط کردم که به مدت بیست روز، روزى نیم قران به او پس دهم . تا ده روز نصف طلب او را دادم و دیگر او را ندیدم . احوالش را پرسیدم : گفتند: به بغداد رفته است . پس از مدتى شبى در خواب دیدم گویا قیامت برپا شده است ، من و مردم را براى حساب احضار کردند.
به فضل الهى از آن موقف خلاص شدم و جزء نیکان به سوى بهشت حرکت کردم . وقتى به صراط رسیدم صداى نعره اى از جهنم شنیدم ، آن مرد طلبکار یهودى را دیدم که مانند شعله آتش از جهنم بیرون آمد. راه را بر من بست و گفت : پنج قران از تو طلب دارم ، طلبم را بده و از صراط رد شو. گفتم : مدتى در مقام جستجوى تو بودم ولى ترا ندیم که طلبت را بدهم .
گفت : تا طلب مرا ندهى نمى گذارم رد شوى . گفتم : این جا چیزى ندارم . گفت : پس بگذار تا انگشت خودم را بر بدنت گذارم . پذیرفتم . وقتى انگشتش را بر سینه ام گذاشت از سوزش آن جزع کرده و بیدار شدم ، دیدم جاى انگشتش بر سینه ام زخم است و تا به حال مجروح مى باشد و هر چه مداوا کردم فایده نبخشیده است ، پس سینه خود را گشود و به مردم نشان داد. وقتى مردم چنین دیدند صداها به گریه و ناله بلند کردند و ((عطار)) هم از عذاب الهى سخت در هراس شد و آن شخص هندى را به خانه خود برد و امانت او را پس داد و معذرت خواست .(178)


مار، او را نیش مى زد 

از مولا مهدى نراقى که یکى از علماى بزرگ اسلام است نقل شده است : روزى ایشان براى زیارت اهل قبور به ((وادى السلام )) نجف اشرف مى رود بعد از فاتحه و استغفار براى اهل قبور، یک مرتبه پرده مادیت از جلوى چشمش عقب مى رود، دریچه اى را مشاهده مى کند و داخل آن مى شود. قصر با شکوهى را مى بیند که شخصى باوقار و نوارانى در بالاى آن نشسته است و افرادى دور او را گرفته اند و از او سئوالاتى مى کنند.
مرحوم نراقى مى گوید: من هم داخل آن قصر شدم و به حرفهاى او گوش ‍ مى دادم . قدرى که گذشت ناگهان دیدم مارى از در وارد شد و مستقیم به سمت آن مرد که بالاى قصر نشسته بود رفت و نیشى به او زد و برگشت از اطاق خارج شد.
آن مرد از درد نیش مار، صورتش متغیر شد و قدرى به خود پیچید تا کم کم حالش عادى شد و به حالت اولیه برگشت . سپس باز شروع به سخن گفتن کرد و از مردم احوال پرسى نمود و از گذارشات دنیا از آن مرد، مى پرسیدند.
ساعتى گذشت ، براى مرتبه دوم دیدم که آن مار از در وارد شد و او را نیش ‍ زد و برگشت .
آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهره اش دگرگون شد و سپس به حالت عادى برگشت و باز شروع به سخن گفتن کرد.
سئوال کردم : شما کیستید؟! این جا کجا است ؟ این قصر متعلق به کیست ؟ این مار چرا شما را نیش مى زند؟
گفت : این قصر و درختان و جواهرات و مکانى که مشاهده مى کنى بهشت برزخى و همه متعلق به من است . این افرادى هم که دور اطاق گرد آمده اند خویشان من هستند که جلوتر از دنیا رفته اند و احوال خویشان خود را در دنیا مى پرسند و من جواب مى دهم .
گفتم : این مار چرا ترا نیش مى زند؟ گفت : من مردى هستم مؤ من ، اهل نماز و روزه و خمس و زکوة ، هرچه فکر مى کنم کار خلافى از من سر نزده است که مستحق چنین عقوبتى باشم و این باغ ، با این خصوصیات نتیجه برزخى همان اعمال صالحه من است .
فقط خلاف من این است که : یکروز در هواى گرم تابستان در میان کوچه حرکت مى کردم . دیدم صاحب مغازه اى با یک مشترى گفت و گو و منازعه دارد، براى اصلاح امور آنها، نزدیک رفتم . صاحب مغازه مى گفت : سیصد دینار (شش شاهى ) از تو طلب دارم و مشترى مى گفت : من پنج شاهى بدهکارم .
به صاحب مغازه گفتم : تو از نیم شاهى بگذر و به مشترى گفتم : تو هم از نیم شاهى صرف نظر کن و مبلغ پنج شاهى و نیم به صاحب مغازه بده .
صاحب مغازه ساکت شد، در حالیکه حق با او بود و من به قدر نیم شاهى در قضاوت خود که صاحب مغازه بر آن راضى نبود حق او را ضایع کردم . در کیفر این عمل خداوند، این مار را بر من مسلط کرده است که در هر ساعت مرا نیش زند تا در صور دمیده شود و خلایق براى حساب در محشر حاضر شوند و به برکت شفاعت محمد صلى الله علیه و آله و آلش ‍ نجات پیدا کنم .(179)


مرا از گرفتارى نجات بده  

شخص مؤ منى مى گوید: مدتى از مرگ پدرم گذشته بود شبى او را خواب دیدم ، در حالى که مى دانستم مرده است . نزدیک من آمد و پس از سلام گفت : اى فرزند! من به فلانى پانصد تومان بدهکارم مرا نجات بده و از گرفتارى خلاصم کن .
این شخص از خواب بیدار شد و آن را با بى تفاوتى تلقى کرد و در این رابطه اقدامى ننمود. پس از چندى دوباره پدر به خواب پسر آمد و خواسته خود را که قبلا گفته بود تکرار کرد و از پسر گلایه نمود که : چرا به گفته ام ترتیب اثر ندادى . پسر که در عالم رؤ یا مى دانست پدرش مرده است به او گفت : براى این که مطمئن شوم این تو هستى که با من سخن مى گویى ، یک نشانى دیگر بگو. پدر گفت : یاد دارى چند سال قبل سقف اطاقک روى چاه را کاه گل کردم پس از آن انگشترم گم شد و هر چه تفحص کردیم نیافتیم . گفتم : آرى ، به یاد دارم .
پدر گفت : پس از آنکه انسان مى میرد بسیارى از مسائل ناشناخته و مجهول براى او روشن مى شود. بعد از مرگ فهیدم انگشترم لاى کاه گل هاى سقف اتاقک مانده است ؛ چون موقع کار، ((ماله )) در دست چپم بود و کاه گل را به دست راست مى گرفتم در یکى از دفعات که به من گل دادى ، وقتى خواستم آن را با ((ماله )) از کف دستم جدا کنم و به سقف بزنم انگشترم با فشار لب ((ماله )) از انگشتم بیرون آمده و با گل هاى آنرا به سقف زده ام و در آن موقع متوجه خارج شدن انگشتر نشده بودم .
حال براى این که مطمئن شوى این منم که با تو سخن مى گویم هر چه زودتر کاه گلها را از سقف جدا کرده و آنها را نرم کن و انگشترم را مى یابى .
پسر بدون آن که خواب را به کسى بگوید صبح همان شب ، در اولین فرصت اقدام کرد. مى گوید: روى چاه را پوشاندم کاه گل را از سقف جدا کردم در حیاط منزل روى هم انباشتم ، بعدا آنها را نرم کردم و انگشتر را یافتم . مبلغى را که پدرم گفته بود آماده کرده به بازار آمدم و نزد مردى که پدرم گفته بود رفتم . پس از سلام و احوال پرسى . سئوال کردم : آیا شما از مرحوم پدرم طلبى دارید؟ صاحب مغازه گفت : براى چه مى پرسى ؟
گفتم : مى خواستم بدانم . صاحب مغازه گفت : پانصد تومان طلب دارم . سئوال کردم : پدر من چگونه به شما مقروض شد. جواب داد: یک روز به حجره من آمد و پانصد تومان قرض خواست . من هم مبلغ را بدون آنکه از وى سفته و یا لااقل یادداشتى بگیرم به او دادم . طولى نکشید که او بر اثر سکته قلبى از دنیا رفت .
پسر گفت : چرا براى وصول طلب خود مراجعه نکردى ؟ جواب داد: سندى در دست نداشتم و شایسته ندیدم مراجعه کنم ؛ زیرا ممکن بود گفته ام مورد قبول واقع نشود. پسر مبلغ را به صاحب مغازه داد و جریان را براى او نقل کرد. (و با پرداخت ((حق الناس )) پدر خود را از گرفتارى نجات داد.(180)



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:37 ع توسط جواد قاسم آبادی


فصل سوم : فشار قبر 
مقدمه  

یکى از چیزهایى که مسلمانان باید به آن معتقد باشند عذاب و فشار قبر است .
گر چه حقیقت فشار قبر به خوبى براى ما روشن نیست ، ولى دور نمایى از آن را بیان مى کنیم و آن عبارت است از آن که وقتى جنازه میتى را در میان قبر مى گذارند، آن میت خود را در تنگ ناى تاریک و وحشت ناک قبر مى نگرد و در فشار بسیار سختى قرار مى گیرد.
حال باید بدانیم ، آیا روح میت در فشار قرار مى گیرند؟ (مانند شخصى که حکم اعدامش صادر شده باشد) و او شب آخر عمر خود را در فشار سخت روحى مى بیند، یا قالب مثالى که همان روح و جسم لطیف اوست (شبیه عالم خواب ) در فشار قرار مى گیرد؟ اى این که روح با همین جسد خاکى دنیایى رابطه بر قرار مى کند و خود را در فشار مى نگرد.
آن چه از روایات به دست مى آید: فشار قبر به بدن اصلى وارد مى شود، اما براى افراد در شدت و ضعف فرق مى کند؛ زیرا هر کس گناهش بیشتر باشد در قبر فشارش بیشتر است .
عذاب قبر براى گناه کاران حتمى است . اما براى مؤ منان ، امکان دارد واقع شود و امکان دارد واقع نشود. در این رابطه به چند روایت توجه کنید.
1- از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود: فشار قبر براى مؤ من از دو جهت است . یا براى کفاره و از بین بردن گناهان او است ، یا براى نعمت هایى که در دنیا ضایع کرده و توجه به آن ها نداشته است .(148)
2- ابى بصیر از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا کسى از فشار قبر نجات مى یابد؟ فرمود: پناه مى برم به خدا از آن ، چه بسیار کم است کسى که از عذاب قبر رهایى یابد، به درستى که براى گناه کاران عذاب و فشار قبر حتمى است .
3- وقتى که عثمان بن عفان در اثر ضرب و کتک روجه خود ((رقیه )) دختر حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم را به شهادت رسانید و او را دفن کردند، آن حضرت در برابر قبر او ایستاد و سر به جانب آسمان بلند کرد در حالى که اشک از چشمانش مى ریخت . به مردم فرمود: به یاد آورم آن چه بر این مظلومه واقع شد (از شکنجه کردن عثمان او را). برایش دل سوزى کردم و از خداوند رحیم خواستم که او را به من ببخشد و فشار قبر به او نرسد.
پس از آن عرض کرد: خداوندا!((رقیه )) را به من ببخش و او را در قبر عذاب نکن . خداوند آن مظلومه را به آن حضرت بخشید و از عذاب قبر نجات داد.(149)
4- وقتى سعد بن معاذ از دنیا رفت بعد از غسل و کفن ، او را داخل قبر کردند و آن را پوشیدند. مادرش گفت : اى سعد! گوارا باد بر تو بهشتى که داخل آن شوى .
رسول خدا فرمود: اى مادر سعد! به طور جزم بر خدا حکم نکن ، اینک فشار قبر سعد را فرا گرفت . عرض کرد: چرا یا رسول الله ؟ فرمود: چون داخل خانه بد اخلاق بوده است .(150)
5- حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: قبل از نبوت ، وقتى شتران و گوسفندان را مى چرانیدم عادت داشتم موقع چریدن به آنها نظر کنم .(151)
بعضى اوقات بدون این که چیزى آنها را بترساند ناگهان از جاى خود جستن مى کردند و دور هم جمع مى شدند. تعجب مى کردم و در شگفت مى ماندم تا این که بعد از مبعوث شدن به رسالت جبرئیل به من چنین گفت :
وقتى کافر از دنیا مى رود و او را داخل قبر مى کنند، ملائکه ضربه اى به او مى زنند به طورى که تمام مخلوقات از آن به وحشت مى آیند مگر جن و انس .
بعد از آن فهمیدم ، وحشت و هراسى که شتران و گوسفندان پیدا مى کردند، در اثر همان ضربه بوده است . بعد از آن خبرى که جبرئیل به من داد از عذاب و فشار قبر به خدا پناه مى بردم .


از فشار قبر خبر مى دهد 

6- حضرت امیر مؤ منان علیه السلام در نامه اى که براى محمد بن ابابکر نوشته بود چنین آمده است : اى بندگان ! براى کسانى که خدا او را نیامرزد، آن چه پس از مرگ مى باشد سخت تر از مرگ است . پس از تنگى و سختى و تنهایى قبر بر حذر باشید. قبر هر روز مى گوید: من خانه غربتم ، من خانه وحشتم ، من خانه کرم هایم . قبر بوستانى را بوستان هاى بهشت یا گودالى از گودال هاى جهنم است .
وقتى بنده مؤ من از دنیا رود و او را دفن کنند، زمین به او گوید: خوش ‍ آمدى ، از کسانى بودى که دوست داشتم بر روى من راه بروى اکنون که به من سپرده شده اى خواهى دید چگونه با تو رفتار مى کنم ، سپس قبرش به قدر دید چشم وسعت مى یابد.
و هرگاه کافر دفن گردد، زمین به او گوید: خوش نیامدى و اهلیت ندارى . از کسانى بودى که دوست نداشتم بر رویم راه بروى خواهى دید چگونه با تو رفتار مى کنم ، پس او چنان فشار مى دهد که دنده هایش مى شکند و در هم فرو مى رود، به درستى که همانا زندگى سختى دشمنانش را از آن بر حذر داشته ، عذاب قبر است .
خداوند نود و نه افعى را در قبر مسلط بر کافر مى کند که گوشتش را پاره کنند و استخوان هایش را در هم شکنند و تا روز قیامت با او همنشین شوند. اگر یکى از آن ها در زمین بدمد، در اثر حرارت و آتش دهانش دیگر گیاهى روى زمین نخواهد رویید.
پس اى بندگان خدا! جان هاى ناتوان شما و بدن هاى لطیف و نرمتان که با کم ترین عذاب از پا در مى آید توان تحمل این همه عذاب را ندارد، اگر توانایى دارید که جان و تن خود را از آنچه آن را ندارید برهانید، عمل کنید به آنچه خدا دوست دارد و واگذارید آنچه را که او دوست ندارد.(152)
نیز آن حضرت در ضمن حدیثى مى فرماید: زمانى که یکى از دشمنان خدا بمیرد کسى به نزد او آید که لباسش از تمام مردم زننده تر و بوى بدنش از همه متعفن تر است . به آن میت گوید: بشارت باد ترا به آشامیدنى هایى که چون فلز گداخته پر حرارت است و بشارت باد ترا به نزدیک شدن آتش دوزخ ، آن میت در حالى که غسل دهنده خود را مى شناسد، افرادى که جنازه او را به قبرستان مى برند سوگند مى دهد و مى گوید: قدرى صبر کنید و از بردن من ، خوددارى نمایید.
چون میت را وارد قبر کنند، دو فرشته داخل شوند و بندهاى کفن او را گشایند و به او گویند: پروردگار تو کیست ؟ پیغمبر تو چه کسى است ؟ دین تو کدام است ؟ در جواب گوید: نمى دانم و مى شناسم . فرشتگان گویند: ندانستى و در راه هدایت قوم ننهادى و چنان با گرز آتشین ضربه اى به او زنند که تمام جنبندگان غیر از جن و انس از آن ضربه وحشت مى کنند و درى از جهنم به روى او باز مى نمایند. پس به او مى گویند: بخواب به بدترین حالات !
بعد از آن ، قبر براى او تنگ مى شود و او را فشار مى دهد مانند تنگى و فشارى که سر نیزه در پیکان سر خود دارد، قبر به قدرى او را فشار مى دهد که مغز سر او از میان ناخن ها و گوش هایش خارج شود. در این حال مارها، عقرب ها و سایر گزندگان بر او حمله کرده و پیوسته او را مى گزند تا موقعى که خدا او را از قبر خارج کند و براى حساب و کتاب در صحراهاى قیامت محشور و مبعوث گرداند و او دائما تمنا مى کند که زودتر قیامت بر پا شود و از شدت گرفتارى او کم گردد. بیچاره خیال مى کند با بر پا شدن قیامت عذاب او کم خواهد شد.(153)
7- در حدیثى وارد شده است : کسى نیست که از قبرستانى عبور کند مگر این که اهل قبرستان مى گویند: اى غافل ! اگر مى دانستى آنچه را ما مى دانیم (عذاب قبر و فشار آن ) هر آینه گوشت بر بدنت آب مى شد.
8- از شبیر نبال نقل شده است : امام صادق فرمود: (وقتى سعد از دنیا رفت و او را دفن کردند) حضرت رسول قبر او را در بر گرفت در حالى که با دست خود قبر را مس مى کرد و ما بین کتف حضرت حرکت مى نمود. عرض کردند: یا رسول الله ! (چرا) قبر سعد را در برگرفتید و ما بین کتف شما به حرکت آمد؟ فرمود: هیچ مؤ منى نیست مگر این که براى او فشار و عذاب قبر است .(154)
9 - وقتى فاطمه بنت اسد، مادر امیر المؤ منین علیه السلام از دنیا رفت و او را غسل دادند و کفن کردند. حضرت رسول علیه السلام داخل قبر شد، مقدارى خوابید و دعا کرد:
بعد از دفن فاطمه ، علت خوابیدن داخل قبر را از آن حضرت سئوال کردند. فرمود: روزى صحبت از فشار قبر شد او ترسید و ناله کرد. این بود که مقدارى در قبرش خوابیدم و دعا کردم تا خدا او را از عذاب و فشار قبر در امان بدارد.
10 - زید ابن ثابت مى گوید: روزى رسول اکرم علیه السلام از باغ بنى نجار عبور مى فرمود در حالى که بر اشتر سوار بود. ناگاه شتر آن حضرت رم کرد به طورى که نزدیک بود ایشان را بر زمین اندازد. در این اثنا نظر ما بر قبرهایى افتاد که عدد آن هاپنج یا شش بود.
حضرت از صاحبان آن قبرها سئوال کرد و فرمود: کسى هست که صاحبان این قبرها را بشناسد. مردى گفت : من ایشان را مى شناسم . پرسید: ایشان در چه زمانى از دنیا رفته اند؟ عرض کرد: در زمان جاهلیت .
فرمود: صاحبان این قبرها مبتلا به عذاب مى باشند و اگر ترس از این نبود که شما مرده هاى خود را دفن نکنید و به سوزانید یا به دریا اندازید یا به حیوانات دهید، و اگر از ترس این نبود که هم دیگر را سرزنش و توبیخ کنید که پدر فلانى به جهت فلان گناه مبتلا به فلان عذاب شده است الان به درگاه خداوند دعا مى کردم که بشنواند به شما عذاب قبرى که من مى شنوم ؛ زیرا حضرت شنیده بود صداى عذاب آن ها را. (155)


فریاد جنازه اى را شنید 

بعضى افراد مجرم قبل از آنکه داخل قبر شوند و آن ها را عذاب کنند. عذاب برزخى آنان شروع شده و ناله و فریادشان بلند است . بعضى از سالکین و خود ساختگان ، ناله برزخى بعضى را شنیده اند.
از مرحوم محدت قمى نقل شده که مى فرمود: روزى در (( وادى السلام نجف اشرف ))، براى زیارت اهل قبور مؤ منان رفته بودم . ناگهان صدایى مانند صداى شترى که مى خواهند او را داغ کنند بلند شد، صیحه مى کشید و ناله مى کرد، به طورى که گویى تمام زمین ((وادى السلام )) از صداى نعره او متزلزل شده بود.
با سرعت براى خلاصى آن شتر بدان سمت رفتم ، چون نزدیک شدم دیدم آن شتر نیست ، بلکه جنازه اى را براى دفن آورده اند و این فریاد از آن بلند است . افرادى که متصدى دفن او بودند ابدا اطلاعى نداشته و چیزى نمى شنیدند و با کمال خون سردى و آرامش مشغول کار خود بودند.
شاید این جنازه از مرد ظالمى بوده که در اولین وهله به چنین عقوبتى دچار شده و از دیدن صورت هاى برزخى ، وحشت ناک گردیده و فریاد بر آورده است . (156)


گرزهاى آتشین بر سر میتى  

محروم آیه اله سید جمال الدین گلپایگانى نقل کرده است : در دوران جوانى که در اصفهان مشغول تحصیل بودم ، نزد دو استاد بزرگ ، مرحوم آخوند کاشى و جهانگیر خان درس اخلاق و سیر و سلوک مى آموختم ، و آن ها مربى من بودند.
ایشان دستور داده بودند: شب هاى پنج شنبه و جمعه بروم در تخت فولاد(157) و قبرستان و قدرى در عالم مرگ و ارواح تفکر کنم و مقدارى هم عبادت کرده و صبح برگردم .
عادت من این بود که شب پنجشنبه و جمعه یکى دو ساعت بین قبرها حرکت مى کردم و تفکر مى نمودم ، بعد چند ساعت استراحت نموده و سپس نماز شب و مناجات بر مى خواستم و نماز صبح را مى خواندم و پس از آن به اصفهان مى آمدم .
شبى از شب هاى زمستان ، هوا بسیار سرد بود و برف هم مى آمد. براى تفکر در عالم ارواح و ساکنان آن وادى از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد (قبرستان بزرگ اصفهان ) آمدم در یکى از حجره ها رفتم ، خواستم دستمال خود را باز کنم و چند لقمه غذا بخورم و بعد از آن بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار شوم و مشغول عبادت گردم .
در این حال در مقبره را زدند تا جنازه اى را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود آن جا بگذارند و قارى که متصدى مقبره بود مشغول تلاوت قرآن شود و آن ها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند.
آن جماعت جنازه را داخل حجره گذاشتند (و دستورات لازم را دادند) و رفتند قارى هم مشغول خواندن قرآن شد.
ناگاه دیدم ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن جنازه شدند.
مى گوید: چنان گرزهاى آتشین را بر سر او مى زدند که آتش آن به آسمان زبانه مى کشید و فریادهایى از این جنازه بر مى خواست که گویى تمام این قبرستان بزرگ را متزلزل مى کرد. نمى دانم اهل چه معصیتى بود؟ (شاید) از حاکمان جائر و ظالم بوده که این طور مستحق عذاب شده است ، قارى قرآن اطلاعى از آن وضع نداشت ، آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت قرآن مشغول بود.
از مشاهده این منظره از حال رفتم ، بدنم لرزید، رنگم پرید، اشاره به صاحب مقبره کردم که در را باز کن مى خواهم بروم . او نمى فهمد، هر چه مى خواستم بگویم زبانم قفل شده بود و حرکت نمى کرد.
بالاخره به او فهماندم : که در را باز کن ، مى خواهم بروم . گفت : اى آقا! هوا سرد است ، برف روى زمین را پوشانیده و در راه گرگ است ، ترا مى درد.
هر چه مى خواستم به صاحب مقبره بفهمانم که طاقت ندارم ، (من چیزهایى را مى بینم که تو نمى بینى ) او متوجه نبود و چیزى را درک نمى کرد.
به ناچار خود را به در اطاق کشاندم ، او در را باز کرد، خارج شدم و تا اصفهان با آن که مسافت زیادى نیست به سختى آمدم و چندین بار به زمین خوردم ، آمدم در حجره و یک هفته مریض بودم . مرحوم آخوند کاشى و جهانگیر خان ، آن دو استاد بزرگ از من پرستارى مى کردند و دوا مى دادند تا کم کم حالم بهتر شد.(158)


لباسشان پاره و کثیف است  

نیز مرحوم سید جمال الدین گلپایگانى نقل کرد: (بعد از آن که براى ادامه تحصیل به حوزه علمیه نجف اشرف رفتم ) یک روز به ((وادى السلام )) براى فاتحه اهل قبور و زیارت ارواح مؤ منان رفتم .
هوا بسیار گرم بود، در زیر سقفى که بر روى قبرى زده بودند، نشستم ، عمامه خود را برداشته و عبا را کنار زدم که قدرى استراحت کنم و برگردم . در این حمال دیدم جماعتى از مردگان با لباس هاى پاره و کهنه و وضعى بسیار کثیف به سوى من آمدند و طلب شفاعت کردند، گفتند: وضع ما بسیار بد است ، از خدا به خواه ما را عفو کند.
به ایشان پرخاش کردم و گفتم : هر چه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته است طلب عفو مى کنید، اى مستکبران ! بروید به جاى خود ایشان مى فرمود: این مردگان ، افراد پول دارى از عرب بودند که در دنیا مستکبرانه زندگى مى کردند و قبرهایشان در اطراف همان قبرى بود که من روى آن نشسته بودم .(159)


فشار قبر همه جا ممکن است  

فشار قبر تابع گناه است هر چه گناه بیشتر باشد فشار و عذاب قبر بیشتر است . کم اتفاق مى افتد کسى بدون گناه بوده و فشار قبر نداشته باشد.
یک مطلب باقى مى ماند و آن این که : اگر کسى در دریا غرق شود یا حیوان او را بخورد یا بالاى دارش بکشند آیا فشار قبر دارد یا نه ؟
درباره کسى که او را بدار کشیده اند از امام رضا علیه سئوال کردند: آیا عذاب و فشار قبر به او مى رسد یا نه ؟ امام در جواب فرمود: بلى ، خدا هوا را امر مى کند که او را فشار دهد و عذاب نماید.(160)
در رابطه با کسى که او را به دار آمیخته اند نیز از امام صادق علیه السلام سئوال شد: آیا عذاب قبر به او مى رسد؟ فرمود: خداى زمین همان خداى هوا است . به هوا وحى مى کند که او را فشار دهد، هوا هم او را سخت تر از قبر فشار مى دهد.(161)
هم چنین کسى که به دریا غرق مى شود خداوند به دریا امر مى کند او را فشار دهد. پس فشار منحصر به قبر نیست ، انسان هر کجا باشد فشار شب اول قبر را خواهد دید.


فشار قبر کفاره گناهان است  

چون فشار قبر تابع گناهان است براى مؤ منان وجود دارد؛ زیرا آن ها هم ممکن است مرتکب گناه شوند. مؤ منان و نیکان نیز به اندازه گناهانى که از آن ها سر زده است کیفر مى شوند.
اما عذاب قبر مؤ منان با کفار و مشرکان فرق مى کند. جنایت کاران ، قاتلین و حرام خواران ، عذاب قبرشان تا قیامت ادامه دارد و در قیامت هم عذابى سخت تر خواهند داشت . مؤ منان عذاب قبرشان موقت است عذاب آن ها بستگى به میزان گناهان ایشان دارد (ممکن است برخى یک لحظه و برخى یک روز و عده اى یک هفته و بعضى دیگر یک سال و چند سال در رنج و عذاب و ناراحتى به سر مى برند، آنان وقتى به اندازه گناهانشان عذاب شدند آزاد مى شوند.)
امام رضا علیه السلام فرمود: کسى که معتقد به حق بوده است ، سپس گنه کار شود و پیش از مرگ توبه نکند، در جهان برزخ به اندازه گناهانش او را عذاب کنند، تا این که در قیامت گناهى به گردن او نباشد.(



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:36 ع توسط جواد قاسم آبادی


درباره پیامبر هم سئوال مى کنند. 

از امام صادق علیه السلام نقل شده : وقتى انسان را داخل قبر کردند، نکیر و منکر، اول از توحید و خداشناسى از او سئوال مى کنند: اگر میت از مؤ منان باشد پاسخ صحیح مى دهد. در این هنگام حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم در مقابل میت مؤ من مجسم مى شود. آن دو فرشته از او سئوال مى کنند: اى بنده خدا! درباره این مردى که در کنار تو قرار دارد چه مى گویى ؟
در جواب مى گوید: آیا از حضرت محمد رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلم پرسش مى کنید؟ (او را از قبل شناخته ام و به دستوراتش عمل کرده ام ) مى گویند: آیا گواهى مى دهى که او رسول خدا بوده و از جانب او فرستاده شده است .
مى گوید: بلى ، گواهى مى دهم که ایشان رسول خدا هستند و از جانب خداوند براى هدایت خلق فرستاده شده است .
آن دو فرشته مى گویند: بخواب ، خواب خوش و راحت ، خوابى که خستگى ندارد و اضطراب فکرى در آن نباشد، و قبر او را به قدر نه ذراع مى گشایند و درى از آن به سوى بهشت باز مى کنند به طورى که میت محل و منزل خود را در آن مى بیند و لذت مى برد.
امام اگر میت از کفار باشد، آن دو فرشته بر او وارد مى شوند در حالى که شیطان مقابل او ایستاده است ، چشم هاى او مانند دو کاسه مس ‍ مى درخشند.
فرشتگان مى گویند: پروردگارت کیست ؟ دینت چیست ؟ درباره این مردى که بین شما ظهور کرده است عقیده ات چیست ؟
مى گوید: نمى دانم ؟ در این حال او را با شیطان رها مى کنند و در قبرش نود و نه مار گزنده پیدا مى شود. ما رهایى که اگر یکى از آن ها به روى زمین بدمد دیگر درخت و گیاه از زمین روییده نمى شود! و درى از قبرش به سوى جهنم مى گشایند به طورى که محل و منزل خود را در آتش مى بیند. قرآن در این باره مى فرماید:
و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین (142)
((و کسى که از یاد خداوند رحمان اعراض کند، مى گماریم بر او شیطانى را که پیوسته با او قرین و ملازم است .))
این شیطان در حقیقت ظهور و بروز نفس اماره اوست که در دنیا به واسطه پرده حجاب دیده نمى شد و اینکه که حجابها کنار رفته است مشاهده مى شود و انسان آرزوى دورى از آن را مى کند.

هر آن کس که از راه رحمان خدا
بتابیده رخ بر طریق خطا
برانگیزد ابلیس را از کمین
که گردد همیشه ورا هم نشین
که آن غافلان را به کار گناه
کند نهى از راه یکتا اله
به ذلت در افتاده بنشسته اند
گمان مى نمایند ره جسته اند
یکى روز آید که بر سوى ما
نمایند رجعت ز دار الفناء
پشیمان بخواهد گفتن سخن
که اى کاش در بین شیطان و من
بدى راه از شرق تا باختر
که او، هم نشین رابدى ، سخت شر
در آن روز این گفت و گو و شنود
ندارد به حال شما هیچ سود
که آنگه که بودید اندر جهان
ستم ها نمودید ((فاش و نهان ))
پس امروز با این شیاطین پست
شریکید اندر عذابى که هست


از ولایت على هم سئوال مى کنند 

این طور نیست که نکیر و منکر فقط از خدا و پیامبر و دین سئوال کنند. بلکه از امامت و ولایت معصومین علیهم السلام هم سئوال مى کنند. اگر کس نتواند جواب دهد با گرز آتشین بر مغزش مى زنند که در اثر آن ، قبرش ‍ پر از آتش مى شود.
در این باره داستانى که مرحوم علامه طباطبایى ره از مرحوم آقاى حاج میرزا على آقا قاضى نقل کرده است را مى آوریم تا مطلب بهتر معلوم شود.
ایشان نقل کرده است : در نجف اشرف ، نزدیک منزل ما، مادر یکى از دخترهاى افندى ها فوت کرد.
(143)
این دختر در مرگ مادر بسیار ضجه و ناله مى کرد و جدا ناراحت بود، او با تشییع کنندگان تا کنار قبر مارد آمد، آن قدر ناله کرد که تمام جمعیت و تشیع کنندگان را منقلب نمود.
وقتى قبر را آماده کردند و خواستند مارد را در قبر گذارند، آن دختر فریاد زد: از مادرم جدا نمى شوم ؟!
هر چه خواستند او را آرام کنند نتوانستند.
دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند بدون شک او جان مى دهد و از دار دنیا مى روند.
بالاخره بنا شد مادر را در قبر بخوابانند و دختر هوم پهلوى مادر بماند و قبر را به وسیله تخته اى بپوشانند و سوراخى هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست ، از این دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، پهلوى مارد خود خوابید، وقتى آمدند و سرپوش را برداشتند که ببینند چه بر سر دختر آمده است ؟ دیدند تمام موهاى سر دختر سفید شده است ؟!
گفتند: چرا این طور شده اى ؟ در جواب گفت : دیشب پهلوى مادرم خوابیدم ، دیدم دو نفر از ملائکه آمدند و در دو طرف او ایستادند، شخص ‍ محترمى هم آمد و در وسط ایستاد.
فرشتگان مشغول سئوال از عقائد مادرم شدند و او جواب مى داد: سئوال از توحید نمودند. جواب داد: خداى من واحد است . سئوال از نبوت کردند. گفت : پیغمبر من حضرت ((محمد)) است . سئوال از امامت کردند. آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود فرمود: من امام او نیستم .
در این حال آن دو فرشته چنان گرزى بر سر مادرم زدند که آتش به آسمان زبانه کشید! من از وحشت آن واقعه به این حال که مى بینید در آمده ام .
مرحوم قاضى نقل کرده : چون تمام طایفه دختر سنى مذهب بودند و این واقع طبق عقیده شیعه واقع شده است ، آن دختر شیعه شد و تمام طایفه او که از افندى ها بودند به برکت این دختر شیعه شدند.
(144)


منکر ولایت را تازیانه زدند 

نه تنها حضرت على علیه السلام بالین محتضر حاضر مى شود و شهادت مى دهد که آیا این شخص از شیعیان و دوستان من هست یا نه . بلکه موقع سئوال نکیر و منکر هم ، حاضر مى شود و همان شهادت را مى دهد: اگر میت از شیعیان او باشد او را نجات مى دهد و اگر از معاندین و دشمنان آن حضرت یا از کسانى که معتقد به امامت ایشان نیستند باشد او را شفاعت نمى کند و دستور مى دهد که او را تازیانه زنند.
سید حسین پسر حسن طالقانى نقل کرده : شخصى مورد اعتماد به من گفت : زن جوانى را دیدم که تمام موى سرش سفید شده بود. از علت سفید شدن موى او در جوانى از ایشان سئوال کردم ؟ گفت : من و برادرم هر دو ناصبى و دشمن على بودیم ، من خیلى به برادرم علاقه داشتم و وقتى برادرم فوت شد و مى خواستند او را دفن کنند. از شدت علاقه اى که به او داشتم با اصرار گفتم : مرا هم با او دفن کنید؟ آخر الامر قرار شد که او را در سردابه گذارند و روزنه اى در آن قرار دهند که من نمیرم و اگر هم خواستم خارج شوم بتوانم و مرا هم داخل آن سردابه کنار برادرم گذاشتند.
بعد از برگشتن آن جماعت ، دیدم کرسى گذاشتند و مردى خوش سیما و خوش صورتى آمد و بر آن نشست . در این حال دیدم نکیر و منکر به صورت و هیئت ترس ناکى وارد شدند در حالى که به دست هر کدام از آنان تازیانه اى بود.
ایشان کنار برادرم قرار گرفتند و از او سئوالاتى کردند: از جمله ، از پروردگارش سئوال کردند. جواب نداد. آن شخص نورانى که بر کرسى نشسته بود به او فرمود: بگو خداى من پروردگار من است . برادرم همان را گفت : بعد از پیغمبرش سئوال کردند: باز جواب نداد. همان شخص ‍ فرمود: بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم رسول خدا است . پس از آن از امامش سئوال کردند؟ نتوانست جواب دهد و ساکت ماند.
آن شخص به یکى از آن دو ملک فرمود: سینه او را بو کن ببین آیا چیزى از محبت ما در آن هست یا نه ؟ وقتى بو کرد. عرض نمود: نه ، چیزى از محبت شما در آن نیست . فرمود: او را با تازیانه بزن آن ملک اطاعت کرد و او را زد.
عرض کردم : کیستى ؟ فرمود: على بن ابى طالبم . عرض کردم : علت چه بود که دو سئوال را به او تلقین کردى اما سئوال سوم را تلقین نفرمودى ؟
فرمود: چون به آن معتقد نبود و مرا به عنوان امام قبول نداشت . (در این حال من متنبه شدم و خواستم که مرا تعلیم امامت دهد و دستورات مذهب را به من بیاموزد. فرمود: آن ها را از عمه ات از شیعیان ماست سئوال کن ! (عمه من شیعه بود ولى مذهب خود را کتمان مى کرد) بعد آن دو ملک چنان صیحه اى بر من زدند گفتند: از این جا بیرون رو، وقتى مرا بیرون آوردند دیدم در اثر ترس و وحشت از صیحه آنان تمام موهاى سرم سفید شده است .
(145)

عده اى منکر سئوال قبراند  

عده اى از معتزله و ضرار بن عمر(146) که خود را وابسته به اسلام مى دانند منکر سئوال قبراند! دلیل آنها این است . مى گویند: اگر میت را که مى خواهند دفع کنند دهان او را پر از گچ یا آرد نمایند و او را داخل قبر سپارند و روز دیگر نبش قبر کنند مى بینند که گچ ها نریخته است .
پس اگر در قبر سئوال و حساب باشد باید حال میت تغییر کرده و دهان او باز شده و گچ ها ریخته باشد. دیگر این که اگر عذاب و فشار قبر وجود داشته باشد ما باید صداى آن را مى شنیدیم و همین نشنیدن صدا، دلیل است که عذاب قبر وجود ندارد.
جواب آن ها این است که : چشم و گوش ما مادى و عذاب قبر از امور ملکوتیه است و چشم و گوش مادى نمى توانند امور ملکوتى را درک کنند.
از باب نمونه : هنگامى که جبرئیل بر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نازل مى شد و خبرهایى به آن حضرت مى داد اصحاب درو آن حضرت نشسته بودند، اما جبرئیل را نمى دیدند و صداى او را نمى شنیدند، ولى پیامبر اسلام ، هم جبرئیل را مى دید و هم صداى او را مى شنید و با او گفت و گو مى کرد.
همین طور مردم نمى توانند آن دو ملک را ببینند و سئوالهاى آن ها را که از میت مى کنند بشنوند و جواب میت را نیز متوجه شوند.
نیز نمى شود مارها و عقرب هاى ملکوتى که در قبر میت را نیش مى زنند با این چشم هاى مادى دید؛ زیرا آنها از جنس مارها و عقرب هاى مادى این عالم نیستند که بشود آنها را مشاهده کرد.
توضیح : انسان خواب ، گاهى مشاهده مى کند که مارها و عقرب ها و حیوانات درنده دیگر به او حمله مى کنند، او را نیش مى زنند و مجروحش ‍ مى نمایند، او هم درد و ناراحتى را احساس مى کند و براى نجات خود کوشش و فعالیت مى نماید به طورى که پیشانیش عرق مى کند. گاهى از درد و ناراحتى فریاد مى زند. اما کسانى که اطراف او نشسته اند آن ها را نمى بیند و فریاد او را نمى شنوند.


علت خواب دیدن  

خواب دیدن براى این جهت حادث شده است که مردم بتوانند پى به ملکوت اشیاء برند.
از موسى بن جعفر علیه السلام نقل شده است : در زمان سابق مردم خواب نمى دیدند.
وقتى خداوند پیامبرى مبعوث کرد او مردم را به اطاعت از خدا دعوت فرمود. مردم گفتند: اگر از خدا اطاعت کنیم چه چیز براى ما خواهد بود.
فرمود: شما را داخل بهشت مى کند و اگر با او مخالفت کنید شما را داخل آتش مى نماید. عرض کردند: بهشت و جهنم را براى ما توصیف کن . وقتى توصیف نمود. گفتند: کى داخل آن ها مى شویم ؟ فرمود: وقتى از دنیا رفتیم . گفتند: (بعد از مردن خبرى نیست )؛ زیرا ما مرده ها را مى بینیم که پوسیده مى شوند و از بین مى روند.
خداوند خواب دیدن را براى آن ها به وجود آورد و آنان چیزهاى خوب و بد را در خواب دیدند. آمدند خدمت پیامبر و قضیه را براى او عرض ‍ کردند: فرمود: خدا بر شما احتجاج کرد و مى خواست بدانید که روح شما بعد از مردن به ثواب و عقاب مى رسد در حالى که بدن هاى شما پوسیده شده است .(147)




مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:35 ع توسط جواد قاسم آبادی


چرا برزخیان را به دنیا بر نمى گردانند؟ 

وقتى کفار و مشرکان و منافقان و اهل گناه ، در آستانه مرگ و رفتن به عالم ((برزخ )) قرار مى گیرند، خود را در حال بریده شدن از این جهان و قرار گرفتن در جهان دیگر مى بینند، پرده هاى غرور و غفلت از مقابل دیدگانشان کنار مى رود. گویى سرنوشت دردناک خویش را با چشم خود مى بینند. عواقب شوم عمر و سرمایه هاى از دست رفته و کوتاهى هایى که در گذشته کرده و گناهانى را که مرتکب شده اند، در آن جا مشاهده مى کنند. این جا است که ناله و فریاد آنها بلند مى شود و مى گویند:
((اى پروردگار! ما را به دنیا برگردان شاید گذشته خود را جبران کنیم و عمل صالحى در برابر آن چه ترک کرده ایم به جا آوریم )).(127)
اما از آن جا که قانون آفرینش ، چنین اجازه بازگشتى را به هیچ کس ، (نه نیکوکاران و نه بدکاران ) نمى دهد، به آنها چنین پاسخ داده مى شود:
((هرگز ره بازگشتى وجود ندارد، این سخنى است که به زبان مى گویید، این لقلقه کلامى بود که در دنیا با خود داشتید))(128).

اگر کافران را رسد مرگ پیش
پشیمان بگردند از کار خویش
به ایزد بگویند با چشم تر
به دنیا مرا بازگردان دگر
که شاید به جبران اعمال بد
عمل هاى نیکو زمن سر زند
جوابش بگویند با این سخن
چنین کار هرگز نخواهد شدن
که با حسرتى تلخ از بطن جان
بیارند این نکته را بر زبان
به برزخ گزینند آنان سرا
که مبعوث گردند روز جزا

این سخنى است که هرگز از اعماق دلى با اراده و آزاد برنخواسته ، این همان سخنى است که هر بدکارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات و هر قاتلى به هنگام دیدن چوبه دار مى گوید.
به آنها گفته مى شود: مگر در دنیا نبودید و حجت بر شما تمام نشد؟ مگر خورشید و ماه بر شما طلوع و غروب نداشت و مهلت تمام نشد؟ مگر حقایق به شما نرسید؟ مگر عاجز و از مستضعفین بودید، مگر از سرمایه هاى عمر و علم و قدرت و فراغت و امنیت به اندازه کافى و وافى در اختیار نداشتید؟ چرا عمل نکردید؟ با غفلت مى خوابیدید و بیدار مى شدید؟ مگر خواب و بیدارى ها نمونه اى از مرگ و حیات نبود؟ مگر هزاران بار نمردید و زنده نشدید؟ آیا این مقدار براى شما کافى نبود؟
مگر صدها بار در تشییع جنازه ها شرکت نکردید و در مجالس ختم و ترحیم حضور به هم نرساندید و صداى ناله آن مسکین در قبر را نشنیدید که مى گفت : خدایا! مرا براى تدارک اعمال ، براى بیدارى و هشیارى ، براى پیمودن راه به سوى محبوب مطلق به دنیا برگردان . آیا اینها براى شما کافى نبود؟
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى جنازه اى را به سوى قبرستان حمل مى کنى ، خود را چنین پندار که تو آن جنازه اى هستى که به دوش مردم حمل مى شوى ، چنین پندار که تو از پروردگارت مسئلت نموده اى ترا به دنیا برگرداند و خداوند دعاى ترا مستجاب نموده و به دنیا بازگردانیده است ! حال ببین چگونه در اعمال خود تجدید نظر مى کنى و گذشته را تدارک مى نمایى !(129)
اگر خداوند آنها را به دنیا برگرداند با همان فکر و عقیده و اعمال و کردارى که سابقا داشتند برمى گردند، نه آن که یک نفس پاک و طاهر را خلق کند و به دنیا برگرداند؛ زیرا در این صورت دیگر آنها افراد سابق نیستند و موجودات دیگرى هستند که ربطى به آنها ندارند.
اگر آنان را با همان فکر و عقیده اى که داشتند برگرداند باز همان اعمال و کردار غلطى را که داشتند از دست نخواهد داد و به دنبال همان فکر و عقیده اى که داشتند، خواهند رفت .
قرآن در این باره مى فرماید: ((اگر آنها را به دنیا برگردانیم باز به همان اعمال و کردار سابق بر مى گردند و آنها در این حرفى که مى زنند دروغ مى گویند.))(130)
زمانى که سوزند اندر سقر
چو بر حال آنها نمایى نظر
ببینى در آن حال آن قوم پست
سر انگشت حسرت گزیده به دست
که اى کاش ! بارى دگر نیز ما
نمودیم رجعت به دارالفنا
که دیگر بر آیات یکتااله
نکردیم تکذیب خود هیچگاه
بگشتیم ما نیز از مؤ منین
بیاورده ایمان به اسلام و دین


خواجه ربیع در قبر 

مطالب یاد شده ، هشدارى به همه مسلمانان است که تا خداوند، در این دنیا به آنها مهلت داده از فرصت استفاده کنند؛ زیرا هنگامى که وقت مرگ فرا رسید، دیگر تاءخیر و بازگشتى نیست .
از این رو، بعضى از درستکاران و پارسایان در خانه خود قبرى کنده بودند، گاهى در میان آن رفته و مى خوابیدند: به خود خطاب کرده و مى گفتند: ((خیال کن مرده اى و ترا درون قبر نهاده اند و از خداوند، تمنا مى کنى ترا به دنیا بازگرداند تا عمل صالح انجام دهى )).
بعد از آن ، بیرون مى آمدند و به خود مى گفتند: ((اکنون خدا به تو لطف کرده و ترا به دنیا بازگردانده است . اکنون در راه خدا قدم بردار، خود را اصلاح کن ، تا هنگام مرگ تقاضاى بازگشت و جبران نکنى ، که اگر چنین تمنا کنى ، این جواب قاطع را مى شنوى که ((هرگز بازگشتى نیست و همیشه باید در قبر باشى )).
علامه غزالى در این باره چنین نقل مى کند: ربیع بن خثیم (معروف به خواجه ربیع ) در خانه خود، قبرى کنده بود، هر وقت در قلب خود احساس قساوت و غفلت مى کرد، وارد آن مى شد و در لحد مى خوابید و ساعت ها در میان آن مى ماند. سپس مى گفت :
رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت (131)
((پروردگارا! مرا بازگردان ، شاید در قبال آن چه کرده ام ، عمل صالحى انجام بدهم )) (و جبران گذشته را بنمایم و تدارک کنم ).
این آیه را مکرر به زبان مى آورد، و با حال حزین مى خواند. سپس به خود خطاب کرده و از قول خداوند، مى گفت :
یا عبداله قدر جعناک فاعمل الصالح
((اى بنده خدا! همانا ترا به دنیا برگرداندیم پس کارهاى شایسته و عمل صالح انجام بده )).(132)


سگ سیاه بر روى جنازه  

از دکتر حسن احسان تهرانى که در کربلا مطب داشته نقل شده است : روزى مشرف به کاظمین شدم و بعد از آن کنار دجله رفتم ، دیدم جنازه اى را عده اى بر دوش گرفته و به سمت حرم مطهر حرکت مى کنند.
هنگامى که جنازه را به طرف صحن مطهر مى بردند، من هم که عازم تشرف بودم به دنبال آن حرکت کردم . مقدارى که او را تشیع کردم ناگاه دیدم یک سگ سیاه ترسناکى روى جنازه نشسته است !
بسیار تعجب کردم و با خود گفتم : این سگ ، چرا روى جنازه رفته است ؟ متوجه نبودم که این سگ نیست بلکه تجسم یافته اعمال میت است . به افرادى که در اطراف من تشییع مى کردند گفتم : روى جنازه چیست ؟
گفتند: چیزى نیست به جز همین پارچه اى که مى بینى ! دریافتم که این سگ صورت واقعى اعمال میت است و فقط من آن را مى بینم و دیگران ادراک نمى کنند.
هیچ نگفتم تا جنازه را به صحن مطهر رسانیدند. همین که خواستند تابوت را براى طواف داخل صحن برند دیدم آن سگ از روى تابوت پائین پرید و در گوشه اى ایستاد تا آن که جنازه را طواف دادند. وقتى مى خواستند از در صحن خارج شوند، دوباره آن سگ به روى جنازه پرید!(133)
معلوم است که صاحب آن جنازه مرد ظالم و متجاوزى بوده که صورت ملکوتى او به شکل سگ مجسم شده است . (چون آن دکتر داراى صفاى باطن بوده این معنى را ادراک مى نموده و دیگران چیزى نمى دیده اند.)


جنازه دولت مردى سگ شد!  

شخصى نقل مى کند: من با جماعتى همراه جنازه یکى از رجال دولت ((ناصر الدین شاه قاجار)) بودیم و به عتبات عالیات مى رفتیم ، در یکى از منزل ها جنازه را نزدیک خود گذاشته و مشغول صحبت بودیم . ناگهان دیدیم آن تابوت به حرکت درآمد و سگى بد صورت از میان آن بیرون آمد! چون آن کیفیت را مشاهده کردیم تعجب نموده ! کنار تابوت آمدیم و نگاه کردیم چیزى در آن ندیدیم و کفن هم بدون جنازه بود!
ما هم با چوب چیزى شبیه جنازه ترتیب دادیم و به صورت میتى در میان کفن پیچیده و در تابوت گذاشتیم ، اطراف آنرا با پارچه و شمع بستیم و به عتبات عالیات نقل دادیم و در مکان شریفى دفن کرده و مراجعت نمودیم . آن شخص مى گوید: من او را مى شناختم ولى براى احترام اسم او را نبردم .(134)


اعمال خبیثه به قیافه سگ !  

از شیخ بهایى نقل شده : ایشان روزى به قصد زیارت یکى از اهل حال که در مقبره تخت فولاد منزل داشت از اصفهان بیرون رفت . چون به خدمت آن شخص عارف رسید و مشغول صحبت شدند، مرد عارف براى شیخ نقل کرد:
روز گذشته امر عجیبى در این جا واقع شد که من شاهد آن بودم ! قضیه چنین بود: دیدم جماعتى جنازه اى را آوردند و در فلان موضع دفن نمودند و رفتند، (موضع دفن را به شیخ بهایى نشان داد).
مى گوید: ساعتى نگذشت ناگاه بوى خوشى به مشامم رسید که از بوهاى عالم دنیا نبود! متحیر شدم و از چپ و راست در صدد بر آمدم که بدانم آن بو از کجا است .
ناگهان جوان خوش صورتى را دیدم که در لباس سلاطین و صاحبان ثروت به جانب آن مقبره که تازه صاحب آن را دفن کرده بودند در حرکت است ، وقتى کنار قبر رسید ناگهان داخل آن شد! زمانى نگذشت که بوى زننده اى به مشامم رسید که در تمام عمر خود بدتر و گندتر از آن ندیده بودم . به دنبال آن بر آمدم دیدم سگى سیاه و بدهیبتى به سوى همان قبر در حرکت است و داخل آن شد.
از این قضیه تعجب کردم ! در فکر فرو رفتم و متحیر بودم . ناگاه دیدم آن جوان که اول داخل قبر شده بود با لباسهاى پاره پاره و بدن مجروح و خون آلود بیرون آمد! از همان راهى که آمده بود شروع به رفتن کرد. من از خود را به او رسانیدم درخواست و التماس نمودم که حقیقت این امر را برایم بیان کند. گفتم : تو کیستى ؟ آن سگ چه بود و چرا داخل قبر شدید؟ چرا بیرون آمدى و بدنت مجروح شده است ؟
در جواب گفت : من اعمال نیک این میت بودم ! ماءموریت داشتم با او رفاقت نمایم ، آن سگ سیاه و بدهیبت ، اعمال زشت و ناصالح او بود که وارد قبر شد! گفتم : این جا، جاى من است ! تو از قبر بیرون برو. آن هم گفت : این جا، جاى من است و تو بیرون برو! اما چون اعمال بد او بیشتر بود آن سگ غالب شد و مرا مجروح و لباسهایم را پاره کرد و با این وضع که مى بینى از قبر بیرون نمود و خودش تا روز قیامت رفیق و همنشین او شد.(135)


فصل دوم : سئوال قبر  
سئوال در قبر، از ضروریات دین اسلام  

یکى از ضروریات دین اسلام ، که بر هر کسى واجب است به آن ایمان و اعتقاد داشته باشد، سئوال در قبر مى باشد و منکر آن کافر است .
امام صادق علیه السلام فرمود: از شیعیان ما نیست کسى که یکى از این سه چیز را منکر باشد. یکى معراج حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم دیگرى سئوال قبر. سوم شفاعت در قیامت را.(136)
درباره سئوال قبر کیفیت آن چند قول وارد شده است :
بعضى گفته اند: روح وارد جسد مى شود همان طور که در دنیا بوده ، او را مى نشانند و از او سئوال مى کنند.
عده اى گفته اند: روح تا سینه داخل بدن مى شود و از او سئوال مى نمایند.
قول سوم این که : سئوال قبر از روح است نه از جسم .
قول چهارم این که : روح بین جسد و کفن واقع مى شود در این حال از او سئوال مى کنند. در میان این چهار قول به نظر مى رسد قول سوم از همه صحیح تر باشد و بعد از آن قول چهارم اما قول اول و دوم نه با عقل مى سازد نه با منطق .
وقتى انسان را داخل قبر گذاشتند قبل از نکیر و منکر فرشته اى به نام ((رومان )) داخل مى شود و از اعمال و کردار او سئوال مى کند. بعد از او نکیر و منکر داخل مى شوند و از اعتقادت او مى پرسند.
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم از اول ملکى که قبل از نکیر و منکر داخل قبر مى شود سئوال کردند. فرمود: ملکى است به نام ((رومان )) صورت او مانند خورشید مى درخشد. به میت مى گوید: تمام اعمال خود را از خوب و بد بنویسد.
مى گوید: نه قلم و دواتى دارم نه کاغذ و مرکبى . مى گوید: ((همه چیز آماده است )) آب دهانت مرکب و انگشتت قلم تو است . مى گوید: کاغذى ندارم . ملک مى گوید: کاغذت کفن تو است ! شروع به نوشتن کن .
میت همه اعمال نیکى را که در دنیا انجام داده است مى نویسد. هنگامى که به گناهان و کارهاى زشتش مى رسد خجالت مى کشد و دست از نوشتن باز مى دارد.
ملک مى گوید: اى خطاکار و اى خیانت پیشه ! وقتى در دنیا مى خواستى اعمال زشت را مرتکب شوى خجالت نکشیدى و از خداى خود شرم نکردى ، ولى الان داخل قبر براى نوشتن آن ها خجالت مى کشى ؟ بعد از آن ، عمود آتشین را بالا مى برد که ضربتى بر او زند.
مى گوید: عمود را بر من فرود نیاور، همه را مى نویسم . بنده خدا هر چه در دنیا از اعمال خیر و شر انجام داده همه را مى نویسد، فرشته مى گوید: آن را مهر کن . عرض مى کند: مهر ندارم . مى گوید: انگشتت مهر تو است ! وقتى مهر کرد پرونده را مى پیچد و تا روز قیامت به گردن او مى اندازد.(137) قرآن در این باره مى فرماید:
ععع و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیامه کتابا یلقاه منشورا (138)
((اعمال هر انسانى را به گردنش قرار دادیم و روز قیامت کتابى براى او بیرون مى آوریم که آن را در برابر خود گشوده مى بیند)).

بلى آدمى آخر سرنوشت
هر آن کار کردست از نیک و زشت
به هنگام حشر و درو کردنش
چو طوقى بیفتد بر گردنش
کتاب عمل را برون آوریم
به پیش دو چشمش فرو گستریم
بود نامه ها باز، در یک زمان
توانند ببینند اوراق آن
پس آن گاه آید بر انسان خطاب
که اکنون تو، بر خوان خودت این کتاب
نظاره گرى نیست غیر از تو کس
حساب خودت را برو خود برس


داخل شدن نکیر و منکر در قبر  

بعد از آن که ملک ((رومان )) براى میت پرونده اى تشکیل داد و از قبر او خارج شد، به نکیر و منکر خبر مى دهد که : این بنده پرونده اعمالش ‍ خوب است با او مدارا کنید یا بد است با او سخت برخورد نمایید.
در این هنگام دو ملک دیگر به نام ((نکیر و منکر)) یکى از طرف راست و دیگرى از طرف چپ وارد قبر مى شوند، در حالى که موهاى آنان روى زمین مى کشد و زمین را به ناخن هاى خود مى کنند! صداى آنها مانند صداى آسمانى است و چشم هاى آن ها مانند برق مى درخشد.
وقتى آنها داخل قبر شدند. به میت مى گویند: پیامبر تو کیست ؟ دین و قبله تو چیست ؟ امام تو چه کسى است ؟
اگر میت از اهل ایمان باشد در جواب گوید: خداى من ((الله )) و پیامبرم ((محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم ، امام و پیشوایانم ((امیرالمؤ منین علیه السلام و یازده فرزندش مى باشند، دین من ((اسلام )) و قبله ام ((کعله )) است . آن دو ملک گویند: خدا ترا بر آن چیزهایى که دوست مى دارى ثابت قدم بدارد. خوش بخواب که ناراحتى در آن نباشد، بخواب خوابیدن عروس . (بدون غم و غصه )
سپس درى از قبرش باز مى شود و از آن ، بوى خوش گل ها و نسیم عطرهاى بهشت بر او مى وزد، نور و روشنى بر قبرش مى تابد، جاى خوابیدنش به اندازه اى که چشم انسان کار مى کند وسیع مى شود. میت مؤ من مى گوید: خدایا! در بر پا شدن قیامت تعجیل کن ، من زودتر به اهل و عیالم برسم .(139)
و اگر میت از اهل ایمان نباشد، وقتى آن دو ملک از او مى پرسند: خداى تو کیست و پیامبر و امامت چه کسى است . مى گوید: نمى دانم .
ملائکه گویند: نمى دانى ؟ خدا ترا هدایت نکند. سپس گرزى بر سر او مى زنند که تمام موجودات صداى آن را مى شنوند و به وحشت مى آیند، مگر جن و انس . بعد از آن درى از قبرش به سوى جهنم باز مى شود. به او مى گویند: به خواب با بدترین حال و ناراحتى و قبر او چنان تنگ مى شود مانند نیزه اى که در جاى خود قرار مى گیرد، قبرش چنان او را فشار مى دهد که مغز سرش از دماغش بیرون مى آید.
خداوند مارها و عقرب ها و حیوانات زمنى را بر او مسلط مى کند که او را نیش بزنند تا وقتى که زنده شود و از قبر بیرون آید.(140) باید توجه داشت که سئوال قبر براى همه مردم نیست . فقط براى مؤ منان مخلص و کفار و مشرکان و بقیه مردم تا روز قیامت در بى خبرى به سر مى برند.
امام صادق علیه السلام فرمود: در قبر سئوال نمى شود مگر از کسى که ایمانش را کاملا نموده یا آن که کفر خود را کاملا خالص کرده باشد، امام از سئوال قبر بقیه مردم تا روز قیامت صرف نظر مى شود.(141)




مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:34 ع توسط جواد قاسم آبادی


فلسفه برزخ چیست ؟  

فلسفه زندگى به خوبى روشن است ؛ چرا که دنیا محل کشت ، آزمایش ، پرورش و تحصیل کمالات علمى براى آخرت است . به تعبیر بعضى از آیات و روایات : دنیا مزرعه ، تجارت خانه ، دانشگاه ، میدان تمرین و یا به منزله ((عالم جنین )) براى جهان آخرت است .
آخرت هم مرکز انوار الهى ، دادگاه بزرگ حق ، محل رسیدگى به حساب اعمال و جوار قریب و رحمت خداوند است .
در این جا مى توان گفت : فلسفه عالم ((برزخ )) که در فاصله میان دنیا و آخرت قرار گرفته ، مانند فلسفه هر چیز دیگرى است که به منظور انداختن میان دو چیز، مورد استفاده قرار مى گیرد. انتقال از محیطى به محیط دیگر که از هر نظر با آن متفاوت است ، در صورتى قابل تحمل است که فاصله اى وجود داشته باشد؛ فاصله اى که بعضى از ویژگى هاى چیز اول و پاره اى از ویژگى هاى چیز دوم در آن جمع باشد.
معلوم است که قیامت براى همه انسانها در یک روز تحقق مى یابد؛ چرا که زمین و آسمان باید دگرگون شود، عالمى جدید و تو ایجاد گردد، حیات نوین انسانها در آن عالم صورت گیرد، بیان حال راهى جز این نیست که در میان دنیا و آخرت ، براى برزخى باشد و ارواح ، به مرور زمان بعد از جدا شدن از بدن هاى مادى عنصرى ، به ((برزخ )) منتقل گردند و به اصطلاح ، ((آیندگان )) به ((رفتگان )) بپیوندند، و تا پایان دنیا در آن جا جمع شوند.
پس از پایان دنیا و آغاز آخرت ، همه با هم محشور مى شوند؛ زیرا ممکن نیست که هر انسانى مستقلا براى خود قیامتى داشته باشد؛ چرا که قیامت بعد از فناى دنیا و تبدیل زمین و آسمان ها به زمین و آسمان هاى دیگر است ؟ و همه مردم ، باید براى حساب رسى اعمال در یک روز و یک سرزمین اجتماع کنند.


تشبیه عالم برزخ به خواب  

قرآن و روایات ، عالم برزخ را به عالم خواب تشبیه کرده اند: خواب را مرگ و مرگ را خواب دانسته اند با این تفاوت که خواب مدتش کوتاه تر از مرگ است . (115)
قرآن مى فرماید: ((خداوند، ارواح را به هنگام ((مرگ )) قبض ‍ مى کند، ارواحى را هم که نمرده اند نیز به هنگام خواب مى گیرد، سپس ‍ ارواح کسانى را که مرگ آن ها را صادر کرده نگاه مى دارد و ارواح دیگرى که (باید زنده بمانند و) فرمان ادامه حیاتشان را داده به بدن هایشان تا هنگام سرآمد ((اجل و مرگ )) باز مى گرداند(116).
آیه با صراحت کامل بیان گر آن است که : مرگ و خواب ، از یک جنس ‍ هستند و خداوند در هر دو حال جان را مى گیرد، با این حساب که ((خواب )) چهره ضعیفى از ((مرگ )) و ((مرگ )) نمونه کاملى از ((خواب 9 است آن کس که اجلش رسیده باشد خداوند جان او را نگاه مى دارد، و آن کس که اجلش هنوز نرسیده باشد جانش را در وقت بیدارى به او باز مى گردند.

خداوند روح ها را به هنگام فوت
ز مردم بگیرد بزنگاه موت
اگر مرگ بر کس نکرده شتاب
کند قبض روحش به هنگام خواب
پس آن را که مرگش رسیده ز راه
دگر روح او را بدارد نگاه
کسى را که مرگش نباشد زمان
به آن تن فرستد دگر باره جان

روایات نیز مرگ را به خواب تشبیه کرده اند: در این جا به ذکر چند روایت مى پردازیم .
1 - از پیامبر اسلام علیه السلام نقل شده که فرمود: ((خواب برادر مرگ است . (117)
2 - روزى آن حضرت به اقوامش خطاب کرد و فرمود: ((اى پسران عبدالمطلب ! همانا پیشوا و رهبر جامعه به فامیلش دروغ نمى گوید. سوگند به آن کسى که مرا به راستى و پیامبرى فرستاد شما مى میرید همان طور که مى خوابید و بر انگیخته مى شوید هم چنان که بیدار مى شوید)). (118)
3 - شخصى از امام جواد علیه السلام پرسید: ((مرگ )) چیست ؟ در پاسخ فرمود: ((همین خوابى است که هر شب سراغ شما مى آید، با این تفاوت که مدت ((مرگ )) حوادث تلخ و شیرینى که براى انسان رخ مى دهد. (پس خود را براى آن ، آماده کن .))) (119)
4 - از امام باقر علیه السلام نقل شده : ((هر کس بخواند نفس او به آسمان صعود مى کند و روح در بدنش باقى مى ماند. در میان این دو ارتباطى ، هم چون ارتباط نور و شعاع خورشید، با خورشید است . هرگاه خداوند فرمان قبض روح آدمى را صادر کند ((روح )) دعوت او را اجابت مى کند و به سوى خدا پرواز مى نماید و هنگامى که اجازه بازگشت روح را دهد ((روح )) به تن باز مى گردد.(120)
5 - حضرت على علیه السلام فرمود: مسلمان نباید با حالت جنابت بخوابد و جز با طهارت و بستر نرود، اگر آب نیابد تیمم کند؛ زیرا روح مؤ من به سوى خداوند متعال بالا مى رود، او را مى پذیرد و به او برکت مى دهد، هرگاه پایان عمرش فرا رسیده باشد او را در گنج هاى رحمتش ‍ قرار مى دهد! و اگر فرا نرسیده باشد او را با فرشتگان امینش به جسد باز مى گرداند.
6 - حضرت رسول علیه السلام فرمود: الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا ((مردم در هوابند وقتى که مردند، بیدار مى شوند.)) (121)
از حدیث اخیر، چنین فهمیده مى شود که : عالم برزخ از یک نظر، در مقایسه با عالم آخرت یک نوع خواب است ، ولى نسبت به زندگى دنیا، یک زندگى بسیار وسیع تر از زندگى دنیا است .


عالم برزخ کجاست ؟  

هر انسانى مایل است بداند عالم ((برزخ )) کجا است ؟ ((برزخى )) که این همه صحبت از آن مى شود، ((برزخى )) که این همه آیات و روایات درباره آن نازل و وارد شده ، ((برزخى )) که عده اى عاشق آن و عده اى از آن گریزانند و ((برزخى )) که تمام انسان ها بعد از پایان عمر به آن منتقل مى شوند کجا واقع شده است ؟ آیا در همین دنیا است یا در عالم دیگر؟
عقل ما نمى تواند که حقیقت آن را درک کند؛ چرا که عقل ما ناقص است و خود ما هم نرفته ایم تا با چشم دیده باشیم . کسانى هم که رفته اند یا مى روند، به ما خبرى نمى دهند؟ تنها چیزى که درباره برزخ مى دانیم تشبیهاتى است که در روایات وجود دارد: از قبیل این که تمام از زمین و آسمانها و کهکشان نسبت به عالم ((برزخ )) مانند حلقه اى در بیابان است ! یا این که انسان تا زمانى در دنیاست مانند کرم در سیب مى باشد که از اطراف خود خبر ندارد، یا طفلى که در شکم مادر است و از عالم دنیا اطلاعى ندارد. وقتى متولد شد و پا به دنیا گذاشت وسعت آن را مى داند، و به نعمت هاى آن پى مى برد.
انسان هم ، تا زمانى که در عالم دنیا باشد وضع عالم ((برزخ )) را نمى داند و از آن اطلاع ندارد. فکر مى کند دنیا بهترین و بزرگ ترین عالم است . مانند طفلى که در رحم مادر است و آن را بزرگ ترین عالم مى پندارد.
اما وقتى انسان از دنیا رفت و به عالم ((برزخ )) وارد شد. متوجه مى شود که عالم دنیا از شکم مادر هم براى او تنگ تر بوده است ؟ در آن جا دیگر محدودیت غذایى و مکانى و زمانى ندارد؛ زیرا این محدودیتها در عالم ماده است و ((برزخ )) از جنس عالم ماده نیست .
همین طور که عالم دنیا به رحم مادر محیط است و رحم مادر نسبت به دنیا ذره اى بیش نیست . عالم ((برزخ )) هم به دنیا محیط است و در مقابل آن ، ذره اى بیش نخواهد بود.
اطلاعاتى که انسان در دنیا دارد در مقابل اطلاعاتى که در عالم ((برزخ )) به دست مى آورد اندکى بیش نخواهد بود، چیزهایى که خداوند به انسان عنایت مى کند قابل قیاس با دنیا نیست . قرآن مى فرماید:
فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعین جزاء بما کانوا یکسبون (122)
((هیچ کس نمى داند که چه پاداشهاى مهمى که مایه روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده است .))
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى گوید: خداوند مى فرماید: ((من براى بندگان صالحم نعمت هایى فراهم کرده ام که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بر فکر کسى نگذشته است )).(123)

ندانند افراد نیکوى کار
چه پاداش یابند از کردگار
چه نعمات و لذات بى انتها
کند چشم روشن دهد دل صفا

به عبارت دیگر: عالم ((برزخ )) در واقع باطن و ملکوت دنیاست . امام صادق علیه السلام در پاسخ کسى که پرسید: جایگاه ارواح پس از مرگ کجاست ؟ فرمود: ارواح تا روز قیامت در باطن زمین قرار دارند. و نیز در جواب این که کسى را به دار آویزند روحش در کجا خواهد بود؟ فرمود: در دست قابض ارواح است تا آن را به باطن زمین برساند.(124)


برزخ ساعتى بیش نیست !  

افراد مجرم و گناه کار حساب عالم ((برزخ )) را نداند و نمى دانند چه مدتى در قبر درنگ کرده اند؟ وقتى در قیامت از آنان مى پرسند: چقدر در ((برزخ )) توقف کرده اید؟ قسم مى خورند و مى گویند: توقف ما در عالم برزخ بیش از ساعتى نبوده است !
قرآن در این باره چنین مى فرماید:
ععع و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة کذالک کانوا یؤ فکون (125)
((آن روز که قیامت بر پا شود گنه کاران سوگند یاد مى کنند که جز ساعتى در عالم برزخ درنگ نکرده اند! این چنین آنها از درک حقیقت محروم مى شوند.))
عالم ((برزخ )) براى همه یکسان نیست ، گروهى در آن جا زندگى آگاهانه اى دارند و از نعمت هاى آن تا روز قیامت استفاده مى کنند. آنان مقربان و اولیاء خدا و مؤ منین حقیقى هستند، که از ((برزخ )) اطلاع کامل داشته و مدت آن را خوب مى دانند.
گروهى دیگر هر صبح و شام در شکنجه و عذاب برزخى به سر مى برند و دائما فریاد مى زنند ((قیامت کى بر پا مى شود)).(126) خدایا! قیامت را بر پادار. بیچاره ها خیال مى کنند در آن موقع راحت مى شوند و از عذاب آنان خواهد بود. و این عذاب برزخى تا روز قیامت ادامه دارد. آنان آل فرعون و قاتلین روزگار (از قبیل - ابن مجلم - معاویه - یزید - عبیدا...زیاد و غاصبین حق اهل بیت ) هستند.
گروه سوم : کسانى هستند هم چون افرادى که به خواب مى روند، گویى در قیامت از خواب سنگین بیدار مى شوند، بى خبر از مدت و زمان خواب ، هزاران سال را ساعتى پندارند!
به راستى آن ها چنین مى پندارند که دوران ((برزخ ))، دوران بسیار کوتاهى بوده است ، چرا که حالتى شبیه خواب داشته و از همه جا بى خبر و بى اطلاع بوده اند، مانند اصحاب کهف و عزیر (که عزیر مدت صد سال و اصحاب کهف 309 سال به خواب بودند و اطلاع از آن نداشتند!) وقتى که از آنها سئوال شد چه مدت خوابیده اید؟ در جواب گفتند: یک روز! بعد از آن که قدرى فکر کردند گفتند: بلکه بخشى از روز را خوابیده ایم !؟
مجرمان که مى گویند: ما بیش از یک ساعت در عالم ((برزخ )) درنگ نکرده ایم ، یا به علت همین بى خبرى و بى اطلاعى آنان مى باشد و یا به خاطر وعده مجازات دردناکى که به آنها داده شده است . آنان میل دارند چرخ زمانه متوقف شود یا لااقل به تاءخیر افتد.
گاه روزها و ماه ها به قدرى در نظر انسان به سرعت مى گذرد که گویى لحظه هایى بیشتر نبوده است ،
فاصله ها را هر چند زیاد باشد ناچیز و اندک مى شمارند، بلى سرنوشت مجرمان در قیامت چنین است .

گنه کار مردم چو آید معاد
نمایند سوگند بسیار زیاد
که بودیم اندر جهان ساعتى
((نبد فرصت کرنش و طاعتى ))
بگویند حقا دروغى تمام
بگویند از این دست گفتار خام




مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:33 ع توسط جواد قاسم آبادی


ارواح و دیدار با جسدها 

بعد از آن که روح انسان از بدن جدا شد و جسد بى جان او را داخل قبر نمودند. روح ، جسد را فراموش نمى کند و گاه گاهى به دیدن آن مى آید و حالاتش را مشاهده مى کند، از وضع تاءسف بار آن حسرت مى خورد، گریه مى نماید و سخنانى با بدن مى گوید.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: وقتى روح از جسد انسان جدا شد و جنازه او را دفن کردند، سه روز بعد از آن ، از خدا اجازه مى خواهد و مى گوید: خدایا! به من اذن بده تا بروم و جسد خود را مشاهده کنم و دیدارى از او نمایم و ببینم چه بر سرش آمده است .
خداوند اذن مى دهد: روح کنار قبرش مى آید و از دور نظر مى کند مى بیند، آب از بدن و دهان و بینى او روان شده است . مدتى طولانى گریه مى کند و مى گوید: اى جسد بیچاره ! و اى دوست صمیمى من . آیا در زمان حیات و زندگى خود چنین روزى را به یاد مى آوردى ؟ آیا این منزل وحشتناک و پر بلا و غم و اندوه و پر ندامت را به یاد داشتى ؟ بعد از آن از کنار قبر جدا مى شود و مى رود.
وقتى پنج روز از زمان دفن میت گذشت . باز مى گوید: خدایا! به من اذن بده تا بروم و جنازه خود را مشاهده کنم . خداوند به او اجازه مى دهد: مى آید به سوى قبر و از دور به بدنى که داخل قبر است نظر مى کند، در حالى که خون از بینى و دهان و دو گوش او بیرون مى آید و سر و صورت او را چرک و خون فرا گرفته است . باز گریه طولانى مى کند به حال او حسرت مى خورد و مى گوید: اى جسد من ! آیا در زمان حیات خود به فکر این منزل پر از غم و غصه و پر از مار و عقرب و کرم هایى که بدن ترا مى خورند بودى ؟ آیا به فکر از هم پاشیدن بدن و اعضاء و جوارح خود بودى ؟ بعد از آن به مکان خود باز مى گردد.
پس از آن هفت روز که از دفن بدن گذشت روح از خدا اذن مى خواهد که بیاید و جسد خود را ملاحظه کند. وقتى مى آید و جسد را از دور ملاحظه مى کند، مى بیند بدن کرم افتاده است . باز گریه طولانى مى کند و مى گوید: اى جسد مسکین و بیچاره من ! آیا در زمان حیات خود که با فرزندان و خویشان ، عزیزان و همسایگان به سر مى بردى ، به یاد این روز تنهایى و غربت خود بودى ؟ کجا هستند برادران و دوستان و همسایگان تو، تا در جوارشان به سر مى برى و مسرور باشى ؟ ولى امروز آنان باید باید تا روز قیامت براى من و تو گریه کنند.
یک ماه که از هنگام دفن گذشت روح ، اطراف قبر مى آید تا مشاهده کند، مال و اولادى که از او باقى مانده است چه اعمالى برایش انجام مى دهند؟ چگونه اموال او را تقسیم مى کنند و بدهکارى هاى او را مى پردازند؟ او را چگونه از گرفتارى خلاص مى کنند؟
روح تا یک سال اطراف قبر مى گردد و نظر مى کند، که چه کسانى براى او طلب استغفار مى نمایند؟ چه کسانى براى او محزون و ناراحتند؟ بعد از تمام شدن سال ، روح به جایى که همه ارواح ، در آن جا اجتماع کرده اند مى رود تا روزى که در صور دمیده شود و همه مردگان دومرتبه
زنده شوند.(92)


زیارت اهل قبور 

فته شد که : ارواح با اهل دنیا ارتباط دارند، به دیدار و ملاقات اهل و عیال خود مى آیند، کارهاى خوب و بد آنها را مشاهده مى کنند و از اعمالشان خوشحال و ناراحت مى شوند.
حال ببینیم ، آیا زنده ها هم باید به زیارت مردگان بروند یا خیر؟ روایاتى در این زمینه وارد شده که : باید مرده ها را فراموش نکرد و به زیارتشان رفت ؛ زیرا آنان از زیارت بازماندگان خوشحال و از زیارت نکردن آنها ناراحت مى شوند.
عبدالله بن سلیمان مى گوید: از حضرت امام محمد باقر علیه السلام درباره زیارت اهل قبور سئوال نمودم : آیا به زیارت آنان بروم ؟
فرمود: بلى ؛ چون روز جمعه شود آنان را زیارت کن ؛ زیرا هر کدام از آنان در تنگى و ناراحتى باشند، در بین طلوع صبح صادق و طلوع آفتاب گشایش مى یابند. در این موقع هر کس به زیارت آنها رفته باشد علم و اطلاع پیدا مى کنند! لیکن چون آفتاب طلوع کند دیگر قادر بر توجه به امور دنیا و زیارت اهل خود نیستند.
عرض کردم : آیا آنها از افرادى که به زیارت قبورشان مى روند علم پیدا مى کنند و از دیدن آنها خوشحال مى شوند؟ فرمود: آرى ، و نیز از بازگشت زائرین به محل و خانه خود وحشت مى کنند و ناراحت مى شوند.(93)
نیز محمد بن مسلم مى گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم : آیا به زیارت مرده ها برویم ؟ فرمود: آرى ، عرض کردم : آیا آنها از رفتن ما به سوى قبرهایشان مطلع مى شوند؟ فرمود: به خدا سوگند آرى ! از آمدن شما بر سر قبرهایشان خبردار مى شوند و از دیدنتان خوشحال مى گردند و با شما انس مى گیرند.
عرض کردم : وقتى سر قبرشان رفتیم آنان را چگونه زیارت کنیم و چه بگوییم ؟ فرمود: بگو: خدایا! زمین را از طرف پهلوهاى آنان بگستران ، ارواح آنان را به سوى خود بالا بر، مقام رضوان و خشنودى خود را به آنان برسان ، و از رحمت خود در آستانه آنها فرود آور که به واسطه آن ، تنهائیشان به جمعیت و وحشت شان به انس تبدیل شود، به درستى که تو بر هر کارى توانایى .
چون در بین قبرها هستى یازده مرتبه سوره ((قل هو الله )) را قرائت کن و ثوابش را به روح آنان هدیه نما؛ زیرا کسى که این عمل را به جاى آورد خداوند به عدد همه مردگان ثواب و پاداش به او عنایت فرماید.
عبدالله بن سنان مى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم : سلام کردن بر اهل قبور چگونه است ؟ فرمود: چنین مى گویى سلام بر اهل خانه هایى از مؤ منین و مسلمین ، شما زودتر از ما جلودار بودید و پیش از ما رفته اید، ما نیز انشاءاله به شما ملحق خواهیم شد.
در روایات زیادى وارد شده است که : پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام هر شب پنج شنبه با جمعى از مردم به زیارت مردگان مى رفتند و در قبرستان بقیع و وادى السلام براى اموات دعا و طلب آمرزش مى نمودند.


فوائد زیارت اهل قبور  

لازم است بدانیم زیارت مردگان چیست ؟ مسلم است که زیارت اهل قبور به خصوص علماء و شهداء و مقربان درگاه خدا فوائد بسیارى دارد. از جمله :
1- زیارت قبور ائمه و مقربان ، زائر را از هر آلودگى و خباثت نفس و گناه پاک و منزه مى سازد.
2- زیارت قبور ائمه و مؤ منان ارتباط پیدا کردن با روح متوفى است ، زیارت کننده از آن روح پاک مدد مى گیرد، هر چه روح پاک تر و عالى تر باشد، زائر بهره بیشترى از او خواهد برد.
3- حاجت انسان بر سر قبر علماء و صلحا و شهداء، بیشتر برآورده مى شود، اصولا در جاهایى که مردمان بزرگ و اولیاء خدا دفن شده اند مردم بیشتر به زیارت مى روند و حاجت بیشترى مى گیرند.
4- زیارت اهل قبور، انسان را به یاد مرگ و عالم قبر مى اندازد، او را آخرت و خدا نزدیک مى کند، کم تر دل دنیا مى بندد و خود را در آینده جزء اموات به حساب مى آورد.
5 - ناراحتى زائر کم تر مى شود و در اثر زیارت و گریه بر بالین قبور، غم و قصه او از بین مى رود، عقده هاى او بیرون ریخته مى شود. در روایات آمده است : هر وقت خیلى خوشحال یا ناراحت مى باشى به قبرستان برو و قدرى راجع به ساکنان آن جا فکر و تاءمل کن تا به حالت عادى بر گردى .
6- هم تو با آن ها و هم آنان با تو انس مى گیرند! از رفتن تو به زیارت آنان خوشحال و خشنود مى شوند، و درباره تو دعا مى کنند.
چون روح میت که به زیارت خود ارتباط بیشترى دارد زیارت اموات بر سر قبرشان اثر بیشترى خواهد داشت . نباید گفت : براى اموات فرقى ندارد! چه سر قبرستان رویم و چه جاى دیگر، فقط به یاد آن ها بودن کافى است ؟
مؤ منانى که به زیارت اهل قبور مى روند به واسطه دریچه قبور، خود را به روح آن معصوم ، عالم ، شهید، مؤ من و مقرب درگاه خدا مرتبط نموده و به این وسیله با تمام وسعت عالم معنى با ارواح ارتباط پیدا مى کنند و بهره کافى مى گیرند.


پذیرایى سلمان از زائرین خود  

براى این که متوجه شویم : زیارت اهل قبور بى فایده نیست و اثراتى دارد و حتى اهل قبور خوشحال شده و بعضى اوقات از زائرین و میهمانان خود پذیرایى کرده اند! داستان یکى از علما که ابتدا به زیارت اهل قبور معتقد نبود و بعدا معتقد شده بود را نقل مى کنیم :
مرحوم آیه الله حاج شیخ محمد جواد انصارى همدانى فرموده اند: من سابقا به زیارت قبر غیر پیامبر و امام نمى رفتم و به آن کار معتقد نبودم ؛ زیرا تصور مى کردم که فقط از قبور ائمه هدى و معصومین علیهم السلام که به مقام قرب و طهارت مطلقه رسیده اند گشایش حاصل مى شود و انسان به حاجات خود مى رسد و فقط آن ها اطلاع پیدا مى کنند و زائرین خود را مورد لطف و توجه قرار مى دهند و از قبور غیر معصوم و مقربین اثرى مترقب نیست و کارى از دست آنها ساخته نمى باشد.
تا در سفرى که براى اولین بار به همراه جمعى از علما و شاگردان روحانى خود به عتبات عالیات به جهت زیارت مشرف شدیم . در ایام اقامتمان در کاظمین ، روزى براى تماشاى بناى ایوان شکسته مدائن که به حقیقت موجب عبرت بود از بغداد به سوى آن جا رهسپار شدیم .
پس از تماشاى شهر و ایوان معروف و طاق کسرى ، و پس از به جاى آوردن دو رکعت نماز که مستحب است در ایوان خوانده شود، به سمت قبر سلمان فارسى و حذیفه یمانى که در کنار آن قرار دارد به راه افتادیم .
در کنار قبر سلمان ، نه به جهت زیارت بلکه براى رفع خستگى و استراحت ،
با دوستان و رفقا نشسته بودیم ، ناگهان سلمان خود را به صورت واقعیش ‍ نشان داد و به حقیقت خود تجلى نمود و از همه ما پذیرایى کرد، چنان روح او لطیف و صاف و بدون ذره اى از کدورت بود که ما را در عالمى از لطف و محبت و صفا فرو برد، چنان در فضاى وسیع و لطیف و بدون مانع از عالم معنى ما را داخل کرد که بدون شک مانند فضاى بهشت پر از لطف و صفا بود.
آیه الله شیخ محمد جواد مى گوید: من از این که به جهت زیارت در کنار قبر او نیامده بودم شرمنده شدم و خجالت کشیدم ! سپس به زیارت قبر او پرداختم . از آن زمان من نیز به زیارت قبور غیر ائمه طاهرین علیه السلام (از قبیل قبور علما و صلحا و مقربان و اولیاء خدا) مى روم و از آنان مدد مى گیرم ، حتى به زیارت قبور مؤ منان ، و مردم عادى در قبرستان ها مى روم و به شاگردان خود هم سفارش کرده ام که از این فیض الهى محروم نمانند.(94)


بخش دوم : برزخ 
فصل اول : تعریف برزخ 
تعریف برزخ  

در تعریف ((برزخ )) چنین گفته اند: فاصله بین دو چیز را ((برزخ )) مى گویند: مانند پرده اى که بین زن ها و مردها زده شود، دیوار بین دو خانه ، مرز بین دو ملک ، فاصله بین دو نهر آب یا دو دریا، کسى که بین دو نفر واقع مى شود که با هم نزاع نکنند، همه این ها را ((برزخ )) مى نامند.
((برزخ )) عالمى بین ((دنیا)) و ((آخرت )) است که آن را عالم قبر هم مى گویند: فاصله بین مرگ تا قیامت ، بین دنیا و آخرت از هنگام مرگ تا برانگیخته شدن در روز قیامت را ((برزخ )) گویند.(95)
((برزخ )) نه مربوط به دنیا است و نه مربوط به آخرت . مربوط به دنیا نیست ؛ چون زندگى آن جا مانند زندگى دنیا نمى باشد؛ زیرا روح در دوران برزخ ، در قالب مثالى نازک و هوایى نرم تر از بدن فعلى قرار مى گیرد که در آن ، جرم و تیرگى مادى و لطافت مجردات نیست . بلکه جسمى بین بدن و روح است .
عالم برزخ از نظر وسعت نسبت به دنیا، مانند دنیا نسبت به رحم مادر است بدین جهت نمى توانیم ویژگى هاى عالم برزخ را تصور کنیم ، چنان چه کودک در رحم مادر نمى تواند ویژگى هاى دنیا را بفهمد با این که به زودى به عالم دنیا وارد مى شود.
کلمه ((برزخ )) سه مورد در قرآن وجود دارد و در هر سه مورد به معناى فاصله بین دو چیز آمده است . آن موارد از این قرارند:
1- مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبقیان (96)
خداوند، ((دو دریا را به هم آمیخت و میان آن دو، فاصله اى قرار داد تا هیچ کدام از مرز و حد خود خارج نشوند)).
2- و جعل بینهما برزخا و حجرا محجورا(97)
و خداوند ((بین دو دریا (دریاى شیرین و خوش گوار و دریاى شور و تلخ ) فاصله و حایلى قرار داد تا همیشه از هم جدا باشند.))
3- و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون (98)
((و از پشت سر آن ها (از لحظه مرگ ) تا روز قیامت و بر انگیخته شدن فاصله و برزخى قرار داده شده است .))
در این سه آیه ، ((برزخ )) به معناى فاصله بین دنیا و آخرت و بین دو دریا و دو آب آمده است :
در نهج البلاغه هم کلمه ((برزخ )) در دو مورد آمده است :
1- سلکوا فى بطون البرزخ سبیلا (99)
حضرت على در رابطه با پادشاهان و کسانى که در دنیا داراى مقام و عزت ، اعتبار و افتخار، قدرت و شوکت بودند مى فرماید: آن ها پس از مرگ ((در درون برزخ (قبرها) خزیدند)) و زمین بر آنها مسلط شد، از گوشت هایشان خورد و از خون هایشان آشامید، در حفره هاى گورستان صبح کردند در حالتى که به صورت درختى خشک و بدون رشد بودند.
آن حضرت در این جا ((برزخ )) را به معناى قبر گرفته اند؛ چون مى فرماید: در درون ((برزخ )) آرمیدند و قبر را ((دوزخ )) نامیده است ؛ زیرا فاصله بین میت و اهل دنیا یا بین دنیا و آخرت است .
2- در رابطه با اهل ذکر مى فرماید:
فکانما اطلعموا غیوب اهل البرزخ فى طول الاقامه (100)
خداشناسان و اهل ذکر چنان به آخرت ایمان و یقین دارند که گویا دنیا را به پایان رسانده و به آخرت وارد شده اند، امور آخرت را که دیگران از آن ها آگاه نیستند مشاهده نموده و به چشم دیده اند تا جایى که مى فرماید:
((گویا آنان از پشت دیوار این جهان سر بر آورده و بر احوال پنهان برزخیان اطلاع یافته و آن ها را مى نگرند)).


اثبات برزخ  

یکى از مشکلات بسیار مهم دانشمندان ، اثبات برزخ و قبول زنده شدن در قبر است . و این که آیا برزخ چیست و کجا واقع است ؟ آیا مرگ تنهاست یا یک حیات و زندگى مخصوص و مرموز؟ آیا برزخ براى همه افراد جهان است یا اشخاص مخصوص ؟ آیا در برزخ چه مى گذرد و چه قضایایى واقع مى شود؟ آیا زندگى کردن و روزى خوردن در آن جا به چه صورت است ؟
از سه راه مى توانیم برزخ را ثابت کنیم . یکى از راه آیات قرآن . دیگر از راه روایات . سوّم از راه خواب هایى که خود دیده ایم یا افرادى که به آنان اعتماد داریم دیده اند و آنها را بیان کرده اند و خوابشان هم تعبیر صحیحى داشته است .


اثبات برزخ از راه آیات  

ابتدا آیات را نقل مى کنم و سپس آنها را بررسى مى نمایم . آیاتى که در این باره نازل شده است از این قرارند:
1- در یک جا مى فرماید: ((به آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده نگویید، بلکه آنان زنده اند ولى شما (زندگى آنان را) نمى فهمید)). (101)
2 - در جاى دیگر آمده است : ((گمان نکن کسانى که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روز مى خورند و به آن چه خدا، از جود و کرم خود به آن ها عطا کرده است شادمانند. و درباره کسانى که هنوز به آنان نپیوسته اند شادى مى کنند که ایشان نه ترسى دارند نه غمگین مى شوند و از جهت این که خداوند، نعمت و فضل خود را به آنان مى دهد و پاداش مؤ منان را ضایع نمى کند خوش حال و مسروراند)).(102)


چند مطلب به دست مى آید  

1- شهیدان در راه حق پس از کشته شدن زنده اند و زنده بودن آنان به گونه اى است که براى او مشخص نیست .
2- شهیدان راه خدا نه تنها زنده اند، بلکه نزد پروردگار روزى مى خورند و از سرنوشت مؤ منانى که هنوز نمرده اند دل خوش اند؛ زیرا مى دانند براى آنان بیم و اندوهى وجود ندارد.
3- این آیات فقط زنده بودن شهیدان را در عالم برزخ با صراحت بیان مى کند. لکن از آیات نمى توان زنده بودن همه مردم را در برزخ اثبات کرد.
4- در جاى دیگر مى فرماید: (به حبیب نجار گفته شد): ((داخل بهشت شو. او گفت : اى کاش ! قوم من مى دانستند که پروردگارم مرا آمرزید و از اکرام شده گانم گردانید)).(103)
آیه درباره مرد مؤ منى (حبیب نجار) نازل شده است که او از رسولان و نمایندگان (حضرت عیسى ) دفاع کرد و سرانجام به دست کافران کشته شد.
از این آیه به خوبى به مى آید که ((حبیب نجار)) به محض کشته شدن ، داخل بهشت شد و آرزو کرد، اى کاش ! قوم او از این ماجرا مطلع مى شدند، و نیز روشن مى شود: بهشتى که وى داخل آن شد بهشت برزخى است . آیه مورد بحث هم ، مانند آیه گذشته ، درباره کسى است که در راه خدا کشته شده و عموم مردم را شامل نمى شود.
5 - نیز مى فرماید: ((عذاب بدى به خاندان و طرفداران فرعون رسید، آتشى که هر صبح و شام به آنان عرضه مى شود و روز قیامت ، آل فرعون را به سخت ترین عذاب داخل کنید)). (104)
این آیه ، که عرضه داشتن آتش را از داخل شدن در آن جدا کرده است روشن مى کند که عرضه شدن دودمان فرعون به آتش در عالم برزخ و قبر است .
از آیه یاد شده چند نتیجه دیگر نیز به دست مى آید.
1- آیه به طور صریح مى گوید: ابتدا به دودمان فرعون هر صبح و شام آتش ‍ سوزان عرضه مى شود و آنان سپس در آن داخل مى شوند. بنابر این عرضه شدن آتش بر آل فرعون پیش از قیامت است ؛ زیرا در پایان آیه مى فرماید: روز قیامت آنان را به سخت ترین عذاب درآورید.
3- عذابى که در عالم برزخ و قیامت به دودمان فرعون مى رسد به وسیله آتش است . لکن اهل برزخ از دور به وسیله آن ، عذاب مس شوند و اهل آخرت با داخل شدن در آن . (105)
تا این جا چهار آیه درباره برزخ آوردیم . سه آیه اول در رابطه با زندگى برزخى شهدا و آیه چهارم در خصوص برزخ کفار بود.
نتیجه آنکه ، شهیدان در عالم برزخ در ناز و نعمت اند و کفار در عذاب و شکنجه . در حالى که عذاب کفار با بیم و هراس همراه است که از نزدیک شدن به آتش حاصل مى شود. مانند کابوس هاى وحشت ناک و خواب هاى پریشان و هراس انگیز که خواب بیننده با آن روبرو مى شود و گاهى فریاد مى زند و خود و دیگران را بیدار مى کند.
5 - سوره واقعه اهل قیامت را به سه دسته تقسیم کرده است . 1 - سابقون . 2 - اصحاب یمین . 3 - اصحاب شمال . آن گاه درباره قیامت هر یک ، به تفضیل سخن مى گوید: ((هنگامى که حیات و روح به گلوى محتضر رسید شما نگاه مى کنید در حالى که ما به او از شما نزدیک تریم ولى شما نمى بینید)). و اگر درباره مرگ مجبور نبودید حتما روح را به بدن بر مى گرداندید. و به دنبال آن مى فرماید: اگر محتضر از مقربان باشد پس ‍ (براى اوست ) راحتى و ریحان و بهشت پر نعمت ، و اگر از اصحاب یمین باشد، سلام بر او از اصحاب یمین و اگر از تکذیب کنندگان گمراه باشد پذیرایى او با آب گرم و ورود به آتش جهنم است . (106)
از این که روح و ریحان از بهشت پر نعمت و هم چنین آب گرم و سوزان از داخل شدن در آتش جدا شده است به دست مى آید که روح و ریحان و همین طور آب سوزان ، در عالم برزخ است و بهشت پرنعمت و داخل شدن در آتش مربوط به قیامت است .
آیات ذکر شده عمومیت دارد به خلاف سه آیه اى که درباره شهیدان نازل شده است . نیز آیه اى که درباره تکذیب کنندگان نازل شده است عمومیت دارد، به خلاف آیه اى که درباره تکذیب کنندگان نازل شده است عمومیت داد، به خلاف آیه اى که درباره آل فرعون نازل شده بود.
6 - در آیه دیگر مى فرماید: ((قوم نوح ، همگى به سبب گناهانشان غرق شدند و در آتش وارد گشتند و جز خدا یاورانى براى خود نیافتند.)) (107)
این آیه نیز با صراحت مى گوید: قوم نوح ، بعد از غرق شدن بدون فاصله وارد آتش شدند. عجیب است که آنان بعد از غرق شدن در آب ، فورا داخل آتش شدند!
این آتش ، همان آتش برزخى است ؛ زیرا طبق آیات گذشته که درباره قوم فرعون و دروغ گویان گمراه نازل شده بود آنان بعد از مرگ در عالم برزخ مجازات شدند. قوم نوح هم ، بعد از غرق شدن در آب ، بدون فاصله داخل آتش شدند)). (108)
7 - در آیات دیگرى چنین آمده است : ((اى نفس و روح آرام یافته ، به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى که تو از خدا خشنودى و خدا هم از تو خشنود ، در میان بندگانم داخل شو و در بهشتم در آى )). (109)
مقصود آیه اى که مى فرماید: ((در میان بندگانم داخل شو)) آن است که (( در برزخ به بندگانم ملحق شود))؛ زیرا بندگان خدا در آن جا اجتماع مى کنند و در قیامت داخل بهشت مى شوند. آیه هم مى فرماید: اول در میان بندگان داخل شوید و بعد از آن داخل بهشت گردید.
8 - در آیه دیگر مى فرماید: کفار بعد از آن که داخل آتش شدند به فغان آیند و گویند:
((پروردگارا! ما دو بار میراندى و دوبار زنده کردى ! ما اعتراف به گناهان خود مى کنیم . آیا راه خارج شدن (از آتش جهنم ) براى ما مى باشد)). (110)
بعضى از مفسرین مى گویند: دوبار مردن ممکن نیست مگر به زنده شدن در قبر. (111)
بعضى دیگر چنین مى گویند: ((مردن دوباره در برزخ ، وقتى است که براى سئوال (پیش ) از بر انگیخته شدن و قیامت ) انسان زنده شود)). (112)
9 - در آیه دیگر مى فرماید: چگونه به خدا کافر مى شوید و حال آن که مرده بودید او شما را زنده کرد و دوباره میراند و باز زنده کرد و عاقبت به سوى او باز مى گردید)).(113)
بعضى از مفسرین مى گویند: انسان ها قبل از آنکه در پشت پدران و رحم مادران وارد شوند نطفه مرده اى بودند. بعد خداوند آنان را زنده کرد و به عالم دنیا فرستاد باز آنها را میراند و دو مرتبه در قبر زنده کرد و پس از آن به سوى خدا رجوع مى کنند.(114)
اما اثبات برزخ از راه روایات و خواب ها، در لابه لاى مطالب بیان مى شود.



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:33 ع توسط جواد قاسم آبادی


فصل دوم : ارواح در عالم برزخ 
مقدمه  

آنچه از آیات و روایات استفاده مى شود، آن است که روح و جان هر انسانى با بدنش آمیخته شده است مانند آمیخته شدن آتش با ذغال و گلاب با برگ گل ، در ماهیت و حقیقت روح هرگز تغییر و نابودى پدید نمى آید، آن چه از وجود انسان تغییر مى یابد و مى میرد جسم خاکى او است .
جسم انسان نسبت به جان و روح او مانند لباس است نسبت به تن او، همان طورى که انسان در طول مدت زندگى خود لباس هاى گوناگونى مى پوشد، همچنین از آن لحظه که انسان به نشو و نما شروع مى کند در اثر حرکت جوهرى ، شکل هاى مختلفى در او پدید مى آید. یک وقت به شکل نطفه و پس از مدتى به شکل علقه (خون بسته )، پس از مدتى به صورت مضغه (پاره گوشت ) و هم چنین به شکل هاى گوناگونى در آمده تا در آخر به صورت طفل ، از شکم مادر بیرون مى آید.
پس از آن هم ، باز قیافه و شکل او عوض مى شود: قیافه طفولیت او به جوانى و جوانى به پیرى مبدل مى شود و با رسیدن مرگ ، زندگى دنیایى او به زندگى برزخى و آخرتى مبدل مى گردد. همه این حالات بر جسم انسان عارض مى شود، حالت و شکل قبلى مى میرد و از بین مى رود، اما شخصیت و هویت اصلى او محفوظ مى ماند. لذا به یک نفر انسان شصت ساله ، با این که قیافه او کاملا با قیافه چهل سال پیش تفاوت کرده است مى گویند این همان شخص چهل سال پیش است .
مرگ هم ، مانند جوانى و پیرى ، حالتى است که بر انسان عارض مى گردد. زندگى دنیایى را از او مى گیرد، همان طورى که پیرى حالت جوانى را از انسان مى گیرد و به حالت پیرى مبدل مى سازد، مرگ هم انسان را به عالم برزخ و آخرت وارد مى کند، جسم به جوهره اصلى خود که خاک است بر مى گردد. روح انسان هم مانند جدا شدن آتش از ذغال ، از بدن جدا مى شود و در یک قالب مجرد از ماده ، (مانند موجودهایى که در تلویزیون ظاهر مى گردد) زندگى برزخى خود را آغاز مى کند، همان طورى که طفل پس از طى کردن دوران شکم مادر، دوران زندگى دنیوى را آغاز مى کند.
از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: شما، براى نابود شدن خلق نشده ، بلکه براى باقى ماندن به وجود آمده اید و جز این نیست که شما از سرایى به سراى دیگر منتقل مى شوید! حقیقتا (نفس و روح ) شما در زمین ، غریب و در بدن ها زندانى است ، (زیرا از جنس عالم ماده نیست ).(81)
نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: پیامبران خدا نمى میرند، بلکه از سرایى به سراى دیگر منتقل مى شوند.(82)
این مطلب ثابت و معلوم است که بعضى افراد اقوام و دوستان خود را پس ‍ از مرگشان در خواب مى بینند و با آنها گفت و گو مى کنند. حتى بعضى اوقات از راهنمایى هاى آنها استفاده مى نمایند؛ زیرا آنها زنده اند و در عالمى که ویژگیهاى آن را نمى دانیم زندگى مى کنند و از عالم دنیا اطلاع دارند و ارتباطشان به کلى از آن قطع نشده است .
احضار ارواح مردگان دلیل دیگرى بر بقاى روح در عالم برزخ است قطع نظر از حکم شرعى آن عمل ، این طور که نقل مى کنند: صاحبان این فن ، روح هر مرده اى را که بخواهند حاضر کرده و با آن سئوال و جواب مى کنند؟! (اگر چه احضار ارواح هنوز به عنوان مسئله عملى ثابت نشده و اگر در آینده ثابت شود براى تحکیم عقاید مذهبى دلیل استوار و قاطعى خواهد بود.)


ارواح در قالب جدید 

بعضى از آن که دوران عمر انسان به پایان رسید و روح از بدن جدا شد، عالم برزخ شروع مى شود. روح داخل بدن مثال و برزخى مى شود و به فعالیت خود ادامه مى دهد، بدن مثالى از لحاظ شکل و قیافه مانند بدن خاکى است . فرق آن با بدن خاکى این است که بدن مثالى جسم و ماده نیست ، سنگینى ندارد، لطیف تر از هوا است ، چیزى مانع آن نخواهد شد، هر نقطه اى که قرار بگیرد همه چیز و همه جا را مى بیند، این طرف و آن طرف دیوار و راه دور و نزدیک برایش تفاوتى ندارد، به یک چشم بر هم زدن همه جهان را سیر مى کند و در آسمان ها پرواز مى نماید.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است : بدن مثالى (و برزخى ) را اگر ببینید مى گویید، این همان بدن دنیایى است .
اگر شما پدر یا یکى از بستگان خود را در خواب ببینید با همان مى بینید! اگر چه آن بدن ده ها سال گذشته در خاک پوسیده شده است . اما در قالبى سالم به خواب شما مى آید و مطالب واقعیت داراى را براى شما مى گوید که : بعد از بررسى معلوم مى شود همه ، مو به مو درست و واقعیت داشته است .
گاهى روح در بدن سالمى به خواب انسان مى آید و از آینده خبرهایى مى دهد که بدون کم و زیاد بعدا واقع مى شود.
هر انسانى در همین دنیا، دو بدن دارد یکى سنگین و دیگرى سبک ، بدن سنگین همین بدنى است که در بیدارى با هم گفت و گو مى کنیم و رفت آمد داریم .
بدن سبک آن است که ، در حالت خواب با هم دیگر برخورد مى نماییم ، مسافرت مى کنیم ، به آسمان مى رویم ، جاهایى را که نرفته و ندیده ایم مى رویم و مى بینیم .
آرى ، هنگام خواب و مرگ روح از بدن مفارقت مى کند. ولى در حالت خواب به کلى قطع علاقه نمى کند، هنوز علاقه جزیى به بدن دارد. و در هنگام مرگ روح علاقه خود را بسیار کم مى کند به طورى که فقط از دور آن را مشاهده مى نماید؛ زیرا قصد ندارد تا روز قیامت به بدن برگردد. اما در قیامت بعد از آن که ذرات انسان به هم متصل شد و از قبر بیرون آمد، باز روح ، قالب مثالى را رها کرده و به همین بدن خاکى برمى گردد.(83)
بدن باید با آلتى که در دنیا داشته و با آن اعمال خیر و شر را انجام مى داده وارد شود؛ چرا که هر مجرمى را با آلت جرم به دادگاه مى برند و محاکمه مى نمایند.
زندگى عالم برزخ مانند زندگى در عالم خواب است ! انواع شادى ها و غمها، لذت ها و شکنجه ها را، در عالم خواب داریم همان گونه که در بیدارى داریم ، در عالم خواب روح خوشحالى مى کند جسم و بدن هم لذت مى برد، روح ناراحت و خسته مى شود، از کوه پرت مى شود، در بدن هم اثر مى گذارد و آن را خسته و ناراحت مى کند.


ارواح مؤ منان به صورت انسان  

مؤ منانى که از دنیا رحلت مى کنند، در عالم برزخ به صورت هاى برزخى که شبیه صورت انسان است مثل و مصور مى شوند نه به صورت هاى دیگر.
ابن ظبیان مى گوید: من در خدمت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بودم که فرمود:
مردم درباره ارواح مؤ منان پس از مرگ چه مى گویند؟
عرض کردم : مى گویند: آنها پس از مرگ در حواصل (سنگدان و چینه دان ) مرغان سبز رنگ قرار مى گیرند.
فرمود: ((سبحان الله ))! مؤ من در نزد خدا گرامى تر از آن است که روح او را در ((سنگدان )) مرغى قرار دهد، لکن چون وقت ارتحال مؤ من مى رسد، رسول خدا صلى الله علیه و آله و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام به نزد او مى آیند، در حالى که با آنها ملائکه مقرب پروردگار هم هستند.
اگر خداوند زبان مؤ من را با شهادت به توحید پروردگار و به نبوت پیامبر صلى الله علیه و آله و ولایت اهل بیت علیه السلام گویا کند، آنها به نفع او شهادت مى دهند و فرشتگان مقرب هم با شهادت آنها شهادت خواهند یافت .
و اگر زبان مؤ من در آن حال بسته باشد! خداوند پیامبر خود را از ضمیر و قلب او آگاه مى کند، پس رسول خدا بر ایمانش گواهى مى دهد، بر اساس ‍ شهادت پیامبر صلى الله علیه و آله على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و فرشتگانى هم که حضور دارند نیز گواهى خواهند داد.
پروردگار چون روح مؤ منان را به سوى خود قبض مى کند، آنها را در بهشت مى برد. و در صورتى مانند صورت آنها قرار مى دهد، به طورى که در بهشت مى خورند و مى آشامند، چون روح شخصى که تازه از این دنیا رفته بر آنها وارد مى شود، ایشان را به همان صورت هایى که در دنیا داشتند مى شناسند.(84)
ابوبصیر نیز از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده : ارواح مؤ منان در بهشت کنار درختى به صورت اجساد بشر قرار دارند و بدین صورت ها شناخته مى شوند، یکدیگر را مى شناسند و با هم گفت و گو مى کنند.
چون روح تازه اى بر آنها وارد مى شود، مى گویند: فعلا او را پرسش ‍ واگذارید؛ چرا که از مقام هولناک و ترس عظیمى رهایى یافته است .
سپس از او مى پرسند: فلان کس چه کرد؟ و فلان کس کجا است ؟ اگر در پاسخ بگوید: او زنده بود، ارواح امید خیر و رحمت و سعادت را درباره او دارند. اگر بگوید: مرده است ، ارواح مى گویند: واى به حال او به پستى گرایید و سقوط کرد.
اگر او از اهل بهشت مى بود مسلما با بهشتى ها بوده است ، چون در میان آنها نیامده معلوم مى شود که به جهنم رفته است .(85)


ارواح کفار به صورت شیطان  

همان طور که ارواح مؤ منان به صورت انسان در مى آیند و به دیدن اهل خود مى روند، ارواح کفار هم ، به صورت شیاطین و ملکاتى که در آنها بوده اند درد مى آیند (مانند صورت سگ ، خوک ، میمون ، مار، عقرب ، مورچه و غیره ) و در حجره هایى از آتش منزل مى کنند و از خوراکى ها و آشامیدنى هاى اهل آتش مى خورند و مى آشامند.(86)
هیچ روح کافرى نیست مگر آن که هنگام ظهر به دیدار اهل و عیال خود مى رود، اگر ببیند اهلش به اعمال نیک مشغول اند براى او موجب حسرت و ندامت خواهد شد؛ چرا که فرزندان و اهل بیت او به کارهاى نیک و شایسته مشغول اند و او از آنها غافل بوده و کارى براى نجات خود انجام نداده است .
در روایت دیگرى وارد شده : وقتى کافر اهل خود را زیارت مى کند، کارهاى نیکى که خانواده اش انجام مى دهند از او پوشیده و مخفى مى شود و کارهاى زشت و ناپسند آنان براى او آشکار و هویدا مى گردد.(87)


ارواح ارتباط با بدن ها را قطع نمى کنند 

وقتى انسان از دنیا رفت و روحش در قالب مثالى به خود صورت گرفت ، روح علاقه خود را به کلى از بدن قطع نمى کند! روح انسان خواب علاقه خود را از بدن کم کرده و بدن در حال خواب ، مقدارى سرد مى شود، ولى در حال مرگ ، روح بیشتر علاقه خود را از بدن قطع مى کند و یک ارتباط ضعیفى باقى مى ماند.
به عبارت واضح تر: علاقه و ارتباط روح با بدن بر سه گونه است .
1 - ارتباط کامل و تمام مانند حیات و زندگى پیش از مرگ .
2 - ارتباط متوسط، مانند ارتباط روح با بدن در حالت خواب ؛ زیرا مانند مرگ است .
3 - ارتباط کم و ضعیف که در حال مرگ تحقق یافته .
در روایت وارد شده است که : روح پس از مرگ ، در روز سوم ، پنجم ، هفتم ، چهلم و سال به دیدن بدن مى آید و جسم را مى بیند و از آن چه به سر آن آمده ناراحت مى شود.(88)
در وقت خروج روح ، انسان بدن خود را مى بیند و به دنبال آن تا قبر مى رود. به واسطه همین علاقه جزئى مى بینیم که قبور ائمه اطهار صلى الله علیه و آله و علما و اولیاء الله منشاء اثر و نزول برکات و برآورده شدن حاجات است در حالى که مخاطب به سلام و درود و صلوات ها، ارواح برزخى آنها هستند نه بدن هایى که در قبر خوابیده اند.


آداب جسد  

باید توجه کرد که بدن میت داراى احترام است . از این جهت بدن را نباید در مزبله انداخت یا در بیابان رها کرد، به خصوص بدن مؤ من را که احترام آن لازم است ؛ زیرا احترام به روح است .
از این جهت برزخ را به عالم قبر تعبیر نموده اند، در حالى که برزخ هزاران برابر از عالم دنیا بزرگ تر است تا چه رسد به قبر، ولى به واسطه همین ارتباط جزئى به عالم قبر تعبیر نموده اند و از سئوالات برزخى به سئوال قبر تعبیر کرده اند.
قبر میت باید به اندازه بدن او باشد، میت را باید در میان قبر راحت بخوابانند، آن را به اندازه کافى گود کنند، در جایى که مى خواهد کسى از دنیا برود، کارى نکنند، که از نزول ملائکه جلوگیرى شود، آدم جنب داخل نشود، قرآن قرائت کنند، پاى محتضر را به سمت قبله دراز نمایند، دعاى ((عدلیه )) و سوره ((یس )) و ((وصافات )) بخوانند چیز سنگین روى سینه او نگذارند و بهتر است افرادى که وارد مى شوند با وضو باشند؛ زیرا محل جان دادن میت محل نزول فرشتگان و ارواح مقدس معصومین علیه السلام است .
کسى که از دنیا مى رود باید مؤ منین براى تشیع جنازه او اجتماع کنند، او را به سه آب ، (سدر و کافور و آب خالص ) سه بار غسل دهند و در سه یا پنج پارچه کفن نمایند.
بعد او را وارد قبرستان کنند و تا هنگام ورود در قبر تدریجا نزدیک قبر نمایند، اگر مرد است بدن را پایین قبر و اگر زن است از پهلو داخل کنند، در میان قبر صورت او را برهنه نموده و روى خاک گذارند. (کنایه از این که خداوندا بهترین جاهاى بدن خود را که موجب شرف و آبروى من بود اینک در مقابل مقام عظمت و جلال تو به روى خاک مى نهم .)
باید براى او تلقین بخوانند و جرید تین (دو چوبى که زیر بغل میت مى گذارند) در زیر بغل هایش بگذارند، در چهار گوشه قبر او تربت حضرت سید شهدا علیه السلام را بریزند.
این ادب و اعمال که انجام مى گیرد گرچه با بدن و جنازه اى است که در قبر افتاده است ولى روحش خوشحال مى شود. این کارها احترام به روح مؤ من است چون عمرى این بدن آلت دست روح بوده و روح را براى رسیدن به کمال ، یارى کرده است . از این جهت بدن میت مورد احترام قرار مى گیرد، و مى گویند: شب اول قبر از آن سئوال مى کنند و بدن را در قبر، عذاب یا اکرام مى نمایند.


ارواح مؤ منان با خانواده ها  

به واسطه علاقه اى که بین ارواح مؤ منان و بازماندگانشان وجود دارد آنها به دیدن اهل و عیال خود مى آیند و با آنان ملاقات مى کنند؛ روح مؤ من با همان صورتى که مصور شده به دنیا نزول نموده . اقوام و ارحام و اهل بیت و افرادى را که به آن ها علاقمند است ملاقات کرده و از حالات و سرگذشت آنان اطلاع مى یابد.
حفص بن بخترى از امام صادق علیه السلام روایت مى کند که فرمود: مؤ من ، اهل خود را مى بیند و آن چه را که موجب محبت او است مشاهده مى نماید، لیکن چیزهایى که موجب کراهت او مى گردد از نظر او پوشیده مى شود.
نیز فرمود: بعضى از مؤ منان در هر هفته یک بار، روز جمعه به زیارت و ملاقات اهل خود مى آیند، بعضى دیگر بر حسب مقدار عمل خود مى توانند آنان را ملاقات و زیارت کنند.(89)
ابوبصیر نیز از آن حضرت نقل مى کند: هیچ روح مؤ منى نیست مگر آن که در هنگام ظهر به دیدار اهل خود مى رود، اگر دید اهلش به اعمال نیک مشغول است ، حمد و سپاس خداى بر این نعمت به جاى مى آورد.(90)
در حدیث دیگرى آمده است : اسحق بن عمار از موسى بن جعفر درباره ارواج گذشتگان سؤ ال مى کند: آیا آنها اهل خود را ملاقات و دیدار مى کنند؟ فرمود: آرى ، گفتم : در چه مقدار از زمان ؟ فرمود: در هر جمعه و در هر ماه و در هر سال یک یار بر حسب مقام و منزلت مؤ من .
گفتم : به چه صورتى آن ها براى دیدار اهل خود مى روند، فرمود: به صورت پرنده لطیفى که خود را به دیوارها مى زنند و از اهل خود آگاه مى شوند پس اگر آن ها را در خیر و خوبى مشاهده کنند خوشحال مى شوند، و اگر در حال بد و حاجت مندى و اندوه بنگرند غم ناک و ناراحت مى گردند.(91)
عبدالرحیم قیصر مى گوید: به آن حضرت عرض کردم : آیا مؤ من اهل خود را دیدار و زیارت مى کند، فرمود: بلى از پروردگارش اذن مى طلبد. خداوند هم ره او اذن مى دهد و دو فرشته نیز همراه او گسیل مى نماید، آنها به سراغ اهل او به صورت بعضى از پرندگان آمده و بر خانه او قرار مى گیرند، به طورى که آن مؤ من ، کلام اهلش را مى شنود و به آنها نگاه مى کند.
البته در این جا که حضرت فرمود: روح مؤ من به صورت پرنده اى بر دیوارها مى نشیند، مراد این نیست که واقعا روح به صورت مرغى در مى آید، (ممکن است انسان بعضى اوقات مرغى را که بر روى دیوار خانه مى بیند واقعا فکر کند که روح مرده او باشد!؟)
بلکه حضرت مى خواهد بفرماید: همان طور که مرغها بر روى دیوارهاى شما مى نشیند و به آسانى رفت و آمد مى کنند روح مؤ من هم از خانه خود سرکشى مى کند و از اهل و عیال خود و احوال آن ها اطلاع پیدا مى کند.



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:33 ع توسط جواد قاسم آبادی


مرگ و حضور پیامبر و على  

از جمله کسانى که موقع جان دادن انسان ، به بالین او حاضر مى شوند، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام و فرزندانشان مى باشند.
حاضر شدن ((پیامبر و على )) به بالین محتضر به این جهت است که بر کارهاى او شهادت دهند و او را به ((فرشته مرگ )) معرفى کنند. اگر محتضر از اولیاء الله و دوستان و شیعیان امیرالمؤ منین باشد سفارش او را به ((ملک الموت )) مى کنند و مى گویند: اى ((گیرنده جان ها)) ملاحظه حال این محتضر را بکن ؛ زیرا او از دوستان و شیعیان ما مى باشد. ((ملک الموت )) هم ، با کمال مهر و محبت و به آسانى جان او را از بدنش بیرون مى آورد. بعد از مرگ در پیشانى آن مؤ من نوشته مى شود این شخص از دوستان و شیعیان على و اولادش مى باشد.
اما اگر انسان در حال مرگ ، ازم منافقان و دشمنان پیامبر اسلام و امیرالمؤ منین باشد. به ((ملک الموت )) مى گویند: این شخص از دشمنان ما خانواده بوده و در دنیا ارتباطى با ما نداشته است . هر جور صلاح مى دانى با او رفتار نما و قبض روحش کن . ((فرشته مرگ )) هم ، با شدت و سختى جان او را از بدنش به بیرون مى کشد. بعد از مرگ هم ، در پیشانى او نوشته مى شود. این شخص منافق است یا کافر. روایاتى در این باره آمده است .
1 - حضرت على علیه السلام فرمود: هیچ کس نیست که مرگش فرا رسد مگر آن که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه معصوم علیهم السلام همگى (با بدن مثالى ) نزد او مجسم و حاضر مى شوند به طورى که آنان را مى بینند. اگر محتضر از مؤ منان باشد، وقتى ایشان را مى بیند به آنان علاقه پیدا مى کند و عشق مى ورزد. و اگر از مؤ منان نباشد هنگام مشاهده ایشان آنان را دشمن مى دارد و به دیدار آنان علاقه ندارد.(72)
2 - ابى حمزه ثمالى مى گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : هنگام مرگ ، ((فرشتگان )) با ما چه رفتارى دارند. فرمود: آیا مى خواهى ترا به چیزى بشارت دهم که خوشحال شوى ؟ گفتم : آرى ، فرمود: هنگامى که روح شخص مؤ من به گلویش رسد، رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام نزد او حاضر مى شوند و در بالینش قرار مى گیرند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله به او خطاب مى کند و مى فرماید: آیا مرا مى شناسى ؟ من رسول خدا هستم . آنچه در پیش رو دارى از آنچه ترک مى کنى براى تو بهتر است . اى ((روح پاک )) به سوى رضوان و رضایت و خشنودى خدا خارج شو. امیرالمؤ منین هم همین جملات را مى فرماید.(73)
3 - در حدیث دیگرى آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه دوستى از دوستان ما در سکوت مرگ قرار گرفت . رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نزدش حاضر مى شوند به طورى که او ایشان رامى بیند و آن بزرگواران او را به بهشت و رضوان بشارت مى دهند. و اگر محتضر از دشمنان ایشان باشد هنگام ملاقات ، از دیدن آنان کراهت دارد و نمى خواهد که با او روبه رو شوند.(74)
4 - امام صادق علیه السلام فرمود: دوستان و طرفداران امیرالمؤ منین علیه السلام در سه موضع آن حضرت را مى بینند به طورى که از دیدن او شادمان مى شوند. 1 - هنگام جان دادن . 2 - نزد پل صراط یا هنگام عبور از آن . 3 - در کنار حوض کوثر.(75)
5 - امیرالمؤ منین علیه السلام در جواب یکى از شیعیان واقعى و اصحاب باوفایش به نام ((حارث بن اعور همدانى )) فرمود: اى حارث همدانى ! بدان ، هر کس از مؤ منان و منافقان که بمیرد مرا مى بیند.(76)
6 - نیز حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: یا على ! دوستان و شیعیان تو در سه مکان وقتى ترا ببینند خوشحال مى شوند.
1 - هنگامى که روح از بدن آنان خارج مى شود و تو شاهد بر ایشان باشى .
2 - هنگام سؤ ال نکیر و منکر در قبر در حالى که تو آنان را تلقین مى کنى .
3 - هنگامى که وارد بر خدا مى شوند (و در کنار پل صراط) در حالى که تو آنان را مى شناسى .(77)
سه روایت آخر گویاى این است که فقط امیرالمؤ منین علیه السلام موقع جان دادن به بالین محتضر حاضر مى شود. ولى از احادیث دیگرى که در ((بحارالانوار)) آمده است : به دست مى آید که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و بقیه ائمه معصوم و حتى فاطمه زهرا علیهاالسلام کنار محتضر حاضر مى شوند.
خوشا بحال کسانى که در دنیا اعمال شایسته اى انجام دادند و به دستورات پیامبر و ائمه معصوم علیهم السلام عمل کرده اند و هنگام مرگ ، آن بزرگواران را در کنار خود مى ببنند و با خشنودى و خرمى چشم از این جهان فرو مى بندند.
و آنان تا وقتى در دنیا به سر مى برند زبان حالشان چنین بوده است .

اى که گفتى : فمن یمت یرنى
جان فداى کلام شیرینت
کاش روزى هزار مرتبه من
مردمى تا بدیدمى رویت


مرگ سخت ترین حالت براى مجرم  

عایشه مى گوید: روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله به من فرمود: کدام حالت براى میت از همه حالات سخت تر است ؟ عرض کردم : خدا و رسول آگاه ترند.
فرمود: اى عایشه ! تو بگو! عرض کردم : سخت ترین حالت وقتى است که مى خواهند میت را از خانه اش بیرون برند، اولاد او اطرافش را گرفته و فریادشان بلند است و مى گویند: ((وا ابتا وا ابتا)) ، فرمود: این حالت بسیار سخت است ! اما سخت تر از این این هم هست ، عرض ‍ کردم : سخت تر از این وقتى است که میت را در لحد گذارند و خاک رویش ‍ بریزند و او را تسلیم خدا کنند، دوستان از کنار قبرش برگردند و او را تنها گذارند.
فرمود: از این سخت تر هم مى باشد. عرض کردم : یا رسول الله ! شما بفرمایید. فرمود: از همه حالت براى میت سخت تر، وقتى است که غسال براى غسل دادن میت داخل خانه او شود، انگشتر جوانى را از دست و پیراهن عروسى را از بدنش بیرون آورد و عمامه را از سر علماء و فقها بردارد.
در این هنگام وقتى روح ، بدن را عریان بیند فریاد زند و با صداى بلند که همه خلایق (مگر جن و انس )، بشنوند. گوید: اى غسال ! ترا به خدا قسم که ! لباس مرا به آرامى بیرون آور؛ زیرا در این ساعت تازه از دست ملک الموت راحت شدم .
زمانى که غسال آب روى میت ریزد فریاد زند و گوید: اى غسال ! ترا به خدا قسم آب را به آرامى روى من بریز، آن را ملایم کن که نه سرد باشد و نه گرم ، زیرا جسد من در اثر خارج شدن روح از آن ، آتش گرفته و طاقت ندارد.
وقتى غسال مشغول غسل دادن شود، فریادش بلند گردد: اى غسال ! ترا به خدا قسم دست خود را به آرامى بر روى من بکش ؛ این جسد به واسطه خارج شدن روح از آن ، مجروح شده و تحمل ندارد که دست خود را با قوت بر آن بکشى .
موقعى که از غسل دادن فارغ شد و میت را در کفن گذاشت و پاهاى او را محکم بست ، فریادش بلند شود و گوید: اى غسال ! ترا به خدا قسم ! سر و صورت مرا با کفن نپوشان تا زن و بچه و بازماندگان ، مرا ببینند، زیرا این آخرین دیدار است ، من امروز از آنها مفارقت کنم و تا قیامت مرا نمى بینند.
چون میت را براى بردن به قبرستان ، از خانه خارج کنند، فریاد زند: اى جماعت ! در بردن من عجله نکنید تا خانه و اهل و عیال خود را وداع کنم . سپس فریاد کند و گوید: من زن خود را تنها و بدون شوهر گذاشتم اذیتش ‍ نکنید، اولاد من یتیم شدند به آنها ظلم روا ندارید؛ زیرا من امروز از خانه خود خارج شدم و دیگر به آنجا بر نمى گردم .
بعد از آن که جنازه را به سوى قبرستان حمل کردند. گوید: شما را به خدا قسم ، عجله نکنید تا صداى اهل و عیال خود را که گریه و ناله مى کنند بشنوم ؛ زیرا من از آنها جدا مى شوم و دیگر تا روز قیامت صداى آنها را نمى شنوم .
چون جنازه را کنار قبر به زمین گذاشتند. فریاد زند و گوید: اى دوستان و برادران ! اى اهل و عیال و اى بازماندگان ! و اى همسایگان من ! دنیا شما را فریب ندهد کما این که مرا فریب داد، زمانه با شما بازى نکند، همین طور که با من بازى کرد، از من عبرت گیرید؛ زیرا مالى جمع کردم و همه را براى ورثه گذاشتم بدون آن که خود از آن استفاده کنم ! در حالى که وقتى خداوند حساب آنها را رسد و در دادگاه ، مجرم شناخته شوم آن ها گناهان مرا به دوش نمى گیرند.
موقعى که بر میت نماز خوانده مى شود عده اى از دوستان و اهل و عیال او بر مى گردند. مى گوید: اى دوستان و برادران ! مى دانستم که میت در دل دوستان از زمهریر سردتر مى شود اما نمى دانستم به این زودى از دل آنها بیرون مى رود و نسبت به آن سرد مى شوند.
بعد از آن که میت را داخل قبر نهادند. با فریاد بلند گوید: اى وارثین ! مال و منال زیادى جمع کردم و همه را براى شما گذاشتم . من با دست خالى و بدون این که چیزى از آن را براى خود حمل کنم و از میان شما رفتم ، مرا فراموش نکنید و از این مال و ثروت بهره و نصیبى هم براى من قرار دهید و با دعاى خیر و صدقه ، مرا یارى کنید و یاد نمایید.
(78)

مرگ و شکایتها  

وقتى مجرم از دنیا برود و اعمال ناشایسته خود را ببیند قبل از آن که او را دفن کنند از اعمال و کردار خود شکایت مى کند. اما متاءسفانه کسى شکایت او را نمى شنود! اگر هم بشنود عبرت نخواهد گرفت و به زودى فراموش خواهد کرد.
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: وقتى یکى از شما از دنیا برود قیامت او برپا خواهد شد و تمام اعمال خود را از نیک و بد خواهید دید.
زمانى که یکى از مجرمین از دنیا مى رود و او را به سوى قبرش حمل مى نمایند. ندا مى کند: اى برادران و اى دوستان ! من به نزد شما از آن چیزى که برادر بدبخت شما در آن واقع شد شکایت مى کنم ؛ زیرا دشمن خدا ((شیطان یا دنیا)) مرا وعده فریب داد و به آن عمل نکرد، برایم قسم خورد که من صالح ناصحى هستم ولى به من خیانت نمود.
نزد شما شکایت مى کنم از دوستان بى وفایى که دنبال هوا و هوس ‍ مى رفتند و دائما دور مرا گرفته و به من تاءمین مى دادند و خود را حامى و طرفدار من مى دانستند و مى گفتند: ما تا آخر با تو خواهیم بود ولى الان از من تبرى جسته تنهایم مى گذارند و مى روند.
شکایت مى کنم از اولادم که چقدر از آنان دفاع کردم ، به خاطر رفاه و راحتى آنها خود را به رنج و زحمت انداختم ، تمام مالم را در اختیارشان گذاشتم . آنها مالم را خوردند و مرا تسلیم خدا و ملائکه نکیر و منکر و قبر و برزخ مى کنند و بر مى گردند.
شکایت مى کنم از مالم که چگونه آن را ضایع نمودم ، حق خدا و مردم را ندادم ، از هر راهى آن را جمع کردم ولى الان وزرو و بالم شده است جواب دادن از آن با من و سود و منفعتش براى دیگران است .
شکایت مى کنم به سوى شما از طول اقامتم در قبر و دورى سفرم ، از تنهایى و وحشت و ظلمت قبرم ، سئوال از بزرگ و کوچک اعمالم . پس ‍ حذر کنید از آن چیزى که به من نازل شد، واى از بلاى طولانى و رنج و عذاب بزرگ ؛ زیرا نه شفیعى براى من است و نه دوستى .
شکایت مى کنم از قبرم که دائما فریاد مى زند و مى گوید: منم خانه تنگ و تاریک و پر وحشت . اى برادران و دوستان ! تا قدرت و توانایى دارید مرا نگه دارید و نگذارید ببرند؛ زیرا به من وعده آتش و ذلت و خوارى و غضب جبار را داده اند، ((و احسرتا)) بر من ! از این که به دستور خدا عمل نکردم و در گناه زیاده روى نمودم و از خداى خود خجالت نکشیدم ؟ این فریاد و ناله ادامه دارد تا وقتى میت را داخل قبر کنند.(79)


مرگ و شنیدن نداها 

وقتى روح از بدن انسان خارج شد، سه ندا از جانب آسمان مى شنود و آن نداها چنین است .
اى پسر آدم ! آیا تو دنیا را ترک کردى یا دنیا ترا ترک نمود؟ آیا تو دنیا را جمع کردى یا دنیا ترا جمع نمود؟ آیا تو دنیا را کشتى یا دنیا ترا کشت و به قتل رسانید؟
زمانى که میت را به غسال خانه بردند، سه ندا مى شنود. گویند: اى پسر آدم ! کجا شد آن بدن قوى تو، چرا ضعیف شده اى ؟ کجا رفت آن زبان فصیح و گویاى تو، چرا ساکت مانده اى ؟ کجایند دوستان و رفقاى تو، چرا وحشت کرده اى ؟
زمانى که میت را در کفن گذاشتند، سه فریاد مى شنود. به او گویند: اى پسر آدم ! بدون زاد و توشه به سوى سفرى دور و طولانى مى روى ، از منزل خود خارج مى شوى و دیگر به آن بر نمى گردى ، به سوى خانه هول ناک و پرخطر مى روى که راه بازگشتى ندارى .
چون میت را به سوى قبرستان حمل کنند، سه ندا مى شنود که گویند: خوشا به حال تو اگر عملت نیک باشد، خوشا به حالت اگر همنشین تو رضوان خدا و رضایت او باشد، واى به حالت اگر همنشین تو سخط و غضب خداوند جبار باشد.
وقتى میت را براى نماز بر زمین مى گذارند، سه فریاد مى شنود که گویند: اى پسر آدم ! هر عملى که تا حال انجام داده اى ، اگر آن نیک باشد نیک و اگر بد باشد بد خواهى دید.
چون جنازه را کنار قبر گذاشتند، سه ندا از قبر مى شنود که گویند: اى پسر آدم ! بر پشت من خندان بودى ولى در شکم من گریان خواهى شد، بر پشت من فرحناک و خوشحال بودى در حالى که در شکم من محزون و غمگین خواهى شد، بر پشت من گویا بودى اما در شکم من ساکت و خاموش خواهى بود.
زمانى که جنازه را در داخل قبر گذاشتند و آن را پوشانیدند و مردم به سوى خانه هاى خود حرکت نمودند. خداوند متعال به او خطاب مى کند و مى فرماید: اى بنده من ! تنها و بى کس ماندى ، دوستان و رفقایت ترا در تاریکى قبر تنها گذاشتند و رفتند! در حالى که تو مرا به خاطر آنان نافرمانى مى کردى و از من اطاعت نمى نمودى . ولى امروز رحمت و کرامت من چنان شامل حال تو شود که همه خلایق از آن تعجب کنند! من امروز از مادر نسبت به فرزندش به تو مهربان تر هستم .(80)
وقتى روح از بدن انسان خارج شد و او را غسل دادند و کفن نمودند و به سوى قبرستان حرکت دادند. او از جلوى مردم و جنازه حرکت مى کند، ارواح مسلمین و مؤ منین به استقبال او مى آیند و بر او سلام مى کنند، او را به آنچه خداوند براى او آماده کرده است بشارت مى دهند.


مرگ وارد شدن به زندگى جدید  

در این جا سئوالى پیش آید که آیا پس از مرگ ، انسان یک باره وارد عالم قیامت مى شود و کارش یکسره مى گردد؟ یا در فاصله مرگ و قیامت عالم دیگرى را طى مى کند و هنگامى که قیامت برپا شد وارد عالم آخرت مى گردد.
از آیات و روایات استفاده مى شود: هیچ کس پس از مرگ بدون فاصله وارد عالم قیامت نمى شود؛ زیرا قیامت کبرا مقارن با یک سلسله انقلاب ها و دگرگونى هاى کلى در همه موجودات زمین و آسمان است (یعنى کوه ها، دریاها، ماه ، خورشید، ستارگان و کهکشانها در آن هنگام در وضع موجود خود باقى نمى مانند.
علاوه بر این ، در قیامت اولین و آخرین مردم در یک سرزمین جمع مى شوند. ولى الان مى بینیم نظام جهان هنوز برقرار است و شاید میلیون ها و بلکه میلیاردها سال دیگر نیز برقرار باشد و میلیاردها میلیاردها انسان دیگر بعد از این بیایند و در دنیا زندگى کنند.
هیچ کس در فاصله مرگ و قیامت در خاموشى و بى حسى فرو نمى رود. چنین نیست که انسان پس از مردن در حالى شبیه بیهوشى فرو رود و هیچ چیز را احساس نکند، به طورى که نه لذتى داشته باشد و نه درد و رنجى ، نه سرورى داشته باشد و نه غم و اندوهى .
بلکه انسان پس از مرگ بدون فاصله ، وارد مرحله اى دیگر از حیات مى گردد که همه چیز را حس مى کند، از چیزهایى لذت و از چیزهایى رنج مى برد. البته لذت و رنجش بستگى به افکار و اخلاق و اعمال او در دنیا دارد.
این مرحله ، یک فاصله و حد وسط میان دنیا و قیامت است که با پایان یافتن آن برزخ نیز پایان مى پذیرد و آنگاه قیامت برپا مى شود.
از نظر قرآن و روایات ، انسان پس از مرگ دو عالم دیگر را باید طى کند، یکى عالمى که مانند عالم دنیا پایان مى پذیرد که اسم آن را (عالم برزخ یا عالم ارواح و) قبر مى نامند، دیگرى عالم قیامت کبرا که به هیچ وجه پایان نمى پذیرد.
در قیامت به حساب کلى و جزیى خلایق رسیدگى مى شود، هر کس را طبق اعمال و کردارش جزا و پاداش مى دهند. نیکوکاران را در بهشت و نعمت ها و رضوان الهى داخل مى کنند و گناهکاران و بدکاران را در جهنم و
عذاب ها و شکنجه هاى آن وارد مى نمایند.
انسان در فاصله مرگ و قیامت ، داراى نوعى از حیات است . در آن حال شدیدا احساس مى کند، مى گوید و مى شنود و از نوعى زندگانى سعادت آمیز و خوش یا زندگى نکبت بار و پررنج و درد برخوردار است .



مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:31 ع توسط جواد قاسم آبادی


مرگ و طلبکاران انسان  

هر انسانى در طول عمر خود طلب کارانى دارد که هر کدام از آنان چیزى را طلب مى کنند. بعضى در تمام عمر، خود را طلبکار مى دانند و بعضى در هنگام مرگ .
امام سجاد علیه السلام تعداد طلبکاران انسان را چنین معرفى مى کند. روزى به آن حضرت گفته شد: چگونه صبح کردى ؟ فرمود: صبح کردم در حالى که هشت نفر هر کدام چیزى را از من مى طلبند.
1 - خداوند متعال واجبات خود را از من مى طلبد.
2 - پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله روش و سنت خود را مى طلبد.
3 - اهل و عیال روزى خود را طلب مى کنند.
4 - نفس عماره طالب شهوت است .
5 - شیطان خواستار معصیت مى باشد.
6 - دو ملک نویسنده اعمال ، درستکارى را مى خواهند.
7 - ملک الموت طالب روح من است .
8 - قبر طالب بدن است .(51)
هنگامى که عمر انسان به پایان مى رسد و در بستر مرگ قرار مى گیرد. عده اى ناشناس به عنوان طلب کار اطراف او را مى گیرند و هر کدام از آنان چیزى را طلب مى کنند. از جمله این طلبکاران ، شیطان ، فرشته مرگ ، فرشتگان رحمت و فرشتگان غضب هستند.


مرگ و شیطان  

موقعى که انسان در حال احتضار قرار مى گیرد و نزدیک است جان از بدنش مفارقت کند، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر مى شوند و تلاش مى کنند تا با حیله هاى مختلف ((ایمان )) او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت براى محتضر است .
از امام صادق علیه السلام نقل شده است : هیچ انسانى نیست مگر این که در هنگام مرگ شیطان یکى از ماءمورین خود را نزد او حاضر مى کند تا وى را وسوسه کند و در دینش به شک اندازد و او را به کفر بکشانند. این وسوسه ادامه دارد تا این که روح از بدن او خارج شود. اگر ((ایمان )) محتضر سست و عاریه اى باشد، شیطان به آسانى آن را از او مى گیرد و کافر از دنیا مى رود. و اگر محتضر از مؤ منان حقیقى باشد، شیطان نمى تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد.
سپس فرمود: هرگاه یکى از شما بر بالین شخصى از کسان خود رفتید که مرگش فرا رسیده است ، شهادتین را به او تلقین کنید تا شیطان به او دست نیابد.(52)
در حدیث دیگرى آمده است : وقتى انسان در حال مرگ قرار مى گیرد، شیطان با یارانش بر او وارد مى شوند و در طرف چپ و راست او مى نشینند و مى گویند: دین خود را رها کن و بگو خدا دو تاست تا از این بلا و سختى که به تو روى آورده است نجات پیدا کنى .(53) (چپ و راستى که در حدیث آمده است : کنایه از سعى و کوشش کردن شیطان در گمراه ساختن محتضر است . یا این که طرف راست کنایه از گمراهى در اعتقادات و اعمال صالحه ،
مانند خیرات و مبرات است و طرف چپ کنایه از گمراهى به واسطه فسق و فجور و شرب خور جهت علاج درد مى باشد.)
وارد شده است : انسان هنگام مرگ ، زیاد تشنه مى شود. شیطان از این فرصت براى گرفتن ایمان او استفاده مى کند و ظرف پر از آب سرد و گوارایى را در دست گرفته و بر بالین انسان مى ایستد و ظرف را حرکت مى دهد. محتضر در حالى که شیطان را نمى شناسد به او مى گوید: مقدارى از این آب را به من بده تا بیاشام .
شیطان در جواب او مى گوید: اگر مایل به آشامیدن آب هستى و مى خواهى به تو آب دهم ، بگو خدایى در عالم وجود ندارد.
اگر جواب او را ندهد و صورت خود را از او برگرداند، شیطان از هر طرف پا ظاهر مى شود و آن ظرف را حرکت مى دهد. شخص مؤ من باز درخواست مقدارى آب مى کند.
شیطان مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبر من نیست . اگر او ((ایمانش )) عاریه اى باشد آن جمله را مى گوید و بدین وسیله ایمان خود را به شیطان مى دهد و کافر از دنیا مى رود. در این هنگام آن ملعون آب را روى زمین مى ریزد و ظرف را مى شکند و مى گوید: من کار خود را کردم و احتیاجى به تو ندارم . اما اگر ایمانش ثابت و محکم باشد کلام شیطان را رد مى کند و به او توجهى نمى نماید.(54)
اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان قرار نگیرد، باید اعمالى را که بزرگان دین به او دستور داده اند انجام دهد. از جمله : هنگام نماز شب از خدا بخواهد که ایمان او را کامل گرداند و شیطان را از او دور کند و در برابر نعمت ((ایمانى )) که به او عنایت کرده است شکر
گذار باشد و به بندگان خدا ستم روا ندارد، دعاى عدلیه را زیاد بخواند، اعتقاد خود را به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام محکم کند. نمازهاى خود را ضایع نکند و از آن ها مواظبت نماید در اول وقت بخواند. از طرفى اطرافیان محتضر باید هنگام مرگ بر بالین او قرآن بخوانند و شهادتین را به او تلقین کنند تا جان از بدنش ‍ مفارقت نماید.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى که از نمازهاى خود مواظبت کند و آن ها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى که شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود ((ملک الموت )) آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.(55)
شیطان براى گرفتن ایمان انسان و گمراه کردن او از راه هاى گوناگونى وارد مى شود تا به مقصود پلید خود برسد.
امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: شیطان ممکن است به صورت جد و پدر انسان در آید و بگوید: از مذهب و ایمان خود دست بردار، زیرا من هم بر این دین بودم و اکنون مرا به واسطه آن عذاب مى کنند.
سپس فرمود: از این جهت خویشان محتضر باید شهادتین را به او تلقین کنند و اعتقادات را به وى تذکر دهند؛ زیرا شیطان دشمنى آشکار براى انسان است .(56)
وقتى انسان از دنیا مى رود باز شیطان دست از او بر نمى دارد و سعى مى کند به هر نحوى جنازه او را آزار دهد و انتقام خود را از او بگیرد.
امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: مرده هاى خود را هرگز تنها نگذارید؛ زیرا شیطان با آنان بازى مى کند و به اندرونشان ضرر مى رساند.(57)
(ممکن است مراد این باشد که شیطان حشرات یا حیوانات را مانند گربه و موش و مورچه و سوسک و مانند اینها را برانگیزد تا بر جسد میت راه پیدا کنند و از راه بینى و دهان و گوش داخل اندرون او شوند، اعضا و جوارح او را بخورند و مجروح گردانند).(58)


مرگ و ملک الموت  

از جمله کسانى که موقع مرگ انسان ، ادعاى طلب کارى مى کنند و چیزى را از درخواست مى نماید ((ملک الموت )) است که او طالب روح و جان شخص محتضر مى باشد. قبض روح تمام انسانهاى مؤ من و کافر در دست ((ملک الموت )) و زیر نظر او انجام مى گیرد.
قرآن در این باره مى فرماید: ((ملک الموت )) ماءمور قبض روح است ، روح و جان همه شما را مى گیرد و سپس به سوى پروردگارتان باز مى گرداند(59)
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است : تمام بیمارى و دردهایى که به انسان رو مى آورد قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند.
هنگامى که عمر انسان به پایان مى رسد و در بستر مرگ قرار مى گیرد ((ملک الموت )) براى قبض روح او حضور پیدا مى کند. انسان از دیدن او به وحشت مى آید و آمدن او را بدون مقدمه مى داند. ولى ((فرشته )) مرگ مى گوید: اى بنده خدا! (چرا به فکر نبودى و فراموش کردى )؟ چه اندازه رسول بعد از رسول و خبر بعد از خبر و پیک بعد از پیک براى تو فرستادم ؟ من آخرین خبرم و بعد از آمدن من دیگر خبرى نیست .
سپس مى گوید: اى بنده خدا! دعوت پروردگارت را خواه از روى میل و رضا و خواه از روى جبر و اکراه اجابت کن .
هنگامى که ((فرشته )) مرگ جان انسان را از کالبدش بیرون مى کشد، بازماندگان و بستگان او مشغول گریه و ناله مى شوند.
((ملک الموت )) مى گوید: براى چه کسى گریه مى کنید و اشک مى ریزید؟ براى چه کسى غمگین و محزونید؟ براى چه کسى دست از کار کشیده و بى صبرى مى کنید؟ به خدا سوگند! عمر او به پایان رسیده و در دنیا روزى خود را دریافت کرده بود. پروردگارش از او دعوت به عمل آورد و او هم دعوت حق را اجابت کرد. اگر مى خواهید گریه کنید بر خویشتن بگریید؛ زیرا من باز به این خانه مى آیم تا هیچ یک از شما را باقى نگذارم .(60)
لازم نیست ((ملک الموت )) هنگام قبض روح انسان نزد او ظاهر شود، بلکه در هر کجاى عالم باشد از همان جا مى تواند محتضر را قبض روح کند.
امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: از ((فرشته مرگ )) پرسیدند: چگونه چندین نفر را در یک زمان قبض روح مى کنى در حالى که عده اى در مغرب و عده اى در مشرق اند؟ گفت : آنان را به سوى خودم مى خوانم مرا اطاعت مى کنند.
سپس گفت : همانا همه جهان هستى ، پیش من ، مانند کاسه اى است در برابر یکى از شما که از هر کجاى آن بخواهد بخورد مى خورد.(61)
و نیز گفت : همه عالم هستى و دنیاى شما نزد من ، مانند درهمى است که در دست شما باشد و هر طور بخواهد آن را مى گرداند. (من نیز با دنیاى شما چنین مى کنم و همان گونه دنیا و جان انسان ها را در اختیار دارم ).(62)
در حدیث دیگرى آمده است : ((ملک الموت )) به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم عرض کرد من بارها و بارها به هر خانه اى رفت و آمد مى کنم . هیچ خانه اى در مشرق و مغرب عالم نیست مگر این که روزى پنج مرتبه هنگام نماز با اهل آن ملاقات مى کنم و حساب عمر آنان را مى رسم و من به کوچک و بزرگشان از خودشان عالم تر هستم .(63) (عمر آنان و شماره عدد نفس هاى ایشان را مى دانم و موقعى که آخرین نفس خود را کشیدند جان آنان را مى گیرم )0
درباره حضور یافتن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤ منین علیه السلام و اولاد طاهرینش بر بالین محتضر، چنین آمده است .
هنگامى که بنده اى از بندگان خالص خدا در بستر مرگ قرار مى گیرد ((ملک الموت )) و یارانش براى قبض روح او حضور پیدا مى کند. در این موقع مشاهده مى کند که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم بر بالین سر او و امیرالمؤ منین در کنار آن حضرت ، حسن و حسین در پایین پا، دوستان و شیعیان در اطراف ایشان قرار گرفته اند.
محتضر متوجه آنان مى شود و مى گوید: خوش آمدید، چقدر مشتاق دیدار شما بودم و چقدر از آمدن شما خوشحال شدم . بعد از آن مى گوید: یا رسول الله ! ((ملک الموت )) وارد شد. یقین دارم که با من مهربان است ، زیرا از دوستان و پیروان تو و برادرت امیر المؤ منین مى باشم . حضرت رسول هم گفته او را تصدیق مى کند.
در این هنگام ، آن حضرت متوجه ((ملک الموت )) مى شود و مى فرماید: اى ((ملک الموت ))! سفارش خداوند درباره مهربانى کردن با دوستان و طرفداران ما را فراموش نکن .
((ملک الموت )) عرض مى کند: یا رسول الله ! به او دستور بده که به سوى بهشت و آنچه خداوند براى او آماده کرده است نظر کند. حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: اى بنده مطیع خدا! نظر به سوى آسمان نما. وقتى نظر مى کند چیزهایى را که خدا براى او آماده کرده است مى بیند.
در این هنگام ((ملک الموت )) متوجه آن حضرت مى شود و مى گوید: چگونه به کسى که این قدر خدا به او لطف دارد مهربان نباشم . اگر شما هم سفارش او را نمى کردید باز درباره او لطف داشتم و با وى مهربانى مى کردم .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به ((ملک الموت )) مى کند و مى فرماید: اى ((ملک الموت )) این شخص برادر ما و از دوستان و پیروان ما است . او را به تو سپردیم ، مراقب حال او باش و جان او را به آسانى قبض کن . سپس حضرت با کسانى که در اطراف محتضر بودند به سوى بهشت حرکت مى کند و پرده از جلوى چشم او کنار مى رود پیامبر و ائمه را در کاخ ‌هاى بهشت مشاهده مى کند.
در این حال متوجه ((ملک الموت )) مى شود و مى گوید: اى ((ملک الموت ))! هر چه بیشتر در گرفتن روح من عجله کن ؛ زیرا طاقت دورى محمد و اولیاى خدا را ندارم و هر چه زودتر مرا به ایشان ملحق کن .
((ملک الموت )) همان طور که مو را از میان آرد بیرون مى کشند جان او را به آسانى از بدنش بیرون مى کشد.(64)


مرگ و فرشتگان رحمت  

هنگامى که انسان در حالت مرگ قرار مى گیرد، اگر از مؤ منان و صالحان و شیعیان باشد ((ملک الموت )) با فرشتگان ((رحمت )) با زیباترین صورت و خوشحال ترین قیافه با طبق هایى از گل ، بر او وارد مى شوند و وى را به بهشت بشارت داده و جایگاهش را به او نشان مى دهند. آنان مانند خدمت گزاران با ادب ، در مقابل محتضر مجسم مى شوند و اجازه ورود مى خواهند.
قرآن در این باره مى فرماید: ((کسانى که ایمان آورده و تقوا اختیار کرده اند، پیوسته در زندگى دنیا و آخرت ایشان را به نعمتهاى بهشت بشارت مى دهند و این بشارت پیروزى و رستگارى بزرگى براى انسان است )).(65)
در جاى دیگر مى فرماید:
((کسانى که گفتند: پروردگار ما خداى جهانیان است و روى آن پافشارى کردند. ملائکه بر آنان نازل مى شوند و مى گویند: نترسید و محزون نباشید. بشارت باد شما را به بهشتى که به آن وعده داده شده اید)).(66)
در برخى روایت ها درباره بشارت دادن فرشتگان چنین آمده است : هنگامى که فرشتگان بر محتضر وارد مى شوند و کنار او قرار مى گیرند. خداوند متعال ، پرده را از جلوى چشم او کنار مى زند و جایگاه او را به وى نشان مى دهد. انسان مى گوید: این کاخ ‌ها، باغ ها و درختان از کیست ؟ فرشتگان مى گویند: آنها متعلق به تو است . مى گوید: اگر متعلق به من است ، چرا مرا به آن جا نمى برید؟ مى گویند: اختیار با تو است . اگر مایل باشى ترا به آنجا مى بریم .
در این هنگام ، طبق هاى گل بهشتى را مقابل بینى او قرار مى دهند. از بوى خوش آنها بسیار لذت مى برد و حالتى شبیه نعشه و خوابى لذت بخش به او دست مى دهد که در اثر آن ، تمام دردها و رنج ها و سختى ها از او برطرف مى شود و به دنبال بو کشیدن گل ها روح به آسانى از بدنش خارج مى شود.
قرآن در این باره مى فرماید: ((اگر محتضر از نیکان و مقربان درگاه خدا باشد روح و ریحان (آسایش دائمى و گل ها) و نعمت هاى بهشت جاوید براى اوست .))(67)
وقتى ((ملک الموت )) با کمال ادب و احترام روح او را مى گیرد، فرشتگان ((رحمت )) آن روح پاک را از ((ملک الموت )) تحویل مى گیرند و در پارچه هایى از حریر مى پیچانند و به سوى آسمانها مى برند. به هر آسمانى که مى رسند فرشتگان آن آسمان ، با احترام تمام او را تشییع مى کنند تا بر خداوند عرضه نمایند.
سپس آن را برمى گردانند تا تشییع کنندگان و غسل دهندگان و نمازگذاران خود را ببیند و دفن شدن جسد خود را مشاهده کند. بعد از آن ، روح را به آسمان مى برند و در ((اعلا علیین )) (آن جایى که پرونده و روح نیکان مى باشد) جاى مى دهند.
در حدیث دیگرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است : هنگامى که خداوند از بنده مؤ من خود راضى شد. به ((ملک الموت )) مى فرماید: ((روح فلان بنده مرا پیش من آورید؛ زیرا وى را آزمایش ‍ کردم آن طور که او را مى خواستم یافتم . ((ملک الموت )) با پانصد فرشته که همه آنان لباس هاى سبز پوشیده اند و به دست هر کدام شاخه هاى گل و زعفران است و نزد او مى آیند و هر کدام او را بشارتى مى دهند غیر از بشارتى که دیگران به وى داده اند مى گویند آماده شوید براى خارج کردن روح این بنده مؤ من )).(68)


مرگ و فرشتگان غضب  

وقتى عمر کسى به پایان مى رسد، اگر از مشرکان و کافران و معصیت کارانى باشد که هنوز توبه نکرده است ((ملک الموت )) به همراه فرشتگان ((غضب )) در حالیکه همه آنان لباسهاى سیاه در بدن و وسیله هاى شکنجه در دست دارند.(69) با زشت ترین صورت و بداخلاق ترین قیافه بر او نازل مى شوند که محتضر با مشاهده آنها به وحشت مى افتد و اعضاى او به لرزه مى آید. آنها جایگاه او را در جهنم به وى نشان داده و به عذاب الهى و داخل شدن در آتش وعده مى دهند و جان او را با سخت ترین حالت مانند کندن پوست از بدن و بریدن گوشت آن با قیچى و مانند به گردش در آوردن میله آسیا در حدقه چشم از بدنش ‍ بیرون مى کشند به طورى که تمام رگهاى بدن را پاره مى کند.
قرآن در این باره مى فرماید: اى رسول گرامى ! ((اگر ستمکاران را هنگام سختى جان دادن مشاهده کنى در حالى که فرشتگان ((عذاب )) دستهاى خود را گشوده باشند و گویند: روحهاى خود را بیرون آورید. امروز به واسطه آن حرفهاى خلاف و ناروایى که به خدا نسبت مى دادید و به آیات او کفر مى ورزیدید، به عذاب هاى خوارکننده اى جزا داده مى شوید)).(70)
فرشتگان ((غضب )) منتظراند که ((ملک الموت )) روح پلید و سیاه او را از بدنش خارج کند و آنها با خفت و خوارى آن را از ((ملک الموت )) تحویل بگیرند و در عذاب سجین با روح هاى کفار و مشرکان و جنایت کاران همنشین قرار دهند.
آنان وقتى از دنیا رفتند و داخل قبر و عالم برزخ شدند. عذاب موقتى برزخى شان تا روز قیامت شروع مى شود و در قیامت به عذاب دائم دچار خواهند شد.(71)




مرگ ،
  



نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 1:30 ع توسط جواد قاسم آبادی


مرگ ظالمان  

گفته شد: مؤ منان و ظالمان ، از همان لحظه ((مرگ )) از هم جدا مى شوند، نتایج اعمال و عقائدشان ، از همان لحظه ظاهر و آشکار مى گردد.
ظالمان و بدکاران ، به خلاف مؤ منان که به آن ها گفته مى شود داخل بهشت شوید، به آنان هم گفته مى شود، شما داخل جهنم شوید و جاودانه در آن بمانید قرآن درباره آنان چنین مى فرماید:
ععع الذین تتوفاهم الملائکه ظالمین انفسهم فالقوا السلم ما کنا نعمل من سوء بلى ! الله علیم بما کنتم تعملون (42)
((ظالمان بدکار و کافران کسانى هستند که فرشتگان (قابض ارواح ) هنگام مرگ روحشان را مى گیرند، در حالى که آن ها به خود ظلم و ستم کرده اند، در این هنگام تسلیم مى شوند و اظهار ایمان مى کنند(ایمانى که فرعون حین غرق شدن به وحدانیت خدا آورد) و مى گویند(خدایا ما در دنیا) کار بدى انجام نمى دادیم . گفته مى شود (چنین است ) بلکه خداوند دانا است به آن چه انجام مى دادید.)) سپس به آن ها گفته مى شود:
فادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها فلبئس مثوى المتکبرین (43)
(حال که دروغ مى گویید و با این همه گناه و جنایت ، منکر گناهان خود مى شوید) ((از درهاى جهنم داخل آن شوید و جاودانه در آن بمانید آنجا چه جاى بدى براى متکبران و ظالمان است .))
آرى ، وقتى که خود را در آستانه مرگ مى بینند و پرده هاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار مى رود، فورا تسلیم مى شوند و مى گویند: ما کار بدى انجام نمى دادیم ! آن ها هر گونه کار بد و زشت را که در دنیا انجام مى دادند انکار مى کنند آنان دروغ مى گویند به خاطر این که دروغ بر اثر تکرار، صفت ذاتى آنها شده است یا مى خواهند بگویند، ما مى دانیم این اعمال را انجام داده ایم ولى اشتباه کرده ایم و سوء نیتى نداشته ایم ؟

بگویند آن مردم بد سرشت
که هرگز نکردیم اعمال زشت
ملایک برآرند آن گه ندا
که دوزخ شما راست اکنون سرا
ز هر در، در آیید اکنون در آن
معذب بمانید در آن مکان
که دوزخ بود جاى مستکبرین
بگردند در بد مکانى قرین

در آیه دیگر در همین باره مى فرماید:
فکیف اذا توفتهم الملائکه یضربون وجوههم و ادبارهم (44)
(منافقان و ظالمان بعد از آن که حق براى آن ها ثابت شد و باز مخالفت کردند درباره ایشان گفته مى شود: ((حال آن ها ((مرگ )) چگونه خواهد بود هنگامى که فرشتگان مرگ روحشان را قبض مى کنند در حالى که بر صورت و پشت آن ها مى زنند.))
آرى ، این فرشتگان ، ماءمورند که در آستانه مرگ ، مجازات و جزاى آن ها را شروع کنند تا طعم تلخ کفر و نفاق و لجاجت و عناد خود را بچشند.
لذا هنگام ((مرگ )) به صورت آن ها مى کوبند، براى این که رو به سوى دشمنان خدا رفته اند، بر پشت آنها مى زنند به خاطر این که به آیات الهى و پیامبرش پشت کرده اند.
این کیفر و عذاب ها به خاطر آن است که ایشان از آن چه خداوند را به خشم مى آورد پیروى مى کردند. به همین جهت فرشتگان الهى با سیلى و مشت بر صورت و پشتشان مى زنند و به این وسیله از آن ها استقبال مى نمایند.
در این گه که خود از دو رویان پست
ملائک ستانند جان را به دست
به پشت و بر و روى آنان زنند
بسى تازیانه ز قهر و گزند


مرگ مستى آور است  

از آیات و روایات چنین استفاده مى شود که ((مرگ )) با شدت ها و سختى ها و وحشت هاى گیج کننده همراه است . انسان را در یک حیرانى و سرگردانى عجیبى فرو مى برد! به انسان حالتى شبیه ((مستى و بى هوشى دست مى دهد؟! بر اثر رسیدن ((مستى )) بر عقل او چیره مى شود و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرو مى برد قرآن درباره سکرات مرگ چنین مى فرماید:
و جاءت سکره الموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید(45)
((و سرانجام سکرات مرگ ، به حق فرا مى رسد (و به انسان گفته مى شود): این همان چیزى است که از آن فرار مى کردى .))
((مستى )) در حالت ((مرگ ))، یا به سبب انتقال از جهانى به جهان دیگر است که هر جهت ناشناخته و مجهول مى باشد، هم چون حالت هیجانى که به نوزادان در هنگام انتقال از عالم جنین به عالم دنیا دست میدهد.
یا به سبب مشاهده کردن اوضاع و احوال و شرایط بعد از مرگ و قرار گرفتن در برابر نتیجه اعمال و ترسیدن از سرنوشت نهایى است .
یا به سبب جدایى از دنیا و افراد و کسان و اشیاء مورد علاقه او (از قبیل خانه باغ ، ثروت و فرزندان ).
چگونه چنین اضطرابى در محتضر نباشد! در حالى که انسان باید در لحظه مرگ که مرحله انتقالى مهم است تمام پیوندهاى خود را با جهانى که سالیان دراز با آن خو گرفته است قطع کند و در عالمى گام بگذارد که براى او کاملا تازه و اسرارآمیز است به خصوص این که در لحظه ((مرگ ))، انسان درک و دید تازه اى پیدا مى کند، بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند و حوادث بعد از ((مرگ )) را کم و بیش مشاهده مى کند. این جاست که وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرند. و حالتى شبیه ((مستى )) به او دست مى دهد ولى ((مست )) نیست .

کنون آمده وقت سکرات موت
به حق خود رسیده است هنگام فوت
بلى آن همان مرگ باشد درست
که جستید دورى از آن از نخست

حتى انبیاء و مردان خدا که در لحظه ((مرگ )) از آرامش کاملى برخوردارند از مشکلات و فشارهاى این لحظه انتقالى بى نصیب نیستند، چنانچه در حالات پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم آمده است که : در لحظات آخر عمر مبارکش دست خود را در ظرف آبى مى کرد و به صورت مى کشید و ((لا اله الا الله )) مى گفت و مى فرمود: ان الموت سکرات ((مرگ سکراتى دارد))(46)
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام ترسیم زنده و گویایى از لحظه ((مرگ )) و سکرات آن دارد و مى فرماید: هر آینه ((مرگ )) شداید و سختى هایى دارد، شدیدتر از آن چه در وصف بگنجد، یا با معیار عقل مردم دنیا سنجیده شود.
از امام صادق علیه السلام سئوال کردند: چرا هنگامى که روح از بدن انسان خارج مى شود احساس ناراحتى مى کند. فرمود: به سبب این که با آن نمو کرده است .(47) درست مانند این مى ماند که دندان فاسدى را از دهان بیرون کشند، (به طور مسلم پس از آن احساس آرامش مى کند، ولى لحظه جدایى دردناک است ).


مرگ همراه حسرت ها 

گفته شد که : براى محتضر و کسى که در حال جان کندن است ((سکرات )) و مستى هایى است شبیه ((مستى )) شراب ، گاهى این ((مستى )) همراه با حسرت هایى است که بیشتر باعث ناراحتى و بدبختى انسان مى شود. حضرت امیر المؤ منین علیه السلام در این باره مى فرماید:
سکرات ((مرگ )) و تلخى جان کندن ، توام با حسرت از دست دادن آن چه داشتند بر محتضر هجوم مى آورد، مغز او را فشار مى دهد. در ((سکرات مرگ )) اعضاى بدن و دست و پاى انسان سست گردیده ، در برابر آن رنگ خود را باخته و رنگ از صورتش پریده ، سپس آثار ((مرگ )) در او فزونى مى گیرد و کم کم در وى نفوذ کرده ، بین او و زبانش جدایى افکنده و بدین ترتیب ((مرگ ))، زبان او را بند مى آورد.
او در میان خانواده خویش با چشم خود نگاه مى کند، با گوش خود مى شنود، در حالى که عقلش سالم و فکرش باقى است . او مى اندیشد و فکر مى کند که عمرش را در چه راهى نابود کرده است ؟! روزگارش را در چه راهى گذرانده است ؟! (در آن وقت ) به یاد ثروت هایى مى افتد که در تهیه در جمع کردن آن ها چشم خود را بر هم گذارده ، از حلال و حرام و مشکوک جمع آورى نموده و روى هم انباشته است . اینک گناه و تبعات جمع آورى و عوارض آن ها بر دوش او سنگینى مى کند و گریبانش را مى فشارد.
محتضر باید از آن ها جدا گردد و آن مال و ثروت را براى وارثین و دیگران بگذارد تا از آن ها لذت و بهره ببرند و سود بگیرند. لذت بردن و راحتى زندگى براى دیگران و سنگینى گناه و مسئولیت حسابش به دوش او در گرو حساب این اموال است و نمى تواند از چنین شرائطى خارج گردد!!
محتضر در حالتى که در بستر مرگ است انگشت ندامت و پشیمانى به دندان مى گزد، از وضعى که براى او به وجود آمده است ناراحت و در عذاب مى باشد. این ها به سبب آن چیزهایى است که هنگام ((مرگ )) برایش روشن مى گردد و چند لحظه دیگر ((مرگ )) گریبانش را مى گیرد.
او نسبت به آینده خود ناامید است و به چیزهایى که در زندگى به آنها علاقه داشته بى اعتناء است ، آرزو مى کند اى کاش این ثروتى را که باقى گذاشته و نسبت به آن حسادت مى ورزید مال دیگران بود و زحمت جمع آورى آن را دیگران کشیده بودند!
((مرگ )) به تدریج در بدنش نفوذ مى کند. بر اعضاء و جوارحش چیره مى گردد و کارش به جایى مى رسد که زبان و گوشش هماهنگ نیست . گوشش همچون زبانش از کار مى افتد. او در میان بستگان خویش است اما نمى تواند حرف بزند، زبانش از حرکت باز مى ماند، گوشش نمى شنود، چشم هایش به اطراف مى چرخد و پیوسته به صورت خویشانش مى افتد، حرکت زبان بستگان را مى بیند اما صداى کلام آن ها را نمى شنوند. ((مرگ )) نزدیک تر مى شود و چنگال آن تمام وجودش را مى گیرد! چشم هاى او همانند گوش هایش از کار مى افتد و روح از بدنش خارج مى شود، کار به جایى مى رسد که او در میان خویشانش همانند مردار مى شود! دیگر از او مى ترسند، از نزدیک شدن به او وحشت مى کنند. نه پاسخ گریه ها را مى دهد و نه پاسخ آنها که او را صدا مى زنند. بعد از آن جسدش را به عمق زمین منتقل مى کنند و او را تسلیم عملش مى نمایند و از دیدارش دست مى کشند.(48)


مرگ وداع با همگان  

وقتى انسان در ((سکرات مرگ )) قرار مى گیرد از چند جهت به روح او فشار مى آید. از دست دادن اندوخته ها، جدا شدن از زن و فرزند و بازماندگان ، نرسیدن به آرزو و امیدها، از کف دادن عمر که بزرگ ترین سرمایه او بوده و به باطل گذشته است ، وارد شدن به عالمى نا ماءنوس که تا به حال آن را مشاهده نکرده و از وضعیت آن اطلاعى ندارد، دیدن صحنه ها
و قیافه هاى هول انگیز و وحشت ناک و بى خبر بودن از پایان کار، تمام این ها روح محضر را در تنگنایى بس عجیب و شدید مى افکند! تا آنجا که خود وى ، به فرا رسیدن هنگام فراق از همه چیز و همه کس یقین پیدا مى کند.
در حدیثى آمده است : چون بنده در ((سکرات مرگ )) افتد (زندگان با او وداع مى کنند و او با بازماندگان ). اعضاى بدن او، بعضى با بعضى وداع نمایند و بر هم دیگر اسلام کنند و گویند:
علیک السلام تفارقنى و افارقک الى یوم القیامه (49)
((بر تو باد سلام و درود، تو از من مفارقت مى کنى و من از تو تا روز قیامت )). (همه از یک دیگر جدا مى شویم )!

کوس رحلت بکوفت دست اجل
اى دو چشمم وداع سر بکنید
اى کف دست و ساعد و بازو
همه تودیع یک دیگر بکنید
بر من افتاده مرگ دشمن کام
آخر اى دوستان ، گذر بکنید
روزگارم برفت به نادانى
من نکردم ، شما حذر بکنید


مرگ و حضور فرشتگان  

وظیفه عده اى از فرشتگان ، خدمت کردن به انسان هاست . بعضى فرشتگان ماءموریتشان رساندن غذا به انسان و تاءمین زندگى ایشان است . از موقعى که اولاد انسان متولد مى شود، ماءموریت آنان شروع مى گردد و تا هنگام مرگ ادامه دارد.
وقتى انسان در بستر مرگ قرار گرفت ، سه فرشته بر بالین او حاضر مى شوند و هر کدام از آنان گزارش ماءموریت خود را بدین شرح بیان مى کنند.
یکى از آنان خطاب به محتضر مى کند و مى گوید: من موکل رساندن روزى براى تو بودم . از هنگام تولدت تا حال غذاى ترا مى رساندم . ولى امروز تمام خزینه هاى جهان را گشتم و شرق و غرب عالم را جستجو کردم ، براى خوراک تو یک دانه گندم پیدا نکردم . سهمیه تو تمام شده و آنچه براى غذایت تعیین گردیده بود به پایان رسیده است .
دیگرى مى گوید: من موکل رساندن آب به تو بودم . از موقعى که از مادر متولد شدى تا حال آب آشامیدنى ترا مى رساندم . ولى در این ساعت ، تمام اقیانوس ها و دریاها و نهرهاى دنیا را گشتم اما آبى برایت نیافتم . معلوم مى شود سهمیه آب آشامیدنى تو تمام شده است .
فرشته سومى مى گوید: من موکل بر نفس هاى تو بودم . ولى اکنون تمام جهان را گشتم دیگر نفسى برایت نیافتم . تعداد نفس هایى را که براى تو نوشته بودند تمام شده و این دلیل بر فرارسیدن مرگ تو است .(50)



مرگ ،
  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ